كيهان
«مانور موش ها!» عنوان يادداشت روز روزنامه كيهان به قلم حسين شريعتمداري است كه در آن ميخوانيد:
1-
«آدرس غلط» يكي از ترفندهاي خطرآفرين است كه در عمليات موسوم به «طرح
فريب» از آن بهره ميگيرند. اين ترفند در هر دو عرصه جنگ «گرم و سرد» به
كار گرفته ميشود. فرض كنيد كه دشمن در جبهه نبرد نظامي قصد انجام عمليات
غافلگيرانه در منطقه «الف» را دارد و در همان حال، از قدرت دفاعي حريف
بيمناك است. در اين حالت به ترفند «آدرس غلط» يا «طرح فريب» روي ميآورد و
مثلا در منطقه «ب» كه با منطقه «الف» فاصله زيادي دارد دست به آتش باري
ميزند، با اين مقصود كه ذهن فرماندهان حريف را از منطقه اصلي عمليات يعني
منطقه «الف» دور كرده و به منطقه «ب» مشغول دارد. حالا اگر فرماندهان خودي
از آرايش جنگي و ضريب پراكندگي قواي دشمن اطلاعات دقيقي نداشته باشند، بعيد
نيست كه همه استعداد نظامي و يا بخش قابل توجهي از آن را براي مقابله با
حريف به منطقه «ب» منتقل كنند و حتي پس از دفع حمله دشمن در منطقه ب
-بخوانيد منطقه فريب- دست به تعقيب دشمن نيز بزنند! اكنون صحنه را در نظر
آوريد. چه ميبينيد؟ نيروهاي خودي را ميبينيد كه نه فقط حمله دشمن را دفع
كردهاند بلكه در حال تعقيب آنها نيز هستند. اما، اين ظاهر قضيه است كه با
واقعيت فاصله زيادي دارد. واقعيت آن است كه ما در حال تعقيب دشمن نيستيم،
بلكه، اين دشمن است كه ما را به نقطه و منطقه مورد نظر خود ميكشاند تا
عمليات اصلي را در منطقه الف، با موفقيت و بدون كمترين مقاومت به انجام
برساند.
2- شنبه گذشته، سران محترم سه قوه مجريه، مقننه و قضائيه
گردهم آمدند و به گفته رئيس مجلس «بررسي عوامل گراني از مباحث مطرح دراين
نشست» بوده است. اين كه مسئولان بلندپايه نظام، روي يكي از اصلي ترين
دغدغههاي كنوني مردم انگشت گذارده و در پي يافتن راه كارهاي موثر براي
مقابله با آن بودهاند، به تنهايي نويدبخش است و حاكي از آن كه روساي محترم
سه قوه، يعني دست اندركاران امور اجرايي، قانونگذاري و قضايي كشور، قرار
است از برخي بگومگوهاي - با عرض پوزش- بي حاصل و دغدغه آفرين دست كشيده و
عزم خود را براي مقابله با يكي از اصلي ترين دغدغههاي كنوني مردم-
انشاءالله- جزم كنند. در اين ميان اگرچه ميتوان و بايد اميدوار بود كه
مسئولان محترم بسياري از موانع پيش روي و راه كارهاي مقابله با آن را
ميشناسند ولي برخي شواهد و قرائن نيز حاكي از طرح فريب دشمن و تلاش براي
ارائه «آدرس غلط» به دست اندركاران مقابله با گراني است و از اين روي اشاره
به نكاتي دراين باره ضروري به نظر ميرسد.
3- مروري گذرا به تلاش
تبليغاتي مستقيم و غيرمستقيم دشمن - مخصوصا نوع غيرمستقيم آن- حكايت از آن
دارد كه حريف به منظور پيشگيري از چارهانديشي نظام براي مقابله با گراني
لگام گسيخته كه اين روزها به جان اقشار مستضعف جامعه افتاده است، چند جاده
فرعي پيش روي مسئولان محترم گشوده و با دميدن پياپي و بي وقفه در شيپور
فريب و نيز به كارگيري ستون پنجم سياسي و رسانهاي خود اصرار به واقع نمايي
آن دارد. اين جادههاي فرعي متفاوت و چندگانهاند ولي بيشترين اصرار دشمن
آن است كه تحريمهاي اقتصادي را به عنوان اصلي ترين علت گرانيها معرفي
كند.
دراين باره گفتني است كه تحريمهاي اقتصادي اگرچه در پيدايش
پديده گراني بي تاثير نيستند اما، نقش و ضريب اثر آنها در حد و اندازهاي
نيست كه گراني لگام گسيخته و «جهشي» بسياري از كالا و خدمات ضروري و مورد
نياز مردم را در پي داشته باشد. مخصوصا اين كه در برخي از موارد قبل از
عملياتي شدن فلان تحريم اقتصادي شاهد افزايش بي رويه و غيرمنطقي شماري از
كالا و خدمات مورد نياز مردم بوده و هستيم كه پيش از اين به آن پرداخته ايم
و دراين نوشته، نكته ديگري را دنبال ميكنيم و آن، چرايي ارائه اين آدرس
غلط است.
4- بي پرده بايد گفت جريان مرموزي در داخل كشور اصرار
دارد كه تحريمهاي اقتصادي دشمنان بيروني را «فلج كننده»! و راه كار برون
رفت از آن را، تن دادن به خواستههاي غيرقانوني و باج خواهانه حريف قلمداد
كند. اين جريان، دو طيف جداگانه با دو انگيزه متفاوت را درخود جاي داده است
كه بعيد نيست- و نشانههايي نيز در دست است- كه اين دو طيف در يك نقطه با
يكديگر پيوند خورده و يا خواهند خورد. بخشي از اين طيف مرموز را گروهها،
اشخاص و جريانات برانداز و ضدانقلابيون تابلودار، تشكيل ميدهند. اين بخش،
دست چندان موثري در بدنه نظام و يا مراكز تصميم ساز و سياست پرداز آن ندارد
ولي به عنوان «بازو» و شريك بخش ديگر عمل ميكند. و اما، بخش ديگر، كه
اصلي ترين بخش از جريان مرموز ياد شده است، غريبهها و يا خوديهاي استحاله
شدهاي هستند كه در برخي از مراكز حساس و يا حلقههاي تماس اين مراكز با
مردم و امور مربوط به آنان نفوذ كردهاند و هر از چندگاه شاهد افشاي «راز»
آنها و از پرده برون افتادن دست آنان هستيم. ماجراي فساد كلان 3هزار
ميليارد توماني و يا فساد و اختلاس اخير در بيمه و نقش برخي مسئولان مياني-
اما موثر- در اين اختلاسها ميتواند شاهد مثال باشد.
هر دو طيف
مورد اشاره، يك نقطه مشترك را هدف گذاري كرده و دنبال ميكنند و آن فشار
اقتصادي و تنگي معيشت مردم، مخصوصا اقشار محروم و مستضعف -بخوانيد ولي
نعمتهاي نظام- است و از اين نقطه به بعد هر يك انگيزههاي خاص خود را كه
با يكديگر متفاوت است پي ميگيرند. چگونه؟!
5- ماموريت بخش اول از
جريان مرموز ياد شده يعني ضدانقلابيون تابلودار و ستون پنجم پنهان يا
شناخته شده- ولي بعضا به حال خود رها شده- دشمن، معرفي تحريمها به عنوان
علت اصلي گرانيها است. شواهد موجود حكايت از آن دارند كه ماموريت اين بخش
در همين نقطه به پايان ميرسد. چرا كه اگر در اين ماموريت موفق شوند - كه
ميدانيم و تجربه كرده ايم نميشوند- به آمريكا و متحدانش براي رهايي هر
چند نسبي از رسوايي ناشي از بي اثر بودن تحريمها كمك كردهاند! ضمن آن كه
بيشترين اعضاي اين طيف را كلان سرمايه داران و صاحبان ثروتهاي بادآورده
تشكيل ميدهند كه از اين رهگذر بر ثروت انبوه و نامشروع خود نيز ميافزايند
و متاسفانه اقدام درخور توجهي براي مقابله با اين غارتگران و زالوصفتان
خون آشام ديده نميشود.
ملت ما
«نشست مخالفان سوريه موجب افزايش انسجام نميشود» عنوان سرمقاله امروز روزنامه ملت ما به قلم حسين رويوران است که در آن می خوانید:
اجلاس
سوريه تاكنون چندين بار در جاهاي مختلفي مانند تونس، مصر، قاهره و
استانبول برگزار شده است. به نظر ميرسد كه اين نشستها عمدتا براي جلب
حمايت جهاني از فرايند براندازي بشار اسد در سوريه است، چرا كه
برگزاركنندگان اين اجلاسها چه در گذشته و چه در حال حاضر در پاريس كساني
هستند كه به دنبال پيادهسازي فرايند براندازي در سوريه هستند و از اين طرح
حمايت ميكنند. در نظر داشته باشيد كه اجلاس پاريس پس از اجلاس ژنو برگزار
شد.
روسيه و چين به اين اميد كه غرب از فرايند براندازي كوتاه
بيايد و براي حل بحران سوريه راهحلي سياسي و دور از خشونت و خونريزي ارايه
شود در اجلاس ژنو شركت كردند. اما اين اجلاس به پكن و مسكو ثابت كرد، غرب
تنها به دنبال براندازي اسد است و كشتار مردم بيدفاع سوريه براي آنها هيچ
اهميتي ندارد. به همين دليل روسيه و چين اجلاس پاريس را تحريم كردند و در
آن شركت نداشتند. تمام اينها نشان ميدهد سياست غرب و حتي اجماعي كه در ژنو
بوده است از بين رفته است و همچنان كشورهايي كه از قبل، از فرايند
براندازي حمايت ميكردند در كنار هم جمع ميشوند و در راستاي اهدافشان تلاش
ميكنند.
همچنين به غير از اجلاس ژنو، نشست قاهره هم پيش از اجلاس
پاريس تشكيل شد. در نشست قاهره پراكندگي نيروهاي معارض آشكارا نمايان شد و
نه تنها برخي از مخالفان اجلاس را رها كردند و بيرون رفتند، در چند جلسه
هم درگيريهايي صورت گرفت. تمام اينها حاكي از اين است كه مخالفان
ديدگاههاي مختلفي براي برونرفت از بحران موجود در سوريه دارند و مواضعشان
قابل جمع نيست.
در نظر داشته باشيد غرب از راهبرد براندازي حمايت
ميكند و حمايت از برنامه براندازي ايجاب ميكند خشونتها در سوريه بالا
گيرد و سلاح به صورت گسترده در ميان مخالفان سوري پخش شود و افراد زيادي
اعم از مسلح، غيرمسلح، نيروهاي نظامي و حتي مردم عادي در اين ميان قرباني
ميشوند. از طرفي معارضان مقيم فرانسه يا همان مجلس ملي سوريه از اين
راهكار حمايت ميكنند و ميتوان گفت كه اين مجلس ساخته خود غرب است و از
سوريهايي تشكيل ميشود که مدتها پيش از آغاز درگيريها در غرب زندگي
ميكردند.
از طرفي ديگر معارضان داخل سوريه اساسا راهكار براندازي
را قبول ندارند و در واقع خواهان پايان دادن به درگيريهاي موجود در سوريه
از طريق اصلاح ساختار سياسي آن هم از راه مسالمتآميز و بدون خشونت و بدون
ايجاد كردن شكافهاي قومي مذهبي هستند. در اين ميان معارضان داخلي خواهان
پايان دادن به خشونتها بدون خشونت هستند، اما معارضان خارجي تلاش ميكنند
تا بحران سوريه را به خشونت بكشند، ازاينرو به نظر نميرسد كه معارضان
داخل و خارج با يكديگر به اجماعي برسند و بسيار بعيد به نظر ميرسد كه اين
نشستها موجب شكلگيري انسجام ميان گروههاي مخالف شود.
رسالت
«دو ايراد توکلي!» عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم محمود فرشيدي است كه در آن ميخوانيد:
وجود
پيامبر گرامي اسلام و اهل بيت ايشان، علت و منشأ همه برکات وخيرات جامعه
هستند. البته ما انسانها غالباً نسبت به اين حقيقت توجه نداريم و از آن
غفلت ميورزيم اما در شرايط دشوار و تنگناهاي زندگي، بر اساس فطرت به دامان
آنان پناه ميبريم و از ايشان استمداد ميجوييم و رفع مشکلات لاعلاج خويش
را در خواست
مي کنيم و شدت اندوه خويش را در راز و نياز با آنان به عنوان محرم اسرار الهي تسکين ميبخشيم.
نکته
قابل توجه اين که آن بزرگواران در دوران حيات مادي خويش به مصيبتهاي
مبتلا به انسان ها، با شدت هرچه تمام تر، گرفتار شدهاند تا شيعيان به
هنگام گرفتاري خود در مقام مقايسه برآيند و تسکين خاطر يابند و تحمل سختي و
اندوه بر آنان آسان تر شود، به عنوان مثال زندانيان رژيمهاي ظالم، به
امام هفتم(ع)، بيماران به بيمار کربلا امام زين العابدين (ع)، غريبان به
امام رضا (ع) متوسل ميشوند و ياد امام حسين(ع) به خانواده شهدا آرامش
ميبخشد.
روز سه شنبه هفته گذشته، حادثهاي رخ داد که جمع کثيري را
به ياد مظلوميت امام علي (ع) انداخت شايد مقدر الهي چنين است که شيعيان
ائمه اطهار(ع) در حد ظرف محدود وجودي خويش با ابتلاء به انواع مشکلات، عظمت
شخصيت آن بزرگواران را بهتر درک کنند.
صحن علني مجلس شوراي اسلامي
روز سه شنبه 12/4/91 شاهد بررسي صلاحيت يکي از شيعيان فداکار امام علي(ع)
بود. کسي که از هجده سالگي پيشتاز مبارزات دانشجويي عليه رژيم شاهنشاهي بود
و بارها به زندان افتاد، کسي که جزء نخستين افرادي بود که ماهيت منافقين
را شناخت و براي رسوا ساختن آنان بي مهابا تلاش کرد، کسي که پس از پيروزي
انقلاب نيز همواره در خط مقدم ولايت، با افکار انحرافي و مفسدان و فرصت
طلبان مبارزه کرده است. در دوران بني صدر در مقابل خود شيفتگي وي قيام کرد،
در دولت موسوي با آنکه وزير و سخنگوي دولت بود وقتي متوجه کژانديشيها شد،
تاب نياورد و استعفا داد، در دوران کارگزاران، عليه امتياز طلبيهاي آنان
بانگ برآورد و با سخنراني و درج مقاله در نشريات و نامههاي سرگشاده اعتراض
کرد. تنها کسي که جسارت آن را داشت که در انتخابات رياست جمهوري، به عنوان
رقيب آقاي هاشمي رفسنجاني قدعلم کند و سخنگوي اعتراضات عدالتخواهانه مردم
شود مردم تهران جزوات انتخاباتي وي در اين دوران را به خاطر دارند که با
عنوان "شهرداري با نظام و مردم چه ميکند؟" از مظلوميت مردم و خودراييهاي
شهردار کارگزاران، پرده بر ميداشت.
کسي که در نهمين انتخابات
رياست جمهوري نامزد شد و آنگاه که احساس کرد اصولگرايان به تعداد کافي
نامزد دارند، انصراف داد اما با کمال تعجب به نفع فردي که بعداً در اين
دوره، برگزيده شد کنار نرفت. و امروز روشن شده است که تشخيص او درست بوده
است.
کسي که پيش از اجراي قانون هدفمندي سازي يارانهها و در
ارتباط با تصميمات اقتصادي دولت، هشدارهايي داد و تورم و رکورد اقتصادي
امروز را پيش بيني کرد.
و بالاخره کسي که امروز هم در سنگر عدالت و
در برابر خودشيفتگيها و مفاسد اقتصادي و امتياز طلبي و جعل مدرک و...
ايستاده است و مافياي قدرت و ثروت، تشکيل دادگاههاي اخير مبارزه با مفاسد
اقتصادي را از چشم او ميبيند.
البته اين فرد دو ايراد دارد. ايراد
اول آنکه همانند شهيد ديالمه يا شهيد آيت و بعضي شخصيتهاي ديگر در بسياري
از مسائل سياسي ميتواند با تکيه اصول، آينده را پيش بيني کند.
ايراد
دوم آنکه اهل سازش و مسامحه نيست و هرچه را حق تشخيص ميدهد ابوذروار بيان
ميکند و اين خصوصيت، طبعاً مفسدان و فرصت طلبان را به کينه توزي عليه وي
بر ميانگيزد و کمر همت ميبندند تا او را از سر راه خود بردارند و اين
مبارزه تعجب آور نيست اما شگفت آنکه سخنان وي، که بعضاً ممکن است جاي گلايه
هم داشته باشد، گاه موجب بغض دوستان نيز ميشود و برآيند کينه دشمنان و
بغض و سکوت دوستان، زمينه مظلوميت سه شنبه را فراهم آورد.
شايد اگر
اين شواهد عيني و کوچک نباشد، انسانها نتوانند قطرهاي از درياي عظمت
مظلوميت نخستين امام خويش را درک کنند که مردم نام او و معاويه را در کنار
هم ميآوردند و آنگاه که در محراب مسجد به شهادت رسيد عدهاي پرسيدند مگر
علي(ع) نماز هم ميخواند ؟!
تهران امروز
«راهبرد مقاومت حداكثري» عنوان يادداشت روز روزنامه تهران امروز به قلم حجت كاظمي است كه در آن ميخوانيد:
برگزاري
نشست «دوستان سوريه» در پاريس در حالي صورت گرفت كه بزرگترين ويژگي اين
نشست، تحريم آن از سوي روسيه و چين به عنوان دو حامي مهم و محوري نظام
سياسي سوريه بود. مقامات اين دو كشور دليل عدم شركت خود در اين جلسه را
تحريف نتايج و توافقات حاصل شده در نشست ژنو از سوي كشورهاي غربي دانسته و
عنوان كردهاند كه با توجه به رويكرد طرف غربي در مواجهه با مسئله سوريه،
آنها نيازي به مشاركت در نشست جديدي كه ملاحظات دو عضو شوراي امنيت را در
نظر نگيرد، نمي بينند.
روسها و در وهله بعدي چينيها در حالي
رويكرد سرسختانهاي در مواجهه با بحران سوريه اتخاذ كردهاند، كه سياست
خارجي آنها در مواجهه با بحران ليبي از نوعي فلج موقتي رنج ميبرد. اين
عدمتحرك به ناتو و كشورهاي غربي اجازه داد كه از طريق ايجاد يك جنگ داخلي و
در وهله بعد حمله خارجي؛ بسترهاي سقوط يك متحد مهم آنها را در شمال آفريقا
فراهم آورند.
در چنين وضعيتي، پيشامد بحران سوريه و هشدارها
درخصوص تلاش غرب و برخي كشورهاي منطقه براي تكرار سناريوي ليبي، باعث شد تا
سياست خارجي روسيه و چين اين بار با هوشياري بيشتري وارد عرصه مديريت اين
بحران در نظام بين الملل شوند. در اين ميان آنچه به اين دوكشور اجازه داد
تا به سياست روشني در حمايت از نظام سوريه دست يابند؛پايگاه اجتماعي نظام
اسد و ناتواني مخالفان در همراه كردن اكثريت شهروندان سوري با طرح براندازي
نظام بشار اسد بود.
توانايي اسد براي مقابله با فشارهاي داخلي و
خارجي درماههاي اول بحران به دو كشور روسيه و چين اجازه داد كه از شوك
اوليه ناشي از تحولات خاورميانه خارج شده و براساس منافع راهبردي كلان خود
در خاورميانه، سياست حمايت همه جانبه از نظام اسد را در پيش بگيرند و تا
حدي زيادي اميدهاي اوليه اين كشورها براي تحقق خواستههاي خود در اين كشور
را به شكست بكشانند. با مروري بر مواضع و اعلام نظرهاي مقامات روسي و چيني
ميتوان تحليل اين كشورها از ماهيت بحران سوريه را در دو سطح دسته بندي
كرد:
1 - روسها و چينيها در تحليل ماهيت مخالفان نظام اسد، آنها را
نه مخالفاني اصيل كه نيروهاي برساخته و بركشيده قدرتهاي منطقهاي مانند
عربستان و تركيه و قطر ميدانند.
آنچه از محتواي مذاكرات ولاديمير
پوتين با بنيامين نتانياهو در سفر اخير وي به تل آويو آشكار ميشود آن است
كه روسها معتقدند ريشه بحران سوريه در نوعي جاه طلبي نهفته است كه طي آن
كشورهايي چون تركيه سوداي جايگزين كردن نفوذ خود با نفوذ سنتي ايران در
سوريه را دارند. روسها مدتهاست كه نارضايتي خود را از جاه طلبي ترك در
قفقاز و آسياي مركزي پنهان نميكنند. طبعا آنها تمايلي ندارند كه تركها در
عرصهاي چون سوريه نيز ميدان دار شده و در قامت يك متغير محوري در تغيير
مناسبات منطقهاي عمل كنند.
2 - در وهله بعدي روسها و چينيها
بحران سوريه را در دل معادلات و تعارضهايي بين المللي ميان غرب و شرق
تحليل ميكنند. اين دو كشور بارها از تمايل مهارناپذير غرب و به ويژه
آمريكا براي بسط نفوذ خود در اقصي نقاط جهان و به ويژه در حوزههاي سنتي
نفوذ خود گلايه كردهاند. مسكو و پكن احساس ميكنند معادلات يك دهه گذشته
در خاورميانه، قفقاز و آسياي مركزي و افغانستان به گونهاي پيش رفته است كه
حاصل و نتيجه آن خيمه سنگين تر آمريكا و ناتو در پشت مرزهاي اين دوكشور
است. در چنين فرآيندي طبعا روسها و چينيها، سقوط نظام سوريه را به عنوان
تهديدي استراتژيك قلمداد ميكنند كه ايستادگي در مقابل آن به آينده نفوذ و
نقشآفريني بينالمللي آنها گره خورده است.
در چنين وضعيتي، دو عضو
شرقي شوراي امنيت، از همان ابتدا با طرحهاي مختلف براي مداخله نظامي در
سوريه مخالفت كردهاند. در قالب راهبردي كه ميتوان آن را سياست «مقاومت
حداكثري» ناميد؛ نهايت نرمش اين دوكشور در مقابل غربيها، حمايت از طرح عنان
و در وهله بعدي در همراهي با توافقهاي نشست ژنو مبني بر تشكيل دولت وحدت
ملي متشكل از همه گروههاي مخالف، منتقد و موافق نظام فعلي سوريه بوده است.
محتواي مشترك اين طرحها آن است كه ضمن تاكيد بر ضرورت وقوع تغيير در
راستاي دموكراسي در سوريه، سخني از كنار رفتن بشار اسد و سقوط نظام مستقر
به ميان نياوردهاند. هرچند روسها (و در وهله بعد چينيها) اصرار چنداني به
ماندن اسد در قدرت ندارند، ولي عنوان ميكنند كه در موقعيت كنوني، كسي
غيراز شخص اسد نميتواند مديريت تغييرات را برعهده بگيرد. بنابراين اين دو
كشور در مقابل اصرار مداوم غرب براي ساقط كردن نظام اسد در سوريه، مشي
ظاهرا آشتي ناپذيري را اتخاذ كردهاند كه آخرين چهره آن در تحريم نشست
پاريس رونمايي شد.
در چنين اوضاع و احوالي، اميد غربيها و
آمريكاييها به آن است كه بتوانند از طريق تشديد بحران در داخل سوريه و
فرسايش قدرت دولت در كنترل بحران، برگ برنده روسها يعني توانايي نظام اسد
براي مقاومت در مقابل فشارها را شكسته و اين دو كشور را در مقابل عمل انجام
شده قرار دهند، به گونهاي كه روسها و چينيها در نهايت براي حفظ حداقل
منافع خود، با طرحهاي غربيها موافقت كنند. تاكيد هيلاري كلينتون در نشست
پاريس مبني بر ضرورت اعمال فشارهاي اقتصادي بر نظام سوريه در همين راستا
قابل بررسي است. در مقابل مشخص نيست روسها و چينيها تا چهاندازه در تامين
نيازهاي اوليه نظام سوريه براي مقابله با مخالفان مسلح موفق عمل كردهاند.
بيترديد در صورت عدم تحقق چنين امري آينده بحران سوريه در مسيري خلاف
خواستههاي روسيه و چين حركت خواهد كرد.
جوان
«مراقب باشيم او در كنار ماست» عنوان سرمقاله روزنامه جوان به قلم حسن رشوند است كه در آن ميخوانيد:
در
اين روزگار كه سايه يأس و سرخوردگي بر دلها گسترده شده و دلها را تيره
نموده و فضاي عطرآگين زندگي بشر در اثر تبعيضها، ستمها، جنايتها، غلبه
ضدارزشها بر ارزشها و... مسموم گشته و راه سعادت بسان كلاف سردرگمي
درآمده است كه آگاهان دين و سياست سكوت اختيار كردهاند، در روز گاري كه
اوضاع آشفته و نابسامانيهاي اجتماعي، بشر امروز را خسته و فرتوت كرده و
داد از نهاد خيرخواهان بشريت برآورده است، در اين روزگار كه فلسفههاي
مختلف دنياي غرب و ايسمهاي گوناگون، راهحل پيش روي بشر را در ورطه تمنيات
دنيوي نهاده و او را به شكاكيت و لاقيدي و پوچي كشانيده است، در اين
روزگار كه سازمانهاي بينالمللي و حقوق بشري مدعي سرپرستي امور ملتها
هستند، نه تنها دردي از جامعه بحرانزده بشريت عصر مدرنيسم دوا نكردهاند،
بلكه خود بسان غده سرطاني، به جان ملتهاي ضعيف افتادهاند.
در
روزگاري كه پيشرفتهاي صنعتي و ابزارهاي توليدي، تنها وسيلهاي براي
استفادههاي نادرست و كاربرد نارواي استيلا بر بشر شده است و آنها جهان
پرزرق و برق را بسان كاخي دلاويز روي دوزخي سوزان و جانستيز در
آوردهاند، در اين روزگار كه انسانها در پي فراهم كردن توش و تواني براي
نجات از مرداب و منجلاب قدرتهاي بزرگ هستند، در اين درياي پرتلاطم و
توفاني كه كشتينشستگان آن كشتي خويش را شكسته ميبينند و هر يك بر تخته
پارهاي يا خار و خاشاكي چنگ زده تا مگر جان سالم از آن به در برند، تنها
يك روزنه به سوي نور و رهايي جهان از ظلمت و ستمها به چشم ميخورد و فقط
يك نقطه اميد وجود دارد و آن وجود آخرين ذخيره و يادگار الهي است كه اين
روزها نام و ياد او، شور و شعفي به دلها افكنده است و دلها در آرزوي
ديدار او ميتپد و بوي او حياتي تازه در جانها ميدمد، از اين روست كه شهر
و ديار را به آرزوي مقدمش آذين ميبنديم و به انتظار فردا مينشينيم تا
اين كشتي گرفتار در غرقاب به سرمنزل مقصود برسد.
اما چراغاني و آب و
جارو كردن، بخش كوچك و چهبسا كم اهميتي است كه يا بر حسب علاقه و يا به
عادت و برگرفته از سنت حسنه گذشتگان، تكرار ميشود. اكنون كه نيمهشعبان
را به انتظار نشستهايم، لحظهاي را تصور كنيم كه نداي هاتف غيبي خبر از
ظهور مصلحي دهد كه بيش از چند قرن ما و گذشتگان چشم بدان دوخته بوديم. در
چنين شرايطي، خويش را در كجا قرار ميدهيم؟
چه ميزان آمادگي
استقبال از يگانهمنجي بشريت در ما فراهم شده است؟ آيا به آن ميزان از
بالندگي و شناخت رسيدهايم كه در جرگه ياران او قرارگيريم؟
مگر نه
اينكه اولين شرط آمادگي و در ركاب بودن قائم آل محمد (عج)، تبري جستن از هر
آن چيزي است كه رنگ و بوي غيرخدايي دارد؟ صداي پاي او را ميشنويم و باور
نداريم كه ميآيد، برق نگاه او را ميبينيم و به گونهاي رفتار ميكنيم كه
انگار فرسنگها با ما فاصله دارد.
در حالي به استقبال امام خويش
ميرويم كه لشكري از گناهان و اصنام شرك را به دنبال خويش يدك ميكشيم. مگر
اولين شرط تولي، تبري جستن از گناهان نيست؟ چگونه به خويش اجازه ميدهيم
با لشكري از دشمن نفساني و مادي با شمشيرهاي آخته، به استقبال امام خويش
برويم!
ظلم آل خليفه و آل سعود را به شيعه آل محمد (ص) در بحرين
ميبينيم و سكوت اختيار كرده و خود را از منتظران حضرتش ميپنداريم. شاهد
كشته شدن برادر مسلمان خود در افغانستان هستيم و تصوير بازي فوتبال دو
سرباز امريكايي را با سر جدا شده از بدن آن افغاني در شبكههاي خبري جهان
ميبينيم و بيدغدغه به زندگي خود ادامه دهيم.
كلام آخر اينكه تنها
با تبري از دشمنان و همه نمادهاي آشكار و پنهان شرك و ظلم است كه
ميتوانيم خود را منتظر و آماده در ركاب حضرت بقيهالله بدانيم و بس.
حمايت
«راز يك عذر خواهي» عنوان يادداشت روز روزنامه حمايت به قلم قاسم غفوري است كه در آن ميخوانيد:
سرانجام
پس از گذشت 7 ماه، ارسال تداركات ناتو از خاك پاكستان به افغانستان
بارديگر از سرگرفته شد. بر اساس توافقات صورت گرفته ميان آمريكا و پاكستان،
كاروانهايي تداركاتي كه در مرزهاي پاكستان و افغانستان مانده بودند، حركت
خود را آغاز كردند. اين رويداد مهم كه اعتراضهاي مردمي در پاكستان را به
همراه داشت در حالي روي داده است كه بسياري آن را حاصل عذرخواهي آمريكا از
پاكستان عنوان داشتهاند. در ماههاي اخير روابط آمريكا و پاكستان به دليل
مواضع تند واشنگتن و نيز حملات هواپيماهاي بدون سرنشين آمريكا به پاكستان
با چالشهايي همراه شده است.
پاكستان به دليل اتهامات وارده و نيز
حملات واشنگتن به خاك اين كشور، خواستار عذرخواهي ايالات متحده شده بود. با
توجه به اينكه آمريكا در طول 7 ماه گذشته خواست پاكستان براي عذرخواهي را
نپذيرفته بود اين سوال مطرح است كه دليل چرخش واشنگتن چيست و چرا ايالات
متحده حاضر به اجراي اين امر شده است. ؟ پاسخ به اين پرسش را در شرايط
داخلي و خارجي آمريكا جستجو كرد.
اولا در حوزه داخلي باراك اوباما
به دنبال تبليغات انتخاباتي است در حالي كه از محورهاي آن را پيروزي در جنگ
افغانستان تشكيل ميدهد. اوباما ميداند براي رسيدن به اين مهم ارسال
تجهيزات به افغانستان امري ضروري است. بر اين اساس آمريكا براي مبارزات
انتخاباتي اوباما هم كه شده جز رويكرد به پاكستان چارهاي ندارد هر چند كه
همچنان از سياست چماق و هويج براي رسيدن به اين مقصود استفاده ميكند.
ثانيا،
آمريكا با چالشي بزرگ به نام انتقادهاي شديد ناتو از عملكردهاي این کشور
همراه است. بسياري از اعضاي ناتو از جمله فرانسه به دنبال پايان سريعتر جنگ
افغانستان و خروج نيروهايشان هستند در حالي كه تحولات روابط آمريكا و
پاكستان اين امر را مختل ساخته است. آمريكا از سوي ناتو براي پايان دادن به
تنشها و بازگشايي مسير تداركاتي ناتو تحت فشار است. اين امر محتمل است كه
ناتو با طولاني شدن عدم ورود تجهيزات با خاك افغانستان عملا از ائتلاف جنگ
خارج گردد كه هزينههاي بسياري براي آمريكا به همراه خواهد داشت.
ثالثا،
آمريكا به رغم ادعاي خروج به دنبال حضور بلند مدت در افغانستان است لذا
ورود تجهيزات به اين كشور را ضروري ميداند. با توجه به آنچه ذكر شد
ميتوان گفت كه عذرخواهي آمريكا از پاكستان برگرفته از مجموعه چالشهاي
داخلي و جهاني اوباما است كه وي را به پذيرش اين امر وادار ساخته است.
البته اين رويكرد آمريكا به منزله پايان تحركات آمريكا نخواهد بود چنانكه
حملات هوايي آمريكا و تهديدات نظامي واشنگتن عليه اسلام آباد تكرار گرديده
هر چند كه ابعاد آن گستردگي سابق را ندارد.
مردم سالاري
«مشکل کجاست؟» عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاري به قلم مهدي قوامي پور است كه در آن ميخوانيد:
در
خبرها آمده بود که هيئت دولت کارگروه تنظيم بازار تشکيل داده تا در آستانه
فرا رسيدن ماه مبارک رمضان به کنترل بازار بپردازد و جلوي رشد قيمتها را
بگيرد. اين خبر با توجه به افزايش قيمت کالاهاي اساسي در روزها و هفتههاي
اخير در نفس خود بسيار ارزشمند است و بايد از دولت براي درک دغدغههاي مردم
و تلاش در جهت رفع آنها تشکر کرد اما اگر کمي دقت کنيم چند سئوال ساده
وجود دارد که لازم است مسئولين به آنها پاسخ دهند. بايد توجه داشته باشيم
که سند چشم انداز به عنوان يک برنامه بلند مدت جهت گيريهاي کلان قواي سه
گانه را مشخص کرده و برنامههاي پنج ساله مصوب مجلس شوراي اسلامي نيز
برنامهاي ميان مدت در جهت تحقق سند چشم انداز است که مجلس شوراي اسلامي و
قوه مجريه با تنظيم برنامه بودجه ساليانه تلاش ميکنند تا در جهت تحقق
برنامههاي پنج ساله و در نهايت رسيدن به سند چشم انداز اقدام کنند.
حال
سئوال اين جاست که آيا بودجههاي ساليانه فاقد کار کارشناسي بوده و توان
تحقق پذيري ندارند؟ چرا که اين بودجهها با توجه به دو سند بالادستي خود
اگر مبتني بر کار کارشناسي باشد لاجرم بايد موجب رشد و شکوفايي اقتصادي
سياسي و اجتماعي کشور شوند حال آن که وضعيت نابسامان اقتصادي و تورم افسار
گسيخته و افزايش بي رويه قيمتها نشان ميدهد که در اين مسير مشکلاتي رخ
داده است که اگر اين فرض درست باشد نه تنها دولت که مجلس شوراي اسلامي نيز
بايد به اين پرسش پاسخ دهند که چرا در جهت تحقق سندهاي بالادستي نظام از
کار کارشناسي بهاندازه کافي بهره نبردهاند ؟ فرض ديگري نيز وجود دارد و
آن اين که بودجه مصوب صحيح تنظيم شده است اما در مقام اجرا به آن درست عمل
نميشود که باز بايد پرسيد اگر چنين است چرا مجلس تلاش نميکند تا دولت را
در مسير درست هدايت کند و آيا وقتي مسير حرکت نادرست است آيا تشکيل کارگروه
تنظيم بازار جز مسکني در جهت کاهش درد ميتواند باشد ؟ مسکني که موجب
ميشود پس از چندي درد با شدت بيشتري برگردد و دوباره رخ نمايد.
با
توجه به سخنان اخير محمود احمدي نژاد مبني بر اين که تحريمهاي اخير عليه
کشور سنگين ترين تحريمهايي است که تا کنون عليه کشوري اعمال شده ممکن است
برخي مغرضين عنوان کنند که مشکلات اقتصادي کشور نه ناشي از اهمال مجلس است و
نه ناشي از عملکرد نادرست دولت بلکه نتيجه تحريمهاست که البته يکي از
مسئولين اخيرا اين فرض مغرضانه را رد کرده و گفته تحريمها در گرانيهاي
اخير هيچ نقشي نداشته است. البته گويا دولت براين باور است که گرانيهاي
اخير و اوضاع آشفته اين روزهاي اقتصاد کشور ناشي از توطئه عليه دولت است که
يکي از نمايندگان محترم مجلس شوراي اسلامي آن را توهم خوانده و به شدت رد
کرده است.
لذا با توجه به عدم وجود دلايل کافي نميتوان فرض وجود
توطئه در اقتصاد کشور آن هم عليه دولت را پذيرفت. پس به راستي مشکل کجاست و
چرا اقتصاد کشور اين همه متلاطم است ؟ اين سئوال از آن رو اهميت مييابد
که در درمان هر دردي و مشکلي، يافتن دليل و علت اصلي آن درد و مشکل اولين و
اساسي ترين اصل است و ماداميکه شناخت درستي از علت و دليل بروز مشکلي
وجود نداشته باشد هر اقدامي ممکن است به بدتر شدن وضعيت منجر شود؛ حتي
تشکيل کارگروه تنظيم بازار.
بنابراين با توجه به وجود ساختارهاي
قانوني در جهت اداره امور اقتصادي کشور و تسلط دولت بر اين نهادها به نظر
ميرسد تشکيل کارگروه تنظيم بازار بيش از هر چيز نشانگر عدم توانايي مديريت
صحيح اقتصادي در چارچوبهاي ساختاري کشور باشد و در واقع تلاشي است در جهت
رفع اين ناتواني که لازم است مسئولين در جهت رفع اين ناتواني و تحقق اهداف
ميان مدت و بلند مدت نظام تلاش کنند و گرنه امکان تحقق اين سندهاي
بالادستي وجود نخواهد داشت و اين به نفع هيچ فرد يا گروهي نيست.
آفرينش
«مشكلات ارزي دانشجويان مقيم خارج» عنوان سرمقاله روزنامه آفرينش به قلم حميدرضا عسگري است كه در آن ميخوانيد:
پس
ازنوسانات و تغيير سهميههاي ارزي در زمينههاي مختلف، دانشجويان مقيم
خارج نيز دستخوش اين تغييرات قرار گرفتند و مشكلات فراواني درتامين ارز
مورد نيازشان پيدا كردهاند. نگراني اين دانشجويان از اين بابت است كه براي
دريافت ارز تحصيلي خود، ميبايست يك بوروكراسي عريض و طويل را طي كنند و
نهايتاً به موقع و به مقدار نياز ارز به دستشان نميرسد. دانشجويان مقيم
خارج ميبايست ابتدا مدارك را از سايت مربوطه(نشاء) دريافت، سپس به دانشگاه
رفته و از آنجا نامههاي مربوط به ميزان شهريه هرترمشان را به وزارت علوم
ارجاع دهند، مجدداً مراحل بسياري را در سفارت طي ميكنند و بايد مدارك
سفارت را دوباره براي وزارت علوم بفرستند تا موكلانشان بتوانند پس تاييد
وزارت علوم، ميزان حواله ارزي مشخص شده را با ارائه به شعب بانكها دريافت
كنند.
بحث اصلي اينجاست كه اين حوالهها با ارجاع به بانك با
مشكلات فراوان روبه رو ميشود. در برخي موارد شعب بانك از پرداخت اين حواله
امتناع ميكنند، گاهي حواله صادره را مورد تاييد نميدانند و در بيشتر
موارد ميزان حواله صادره را به نظر خود تغيير ميدهند و بخشي از مبلغ تعيين
شده را پرداخت ميكنند. اين عملكرد بانكها مشكلات فراواني را براي
دانشجويان مقيم خارج به وجود آورده است. چون سازو كار دانشگاهها و سيستم
پرداخت شهريه آنها همانند سيستم اداري ما نيست و بسيار قانونمند و براساس
ضوابط صورت ميگيرد، لذا دانشجوياني كه نيازمند اين ارز براي ثبت نام در
دانشگاه هستند در مذيقه قرار ميگيرند.
از سوي ديگر اين سوال پيش
ميآيد كه مگر وزارت علوم به عنوان يك نهاد تاييد كننده صحت صورت مالي
دانشجويان مورد وثوق سيستم بانكي نيست؟ پس چرا درپرداخت حواله ارزي بانكها
به صورت سليقهاي و در بسياري از موارد براساس روابط عمل ميكنند. چرا
عملكرد شعب بانكها با يكديگر متفاوت است و نظارتي بر امور آنها در اين
زمينه صورت نميگيرد. اگر شعب بانكها محدوديتي در پرداخت ارز دانشجويي
دارند مسولان وزارت علوم و بانك مركزي تدابيري را اتخاذ كنند تا متقاضيان
سرگردان دريافت حواله خود نشود و يا مشخص كنند كه اين افراد براي تحويل ارز
تحصيلي خود فقط به فلان بانك يا فلان شعب مراجعه كنند.
درثاني در
اكثر حوالههايي كه وزارت علوم صادر ميكند، باتوجه به نسبت شهريه، ماهانه و
هر ترم ميباشد. اما بانكها اغلب با نيمي از اين حواله موافقت ميكنند و
همه را پرداخت نميكنند، لذا اين شبهه باقي است كه تكليف نيمي ديگر از اين
حواله صادر شده چه ميشود؟! آيا ميزان ارزي كه وزارت علوم براي دانشجو
درنظر گرفته مورد تاييد بانك نيست؟ اگر نيست بايد مسولان در وزارت علوم
فكري به حال اين وضعيت نمايند و اگر نظر وزارت علوم تعميم دهنده نياز
دانشجواست چرا بانكها از آن سرباز ميزنند و اين شائبه را به وجود
ميآورند كه نيمي از اين حوالهها چه ميشود و به كجا ميرود!
جداي
اين ضعفهاي اداري بايد به اين مهم نظر داشت كه دانشجويان اين مملكت براي
كسب دانش و ارتقاي علمي كشور رنج و سختي غربت را به تن خريدهاند تا مايه
افتخار وبالندگي مملكت خود شوند، چرا نسبت به وضعيت آنها اهميت كافي قائل
نميشويم و به جاي حمايتهاي همه جانبه براي آنها مشكل تراشي ميكنيم.
ابتكار
«سرنوشتهايي که به دست خواب سپرده ميشوند!» عنوان سرمقاله روزنامه ابتكار به قلم محمدعلي وکيلي است كه در آن ميخوانيد:
«خواب
ديدن» يکي از مرموزترين و جالبترين پديدهها در زندگي بشر به شمار ميرود
و از ديرباز، بازار تعبير و تفسير خواب پررونق بودهاست. در روم باستان،
برخي از روياها براي سياستمداران تعبير و بازگو ميشد و تعبيرکنندگان خواب،
فرماندهان را در جنگها و مبارزات همراهي ميکردند. بهرغم دستاوردهاي
مختلف در حوزههاي علوم و فنون، همچنان زندگي بشر تحتالشعاع «روياها» قرار
دارد؛ به گونهاي که ميتوان رابطه معناداري ميان خوابهاي آدمي و آمال و
رويايي که در سر ميپروراند، و آنچه که در زمان بيداري و هوشياري انجام
ميدهد، مشاهده کرد.
در بسياري از فرهنگها، روياها محمل مهمي براي
تفسير شخصيت و چگونگي عملکرد افراد محسوب ميشوند؛ در فرهنگ شرقي «خواب و
رويا» نقشي همطراز با ديگر باورها و اعتقادات پيدا کرده و به همين دليل
نيز، تأثيري شگرف بر تصميمگيريها و جهتگيريهاي فردي و اجتماعي
ميگذارد. بدون شک اگر زماني تحقيقات ميداني و کتابخانهاي صورت پذيرد،
معلوم خواهد شد که در فرهنگ ما- شرقيها- «خوابها» بيش از تصميمگيريهاي
هوشيارانه، نقش ايفا ميکنند.
همچنين مشخص ميشود که چه ميزان از
آنچه که تاکنون ساخته و پرداختهايم و يا به آن باور داريم، محصول روياها و
چه ميزان، نتيجه بيداري و هوشياريمان بودهاست. يقيناً موازنه به نفع
رويا خواهد بود. با کمي دقت به پيرامون خود، متوجه خواهيم شد که برخي
خوابها، نقشهاي تاريخي به بار آوردهاند؛ چنانچه بناي بخشي از زيارتگاهها
و برخي از مراکز خيريه عمومي، بسياري از وصلتها، برخي از شکستها و...،
همگي درنتيجه خوابي که يک يا چندين نفر ديدهاند، محقق شدهاست.
بر
اين اساس، «خواب ديدن» واقعيتي انکارناشدني است و بايد پذيرفت که بخشي از
سرنوشت ما به خوابهايمان پيوند خوردهاست. اگرچه تأثيرگذار بودن اين
خوابها اجمالي است اما راستآزماييشان همواره مورد چالش بودهاست. اينکه
چرا شيب جامعه در مقاطعي به طرف خوابها، تند ميگردد و در مقاطعي نيز ُند،
نيازمند تحليل سياسي و اجتماعي شرايط حاکم بر جامعه است.
ديرزماني
است که خوابها در تأثيرگذاري، فراتر از حوزه عملکرد شخصي در مناسبات
سياسي و اجتماعي جامعه ايران نقشآفرين شدهاست که منحني شکل گرفته بر اساس
آن را ميتوان براي تفسير و تحليل بخشي از موقعيت جامعه به کار گرفت.
اين
روزها خوابهاي بعضي از شخصيتها و افراد موجه پيرامون فعل و انفعالات
سياسي جامعه و جهتگيري آينده کشور، نُقل محافل خواص و سياسيون شدهاست و
برخي از خواص، بيتوجه به پيامد و عواقب چنين رويکردهايي اقدام به رسانهاي
کردن اين نوع خواب و تعبيرها ميکنند. اين در حالي است که افزايش اتکا و
استناد نخبگان سياسي و فعالان عرصه اجتماعي کشور به برخي روياهاي نقل شده و
تسليم شدن در مقابل آنها، از گذشته دور مورد اعتراض بسياري از مصلحان
جامعه قرار گرفتهاست.
اين روزها گاهي شنيده ميشود که در بعضي از
شهرستانهاي دورافتاده، مردم در نتيجه نقل خواب يک نفر، فوج فوج، مسير
ناهموار يک کوه را طي ميکنند تا به محل زيارتگاه-البته به استناد آن خواب -
دست پيدا کنند و شايد اينگونه بتوانند گرهاي از هزار توي مشکلات خود
بگشايند.
به طور طبيعي، برد خوابها و تحريک توده مردم بر اساس آنها،
رابطه مستقيمي با انباشتگي مشکلات و تنگناهاي روحي و فرهنگي و البته
اقتصادي دارد.
بنابراين اينکه توده مردم بدون تأمل و بدون
راستآزمايي خوابهاي نقل قول شده، در فضاي هيجاني و البته با احساساتي
پاک، سر به دشت و بيابان و کوه ميگذارند و راههاي ناهموار را به جان
ميخرند تا شايد جرعهاي براي رفع تشنگي پايانناپذير خود بيابند، نه تازگي
دارد و نه قابل نکوهش است. درحقيقت، آنچه محل سوال است؛ پيوند زدن سرنوشت
مردم و گاهاً کشور توسط نخبگان سياسي به روياهاي منقول ميباشد. اين در
حالي است که عصر ما «عصر بيداري، هوشياري و تدبيرها» ست.
پس زماني
که ناگزير از سپردن سرنوشت خود به دست خوابها باشيم، يعني به بنبست تدبير
رسيدهايم و آن را راهي براي سرپوش گذاشتن بر بيتدبيريها يافتهايم.
شرايط کنوني جامعه ميطلبد که مصلحان و نخبگان فرهنگي نسبت به موج عظيم
حرکت بر مدار روياها، هشدار دهند تا نهتنها بيش از اين، سرنوشت خود و
آيندگان را به خواب نسپاريم بلکه خود را نيز در اين مهلکهها به خواب
نزنيم.
دنياي اقتصاد
«میتوان از نفت چشم پوشید؟» عنوان سرمقاله روزنامه دنياي اقتصاد به قلم دکتر پویا جبل عاملی است كه در آن ميخوانيد:
دههها
است که ایرانیان به دنبال آن هستند تا اقتصاد خود را از زیر عنوان اقتصاد
نفتی نجات دهند. ما همواره با مقایسه خود با دیگر کشورهای توسعه یافته، به
این نتیجه رسیدهایم که به اشکال مختلف دچار «مصیبت منابع» هستیم.
این
برداشت البته باری از حقیقت را در برداشته است و ای بسا بیرون آمدن از این
اقتصاد نفتی به شکلی کارآ میتواند شکوفایی اقتصاد ایران را به همراه
داشته باشد.
با این وجود چند واقعیت را نمیتوان کتمان کرد، اول آنکه
آمار نشان میدهد که ما با نفت توانستهایم در این یک قرن رشد اقتصادی
بالاتر از میانگین جهانی را تجربه کنیم و دوم آنکه هیچ گاه به یک کشور کمتر
توسعه یافته فقیری که نمونههای آن از آمریکای جنوبی تا آفریقا و آسیا
زیاد است، تبديل نشدیم. اگرچه انتظار بود با درآمد نفتی و خدادادی بسیار
بهتر از این عمل کنیم و شاید اگر نفت نبود و به آن اتکا نداشتیم، راه
سختتري را برای رشد اقتصادی میپیمودیم؛ اما با وجود ساختار اقتصادی –
سیاسی پیش از کشف نفت و عدم وجود نهادهای اقتصادی مستقل و فراگیر، این
تنها اگری است که به رویا بیشتر شبیه است. هر چه هست در واقعیت نفت توانست،
اقتصاد ما را در حد وسط اقتصاد جهانی نگه دارد و حال گویی استفاده
ایرانیان از این نعمت هر روز سختتر و سختتر میشود.
بگذارید کمی
ملموستر سخن بگوییم. میخواهیم تخمینی از تاثیر کاهش صادرات نفت بر رشد
اقتصادی داشته باشیم. باید گوشزد کرد که در اینجا تنها یک تخمین حسابداری
از قضیه ارائه میدهیم و برای داشتن تخمینی بهتر و دقیقتر باید اثرات
متقابل بین بخشی و شوکهای ناشی از کاهش درآمدهای نفتی را به اقتصاد کلان
در یک مدل ساختاری اقتصاد سنجی بهدست آوریم که به احتمال بسیار قوی، تخمین
دقیقتر، بدتر از آنی است که ما اینجا ارائه میدهیم. طبق آمار صادرات
نفتی که شامل نفت خام، فرآوردههای نفتی، گاز طبیعی، میعانات و مایعات گازی
میشود، 80 درصد صادرات ما را به خود اختصاص میدهد. از سوی دیگر صادرات
ایران، سهمی در حدود 35 درصد تولید ناخالص داخلی ایران را دارا است. به این
شکل میتوان گفت که در حدود 28 درصد اقتصاد ایران، در اختیار صادرات نفتی
است. حال اگر این صادرات نفتی به میزان 50 درصد تقلیل یابد باید انتظار
کاهش 14 درصدی تولید ناخالص داخلی را داشته باشیم.
با این وجود از
آنجا که تحریم نفتی از ابتدای تابستان کلید خورده و البته نفت خام بخشی از
صادرات نفتی ما را تشکیل داده به نظر میرسد که اگر سطح فشارها در همین حد
باقی بماند، رشد منفی اقتصادی بین 5 تا 10 درصد در سال کنونی باید طبیعی
قلمداد شود و اگر دولت بتواند رشد منفی را تا زیر 5 درصد نگه دارد، نشان
دهنده تلاش مضاعف دستگاههای مسوول خواهد بود. شناخت وضعیت پیش رو بسیار
مهم است.
اقتصاد ایران در زمانی که ارتباطات بسیار گستردهتری با
اقتصاد جهانی داشت و در زمانی که جذب سرمایه برای رشد صنایع مختلف آسان
بود، نتوانست از وابستگی نفت رهایی یابد، به این شکل به نظر میرسد، بسیار
دور از واقعیت است اگر انتظار آن را داشته باشیم که در زمان کنونی میتوان
اقتصاد غیرنفتی را سامان داد.
از این منظر، شاید بیش از همه،
دولتمردان ما بدانند که اقتصاد ایران نباید به یکباره چشم از درآمدهای
نفتی بشوید و باید تلاش بسیار کرد تا درآمدهای نفتی به قوت خود باقی باشد.
بی تردید ما چون عراق نخواهیم بود که تحریم نفتی باعث شد تا رشد اقتصادی
متوسط سرانه سالانه این کشور در عرض دو دهه از سال 1990 تا سال 2010 یعنی
حتی وقتی 7 سال از تحریمها گذشته بود، به دلیل عمق فاجعه ایجاد شده در پی
تحریم بین المللی، در سطح منفی 2/2 درصد بود؛ کشوری که درآمد سرانهاش از
سطح 2304 دلاری سال 1989، تنها یک سال بعد به سطح 938 دلار و طی پنج سال
بعد به کمتر از 500 دلار رسید و آسیبهای شدید انسانی را به همراه داشت. ما
با حفظ درآمدهای نفتی خود از این مرحله عبور خواهیم کرد.
جهان صنعت
«تدابیر ناپایدار، امیدواری مبهم» عنوان سرمقاله روزنامه جهان صنعت به قلم نادر کریمیجونی است كه در آن ميخوانيد:
برای
عبور از سختگیریهایی که علیه ایران اتخاذ شده راهکارهایی متعدد تدبیر
کردهاند. فروش نفت به صورت روز فروش، استفاده از هویتهای موازی و تبادل
پایاپای کالا به کالا (نفت به محصول کشور خریدار) و بهرهگیری از ظرفیتهای
تجاری بازرگانان ایرانی ساکن کشورهای دیگر یا اتباع کشورهای مقصد و یا
معارض از جمله این راهکارهای تدبیر شده بوده است.
برای بار دوم طی
سالهای گذشته، سیاستگذاران کشور تصمیم گرفتهاند تا ارتباط خویش با واحد
ارزی دلار را حذف و ارزهای دیگر را جایگزین این پول بینالمللی کنند.
نکته
مهم آن است که در مرتبه اول ایران کوشیده بود تا دیگر اعضای جامعه جهانی
را به همراهی با خود ترغیب کند و اتحادیهای نامریی از تحریمکنندگان دلار
به وجود آورد. رایزنیهایی که در این باره با شدت و حدت انجام شده هیچیک
ثمربخش نشد، چراکه پول ایالات متحده آمریکا آنقدر در اقتصاد جهان پیچیده
شده بود که کسی نمیتوانست از وجود آن صرفنظر کند یا اتکای خویش را از این
پول بردارد.
اکنون دیگر تهران امیدی به همراه ساختن دیگر کشورها
برای کنار گذاشتن دلار ندارد؛ کشورهای دیگر پذیرفتهاند که دلار با هم
تنشها، کاستیها و بینظمیهایش فعلا تنها مبنای پذیرفته شده بینالمللی
برای تبادلات پولی است. با این همه تهران هنوز امید خود را برای کنار
گذاشتن دلار به طور انفرادی از دست نداده است. رهبران ایران تصور میکنند
که برای عبور از سختگیریهای که از طرف اروپا و ایالات متحده علیه کشورمان
اعمال شده، توسل به کنار گذاشتن دلار میتواند راهگشا باشد، چراکه ایران را
از حوزه تبادلات دلاری خارج میکند و نه فقط امکان رهگیری عملیات پولی
ایران محدود میشود بلکه کشورمان با خیال آسودهتری میتواند در بازارهای
پولی بین کشورها به طور دو یا چند جانبه حضور پیدا کند و نیازهای خود را در
مورد تامین مالی امور تجاری مرتفع سازد. اما مدیران کشور در مورد اینکه
پایداری و تداوم ثمربخشی این تدابیر تا چهاندازه است و چقدر میتوان به
اجرای این تمهیدات برای عبور از مشکل در بلندمدت امید بست، تمایلی به
اظهارنظر ندارند. البته تمایل به اظهارنظر یا کسوت چندین مهم نیست مهم آن
است که این تدابیر واقعا در آینده کار ساز باشد.