کد خبر: ۷۴۴۱۳
زمان انتشار: ۱۷:۱۵     ۲۸ مرداد ۱۳۹۱
آیت‌الله تهرانی با بیان اینکه گاهی برآورده شدن حاجت موجب پشیمانی بنده می‌شود، گفت: گاهی اصل حاجتی که عبد تقاضا می‌کند، حاجت دنیوی است، که اگر به او بدهد به ضررش است و وضع او را زیر و رو و بیچاره‌اش می‌کند.

فارس، آیت‌الله مجتبی تهرانی از اساتید برجسته اخلاق در تازه‌ترین جلسه از جلسات اخلاق و معارف اسلامی ویژه ماه مبارک رمضان به موضوع «دلیل عدم استجابت دعا» پرداخت که مشروح آن در پی می‌آید :

أعوذُ باللّهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجِیمِ؛ بسمِ اللّهِ الرّحمنِ الرّحیمِ؛

«اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ؛ وَ اسْمَعْ نِدَائِی إِذَا نَادَیتُکَ وَ اسْمَعْ دُعَائِی إِذَا دَعَوْتُکَ وَ أَقْبِلْ عَلَی إِذَا نَاجَیتُکَ فَقَدْ هَرَبْتُ إِلَیکَ وَ وَقَفْتُ بَینَ یدَیکَ»

مروری بر مباحث گذشته

گفته شد ماه مبارک رمضان ماه تلاوت کلام الهی و ماه دعا است. یعنی سخن گفتن، راز و نیاز و اظهار حاجت کردن با پروردگار، برای خود و دیگران و دعای به خیر کردن، چه دنیوی باشد و چه اخروی. جلسه گذشته بحثم به اینجا رسید که گاهی در اجابت تأخیر می‌شود و این نباید موجب یأس و قنوط، به تعبیری که در روایت بود بشود که بعد از آن هم ترک دعا را در پی داشته باشد. ترک دعا اصلاً مورد نهی است و روایات زیادی داریم که در جلسه گذشته به بعضی از آن‎ها اشاره کردم. از لیالی قدر به بعد قصدم این بود که تذکّراتی را بدهم تا مفید باشد. گر چه بعضی از آن‎ها را قبلاً بحث کرده‌ام، ولی جای تذکّر دادن دارد، «فَذَکِّر اِن نَفَعَتِ الذِّکرا».

مسئله: آیا خداوند حکیم است؟!

یک وقت است که فقط ترک دعا مطرح است، امّا یک وقتی است که غیر از ترک دعا، چیزهای دیگری هم مثل شکایت از خدا بیان می‌شود. یک وقت در ارتباط با مخلوق است و یک وقت در ارتباط با خالق؛ که آنجا وضع خیلی بدی پیدا می‌کند و سر از کفر در می‌آورد. در اینجا مقدّمتاً باید یک چیزی را تذکّر بدهم.

سؤال می‌شود: چون می‌گوییم خدا حکیم است؛ آیا در اجابت دعایی که از ناحیه خدا وعده داده شده، این‌طور است که خداوند رعایت حکمت را نکند؟

خداوند خلاف حکمت نمی‌کند

خداوند کارهایی که می‌کند حساب شده است و این‌طور نیست که هر چه بنده بخواهد، به او بدهد ولو اینکه به ضررش هم باشد. مثل اینکه بچّه‌ای بگوید: این چاقو را به من بدهید. بعد به او بدهیم و او با چاقو دست خود را ببرد. آیا خدا مصلحت داعی را رعایت نمی‌کند؟ نه! چون گفته «ادْعُونِی‏ أَسْتَجِبْ‏ لَکُم‏». این‌طور نیست که همین‌ طور بخواهد بدهد؛ او خلاف حکمت نمی‌کند. این را لطف، رحمت و محبّت نسبت به بنده نمی‌گویند. این‌ها را قبلاً عرض کرده‌ام و فقط اشاره می‌کنم.

به ضرر عبد است

گاهی اصل حاجتی که عبد تقاضا می‌کند، حاجت دنیوی است، که اگر به او بدهد به ضررش است و وضع او را زیر و رو و بیچاره‌اش می‌کند. اگر خدا آن را به او بدهد و بعد هم عبد بیچاره شود، بنابراین به خدا رو می‌کند و می‌گوید: تو که می‌دانستی به ضرر من است و من نمی‌دانستم پس چرا دادی؟

زمان، زمان تو است!

گاهی ضرر آن حاجت اصل نیست بلکه خصوصیّات آن مطرح است. یعنی چه؟ به این معنا که اصل آن مضرّ نیست، امّا مقطعی که به آن شخص می‌خواهند بدهند باید مقطع خاصّی باشد. در یک مقطع به ضرر او است و در مقطع دیگر به نفع او. الآن که آن بنده تقاضا کرده مقطعی است که به ضررش است، پسمی‌گذارند، هر وقت به مقطعی رسید که به نفع او شد، به او می‌دهند. این همان است که بحث کردم، یعنی«تأخیر در اجابت».

خدا را از یاد می‌برد

ما اینطوریم که همه در بستر مادیّت و دنبال امور مادّی هستیم؛ دنبال این هستیم که در دعا مسائل مادّی را در نظر بگیریم و اصلاً در کنار این، مسئلۀ معنویّت را در نظر نمی‌گیریم. یعنی چه؟ به این معنا که ممکن است، چیزی در ظاهر، از نظر معنویّت به نفع من باشد، در حالی که به ضرر است و ظرفیّت آن را نداشته باشم. مثالی می‌زنم:شخصی بود که وضع مالی متوسّطی داشت امّا از نظر دینی،انسان متدیّنی بود، مثل شرکت او در امور مساجد، مجالس و... . مدّتی گذشت که وضع مادی خوبی پیدا کرد. به شخصی گفتم: ایشان مدّت‌ها بود پیدایش نبود، امّا الآن به مجالس می‌آید؟ ایشان گفت: این شخص از نظر مالی مقداری وضعش خوب شد و مسائل معنوی را ترک کرد. تعبیر ایشان این‎طور بود: یک زمانی هوای نفس، او را گرفت امّا حالا دوباره معنویّت را به یاد آورده. مسئله این است که آن شخص نمی‌فهمد و فقط دنبال مسائل مادّی است. امّا این چه بازدهِ سویی بر روی بعد معنوی‌اش دارد؟ این‌طور می‌شود: کارش به جایی می‌رسد که اصلاً خدا یادش می‌رود. امّا خدا بنده خودش را دوست دارد، چون حکمت او این را اقتضا می‌کند.

برآوردن حاجتی که عبد را به جهنّم می‎برد

روایتی از پیغمبراکرم است که: «قال رسول‌الله(صلّی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم): إِنَّ الْعَبْد لَیشْرِف عَلَى حَاجَة مِنْ حَاجَات الدُّنْیا»؛ بنده در آستانه رسیدن به حاجتی از حوائج دنیایی خود است. یعنی از خدا خواسته و بعد نتیجه حاجت معلوم می‌شود، «فَیَذکُرُهُ الله مِن فَوقِ السَّبع سَماوات»؛ اشاره به این است که خدا دقیقا ً همه را بررسی می‌کند، «فَیذْکُرهُ اللَّه مِنْ فَوْق سَبْع سَمَاوَات»؛ خدا از فراز هفت آسمان آن را یاد می‌کند. بعد می‌گوید: «فَیقُول مَلَائِکَتِی»؛ فرشتگان من، «إِنَّ عَبْدِی هَذَا قَدْ أَشْرَفَ عَلَى حَاجَة مِنْ حَاجَات الدُّنْیا»؛ این عبد حاجتی از حوائج دنیایی خود را خواسته و در آستانه رسیدن آن است و مقدّمات آن دارد فراهم می‌شود که به آن برسد، «فَإِنْ فَتَحْتهَا لَهُ»؛ اگر راه را باز کنم که به آن برسد، «فَتَحْت لَهُ بَابًا مِنْ أَبْوَاب النَّار»؛دری را به ‎سوی آتش باز کردم؛ «وَلَکِنْ اِزْوُوهَا عَنْهُ»؛ پس راه رسیدن به حاجتش را ببندید. «فَیصْبِح الْعَبْد عَاضًّا عَلَى أَنَامِله»؛ در اینجا می‌شود که عبد انگشت حسرت به دهانش می‌گیرد، «یقُول: مَنْ دَهَانِی مَنْ سَبَّنِی؟»؛ می‌گوید: این، بنا بود به من برسد، امّا یک مرتبه به فلانی رسید؛ چرا با من این‌طور رفتار کردند؟ «وَمَا هِی إِلَّا رَحْمَة رَحِمَهُ اللَّه بِهَا»؛ امّا این یک رحمت و عطوفتی بود که از ناحیه خدا به تو شد. اگر به تو می‌رسید، کارت خیلی خراب می‌شد. ما نظیر این روایات زیاد داریم.

پشیمانی به خاطر استجابت دعا

من این را می‌خواستم بگویم که اجابت دعا تضمین شده است؛ امّا از آن طرف هم بنا نیست، نظام حکمت الهی هم از بین برود که اگر از بین برود، خود تو هم پشیمان می‌شوی. روایت دیگری را می‌خوانم. «احمد بن‌ عمر» و «حسین‌ بن‌ یزیدن، هر دو تعریف کرده‌اند، امّا در روایت احمد بن عمر توصیه شده است. این‌ها از اصحاب امام هفتم و هشتم هستند. می‌گویند: «دَخَلْنَا عَلَى الرِّضَا(علیه‎السّلام)»؛ بر امام هشتم(علیه‌السّلام) وارد شدیم، «فَقُلْنَا:»؛به حضرت عرض کردیم، «إِنَّا کُنَّا فِی سَعَةٍ مِنَ الرِّزْقِ وَ غَضَارَةٍ مِنَ الْعَیشِ فَتَغَیرَتِ الْحَالُ بَعْضَ التَّغَیرِ»؛ گفتیم: ما از نظر زندگی و راحتی وضع بسیار حسابی و خوبی داشتیم، امّا وضع عوض شد و مقداری تغییر کرد، «فَادْعُ‏ اللَّهَ‏ أَنْ‏ یرُدَّ ذَلِکَ‏ إِلَینَا»؛ دو نفری آمدند خدمت امام هشتم (علیه‌السّلام) که: آقا! دعا کنید دوباره وضعمان به خانۀ اول برگردد، «فَقَالَ(علهی‌السّلام) أَی شَی‏ءٍ تُرِیدُونَ؟»؛ حضرت فرمودند: شما چه می‌خواهید؟ «تَکُونُونَ مُلُوکاً؟»؛ مرتّب بالا رفتید، بالا رفتید، دیگر دلتان می‌خواهد از پادشاهان بشوید؟ به تعبیر من خیلی رویتان زیاد است؛ «أَ یسُرُّکُمْ أَنْ تَکُونُوا مِثْلَ طَاهِرٍ وَ هَرْثَمَةَ وَ إِنَّکُمْ عَلَى خِلَافِ مَا أَنْتُمْ عَلَیهِ»؛ شما که می‌دانید طاهر و هَرثمه از بستگان دربار مأمون هستند.  حضرت فرمودند: می‌خواهید بروید و مثل آن دو بشوید؟ و بعد حالتان از نظر معنوی تغییر کند؟ «خِلَافِ مَا أَنْتُمْ عَلَیهِ»؛ الآن شما اعتقاد به امامتِ من دارید و پیش من آمدید و از من التماس دعا دارید. امّا اگر این دنیا بالا برود، از امام سخنی نمی‌گویید و دیگر از امام رضا خبری نیست و شما هم مثل همان افراد می‌شوید. «لَا وَ اللَّهِ»؛ یکی از آن ها گفت: به خدا قسم، نه! «مَا سَرَّنِیأَنَّ لِی الدُّنْیا بِمَا فِیهَا ذَهَباً وَ فِضَّةً»؛ برای من، دنیا و آنچه در آن وجود دارد طلا و نقره بشوند، من را خوشحال نمی‌کند، اگر... «وَ إِنِّی عَلَى خِلَافِ مَا أَنَا عَلَیهِ»؛اگر من از نظر معنوی،بر خلاف این مسیری که دارم می‌روم باشم. یعنی، «فَقَالَ(علیه‎السّلام) إِنَّ اللَّهَ یقُولُ اعْمَلُوا آلَ داوُدَ شُکْراً وَ قَلِیلٌ مِنْ عِبادِی الشَّکُورُ أَحْسِنِ الظَّنَّ بِاللَّهِ فَإِنَّ مَنْ حَسُنَ ظَنُّهُ بِاللَّهِ کَانَ اللَّهُ عِنْدَ ظَنِّهِوَ مَنْ رَضِی بِالْقَلِیلِ مِنَ الرِّزْقِ قُبِلَ مِنْهُ الْیسِیرُ مِنَ الْعَمَلِ‏»؛ کسی که به وضع متوسطی که از نظر روزی دارد، راضی باشد، خدا هم از او عمل صالحِ کم می‌خواهد و می‌گوید: همان واجباتت را انجام بده، «وَ مَنْ رَضِی بِالْیسِیرِ مِنَ الْحَلَالِ»؛و کسی که راضی به کم از حلال بشود، «خَفَّتْ مَئُونَتُهُ»؛ در دنیا مخارجش کم می‌شود ودر راه زندگی‌اش دچار مشکل نمی‎شود.  «وَ نُعِّمَ أَهْلُهُ وَ بَصَّرَهُ اللَّهُ دَاءَ الدُّنْیا وَ دَوَاءَهَا»؛و خدا دردهای دنیایی و داروهای آن دردها را به او نشان می‌دهد. «وَ أَخْرَجَهُ مِنْهَا سَالِماً إِلَى دَارِ السَّلَام»؛ و از دنیا سالم بیرون می‌رود.

آیا تغییر می‎کنیم یا نمی‎کنیم؟

غرضم این است که ما فقط به سراغ خواسته‎های دنیایی خودمان می‌رویم و فکر نمی‌کنیم که برخورد آن با مسائل معنوی چگونه است؟ آیا حال من عوض می‌شود یا نمی‌شود؟ اعمالم تغییر می‎کند یا نمی‎کند؟

نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها