کد خبر: ۷۲۹۳
زمان انتشار: ۱۳:۰۶     ۱۷ آذر ۱۳۸۹
مداحان اهل بيت (ع) در شب سوم دهه اول ماه محرم به مصائب حضرت رقيه دختر سه چهار ساله ابا عبد الله الحسين‏«ع‏»از جمله گم شدن وي،كتك خوردن، ديدن خواب پدر، راز ونياز با سر به نيزه شده امام، خار مغيلان، سبعيت خولي و شمر و روضه خرابه مي پردازند.
رقيه
دختر سه چهار ساله ابا عبد الله الحسين‏«ع‏»كه در سفر كربلا همراه اسراى اهل بيت‏بوده و در شام،شبى پدر را به خواب ديد و پس از بيدار شدن بسيار گريست و بى‏تابى كردو پدر را خواست.خبر به يزيد رسيد.به دستور او سر مطهر امام حسين‏«ع‏»را نزد او بردندو او از اين منظره بيشتر ناراحت و رنجور شد و همان روزها در خرابه شام(كه محل‏اقامت موقت اهل بيت بود)جان داد.
البته در باره اين دختر و شهادتش،ميان مورخين نظرواحدى وجود ندارد.

خردسالى اين دختر و عواطفى كه نام و يادش و كيفيت جان باختنش و مدفن اوبر مى‏انگيزد شگفت است و شيعيان به او علاقه خاصى دارند.محل دفن او كنار يك‏بازارچه قديمى و با فاصله از مسجد اموى در دمشق قرار دارد و چندين بار تعمير شده‏است.آخرين تعمير و توسعه در سال 1364 شمسى از سوى ايران آغاز شد و پس از چندسال به پايان رسيد.
اينك حرمى بزرگ و باشكوه براى آن دختر خردسال بزرگوار وجوددارد كه زيارتگاه دوستداران اهل بيت است.
از بهر ياد بود از اين نهضت بزرگ در شهر شام،دختركى را گذاشتيم تا دودمان دشمن ظالم فنا شود؛ آنجا رقيه را به حراست گماشتيم

شام
شام به سرزمين منطقه سوريه،فلسطين،لبنان،اردن و اطراف آنها گفته مى‏شده است. شامات هم مى‏گويند.اين سرزمين در صدر اسلام فتح شد و معاويه در دوره عثمان والى‏آنجا بود و امويان از آن پس بر آن منطقه استيلا يافتند و از حكومت مشروع على‏«ع‏»سربرتافتند. دمشق،پايتخت امويان بود.يزيد هم آنجا حكومت مى‏كرد.
از سرزمين شام در روايات، نكوهش شده و ائمه از آن به بدى ياد كرده‏اند.اهل شام‏بويژه در عهد معاويه،با على دشمنى بسيار مى‏كردند و از جمله علل آن تبليغات گسترده‏معاويه و امويان بر ضد على‏«ع‏»و بنى هاشم بود و چون در آن منطقه نفوذ و استيلا داشتند،افكار را بر ضد اهل بيت،منحرف مى‏ساختند و بذر دشمنى آنان را در دلها مى‏پراكندند.دردوره‏هاى بعد هم ميان شاميان و عراقيان خصومت و ناسازگارى ادامه يافت و شهرها ومردم عراق،اغلب زير بار حكومت دمشق نمى‏رفتند.سرهاى مسلم بن عقيل و هانى راپس از شهادتشان به شام كه مقر حكومت‏يزيد بود فرستادند.

اهل بيت‏سيد الشهدا«ع‏»پس از واقعه كربلا كه به اسارت دشمن در آمدند،ابتدا به كوفه‏و از آنجا به شام برده شدند و چند روزى در دمشق اقامت كردند.ديدارشان با يزيد دردار الخلافه در همين شهر بود كه حضرت زينب و امام سجاد«ع‏»در بارگاه يزيد خطبه‏خواندند و يزيد را رسوا ساختند.
قبر حضرت زينب و رقيه كه هر دو بصورت حرم وزيارتگاه شيعه است،در شام است.قبر رقيه نزديك مسجد جامع دمشق و حرم حضرت‏زينب در زينبيه،بيرون از دمشق است.
سفر به شام براى اهل بيت‏حسين‏«ع‏»بسيار تلخ ومصيبتهاى دوران اسارت در اين ديار،برايشان از سختترين مصيبتها بوده است.وقتى ازامام سجاد پرسيدند:در سفر كربلا، سختترين مصيبتهاى شما كجا بود،سه بار فرمود: «الشام،الشام،الشام‏».


خرابه شام
پس از خطبه زينب‏«س»در مجلس يزيد كه اوضاع را بر ضد او متحول ساخت،يزيدناچار اهل بيت را در خرابه‏اى بى سقف جاى داد. آنان سه روز در آن خرابه بودند و برحسين‏«ع‏»نوحه و عزادارى مى‏كردند.
رقيه،دختر خردسال امام حسين‏«ع‏»نيز درهمانجا پدر را در خواب ديد و پس از بيدارى گريه سر داد و سر سيد الشهدا را برايش‏آوردند و با ديدن آن صحنه مرغ جانش پر كشيد و جان داد.
مدفن رقيه نيز همانجاست‏كه بعدها حرمى برايش ساختند. (اين مسئله از نظر محققان مورد بحث و تشكيك قرارگرفته است.)
زهراى حزين ز گرد راه آمده بود جبريل،غمين و عذرخواه آمده بود در كنج‏خرابه،در ميان طبقى خورشيد،به مهمانى ماه آمده بود جغد دلم خرابه شام آرزو كند تا با سه ساله دختركى گفت‌وگو كند آن كعبه‏اى كه قبله ارباب حاجت است حاجت رواست، هر كه به آن قبله رو كند.

خار مغيلان
خار درخت‏«ام غيلان‏»،ام غيلان درخت‏خاردارى است كه در باديه مى‏رويد كه گاهى‏به اندازه درخت‏سيب يا كوچكتر مى‏شود.
در مرثيه‏ها چنين گفته مى‏شود كه پس ازشهادت امام حسين‏«ع‏»و حمله دشمن به خيمه‏ها و به آتش كشيدن آنها،كودكان آواره‏دشت و بيابان شدند و دو كودك در بيابان،دور از جمع اهل بيت،گم شدند و شب زير خارمغيلان پناه گرفتند و جان باختند.
در منابع معتبر تاريخى چنين چيزى نيامده است.

سر امام حسين‏«ع‏»
روزى كه شد به نيزه سر آن بزرگوار خورشيد سر برهنه بر آمد به كوهسار
پس از شهادت ابا عبد الله‏«ع‏»،سپاه كوفه قساوت و دشمنى را به اوج رساندند و سرمطهر آن حضرت را از پيكر جدا كردند،سپس به دستور عمر سعد،پيكر آن امام را زير سم‏اسبها له كردند.اين سر مقدس،همراه سرهاى ديگر شهدا بر نيزه‏ها شد و در كوفه و شام وشهرهاى ديگر گرداندند تا ديگران را بترسانند.سر مطهر سيد الشهدا«ع‏»ماجراهاى‏مختلفى در حادثه كربلا دارد،اينكه سر آن حضرت را از پشت گردن مى‏برند، بر نيزه‏مى‏كنند،خولى سر را به خانه خويش برده در اتاقى يا تنورى پنهان مى‏كند،سر امام بر فرازنى در كوچه‏هاى كوفه قرآن تلاوت مى‏كند،نزد ابن زياد،بر طشت طلا نهاده مى‏شود، درراه شام در دير راهب سبب مسلمان شدن قنسرين مى‏شود،در كاخ يزيد،بر طشت نهاده‏نزد او مى‏آورند،يزيد با خيزران بر آن سر و لبها مى‏زند،در خرابه شام نزد رقيه دختر امام‏حسين برده مى‏شود و...هر كدام موضوعى است كه دستمايه بسيارى از مرثيه‏هاى‏سوزناك گشته و درباره اين وقايع،شعرها و نوحه‏هاى بسيار سروده‏اند.
اين كه سر مطهر كجا دفن شد،ميان محققان نظر واحدى نيست.برخى بر اين عقيده‏اندكه سر را از شام به كربلا آوردند و به بدن ملحق ساختند(نظر سيد مرتضى)،برخى‏معتقدند در كوفه،نزديك قبر امير المؤمنين‏«ع‏»دفن شد و برخى هم جاهاى ديگر راگفته‏اند.در شام،محلى به نام جايگاه سر مطهر معروف است كه محل عبادت است.
برخى هم مدفن سر را در مصر، مسجد راس الحسين مى‏دانند و براى كيفيت انتقال آن به‏آن منطقه،تاريخچه‏اى را ذكر مى‏كنند. اما مشهور آن است كه سر را به كربلا آوردند و كنارپيكر دفن شد و اين را جمعى از علما در تاليفاتشان آورده‏اند.
اصل اين جنايت بى‌سابقه،براى امويان مايه ننگ بود.اين كه به دستور ابن زياد،سر آن‏حضرت را بر نيزه كرده در كوفه چرخاندند،اولين سرى بود كه در دوران اسلام با آن چنين‏كردند.
بريدن سر و بر نيزه كردن آن و شهر به شهر گرداندن،حتى در سروده‏ها ومرثيه‏هاى آن دوره نيز مطرح شده و بعنوان كارى فجيع و زشت از آن ياد شده است كه‏نشانه مظلوميت ثار الله است.در شعر بشير هنگام خبر دادنش از ورود اهل بيت به مدينه‏مى‏خوانيم:«و الراس منه على القناة يدار»و در شعر حضرت زينب در كوفه پس از ديدن‏سر برادر بر فراز نى،آمده است:«يا هلالا لما استتم كمالا...»
اين بى‏حرمتى آشكار،بر خلاف آنچه كه يزيديان مى‏خواستند ديگران را مرعوب كنند،موجى از احساسات خصمانه بر ضد آنان پديد آورد و مردم،عمق خباثت دودمان‏«شجره‏ملعونه‏»را شناختند.چند بيت از سروده‏هاى شاعران را بعنوان نمونه،پيرامون سر مطهر مى‏آوريم:
اى رفته سرت بر نى،وى مانده تنت تنها ماندى تو و بنهاديم ما سر به بيابانها اى كرده به كوى دوست،هفتاد و دو قربانى قربان شومت اين رسم،ماند از تو به دورانها سر بى تن كه شنيده است به لب آيه كهف يا كه ديده است به مشكات تنور آيه نور؟
بر نيزه،سرى به نينوا مانده هنوز خورشيد فراز نيزه‏ها مانده هنوز در باغ سپيده،بوته بوته گل خون از رونق دشت كربلا مانده هنوز زان فتنه خونين كه به بار آمده بود خورشيد«ولا»بر سر دار آمده بود با پاى برهنه دشتها را زينب دنبال حسين،سايه‏وار آمده بود. روزى كه در جام شفق،مل كرد خورشيد بر خشك چوب نيزه‏ها گل كرد خورشيد شيد و شفق را چون صدف در آب ديدم خورشيد را بر نيزه،گويى خواب ديدم خورشيد را بر نيزه؟آرى اين چنين است خورشيد را بر نيزه ديدن،سهمگين است بر صخره از سيب زنخ،بر مى‏توان ديد خورشيد را بر نيزه كمتر مى‏توان ديد.

خولى
خولى بن يزيد اصبحى از دژخيمان كوفه و دشمنان اهل بيت‏«ع‏»بود.پس از آنكه امام‏حسين‏«ع‏»روز عاشورا در قتلگاه بر زمين افتاد،جلو آمد تا سر مطهر حضرت را جدا كند.
وى به اتفاق حميد بن مسلم ازدى،سر امام حسين را نزد ابن‌زياد برد،اما چون دير شده ودر قصر بسته بود،خولى سر مطهر را شب به منزل برد و پنهان كرد.او دو زن داشت.چون‏زنش فهميد كه سر حسين‏«ع‏»را به خانه آورده،كينه او را به دل گرفت و از رختخواب بلندشد و ديگر با او همبستر نشد.خولى در ايام مختار پنهان بود.زن ديگرش(به نام عيوف‏بنت مالك) جاى او را به ياران مختار خبر داد.اين زن از آن هنگام كه خولى سرابا عبد الله‏«ع‏»را آورده بود با او دشمن شده بود.خولى را گرفته،كشتند.
آن شب كه خولى‏سر مطهر را به منزل خويش برده بود،همسرش از آن اتاق يا تنورى كه سر در آن نهاده‏شده بود،نورى را ديد كه به آسمان كشيده شده است. «تنور خولى‏»از همين جا درمرثيه‏ها راه يافته است.
شب بود و من به مطبخ آن خانه آمدم مطبخ نه،سوى راز نهانخانه آمدم ديدم كه نور مى‏زند از دخمه‏اى برون دل خسته‏ام كشاند به دنبال رد خون خون در ميان نور چه مى‏كرد؟يا على خورشيد در تنور چه مى‏كرد؟يا على‏«ع‏» تا جهان باشد و بوده است،كه داده است نشان ميزبان خفته به كاخ اندر و مهمان به تنور سر بى تن كه شنيده است به لب سوره كهف؟ يا كه ديده است به مشكات تنور آيت نور .

نى،نيزه
نى،گياهى آبى و داراى ساقه ميان كاواك و راست.ساقه آن ميان‌تهى و به ضخامت‏انگشتى يا بيش از آن است و رنگ آن غالبا زرد است...و هر لوله‌مانندى كه ميان‌تهى‏باشد،مزمار،ناى. نيزه سلاحى معروف كه چوبى باريك است و استوانه‏اى شكل،مانند نى‏كه در سر آن پيكانى نصب كرده‏اند، به عربى رمح گويند.به معناى پرچم و رايت هم آمده‏است.
در عاشورا،هم به عنوان سلاح جنگ به كار گرفته مى‏شد،هم سر شهدا را بر نوك‏نيزه‏ها كردند و به دربار بردند و در شهرها گرداندند.به قول محتشم:
روزى كه شد به نيزه سر آن بزرگوار خورشيد سر برهنه برآمد زكوهسار
در كاربرد ادبى،نى به جاى نيزه هم به كار مى‏رود.به گفته جودى:
اى رفته سرت بر نى،وى مانده تنت تنها ماندى تو و بنهاديم ما سر به بيابانها
نيز نوعى قرينه سازى ادبى ميان نى و نينوا به كار مى‏رود.به گفته فريد:
سر نى در نينوا مى‏ماند اگر زينب نبود كربلا در كربلا مى‏ماند اگر زينب نبود
ماخذ: فرهنگ عاشورا- استاد جواد محدثي
نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها