کد خبر: ۷۰۰۷۱
زمان انتشار: ۱۸:۳۰     ۰۸ مرداد ۱۳۹۱
ناگفته‌های حجت‌الاسلام محمدي‌گلپايگاني از آیت‌الله مشکینی+تصاویر منتشر نشده
از نظر فقهى آيت‌الله مشكيني در حد مرجعيت بودند. حتى خبر داشتم كه رساله عمليه ايشان آماده بود و كافى بود ايشان همانند مراجع ديگر اجازه بدهند كه منتشر شود، ولى خودشان حاضر به اين مسئوليت نشدند چون مي‌فرمودند كه مراجع به اندازه كفايت هستند و بار مرجعيت، بار سنگين و سختي است... به «آقا» عرض كرديم، نظر شما براي دفن آيت‌الله مشكيني كجاست؟ فرمودند همان طرف كه مراجع هستند. ايشان چيزي كم از مراجع نداشتند. جالب اينكه قبر ايشان قبله بقيه قبرها هم است. قبر ايشان جلو و مابقي قبرها پشت سر ايشان است.
سرویس حوزه و مراجع پایگاه 598، حجت الاسلام والمسلمين محمد محمدى گلپايگانى رئيس دفتر مقام معظم رهبري، از مأنوسين با مرحوم آيت‌الله مشكيني بوده و سابقه اين انس به بيش از نيم قرن قبل باز مي‌گردد. ناگفته‌هاي حجت‌الاسلام گلپايگاني در گفتگو با ویژه نامه روزنامه جوان که در سالگرد ارتحال آیت الله مشکینی منتشر شده است، از دوران تبعيد فقيه مجاهد در گلپايگان، ارتباطات و ديدارهايي با رهبر انقلاب، ويژگي‌هاي شخصيتي و اخلاقي و نحوه تدفين آيت‌الله مشكيني، اين گفت‌وگو را به گفت‌وگويي نكته‌دار و پرخاطره تبديل كرده است.

شروع آشنايي جنابعالي با آيت‌الله مشكيني از كجا بود؟
با تشكر از شما عزيزانى كه براى تكريم شأن و منزلت آيت‌الله مشكيني زحمت مى‏ كشيد. شخصيت ايشان چنين كارها و بالاتر از اين كارها را مي‌طلبد، به‌خصوص كه گذشت زمان، گرد فراموشي روي مسائل مي‌نشاند و ما بايد فضائل مفاخر خودمان را كه كم هم نيستند، امانتدارانه زنده نگه داريم و به نسل‌هاي آينده منتقل كنيم‌ براي اينكه خود ما راه را گم نكنيم و مهم‌تر اينكه نسل‌هاي آينده مطلع شوند، چون آنها نه اين شخصيت‌ها را ديده‌اند و نه معاشر بوده‌اند. يكي از اين شخصيت‌ها آيت‌الله مشكيني از چهره‌هاي مؤثر در انقلاب اسلامي و از ياران امام است. آشنايى بنده با اين بزرگوار، به نيم قرن قبل باز مى‏ گردد؛ سال 1340.

در دوران تبعيد آيت‌الله مشكيني در گلپايگان؟
نه، قبل از آن، من براى شروع درس طلبگى به قم آمده بودم. از سعادت‏هاى من، اين بود كه در مدرسه علوي مشغول به تحصيل شدم كه در آن، اين بزرگوار نقش اساسى داشت. رئيس اين مدرسه، شهيد آيت‌الله‏ دكتر بهشتى بود و جمعي از ياران مخلص امام در آن مدرسه مسئوليت داشتند از جمله مرحوم آيت‌الله‏ ربانى، مرحوم آيت‌الله مشكيني، مرحوم آيت‌الله ستوده اراكي كه يك عنصر اخلاق بود. مرحوم آيت‌الله‏ مشكينى مسئوليت اخلاق ما را در اين مدرسه، برعهده داشت. شب‌هاي جمعه تشريف مي‌آوردند، نماز را اقامه مي‌كردند و براي طلبه‌ها مسائل و مواعظ اخلاقي بيان مي‌كردند.

در روايت است كه مي‌فرمايد با كساني معاشرت كنيد كه «يذكّركم اللّه‏ رؤيته» باشند يعني وقتى انسان به چهره‏شان نگاه مى‏كند، به ياد خدا مى‏افتد. آقاي مشكيني مصداق اين روايت بود و انسان را به‌ياد خدا مي‌انداخت؛ جرثومه به تمام معناي معنوي و روحاني.

در زندگي شخصي بسيار زاهد بودند، از آقاى رى‏ شهرى دامادشان شنيدم كه مى‏ گفتند«ما وقتى به مناسبت عيدي كه مي‌شد، از ايشان عيدي طلب مي‌كرديم، آقاى مشكينى با آن عظمت، دست در جيب خود مي‌كرد و يك 10 تومانى به ما مي‌دادند مى‏ گفتند: «بيشتر از اين، مالك نيستم كه بخواهم به شما بدهم.»

بسيار ساده‏ زيست بودند. بسيارى از مواقع، ماشين ايشان پيكان بود. خانه‏ اى هم كه داشتند براى خودشان نبود و خوراك و لباس‌شان بسيار ساده بود. از بيت‌المال به اندازه حداقل استفاده مي‌كرد. روش مقام معظم رهبري و بزرگان دين ما هم همين بوده. در احوالات شيخ انصاري مي‌خواندم كه برادري به‌نام منصور داشته كه وضع مادي بسيار بدي داشته است. شيخ انصاري هم مرجع تقليد بوده و وجوهات زيادي در اختيارش بود. مادرش به او مي‌گويد، «وضع برادرت اين‌طور است، چرا رسيدگي نمي‌كني»، پس از اصرار مادر، شيخ مي‌گويد: «اين كليد، برو هر چه مي‌خواهي بردار ولي من نمي‌توانم مسئوليت اين كار را قبول كنم.» كه مادر هم متنبه مي‌شود.

از نظر فقهى آيت‌الله مشكيني در حد مرجعيت بودند. حتى خبر داشتم كه رساله عمليه ايشان آماده بود و كافى بود ايشان همانند مراجع ديگر اجازه بدهند كه منتشر شود، ولى خودشان حاضر به اين مسئوليت نشدند چون مي‌فرمودند كه مراجع به اندازه كفايت هستند و بار مرجعيت، بار سنگين و سختي است.

مقطع بعدي ملازمت شما با آيت‌الله مشكيني به دوران تبعيد ايشان در گلپايگان باز مي‌گردد؟
آشنايى من با ايشان پس از مدرسه علوي قطع نشد و بعد از آن مدرسه به مدرسه مرحوم آيت‌الله‏ بروجردى، معروف به مدرسه خان منتقل شدم، در آن مدرسه هم مبارزان بزرگى بودند. اصلاً مدرسه، مدرسه مبارزان بود. باز، به هر مناسبتى، ارتباط ما با آيت‌اللّه‏ مشكينى برقرار بود‌ تا اينكه ايشان را در اثر مبارزاتى كه داشتند، به ماهان تبعيد كردند.

ايشان يك سال آنجا بودند و بعد از آنجا به گلپايگان فرستاده شدند. اتفاقاً تابستان بود و حوزه تعطيل بود و من در گلپايگان بودم كه به پدر من (كه امام جمعه و عالم بزرگ شهر بود) خبر دادند آيت‌الله‏ مشكينى را به اينجا آورده‏اند. پدرم فرمودند، برويد ايشان را به اينجا بياوريد. با عجله به شهربانى رفتم، ديدم كه آن بزرگوار را داخل اتاقى نگه داشته‏اند. هرگز فراموش نمى‏كنم كه مأمورى بود كه در آن زمان در شهربانى كار مى‏كرد و با ايشان با درشتى صحبت مى‏كرد، اصرار داشت كه تابلويى به گردن ايشان بيندازند و براى پرونده از ايشان عكس بگيرند. من به آن مأمور تشر زدم كه «تو مى‏دانى اين آقا كيست كه اين طور بي‌ادبانه برخورد مى‏كنى؟» اتفاقاً آن مأمور كه من خوب او را مي‌شناختم، بعد از مدتي دودمانش بر باد رفت، بچه‌هايش منافق شدند و در درگيري كشته شدند، خودش هم با فلاكت مرد.

به هر حال، ايشان را به منزل خودمان بردم و حدود يك ماه مهمان ما بودند، تا خانه‌اي براى ايشان فراهم كنيم كه بتوانند خانواده‏شان را نيز به آنجا منتقل كنند. در اين فاصله هم گروه گروه افراد براي ديدار با ايشان از تهران، قم و شهرستان‌ها مي‌آمدند. در آن زمان، آقاي راشد يزدي هم در گلپايگان تبعيد بودند.

در مدتى كه آيت‌الله مشكيني در منزل ما بودند، من شخصاً اين افتخار را داشتم كه از ايشان پذيرايى كنم. در اين مدت، شب و روز در كنارشان بودم و خاطرات جالبى دارم. مثلاً براى ايشان رختخوابي آماده كرده بودم كه چند شب بعد ايشان به من گفتند:«اينها را جمع كن! با اين تشك نرمى كه زير من پهن مى‏كنيد، خواب من سنگين مى‏شود و از وظايف سحرم باز مي‌مانم.» روي زمين سفت مي‌خوابيدند. پدر من هم اهل تهجد و شب‏زنده‏دارى بودند. يادم است كه گاهى از اوقات كه قبل از اذان بيدار مى‏شدم، صداى گريه و آه و ناله از اتاق پدرم و اتاق آيت‌الله‏ مشكينى مى‏شنيدم.

نماز شب بركاتي دارد، كساني كه به واجب اكتفا و به نوافل به‌ويژه نافله شب توجه نمي‌كنند، چيز زيادي گيرشان نمي‌آيد. خداوند در قرآن دو جا از شب زنده‌داران ياد مي‌كند كه «و بالاسحار هم يستغفرون» و «يستغفرون بالاسحار» در مورد حضرت رسول (ص) دستور مي‌دهد كه «فتهجد به نافله لك عسي ان يبعثك ربك مقاما محمودا» در آن ساعت از شب، انسان از همه هياهوها فراغت دارد. در رواياتي خواندم كه خداوند مي‌فرمايد، دروغ مي‌گويند آنهايي كه مي‌گويند مرا دوست دارند و براي نماز شب بر نمي‌خيزند. اسلام اين باب را براي عبادت و بندگي باز كرده. آيت‌الله مشكيني هم واقعاً اهل تهجد بودند.

بعد از يك ماه كه ايشان منزل ما بودند، منزل خوب و مناسبى براى ايشان فراهم كرديم و به آن منزل منتقل شدند و خانواده‏ شان را هم آوردند كه حدود يك سال آنجا زندگى مى كردند.

يكى از كارهاي ما اين بود كه مسجدى براى ايشان فراهم كرديم كه از نماز جماعت و وجود ايشان استفاده شود. البته ايشان مقيد بودند كه در نماز جمعه پدرم شركت كنند و موقعيت پدر ما طوري بود كه جرئت نمي‌كردند، مزاحم ايشان شوند. آيت‌الله مشكيني هم براى مردم برنامه‌هاى اخلاقى داشتند تا آرام آرام مردم متوجه شدند كه چه گوهر گرانمايه‏ اى در اين شهر است و جمعيت روز افزون شد، در حدى كه باعث وحشت مأموران دولتى شد كه به انحاي مختلف كارشكنى مى‏ كردند تا ايشان جماعتى نداشته باشند.

از ويژگى‏ هاى ايشان اين بود كه بيان بسيار جذاب و شيوايى داشتند. اين يك نعمت بزرگ الهى است كه كسى بتواند مكنونات خاطر و معلومات خودش را با بيان شافى و كافى به مخاطبش منتقل كند. البته مراتب عرفانى و علمى ايشان هم مؤثر بود و مى‏شود گفت كه ايشان، از سرچشمه‏اى زلال و ناب استفاده مى‏كردند و اين تعاليم عاليه و مبانى اسلامى را به مخاطبان خود منتقل مى‏كردند. در اين مدت هم دست از مبارزه بر نداشتند و حرف خود را با همان صراحتي كه داشتند، مي‌زدند.

در گلپايگان، روستاها سرسبز و به‌هم پيوسته است و زمين باير چندان دارد، ايشان هر روز صبح بعد از نماز تك و تنها حدود شايد پنج، شش كيلومتر به تنهايي پياده‌روي مي‌كردند و ذكري هم از قرآن و ادعيه داشتند.

بعد از حدود يك سال، طورى شد كه گفتند بايد از اين جا منتقل شوند چون گلپايگان، نزديك قم بود و رفت و آمدها بيشتر بود. به همين دليل، ايشان را به كاشمر منتقل كردند. ما از اينكه چراغي كه ايشان در شهر ما برافروخته بودند، در حال خاموش شدن است، ناراحت بوديم.

آيت‌الله مشكيني در زندگي خودنوشت خود كه سال 61 نوشته‌اند، به تلخي‌هاي تبعيد در كاشمر اشاره كرده‌اند.
بله، در كاشمر، از ناحيه برخي خواص و عوام، طورى با ايشان برخورد شد كه نامه‏اى به پدر من نوشتند و ضمن تشكر از محبت‏ها و توجه‌هايى كه به ايشان شده بود، بيان كردند: «من وقتى به اينجا آمدم، بعضى‏ها طورى با من برخورد كردند كه گويى من تبعيدى امام زمان هستم. من در اينجا، قدر گلپايگان و شما را مي‌فهمم.» علاوه بر اينكه فعاليت‌هاي ايشان باب ميل رژيم نبود‌ از برخي افراد مدعي تدين هم خوش‌شان نمي‌آمد كه فردي مانند ايشان، بدرخشد و مردم دور او جمع شوند.

يكي از ويژگي‌هاي زبانزد آيت‌الله مشكيني، ولايت‌پذيري ايشان بود. اين مشي با آن جايگاه علمي چگونه در يك فرد جمع مي‌شود؟
ايشان مانند استاد خود حضرت امام خميني به تشكيل حكومت اسلامي اعتقاد داشتند و جانانه به امام لبيك گفتند، آن‌هم در شرايط مبارزه و در حالي‌كه انقلابي بودن در نزد برخي‌ها جرم بود، نه فقط در بين دولتي‌ها، بلكه برخي مي‌گفتند: «به شاه چه كار داريد؟ او تنها پادشاه شيعه در دنياست». يعني شرايط مانند امروز نبود كه ممكن است برخي افراد براي بعضي از مقاصد خود را انقلابي جلوه دهند.



جزو درد دل‌هاي حضرت آيت‌الله خامنه‌اي اين است كه مي‌فرمايند قبل از اينكه در دوره طاغوت به زندان بروم، رفقاي زيادي در حوزه داشتم. در مشهد، مسجد گوهرشاد مانند مدرسه فيضيه است. در مدرسه فيضيه طلبه‌ها از يكي دو ساعت مانده به غروب جمع مي‌شوند و اين مدرسه به نوعي مي‌شود گفت كه چهار راه ملاقات است و در آن مباحثه و گفت‌وگو مي‌كنند. البته اخيراً خبر ندارم كه چگونه است ولي قديم اين‌طور بود و اين گعده‌ها به نماز جماعت آيت‌الله العظمي اراكي ختم مي‌شد و بعد عده‌اي براي درس به كتابخانه مي‌رفتند و عده‌اي به منزل. مسجد گوهرشاد نيز چنين حالتي داشت. «آقا» مي‌فرمودند: «من بعد از چند ماه كه از زندان آزاد شدم، مستقيماً به حرم رفتم. از دور يكي از دوستانم را در مسجد گوهرشاد ديدم و او هم مرا ديد، فكر كردم بالاخره اين دوست چندين ساله ما، خيلي خوشحال مي‌شود كه از زندان بيرون آمده‌ام، ولي سلام كه كردم، جواب سلامم را هم نداد و راهش را كج كرد و رفت.»

مي‌خواهم بگويم شرايط قبل از «فتح» اين‌طوري بوده و آيت‌الله مشكيني در اين شرايط، گمشده خود را در امام پيدا كردند و دست بيعت را كه دادند، تا آخر ايستادند. امام هم بيشترين فداكاري را كرد و خود را به خدا فروخت. يك‌بار نترسيد. در بيانات‌شان هم هست كه شب 15 خرداد كه مي‌خواستند مرا از قم به تهران بياورند، مأموران مي‌ترسيدند و من آنها را دلداري مي‌دادم. آيت‌الله مشكيني هم آنقدر تحت جذبه امام بودند كه ترس به خود راه نمي‌دادند. يك‌بار قاچاقي به نجف رفتند، با آن خطرات آن زمان كه بايد به آبادان مي‌رفتند و از آنجا به عراق. آقايي به نام شيخ عبدالرسول قائمي بود كه آن زمان يكي از كارهايش اين بود كه افراد را براي ديدار با امام قاچاقي رد مي‌كرد كه خود بنده هم از اين طريق به نجف رفتم.

از ارتباط‌ هاي آيت‌الله مشكيني با حضرت آيت‌الله خامنه‌اي چه ناگفته‌هايي داريد؟
قبل از رحلت امام، ارتباط ايشان با حضرت آيت‌الله خامنه‌اي، بسيار صميمانه و فوق‌العاده بود. اين ارتباط، حتى قبل از انقلاب بود و بعد از پيروزى انقلاب هم كه آقا هشت سال در مسئوليت رياست جمهورى بودند، گاهى اوقات كه من خدمت ايشان مى ‏رفتم، مى‏ ديدم آقاى مشكينى آنجا تشريف دارند. حتى در هجرت‌شان ـ كه تابستان‏ها به تهران تشريف مى‏ آوردند- يادم است كه يك سال، كلاً در رياست جمهورى ساكن بودند و آقا به ايشان فرموده بودند كه همين جا تشريف بياوريد.



بعد از رحلت امام، اين ارتباط به اين مناسبت كه مسئوليت خطير رهبرى به عهده حضرت آقا بود و هست، خيلى بيشتر شد. ايشان، هر سال تابستان به تهران تشريف مى‏ آوردند. حضرت آقا مى‏ فرمودند :«من مى‏ خواهم به ديدن آقاى مشكينى بروم» و در همان چند روز اول كه ايشان به تهران تشريف مى‏ آوردند، ما به ديدن ايشان مى‏ رفتيم و مجلس بسيار با انس و صميمى و پرجاذبه‏ اى بود و از حالات يكديگر سؤال مى‏ كردند. مرحوم آقاى مشكينى، مقيد بودند كه در برگشت از تهران، به بازديد ايشان بيايند.

آيت‌الله مشكيني به نوگرايي و تحول در حوزه عميقاً معتقد بوده و كارهايي نيز در اين زمينه از جمله تلخيص كتاب‌هايي مانند رسائل يا معالم كردند، همين‌طور كرسي‌هاي درس اخلاق و تفسير كه در حوزه آن‌زمان چندان معمول نبود. از طرفي، رهبر معظم انقلاب هم چندين بار بر موضوع تحول در حوزه تأكيد كرده‌اند، به نظر شما نياز امروز حوزه‌هاي علميه در بحث تحول چيست؟
حوزه هنوز پاسخ درخوري به اين مسئله نداده است. در همين زمينه كتاب‌هاي درسي، بعضاً نياز نيست كه وقت طلبه اين‌گونه گرفته شود، مثلاً رسائل كه اسم اصلي‌اش فرائد است، درس خارج مرحوم شيخ انصاري بوده و برخي از شاگردانش آن را جمع كرده‌اند و اين‌طور نبوده كه به‌عنوان كتاب درسي نوشته شود، مكاسب هم همين‌طور. كفايه هم درس خارج مرحوم آخوند خراساني بوده. منتها به غلط چيزي درست كرده‌اند كه «ثلاثه ليس لها نهايه، رسائل مكاسب كفايه». الان هم در قم برخي از مدرسين طوري برخورد مي‌كنند كه اگر كسي كمترين تعريضي به اين سه كتاب كند، گويا كفر گفته است.

در عين حال، آقا هم دو سه بار تاكنون بر تحول در حوزه تأكيد كرده‌اند و در مدرسه فيضيه هم به اين موضوع اشاره كرده‌اند اما آن اتفاقي كه بايد بيفتد، تاكنون نيفتاده است.

 از شما نقل شده است كه گفته بوديد در زمان دفن آيت‌الله مشكيني خيلي متأثر شديد.

آيت‌الله مشكيني استاد و مربي ما بود، چه قبل و چه بعد از انقلاب ارتباط تنگاتنگي با ايشان داشتيم. يادم آمد كه طبع شعر هم داشتند. گاهي ايشان مطلبى را در قالب شعر براى من مى‏ فرستادند و من هم پاسخ را با شعر خدمت ايشان مى‏ فرستادم.

به هر حال، تدفين ايشان هم براي ما خيلي سخت بود و در آن قسمت از حرم حضرت معصومه (س) هم چون جا كم است، قبرها را فشرده مي‌كنند و به حداقل اكتفا مي‌كنند.

صحبت محل دفن ايشان كه شد، آن قسمت حرم كه به آن مسجد شهيد مطهري مي‌گويند، يعني آن‌طرف ستون، مرحوم علامه طباطبايي و مرحوم آسيد احمد خوانساري هستند، اين‌طرف، برخي از مراجع هستند كه از قديمي‌ها آقاي صدر و مرحوم آسيد محمد تقي خوانساري هستند كه قبرشان برجسته و مشخص است. بعد هم كه برخي مراجع فوت كردند از جمله مرحوم آقاي گلپايگاني، آقاي اراكي، آقاي فاضل لنكراني و آقاي بهاء‌الديني، اينجا دفن شدند. آقاي مشكيني كه از دنيا رفتند، عنوان مرجعيت نداشتند و همه تصور مي‌كردند، آن‌طرف بايد دفن شوند كه آن‌طرف هم افراد بزرگي مانند آقاي روحاني و آقاي ميانجي دفن هستند (كه اين بزرگان را هم مردم نمي‌شناسند) به «آقا» عرض كرديم، نظر شما براي دفن آيت‌الله مشكيني كجاست؟ فرمودند همان طرف كه مراجع هستند. ايشان چيزي كم از مراجع نداشتند. جالب اينكه قبر ايشان قبله بقيه قبرها هم است. قبر ايشان جلو و مابقي قبرها پشت سر ايشان است.

كتاب‏ها و آثار ايشان در چه فضايى تأليف شد و تأثيرش چه بود؟

ايشان يكى از نويسندگان خوش‏ قلم و پركار بودند. از ويژگى‏ هاي‌شان اين بود كه به هيچ وجه اجازه نمى‏ دادند كه وقت‌شان به بطالت بگذرد و از لحظات زندگي‌شان استفاده مى‏ كردند؛ چه در جهت خودسازى يا تعليم، مطالعه و نوشتن. به هر حال، بيكار نبودند. حتى در شدت مريضى كه به فوت‌شان منجر شد، ايشان ترجمه ساده‏اى از قرآن را شروع كرده بودند و در ملاقاتي گفتند كه «مى‏ خواهم ترجمه‏ اى بنويسم كه رسا باشد و اگر كسى كه سواد چندانى ندارد و فقط روخوانى قرآن را بلد است، بخواهد قرآن بخواند و معنى آيه را بفهمد، بتواند آن چه منظور آيه است را در حد يك ترجمه برساند.» همچنين در ملاقاتي كه «آقا» هم بودند، گفتند: «من اين ترجمه را نوشتم، هر كس يك غلط بتواند از آن بگيرد، يك سكه به او مي‌دهم.» يعني چنين اطميناني داشتند. ايشان در اين زمينه، با اينكه كسالت داشتند واقعاً كار مى‏ كردند. هر وقت در تابستان‏ها كه در تهران بودند، به ديدنشان مى‏ رفتم، مى‏ ديدم كه مشغول اين كار هستند و متأسفانه ترجمه‌ ايشان به اتمام نرسيد و حدود 10 جزء قرآن را ترجمه كردند.

ايشان در رشته‌هاى ديگر هم كتاب‏هايى داشتند. مثلاً يكى از كتاب‏هايى كه طلبه‌ها از آن استفاده مى‏ كنند، كتاب المواعظ العدديه است كه اقتباسي از كتاب اثني عشريه است. اين كتاب يك كتاب حديثى بسيار خوب و دسته‏بندى شده است كه براى سفرهاى تبليغى، میتوان از آن استفاده كرد. در اين كتاب، فرمايشات پيامبر اكرم و ائمه اطهار (ع) را تبويب كردند. كتاب «الزواج في الاسلام» را داشتند كه آقاي جنتي به‌عنوان «ازدواج در اسلام» كتاب را به فارسي ترجمه كردند.

به هر حال بيكار نمي‌نشستند، همان زمان كه به گلپايگان آمدند، يك وانت كتاب به همراه خود آوردند، دوره‌هاي بحار و كتاب‌هاي مختلف را دور خود چيده بودند و استفاده مي‌كردند.


خطبه‌هاى نماز جمعه آيت‌الله‏ مشكينى را چگونه مي‌بينيد؟
ايشان بيان خيلى خوبى داشتند و بر احاديث و به‌خصوص تفسير خيلى تسلط داشتند. در مسائل سياسى كشور حضور داشتند و به‏ روز بودند و مجموعه اينها خطبه‌ها را تشكيل مى‏ داد كه مورد توجه مردم بوده و در عين حال كوتاه، گيرا و جذاب بود.  البته اين اواخر كسالت داشتند و چند بار خدمت «آقا» آمدند و درخواست داشتند كه ايشان را معاف كنند. آقا مي‌فرمودند كمتر برويد، ماهي يك‌بار يا بيشتر برويد. سياست كلي «آقا» اين بوده و هست كه منصوبين امام راحل حفظ شوند، مگر اينكه خودشان نخواهند يا خطاها به‌قدري فاحش شود كه ميسر نباشد.  براي آقاي مشكيني هم از لحاظ جسمي سخت بود ولي امر «آقا» را اطاعت كرد اما حتي اگر امام جمعه هم نبودند، مقيد بودند كه به‌عنوان مأموم در نماز شركت كنند، مگر مواقعي كه در قم نبودند مانند آيت‌الله جوادي آملي كه اكنون همين كار را مي‌كنند.

نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها