کد خبر: ۶۴۸۹۸
زمان انتشار: ۱۱:۴۹     ۱۳ تير ۱۳۹۱
نقدی علمی بر اظهارات اخیر آقای شریف زاده:
مهم­ترين نکته مصاحبه آقاي شريف ­زاده با روزنامه شرق (24/3/1391) و يادداشت ايشان در روزنامه ايران (8/4/1391) اين است که دولت و آقاي مشايي، مباني عرفان اسلامي را عملياتي و اجرايي مي­کند و از اين طريق، به نوبه خود، به دنبال هدايت ملت­ها است. به نظر مي­رسد آقاي شريف زاده افکار دولت را بيشتر به نفع عرفان مصطلح اسلامي تحويل مي ­برد و جهت و غلظت عرفاني به آن مي­دهد.

پایگاه 598 - حسن نوروزی/ يکي از موضوعاتي که درباره فکر و سليقه احمدي­نژاد قابل گفتن است، اعتقاد او به ضرورت استفاده از مباحث مهدويتي، به همراه برخي مباحث عرفاني در عرصه سياست و مديريت ملي و جهاني، و پيشبرد آرمان و فرهنگ انقلاب اسلامي است. احمدي­ نژاد از يک سو، معارف و کلام مهدويتي را به سياست اضافه مي­کند و از سويي ديگر، مباحث عرفاني مرسوم را. يعني کلام مضاف و عرفان مضافِ به سياست به وجود مي­آورد. البته بايد در نظر گرفت که معارف مهدويت در بيان احمدي­نژاد برجسته­تر از معارف عرفاني است؛ و شعار اصلی احمدي­نژاد «دولت اسلامي» بود نه دولت عرفاني.

مهم­ترين نکته مصاحبه آقاي شريف­زاده با روزنامه شرق (24/3/1391) و يادداشت ايشان در روزنامه ايران (8/4/1391) اين است که دولت و آقاي مشايي، مباني عرفان اسلامي را عملياتي و اجرايي مي­کند و از اين طريق، به نوبه خود، به دنبال هدايت ملت­ها است. به نظر ميرسد آقاي شريف­زاده افکار دولت را بيشتر به نفع عرفان مصطلح اسلامي تحويل مي­برد و جهت و غلظت عرفاني به آن مي­دهد؛ در حالي که محور شعارهاي فرهنگي دولت، مهدويت است و براي ترسيم ابعاد جامعه مهدوي است که از برخي گزاره­هاي عرفاني مثل انسان کامل و ... هم بهره مي­گيرد.

اگر فرض کنيم که برداشت آقاي شريف­زاده درست باشد و به تعبير خودشان «پيچ ماجرا» همان باشد که ايشان مي­گويند، مي­توان گفت که دولت به لحاظ فرهنگي به دنبال سياسي کردن عرفان ابن عربي و تبديل آن به قواعد مديريت سياسي و فرهنگي است؛ يعني هم­چون جريان «سياست متعاليه» که مي­خواهد در آينده، حکمت متعاليه (فلسفه ملاصدرا) را کاربردي کند و به فلسفه سياسي تبديل کند، جريان دولت (احمدي نژاد، مشايي، شريف­زاده و ...) هم مي­خواهد فصوص الحکم (عرفان ابن عربي) را کاربردي کند و سياست فصوصي را تحويل دهد. (روزنامه ايران 8/4/1391) در اينجا گويا عرفان به داد اسلام و انقلاب اسلامي مي­رسد و مي­خواهد که مديريت ديني را در جهان، محبوب کند و نگذارد که ديگران چهره­اي خشن و عبوس از اسلام (مثل اسلام القاعده) به جهان معرفي کنند!

ملاحظاتي در حاشيه اين رويکرد وجود دارد که در ادامه به آنها اشاره مي­شود. البته اين ملاحظات بيشتر ناظر به برداشت­هاي آقاي شريف­زاده است و غرض، بحث فرهنگي است نه اتهام­زني و يا همراهي با افرادي که از هر فرصتي براي حمله به دولت خدمتگذار استفاده مي­کنند:

1ـ شعار اصلي و محوري انبياي الهي و اديان آسماني «توحيد» است (در مقابل کفر و شرک و شيطنت) و شعارهايي مثل قسط و عدل و آزادي و عشق و مهرورزي و کرامت و ... از شعارهاي فرعي محسوب مي­شوند که بايد مبتني بر شعار اصلي (توحيد)، تعريف شوند و گرنه معمولاً مکاتب مختلف مادي (بر محور کفر و شرک)، به راحتي اين شعارهاي فرعي را به نفع خود مصادره مي­کنند و آنها را در مقابل اديان توحيدي عَلَم مي­کنند. شعار اصلي جمهوري اسلامي در صحنه بين­المللي بايد «توحيد» باشد نه برخي شعارهاي فرعي. نبايد از شعار اصلي انبياي الهي و اديان توحيدي کوتاه آمد و کم گذاشت و يا آن را به­گونه­اي مطرح کرد که خنثي و سازگار با مکاتب ديگر به نظر برسد. توحيد مورد نظر اسلام، توحيد حداکثري است که با ولايت و امامت اهل بيت عصمت و طهارت (ع) و شريعت حداکثري ديني در مقياس جهاني پيوند دارد و از آن، مبارزه همه­جانبه با کفر و شرک در مي­آيد. منتها در مواجهه با صاحبان اديان و ملت­هاي ديگر مي­توان از توحيد حداقلي (به عنوان نقطه اشتراک اديان) شروع کرد و آرام آرام آنها را به سمت توحيد حداکثري رهنمون شد؛ يعني در داخل جامعه اسلام و با شيعيان با زبان توحيد حداکثري سخن بگوييم و در مقابل صاحبان اديان با زبان توحيد حداقلي (مشروط به تلاش تدريجي براي هدايت آنها به سمت توحيد حداکثري). به عبارت ديگر، با جامعه شيعي که با محرم و فاطميه و ماه رمضان و ... انس دارد، بايد با زبان قرآني و روايي و با زبان ادعيه و زيارات و در يک کلام با توحيد حداکثري سخن گفت نه حتي با زبان توحيد حداقلي. اگر در جايي به زبان حداقلي ديني با جهانيان سخن مي­گوييم، آن را براي اتمام حجت و براي هدايت بدانيم نه اين که آن را زبان نهايي فرض کنيم و جذب آن شويم و به آن اکتفا کنيم. اگر به نکته مهم توجه نکنيم جامعه اسلامي دچار ابهام و سردرگمي مي­شود و راضي نمي­شود و در مقابل زبان ما عکس­العمل نشان مي­دهد و بر ما مي­شورد؛ و اگر زبان ما، از گفتمان توحيدمحور فاصله بگيرد، که وضعيت بدتر هم خواهد شد.

2ـ عرفان فصوصي در عين قرابت­هايي که به دين دارد، در محتوا، خطاهايي دارد که نمي­توان آن را به عنوان اسلام و قرآن و معارف اهل بيت (ع) مورد استفاده قرار داد. در معارف ديني آن کسي که مظهر همه اسماء و صفات الهي است، ولي الله و معصوم (ع) است. نبايد به گونه­اي سخن گفته شود که خيال شود انسان­هاي ديگر هم داراي پتانسيل ظهور و بروز همه اسماء و صفات الهي هستند. بايد از گفتمان انسان­محور دست بکشيم (حتي اگر تلقي اومانيستي در ذهن نداشته باشيم) و به گفتمان توحيدمحور، امام­محور و ولايت­محور بپردازيم و همين ادبيات را براي صاحبان اديان، ترجمه کنيم؛ چون توحيد و ولايت هم از امور فطري است. وقتي اين قبيل درک­هاي عرفاني وقتي به معارف اهل بيت (ع) پيوند نمي­خورد و تصحيح نمي­شود، در توضيح اصل اساسي «تولي و تبري» کم مي­گذاريم و نمي­توانيم بفهميم که جامعه جهاني اگر به همگرايي و حُبّ نياز دارد، قبل از آن به واگرايي و بُغض نيازمند است و همگرايي از بستر يک واگرايي عبور مي­کند؛ يعني جهان قبل از آن­که به سمت وحدت پيش برود، به سمت جنگ حق و باطل پيش مي­رود. نبايد به گونه­اي حرکت کرد که مؤمنين با کفار، «نياز مشترک» و «جهت مشترک» پيدا کنند و «تبري»، نفي يا کم­رنگ شود. بايد کاري کرد که بر جهانيان حجت تمام شود و البته خود دين، شيوه اتمام حجت را ياد داده است.

3ـ شايد يکي از پرشبهه­ترين مطالب عرفان فصوصي همان «فص هارونيه» باشد که آقاي شريف­زاده برخي از حرف­هاي آقاي مشايي را تفسير سياسي از اين فص معرفي مي­کند. آقاي شريف­زاده به نقل از فصوص مدعي است که گوساله­پرستان دچار خطاي ديد شده­اند که گوساله را به جاي خدا فرض کرده­اند و گرنه غرض آنها هم همان خداپرستي است (اينجا خداپرستي و بت­پرستي به هم مرتبط شدند يا به عبارتي، بت­پرستي هم، با نگرش توحيدي معنا مي­شود!). لذا در برخورد با کفار و مشرکان هم بايد با عشق و مهرورزي، همه انسان­ها را يکسان بدانيم و بين آنها خط­کشي نکنيم و سعي کنيم که خطاي ديد آنها را بر طرف کنيم و گر نه آنها هم خداپرستند!

روشن است که از اين قبيل مطالب، سياست صحيح اسلامي و انقلابي در نمي­آيد. سياست فصوصي ظرفيت مقابله با سياست دنياي مدرن را ندارد. سياست تراز انقلاب اسلامي سياست فصوصي نيست، بلکه سياست مبتني بر قرآن و روايات و نهج­البلاغه و زيارت عاشورا و دعاي ندبه و ... است که در ادبيات امام راحل (ره) و امام خامنه­اي (مدظله) موج مي­زند و بايد همين راه مستقيم امتداد پيدا کند و علوم انساني اسلامي (از جمله حکمت سياسي) بر اساس آن توليد شوند. به نظر مي­رسد دولت با همه وظايف سنگيني که بر عهده دارد، نياز نيست که بار برخي خطاهاي عرفاني را هم به دوشش بگذاریم تا متکفل دفاع از آنها هم باشد!

4ـ سياست ما بايد امتداد کلام ما (معارف قرآن و روايات) و فقه ما باشد و اگر احياناً عرفان و فلسفه را در جايي به عرصه سياست مي­کشانيم بايد پس از توليد کلام سياسي و فقه سياسي ما باشد و با آن هماهنگ شود. کارآمدي احتمالي عرفان فصوصي نمي­تواند مبناي حجيت آن باشد. اين کارآمدي را ابتدائاً بايد از معارف و فقه (تئوري اداره بشر از گهواره تا گور است) بيرون بکشيم و سپس از عرفان و فلسفه هم در حد ظرفيتشان استفاده کنيم. اسلام ناب، اسلام بر گرفته از معارف قرآن و روايات اهل بيت (ع) و ظرفيت­هاي عظيم اسلام فقاهتي است و ساير علوم اسلام بايد تابع باشند و مستقلاً قابل اتکا نيستند. نمي­توان رابطه عرفان و سياست را به مهندسين مسلمان سپرد، بلکه بايد متکلمين و فقها بر آن نظارت کنند. البته خلأ فقه حکومتي که به فقه سياسي منتهي مي­شود در اينجا مشهود است اما با اين حال در حوزه­هاي علميه ظرفيت­هاي قابل استفاده زيادي وجود دارد.

5- عرفان اسلامي در ادبيات و و واژگان خود، به سکولاريسم شباهت پيدا مي­کند؛ نه اين­که واقعاً و مفهوماً به دنبال سکولاريسم باشد. بايد به التقاط یا انحراف ادبياتي، حساس بود و ادبيات و واژگان را هم ديني و خالص کرد؛ چرا که ادبيات، آرام آرام مفاهيم را تحت تاثير قرار مي­دهد. تعبير «مکتب ايران» تعبيري سکولار است هر چند منظور ما اسلام ناب باشد. پايان اسلام­گرايي، تعبير غلطي است هر چند منظور ما چيز ديگري باشد. همين­طور برخي واژه­ هاي ديگر.

6- بايد ادبيات سياسي و فرهنگي امثال آقاي شريف ­زاده از ادبيات رهبري به عنوان اصلي­ترين شاخص، دور نشود. ما احمدي نژاد را هم براي بسط گفتمان رهبري مي­خواستيم و در اين مسير از او (که گفتمان انقلاب و گفتمان خدمت را شدت بخشيد) تجليل کرديم؛ لذا دوستداران وي نبايد در اين مسير خدشه­اي ايجاد کنند و با اصلاح و شفاف­سازي مواضع، موجب ايجاد شبهات جديد نشوند.

-----------------------
سیاست فصوصی: سیاستی است که بر مبنای عرفان مصطلح اسلامی باشد و متاثر از کتاب فصوص الحکم ابن عربی می باشد.
نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:۱۵
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
ارسال نظرات
مسعود
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
۱۸:۵۹ - ۱۳ تير ۱۳۹۱
۲
۳
برادر جان شاید سنتان قد نمی دهد که با ضرس قاطع از جانب امام راحل و امام خامنه ای سخن می گویی .
حسن آقا بروید نامه امام راحل به گورباچف را بخوانید که حضرت امام برای اینکه جایگزین برای نظام متلاشی سوسیالیسم معرفی کنند همان فصوص را معرفی کردند و نه فرمودند مثلا کتب اربعه را مطالعه کنید کرچه کتب اربعه والاست ولی برای معرفی از عرفان ابن عربی سخن گفتند نه فقه جواهری شما علمای اعظام چه توجیهی برای این اقدام امام دارید ؟!
اشکال این است که فضای علمی با توهمات انحرافی پر شده وسخنان همدیگر را خوب نمی فهمیم .
پاسخ
ناشناس
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
۱۰:۴۲ - ۱۴ تير ۱۳۹۱
یعنی نظر امام برای داخل هم فصوص بود یا رساله عملیه؟ سوال اصلی این است که سلوک شیعی رساله عملیه اش است یا صد منزل خواجه عبدالله و امثال آن؟
و امروز که ما با رفتارمان اسوه و الگو هستیم، باید اعلام کنیم که کدام را محور قرار داده ایم
بعد هم شما مصباح الهدایه امام را بخوانید، امام عرفان فصوصی را اینگونه می فهمد نه مثل فص هارونیه. اگر از امام سند می آورید باید جمع آنها باشد نه فقط یک نامه. امام اگر یک نامه به گرباچف دارد، چند کتاب مثل جنود عقل و جهل و مصباح الهدایه را هم دارند.
ناشناس
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
۱۲:۰۱ - ۱۵ تير ۱۳۹۱
به نکته ی ظریفی آقا مسعود اشاره کردند .
امام برای دعوت رهبران شوروی که بیش از نیمی از جهان را تحت تإثیر خود داشتند از فصوص و محی الدین عربی وعرفان اسلامی گفتند نه از رساله . چراکه در روش تبلیغ شما باید ابتدا قلوب را تألیف کنید که ابتداءاً این کار عرفان است نه فقه و سپس روش دینداری را فقه می گوید.
عمده اشکال کسانی که احدمی نژاد و دوستانش مثل شیخ شریف زاده را تکفیر می کنند این است که امام را نفهمیده اند. و عرفان سرشان نیم شود.
آشنا
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
۱۰:۰۵ - ۱۴ تير ۱۳۹۱
۰
۲
برادر مسعود جان
شما هم اگر لطف کنید نامه امام راحل به گورباچف را کمی با دقت بخوانید خیلی خوب است.
یکی از وبلاگ نویسان در یادداشتی، برداشت اشتباه از نامه امام را متذکر شده است
http://baharbia.blogfa.com/post-481.aspx
پاسخ
محمد کاظم
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
۱۱:۲۶ - ۱۴ تير ۱۳۹۱
۱
۲
با تشکر از مطلب جامع و مختصر و مفید برادر نوروزی
چند نکته درباره غیر محتوای متن
مصداق نقد منصفانه و محققانه همین مطلب می باشد.
در پاسخ به برادر مسعود که گفتند فضای علمی با توهمات انحرافی پر شده و ... دوست داشتم مصادیق این حکم کلی را در این نوشته به ما نشان دهند؟
به علاوه این چه سخنی است که هر فردی که می خواهد درباره امام و آقا صحبت کند بایستی هم دوره امام باشد؟
پاسخ
رهرو
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
۲۲:۴۱ - ۱۶ تير ۱۳۹۱
بسم الله الرحمن الرحیم

بنده با اینکه به نظرم به این نوشته چند نقد وارد است از جمله اینکه در برخورد درون دینی و برون دینی رویکرد ما باید متفاوت باشد همان طور رویکرد ائمه همین طور بود (نگاه شود به ابحاث ائمه با ملحدین)
ولی این نقد را یک نقد علمی و به دور از غرض ورزی دیدم
و به نظر بنده نقد ها باید به این سمت حرکت کند
خدا خیرتان دهد آقای نوروزی
یونس
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
۱۸:۱۵ - ۱۴ تير ۱۳۹۱
۰
۲
بین حروفتون اسپیس بزنید بهتره ها همه کلمه ها به هم چسبیدن
پاسخ
مسعودی
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
۱۱:۵۶ - ۱۵ تير ۱۳۹۱
۱
۱
متأسفانه خیلی از حوزه بر امام شوریدند که چرا محی الدین سنی را به جای شیخ طوسی به گورباچف معرفی کردی ؟! و حکم به تکفیر امام دادند .
شما اگر مناجات شعبانیه را بخوانید امام معصوم به ما نشان می دهد که ابتدا باید وارد منزل محبت شد تا که اهل طاعت شد من با نظر شخصی که با نام مسعود نظر گذاشته کاملاً موافقم .چون راه و خط امام و امام خامنه ای این بوده .
اقای شریف زاده ام همین را می گوید که اگر بخواهیم جهانی را دعوت کنیم باید با عرفان دعوت کنیم اول با محبت بعد فرد خود به خود به طاعت کشیده می شود و رساله برای ان وقت است
تو اول به بچه ات رساله می دهی و می گویی بخوان تا ازت امتحان بگیرم و یا اول با خدا او را دوست می کنی ؟!
گرچه خیلی هایمان اینگونه دین را تبلیغ کرده ایم
که ظاهر تهران پایتخت بزرگترین کشور شیعه از ریاض و قاهره بدتر شده .
معترضان به مسعود چرا به جای رکیک گویی جوابش را نداده اند که چرا امام در نامه اش به گورباچف از فصوص سخن گفته و از محی الدین عربی گفته است اگر پاسخش را بدهند معلومه سخن شناسند وگرنه وای به حال حوزه !
پاسخ
مهران
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
۱۰:۵۸ - ۱۶ تير ۱۳۹۱
۰
۱
سلام
با توجه به بند 6 (توجه دادن نویسنده به ادبیات رهبری )
امام خامنه ای:
فلسفه‌ى اسلامی فقه اكبر است؛ پايه‌ى دين است؛ مبناى همه‌ى معارف دينى در ذهن و عمل خارجى انسان است...قم29/10/1382
حال که امام خامنه ای فلسفه را پایه دین ومبنای معارف می دانند فلسفه را با کلام و فقه تطبیق داد یا کلام و فقه را با فلسفه ؟
با توجه به بیانات ایشان کلام و فقه باید در شعاع فلسفه قرار گیرد فتامل...
پاسخ
علی
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
۱۶:۱۵ - ۱۶ تير ۱۳۹۱
۱
۱
دولت و آقاي مشايي، مباني عرفان اسلامي را عملياتي و اجرايي مي­کند.
به دولت و آقای مشایی بگو مدتی بروند حوزه درس بخوانند البته بعد از واگذاری مشاغل دولتی .
فعلا نیاز به دولتی داریم که به وضعیت معیشت مردم برسند . نه به عرفان و فلسفه مشایی .
پاسخ
ناشناس
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
۱۸:۵۱ - ۱۶ تير ۱۳۹۱
ملاک همه مردم مثل شما شکمشون نیست .
ناشناس
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
۱۵:۳۳ - ۱۷ تير ۱۳۹۱
آنهایی که از معیشت می گویند سیرتر از همه هستند
محسن خيرخواه
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
۱۸:۳۳ - ۱۶ تير ۱۳۹۱
۲
۱
با سلام خدمت نويسنده مقاله حاضر
در ابتدا تشکر ميکنم و اين بحث رو مصداق کرسي ازاد انديشي مد نظر رهبري است. واقعا از يک طرف اين نوع برخورد رو بايد نگاه کرد و از طرف ديگر برخورد جناب اقاي صفار هرندي را. واقعا سوال اينجاست اقاي صفار شايستگي جايگاه فرهنگي کشور را داشت. البته متاسفانه اين نوع رويکرد سياسي به عرصه جريانات داخل انقلاب عمقش در حد نگاه اقاي صفار هرندي است هرچند اين اقايان فرزندان انقلاب هستند و شايد دلسوز اما دو مسئله وجود دارد اولا رعايت تقواي جمعي را نميکنند و دوم اينکه نقطه عزيمت تحليلي ايشان يک بحث ازادانديشانه نيست بلکه يک تحليل سياسي. و بايد مسئله ازادانديشي در فضاي جامعه جدي گرفته شود و يکي از معيارهاي ارزيابي جريانات انقلاب اسلامي دانست.
نکته دوم در مورد اين متن هست. احساس ميکنم که دو نکته وجود دارد يکي در مورد عرفان ابن عربي دوم در مورد تطبيق ان بر دولت
در مورد عرفان ابن عربي کسي نميگويد که ما همان نتايجي که ابن عربي از عرفان گرفته است رو پذيرفته ايم بلکه بايد بپذيريم که ادبيات عرفان نظري در انديشه شيعه از ابن عربي اخذ شده است ولي به هيچ وجه در نتيجه گيري مثل ابن عربي نبود و حتي در ابن عربي ما نمانده ايم. بلکه يک متن مادر هست فصوص ابن عربي
انچه مهم است نوع ادبياتي است که با ابن عربي اغاز شده است. و عرفان بخش مهمي از انديشه تشيع و خصوصا امام خميني هست و امام با تکيه بر عرفان ابن عربي و فلسفه صداريي و فقه جواهري است که توانست اين انقلاب را در شرايط مدرن امروز به وجود اورد و حتي به فقه جنبه حکومتي بدهد فقه بدون نگاه اشراقي و عرفاني امام به دين يک فقه جزئي نگر هست.
و هميچني ايرادي که دوستان در مورد امام وارد کردند بر اين مقاله وارد است(البته با ادبياتي که عزيزان مطرح کردند موافق نيستم)
نکته دوم در مورد تطبيق بر دولت. اين ايراد بر اقاي شريف زاده بجاست که ايشان بحث ورود عرفان به عرصه سياست رو منتسب به اقاي مشايي و حتي رييس جمهور ميکند و به ان جنبه نظري ميدهد خب اگر چنين کنيم و به ايشان يک جنبه تئوريک بدهيم و از ان طرف اين افراد مستند به هيچ پايگاه عميق ديني نيستيد و تجربه تاريخي نشان دارد که اين مسئله زمينه انحراف رو ايجاد ميکند حتي در نسلهاي بعدي اين طيف
به نظر ما احمدي نژاد بيش از عرفان ابن عربي شيفته امام خميني است
احمدي نژاد فرزند انقلاب و امام است
اين از معجزه هاي انقلاب است. اگر انقلاب رو خوب بفهميم و امام رو جامع درک کنيم احمدي نژاد جاي او مشخص ميشود ديگر نيازي نيست که او را منتسب به عرفان ابن عربي کنيم
همانطور که در دوران دفاع مقدس وجود داشت
پاسخ
ناشناس
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
۰۰:۳۳ - ۱۷ تير ۱۳۹۱
۰
۲
دولت بره وظیفه اصلیش رو انجام بده به امور مملکت در همه زمینه ها سرو سامون بدن در هر زمینه ای نمی خواد وارد بشن و حرف بزنن که مردم بر اثر فشار زیاد همین قدر دین و ایمانشونم از دست ندن چرا که پیامبر فرمودند اگه فقر از دری وارد بشه ایمان از در دیگه خارج میشه.
پاسخ
حسن نوروزی
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
۱۲:۲۸ - ۱۷ تير ۱۳۹۱
۰
۱
سلام. سه نکته را دوستان توجه کنند:
1ـ نامه امام راحل (ره) به گورباچف، فصوص الحکم را به عنوان تراز اسلام معرفی نمی کند، بلکه ... . وبلاگ بهار بیا در یادداشت خود (http://baharbia.blogfa.com/post-481.aspx): می نویسد:
امام در نامه خود به گورباچف، می خواهند نشان دهند که حقیقت علم، امری مادی نیست و جهان غیر مادی هم وجود دارد، ایشان می فرمایند: «اصولًا ميل نداشتم شما را در پيچ و تاب مسائل فلاسفه، بخصوص فلاسفه اسلامى، بيندازم. فقط به يكى- دو مثال ساده و فطرى و وجدانى كه سياسيون هم مى‏توانند از آن بهره‏اى ببرند بسنده مى‏كنم. اين از بديهيات است كه ماده و جسم هرچه باشد از خود بيخبر است...». پس از این تمثیل، امام برای تبیین اینکه حقیقت علم مادی نیست، به شواهدی از کتب فیلسوفان و عرفا در نقد نگاه مادی انگاری علم و پزیتیویسم می پردازند و می گویند:
«انسان مى‏خواهد به «حق مطلق» برسد تا فانى در خدا شود. اصولا اشتياق به زندگى ابدى در نهاد هر انسانى نشانه وجود جهان جاويد و مصون از مرگ است. اگر جنابعالى ميل داشته باشيد در اين زمينه‏ها تحقيق كنيد، مى‏توانيد دستور دهيد كه صاحبان اينگونه علوم علاوه بر كتب فلاسفه غرب در اين زمينه۱، به نوشته‏هاى فارابى و بوعلى سينا - رحمة اللَّه عليهما- در حكمت مشاء مراجعه كنند، تا روشن شود كه قانون عليت و معلوليت كه هرگونه شناختى بر آن استوار است، معقول است نه محسوس؛ و ادراك معانى كلى و نيز قوانين كلى كه هر گونه استدلال بر آن تكيه دارد، معقول است نه محسوس۲، و نيز به كتابهاى سهروردى - رحمة اللَّه عليه- در حكمت اشراق مراجعه نموده، و براى جنابعالى شرح كنند كه جسم و هر موجود مادى ديگر به نور صِرف كه منزه از حس مى‏باشد نيازمند است؛ و ادراك شهودىِ ذات انسان از حقيقت خويش مبرا از پديده حسى۳ است. و از اساتيد بزرگ بخواهيد تا به حكمت متعاليه صدرالمتألهين - رضوان اللَّه تعالى عليه و حشره اللَّه مع النبيين والصالحين- مراجعه نمايند، تا معلوم گردد كه: حقيقت علم همانا وجودى است مجرد از ماده، و هرگونه انديشه از ماده منزه است و به احكام ماده۴ محكوم نخواهد شد. ديگر شما را خسته نمى‏كنم و از كتب عرفا و بخصوص محى الدين ابن عربى نام نمى‏برم؛ كه اگر خواستيد از مباحث اين بزرگمرد مطلع گرديد، تنى چند از خبرگان تيزهوش خود را كه در اينگونه مسائل قوياً دست دارند، راهى قم گردانيد، تا پس از چند سالى با توكل به خدا از عمق لطيف باريكتر ز موى منازل معرفت آگاه گردند، كه بدون اين سفر آگاهى از آن امكان ندارد».
[در این جا هم سخن از همانگونه مسائل، یعنی غیرمادی بودن علم و منازل معرفت است نه اسلام شناسی! و این گونه مسائل، یعنی نفی ماتریالیزم و پزیتیویزم افراصی، به عنوان یک پیشفرض ضروری برای فهم همه مکاتب غیرمادی است و حتی مقدمه انحصاری برای فهم اسلام هم نیست؛ زیرا الاهیات، فلسفه و عرفان مسیحی و یهودی و حتی هندوئیزم۵ هم نیازمند نفی ماتریالیزم و پزیتویزم افراطی است. البته این مباحث به طور عادی نیاز به اثبات ندارد و بدیهی است؛ ولی برای کسانی که گرفتار شبهه شده اند، خوب است که بازفهمی شود. تا اینجا به تصریح خود امام، مباحث مقدماتی تمام می شود و سپس بدون هیچ فاصله ای، عبارات زیر به عنوان اصل نامه یعنی تحقیق و تفحص درباره اسلام شروع می شود:
«جناب آقاى گورباچف، اكنون بعد از ذكر اين مسائل و مقدمات، از شما مى‏خواهم درباره اسلام به صورت جدى تحقيق و تفحص كنيد. و اين نه به خاطر نياز اسلام و مسلمين به شما، كه به جهت ارزشهاى والا و جهان شمول اسلام است كه مى‏تواند وسيله راحتى و نجات همه ملتها باشد و گره مشكلات اساسى بشريت را باز نمايد. نگرش جدى به اسلام ممكن است شما را براى هميشه از مسئله افغانستان و مسائلى از اين قبيل در جهان نجات دهد. ما مسلمانان جهان را مانند مسلمانان كشور خود دانسته و هميشه خود را در سرنوشت آنان شريك مى‏دانيم...»
می بینیم که اساسا امام خمینی هیچ حرفی از اسلام شناس بودن ملاصدرا یا ابن عربی در این جا نمی زند و به هیچ وجه نمی گوید که متن تراز ما برای دعوت به اسلام و معرفی اسلام، حرفهای ابن عربی و ملاصدرای فیلسوف است.
2ـ اسلام برای تأليف قلوب ، روش خاص خود را دارد که قرآن و مجامع روایی بیان شده است. چرا نمی خواهیم قبول کنیم که عرفان ابن عربی در عین قرابت به اسلام، نمی تواند عرفان زیارت عاشورا و دعای ندبه و مناجات شعبانیه را کاملا بازتاب دهد! شما مطمئن باشید عرفانی که در جنگ تحمیلی خودمان و در قلب و فکر بچه بسیجی های خودمان جریان داشت از عرفان مصطلح عبور کرد که توانست الگویی تحویل دهد که برخی یک شبه ره صدساله را طی کنند.
3ـ تفقه امام از دین را نباید محدود دانست. امام بر اساس تفقه جامع دینی و نگاه نو به فقه که آن را تئوری اداره بشر از گهواره تا گور می دانست انقلاب اسلامی را به سرانجام رساند. حکومت اسلامی مورد نظر امام هم مطلقه بود و هم مبتنی بر فقه؛ يعني ولايت مطلقه فقیه. البته امام فلسفه و عرفان می دانست اما نقش این علوم، حاشیه ای بود.
البته این مباحث بسیار جای دقت دارد و با این سطح از مباحثات به سرانجام نمی رسد. برای شناخت امام راحل هم باید اقوال ایشان و فعل ایشان را به صورات یکپارچه ملاحظه کرد و البته نه با مدل های هرمنوتیکی که امام را متناسب با ذهنیات خودمان تفسیر کند.
4ـ برخی از دوستان به مدعاهای اصلی مقاله توجه نمی کنند و از آنها بحث نمی کنند .
پاسخ
جدیدترین اخبار پربازدید ها