کد خبر: ۸۶۰۹۴
زمان انتشار: ۱۲:۴۰     ۲۴ مهر ۱۳۹۱
دکتر حمید پارسانیا؛
عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی با بیان اینکه همان طور که تکوین و گذشته انقلاب با گذشته حوزه ها در ارتباط بوده است. تحولات و یا نحوه عملکردی که حوزه های علمیه خواهند داشت بدون شک در مسیر انقلاب اسلامی اثر می گذارد.
به گزارش سرویس حوزه و مراجع پایگاه 598، حجت الاسلام والمسلمین دکتر حمید پارسانیا، عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی در گفتگو با خبرنگار مهر با توجه به سخنان اخیر مقام معظم رهبری در جمع علما و طلاب شهرستان بجنورد گفت: دغدغه مقام معظم رهبری(حفظه الله) و پرداختن مستمر به مسائل حوزه به دلیل ارتباط وثیقی است که حوزه با انقلاب اسلامی و نظام جمهوری اسلامی ایران دارد و مسیر آینده انقلاب اسلامی و حوزه های علمیه با هم پیوند خورده است، همان طور که تکوین و گذشته انقلاب هم با گذشته حوزه ها در ارتباط بوده است. تحولات و یا نحوه عملکردی که حوزه های علمیه دارند بدون شک در مسیر انقلاب اسلامی اثر می گذارد، همان گونه که آینده انقلاب در هویت حوزه ها اثرگذار خواهد بود، یعنی آنچنان نیست که یکی از این دو، بتواند هویت و مسیر خود را مستقل از دیگری تعریف و یا حفظ کند. فکر می کنم تأکید مستمر مقام معظم رهبری نسبت به حوزه به خاطر اهمیت این موضوع است.

هویت انقلاب، «اسلامی» است
وی افزود: مقام معظم رهبری(دامت برکاته) در سخنان اخیر بر تفکیک ناپذیری روحانیت از نظام اسلامی تاکید کردند که دلیل این ارتباط وثیق روحانیت با نظام چیست. این ارتباط به دلیل هویت انقلاب است. هویت انقلاب، «اسلامی» است، یعنی در واقع انقلاب اسلامی ایران، واکنشی بود که جهان اسلام در برابر حضور و سلطه جهان غرب و استفاده از کشورهای اسلامی از خود نشان داد، یعنی بعد از مواجهه با جهان غرب و نفوذی که غرب در اثر سلطه اقتصادی و سیاسی خود نسبت به کشورهای اسلامی داشت، مدتی بخشی از ذهنیت جوامع اسلامی مثل آنچه که در دیگر کشورهای غیرغربی اتفاق می افتاد، الگو گرفتن از مدلهای غربی برای حل مسائل تاریخی خودشان بود و این الگو گرفتن ها که شتاب زده و در حالت استعمارزدگی رخ می داد در هیچ بخشی از کشورهای غیرغربی پاسخ نداد، بلکه استفاده از این روش برای حل مسائل فرهنگی و تاریخی خودشان، عملا استعمار را عمیق تر کرد، یعنی از مرحله استعمار قدیم به سوی استعمار نو و در ادامه به سوی فرا استعمار پیش برد.

وی با اشاره به اینکه در جهان اسلام هم این مسأله اتفاق افتاد، اظهار داشت: در حدود صد سال رجال سیاسی و نخبگان ما، از زوایه ذهنی و معرفت غربی به بازخوانی مسائل خودشان پرداختند و مسیری را که این حرکت دنبال می کرد نوعی غربی شدن بود که ظاهرا با صورت داخلی انجام می شد، وقتی که روشنفکران ما مطرح می کنند که از موی سر تا ناخن پا باید غربی شویم، یعنی از داخل نسخه های غربی شدن را دنبال می کردیم، اما این مسیر جواب نمی داد و عملا جواب نداد. یعنی عملا تجربه بعد از مشروطه، تجربه عملکرد کسانی است که این نگاه را داشتند و بر مسند قدرت نشسته بودند. جواب ندادن این روشها به دلیل این است که فرهنگ و تمدن غرب فقط تکنولوژی آن نبود، و قدرت سیاسی و نظامی و آن چیزی که آنها، ظواهر غربی را مشاهده می کردند نبود تا بتوان مستقیما این ظواهر را اقتباس کرد؛ این فرهنگ زمینه های معرفتی با پیشینه تاریخی داشت، یعنی حتی تنها زمینه های معرفتی هم نبود، زمینه های معرفتی در یک بستر تاریخی تحقق یافته بودند و آن فلسفه و هستی شناختی یا آن رویکرد به جهان که در قالب فلسفه هایی تبیین می شدند و ظهور و بروز پیدا می کند در جان و روان و در تربیت یک جامعه ای، رسوخ کرده است.

عضو هیئت علمی دانشگاه باقرالعلوم(ع) در ادامه سخنانش با بیان اینکه  این رسوخ یک پدیده تاریخی است، یک پدیده درسی و کتابی نیست، یعنی جنبه فرآیند زمان بر دارد، تصریح کرد: غرب این فرآیند را طی کرده بود و به تناسب خودش به صورت یک مجموعه معرفت های استدلالی یا کتابهایی که نوشته می شد به وسیله نظام آموزشی تعلیم و تعلم داده می شود در آورده بود و در حاشیه آن مبادی و مبانی سیاست و اقتصاد و تکنولوژی و قدرت و ... را به دست آورده بود. روشنفکران و رجال سیاسی ما این قدرت، سیاست، اقتصاد و ... را می دیدند و نهایت آن مجموعه هایی که در کتابها دفن شده و آموزش داده شده را می دیدند، اما بحث عمیق تر از این مسائل است، یعنی هویت غرب به کتابهای فلسفی است که مبانی هستی شناسی آنرا بیان می کند، نیست به تربیت و تاریخ و در واقع به وجود انسانهایی است که شکل گرفتند. وقتی که ما ظواهر غربی را می بینیم و ماهیت و هویت تاریخی آنها را نمی بینیم و اگر با فلسفه دیگر عجین است و و روح دیگری از نگاه به عالم و آدم ارتباط دارد که اگر این هویت بخواهد زبان پیدا بکند، یعنی بیان فلسفی مربوط به خود را در عبارات و ادبیات دیگری می یابد، البته بعد در حاشیه آن ادبیات، قدرت و سیاست، نظام اجتماعی و مناسبات و روابط اجتماعی مربوط به خود را سازمان می دهد.

الگوگیری از نظام غرب
وی به دوران مشروطه اشاره و با توجه به الگوگیری از نظام غرب در تاریخ ایران بیان کرد: حادثه ای که از صدر مشروطه و بعد از آن اتفاق افتاد، الگوگیری از یک نظام رفتاری، سیاسی و علمی بود، بدون توجه به مبادی و بنیادهای عمیق تر وجودی جهان غرب بود. این الگوگیری گرچه از ناحیه رجال سیاسی، نخبگان و بخشی از روشنفکران و منورالفکران جامعه ایران به صورت یک پروسه در شرایط تاریخی که قدرت سیاسی جهان غرب و نفوذ آن همه جهان را درگیر کرده بود، مشاهده می شد از طرف سیاست جهان غرب به صورت یک پروژه نیز دامن زده می شد. اینجا خودآگاهانه مسأله را دامن می زدند، چون می دانستند به راحتی آن فرآیندی که از ناحیه منورالفکران، آنها را با خودآگاهی تاریخی شان، با توان اقتصادی و سیاسی شان و با توجه به نیازهایی که عملا نسبت به فرهنگ غرب داشت روبرو هستند.

نویسنده کتاب «علم و فلسفه» تأکید کرد: در این مسیر، این پروسه و پروژه وقتی که دست به دست هم می دادند ساختارهای اجتماعی را شکل دادند، دوران قبل از انقلاب  و دوران پهلوی محصول یک حرکتی بود که از داخل و خارج عواملی آنرا شکل داده بودند، اما این فرهنگ یعنی جهان اسلام و به طور خاص جامعه ایران با اعتقاد خاصی که از اسلام و اهل بیت(ع) گرفته بود و با آن رشد کرده بود در مرحله اول به دلیل پیشینه تاریخی خودش یک هویت وجودی دیگری داشت. قبل از اینکه بخواهم به افق فلسفه و کلام و ... بازگردم، واقعیتی که با آن مواجه شده بودیم این است انسان هایی بودند که در نحوه نگاهشان به عالم و آدم با نحوه نگاه غرب فرق می کرد، اگر بخواهیم آنرا به صورت زبان مطرح کنیم و به آن بیان دهیم، ویژگی هستی شناسی جهان مدرن در دنیا و نحوه عمل و نگاه انسان مدرن سکولار است و این جهانی است. یعنی افراد غربی، رجال و سیاستمداران و  مردم عادی در یک فرآیند درازمدتی که به تاریخ آنها بر می گردد و در رنسانس ظهور و بروز جدی پیدا می کند و عصر مدرن را پدید می آورد کاملا نگاهشان دنیوی و این جهانی است.

استاد دانشگاه تهران با بیان اینکه، این نگاه دنیوی و این جهانی به گونه ای است که حتی دینشان را برا این جهانی شدن و با منطق این جهان تبیین و تفسیر می کنند، تصریح کرد: اگر بخواهیم این نگاه را با عبارت پویایی بیان کنیم شاید عنوان سکولار بودن، عنوان گویایی باشد. تعاریف زیادی برای سکولار بودن وجود دارد که اگر مطلق نشود تنها می تواند برخی از وجوه سکولار بودن را نشان دهد؛ مثل جدایی دین از سیاست، یا تجربه گرایی، علم (مدرن) گرایی. شاید سی، چهل تعریف برای سکولاریسم ذکر کردند که هر کدام آنها یک بعد خاصی را در مقطع خاصی می تواند نشان دهد، اما نمی توان آنرا مطلق کرد یعنی گاهی وقتها سکولاریسم جدایی دین از سیاست نیست، اقتضای سکولاریسم آمیختگی دین و سیاست است. برخی جاها وقتی دین و سیاست با هم آمیخته می شود، خودش نوعی سکولاریسم است، اما چون سکولاریسم در ایران و جهان اسلام می خواست اسلام را کنار بزند به صورت جدایی دین از سیاست بروز و ظهور پیدا کرد و یا در مقطع نخست خودش در جهان غرب چون می خواست کلیسا را کنار بزند به صورت جدایی دین از سیاست ظهور و بروز پیدا کرد، اما بعد وقتی که دین متناسب با خودش را بازسازی می کند ممکن است به صورت درآمیختگی دین و سیاست هم باشد.

روح سکولاریسم، دنیوی گرایی است
این محقق و استاد حوزه و دانشگاه با بیان اینکه روح و جان سکولاریسم، دنیوی گرایی و این جهانی بودن عالم و هستی است، گفت: جهان مدرن و تمدن غرب این گونه است که همه ظرفیت انسان و حتی ابعاد معنوی را الزاما انکار نمی کند، اما در خدمت اهداف دنیوی تفسیر و قرائت می کند. اهداف قابل دسترس دنیوی و فواید این جهانی حتی گاه دفاع می کند، تفسیرهای پراگماتیستی که از دین می شود را وقتی نگاه می کنیم کاملا تفسیرهای دنیوی و این جهانی است. اکنون کشور آمریکا یک کشور بی دین نیست اما عرصه ای که برای دین در آمریکا مطرح می شود، پراگماتیستی است، یعنی به دنبال تفسیر دنیوی کردن دین هستند.

نویسنده کتاب «هستی و هبوط انسان در اسلام» با اشاره به اینکه به هر حال این رویکرد دنیوی، ویژگی جهان مدرن است و حال اینکه مردم ایران و جهان اسلام، تفسیرشان از عالم به شدت متعالی و توحیدی است، اظهار داشت: یعنی عمیق ترین رویکرد معنوی در جهان اسلام در پناه قرآن و ظهور کلمه توحید از زبان و بیان رسول اکرم(ص) است و این در درون فرهنگ ما و در سیر تاریخ نسبتی با هویت و حقیقت این مردم پیوند خورده است و «ان شاء الله» و «ماشاء الله» تکه کلام های مردم ما در همه فعالیت ها و رفتارهایشان است، ماشاء الله نسبت به آنچه که تحقق یافته است و انشاء الله نسبت به آنچه که در پیش روست، یعنی نظر به مشیت الهی در متن و جوهره فرهنگ و تاریخ مردم ماست.

پارسانیا در ادامه سخنانش تأکید کرد: این واقعیت تاریخی وقتی که می خواهد زبان پیدا کند و بین دو کتاب قرار گیرد، صور مختلف عرفان نظری، فلسفه و کلام را به وجود می آورد بحث توحید افعالی، توحید صفاتی و ذاتی را شکل می دهد و وقتی که به صورت هنجارهای اجتماعی بروز و ظهور پیدا می کند، در قالب استدلالها از خود دفاع می کند. این انسان برای بیان هویت خود، معرفت متناسب با خودش را داشته و در طول تاریخ شکل داده و دارد. حوزه های علمیه ما این نقش را ایفا می کردند یعنی این هویت تاریخی را تفسیر می کردند و به خودآگاه جامعه منتقل می کردند و عهده دار تربیت و آموزش رسمی جوامع می شدند، که این جایگاه حوزه های علمیه ماست و پیوند و ربط حوزه های علمیه با این ذخایر عظیم معرفتی خودشان با تاریخ و انقلاب ماست.

وی با اشاره به اینکه وقتی که در دوران معاصر، سیاست ما در حاشیه فرهنگ و تمدن غرب شکل می گیرد به گونه ای است که قطعا نظام آموزشی مدرن هم باید وارد شود و نظام تعلیم و تربیت جدید با مرجعیت نظام معرفتی غربی شکل می گیرد، اذعان کرد: منتها این نظام معرفتی مدرن با شکل واسطه ای وارد می شود، یعنی درست از همان افقی که مواجهه ما با جهان غرب است که مواجهه با قدرت، سیاست و ظواهر این ابعاد ظاهری و خارجی هم هست علوم و معرفتی که ابتدا تحت تأثیر قرار می گیرند، علوم تجربی است و اولین گروه ها مهندسین هستند برای فراگیری فنون نظامی هستند و اولین الگوها در درالفنون شکل می گیرد بعد که به تدریج عمیق تر می شود، علوم انسانی غرب هم وارد می شود. شاید مفاهیم فلسفی آنها در آخرین لایه هایی باشد به نظام علمی ما منتقل می شود.

نویسنده کتاب «حدیث پیمانه» با بیان اینکه به هر حال به موازات ورود نظام علمی مدرن، معرفت تاریخی و بومی ما که یک ارتباط ارگانیک با هویت وجودی ما و نحوه تربیت ما و نگاه ما به عالم و آدم، با ماه مبارک رمضان، با ماه محرم، با جشن ها و غم ها و عزارداری ها، احساسات و عواطف ما داشت، این نظام مرجعیت و رسمیت خود را از دست می دهد، گفت: از دست دادن رسمیت یعنی در نظام سیاسی و اقتصادی جامعه دیگر یک فکر رسمی وجود ندارد و سیاستگذاران و دولتمردان ما نظام خود را با نظام آموزشی تاریخی و حوزوی ما جدا می کنند. ردیفهای بودجه خودشان را که در حاشیه اقتصاد نفتی بارور می شود و شکل می گیرد، متوجه نظام معرفتی جدیدی می کنند که البته در جهت قدرت سیاسی استعماری شان عمل می کند، اما در این شرایط سیاسی تداوم حوزه های علمیه ما از طریق ارتباطات طبیعی که خارج از نظام سیاسی و اقتصادی منتها در دل تعاملات و روابط اجتماعی و فرهنگ عمومی وجود دارد، ادامه پیدا می کند.

ارتباط حوزه های علمیه با جامعه
پارسانیا با تأکید بر اینکه ارتباط حوزه های علمیه ما با جامعه در سطح فرهنگ علمی و برنامه های رسمی تعریف نمی شود، گفت: اما در متن فرهنگ عمومی، در زندگی اجتماعی آنها عهده دار انسجام اجتماعی است یعنی حوزه های علمیه در متن انسجام اجتماعی جایگاه کاملا محوری دارند، اما انسجام سیستمی ما کاملا خارج از انسجام اجتماعی است. انسجام سیستمی که با سیاستگذاری ها و عملکرد و برنامه ریزی های دولتها شکل می گیرد به صورت هنجارها و قواعد رسمی عمل می کند در حاشیه جهان مدرن است اما انسجام اجتماعی با فرهنگ عمومی ارتباط دارد و این انسجام اجتماعی معنای زندگی و هویت وجودی مردم را سازمان می دهد در ارتباط با حوزه های علمیه قرار دارد، مردم زندگی، مرگ، ازدواج و طلاقشان و همه امور خود را از دل معرفتی می جویند و یا در معرفتی زبان می دهند که در حوزه ها شکل می گیرد و به این ترتیب بخشی از معرفت که در حوزه ها تولید می شود و مخاطب دارد، فقهی است که پاسخگوی نیازهای فرهنگ عمومی در زندگی خصوصی شان است، اما زندگی سیستماتیک و سیستم اجتماعی با این حوزه معرفت هیچ ارتباط و پیوندی ندارد.

عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی با بیان اینکه آنچه که در متن انقلاب اسلامی رخ داد واکنش فرهنگ عمومی و مردم ما با استفاده از این انسجام اجتماعی که داشتند در برابر انسجام نظام بود که با قدرت سیاسی در حاشیه اقتدار سیاسی نظام جهانی غرب ساختار می یافت، گفت: انقلاب اسلامی توانست قدرت سیاسی و نظام اجتماعی را با اتکاء به حرکت اجتماعی مردم فرو بریزد. بر این اساس فروپاشی در نظام اجتماعی رخ داد و این مسأله سیستم معرفتی ـ تاریخی که در صد ساله اخیر بسیاری از ابعاد خودش را ناظر به نظام اجتماعی بود، از دست داده بود و فقط به حوزه زندگی خصوصی آمده بود در اعتراض به نظام اجتماعی فعال شده بود و این فروپاشی رخ داد، اما اکنون که نظام اجتماعی به وجود آمده نمی تواند حوزه های علمیه ما در سطح ارتباطات پیشین خودش را تعریف کند و فقط معرفتی که مربوط به زندگی خصوصی است را تولید کند.

وی با بیان اینکه نظام اجتماعی بعد از انقلاب، نیازمند به معرفتی است که سیستم اجتماعی خود را براساس هستی شناسی قدسی و دینی خود و براساس فلسفه و کلام و آنچه که متناظر با آن هستی شناسی و بر اساس علوم انسانی که در حاشیه این مبادی معرفتی شکل می گیرد سازمان دهد، تصریح کرد: حال آنکه در صد ساله اخیر آن بخشی از معرفت تاریخی ما باقی ماند که به صورت خصوصی باز می گشت. حتی مباحث کلامی و فلسفی ما از عرصه وسیع آموزش های اجتماعی دور شد و در بین جمع های نخبگانی محدودتری که به آموزش فقه و اصول مشغول بودند مقید شد.

چالش جدی
پارسانیا تأکید کرد: اکنون برای پاسخ گفتن به علوم انسانی که عهده دار مدیریت، شناخت و تفسیر ابعاد زندگی اجتماعی امروز ما هستند، فلسفه و کلام، عرفان باید فعال شود و اگر این فعالیت رخ ندهد و جامعه بعد از انقلاب، نتواند معرفت مورد نیاز این نظام اجتماعی را تأمین کند ناگزیر براساس همان معرفتهای تولید شده در دیگر نقاط جهان عمل خواهیم کرد و عمل کردن ما در حاشیه آن نظام معرفتی نوعی حرکت فرااستعمار است یعنی این مسأله موجب می شود که دیگر بار جامعه بر گردد و دوپارگی قبل از انقلاب خود را احساس کند، یعنی سیستم اجتماعی شکل بگیرد که کاملا سکولار است و با هویت وجودی او نمی سازد و این ناسازگاری یا باید با حذف هویت تاریخی ما و تغییر نحوه انسی که با عالم هستی داریم همراه شود و ما را در فرآیند غربی شدن سوق دهد و یا اگر می خواهد هویت باقی بماند، انقلاب مجدد دیگری رخ خواهد داد و آن انقلاب مجدد تلاش خواهد کرد کاری را که در انقلاب اسلامی ایران ناتمام باقی مانده را انجام دهد.

وی با تأکید بر اینکه این چالش جدی است که باید مورد توجه مدیران اجتماعی ما قرار گیرد، افزود: متأسفانه در سطح مدیریت میانی انقلاب که در واقع مدیریت اجرایی است در حوزه های معرفتی و اجرایی در بعد از انقلاب اسلامی، اغلب مورد بی توجهی و غفلت بوده است؛ دلیلش هم این است که نظام اجرایی و مدیریتی ما میراث جریان ساخت یافته سده اخیر است که در دوران پهلوی شکل گرفته و مرجعیت علمی در این حوزه ها متوجه دانشهایی است که در آن سوی جهان تولید می شود و ما معرفت متناسب با این را برای مدیرانی که از دل فرهنگ عمومی آمدند و باور دینی و هویت وجودی تاریخی خودشان را دارند، نداریم و این معرفت را بیرون نمی دهیم  و آنها معرفت مدیریتی خود را از جهان دیگری به عاریت می گیرند و این دوپارگی در منش، اندیشه و باور آنها به گونه ای ندایی درونی را در خود آنها و در سطح کلان تر به صورت یک نزاع تاریخی در سطح جامعه ایجاد می کند.

انقلاب از دل مردم برخاست
وی با بیان اینکه در واقع انقلاب ما از دل مردم برخاست و از متن نظام معرفتی خودش، رهبری خود را که حضرت امام (ره) در مرحله نخست و رهبر معظم انقلاب اسلامی بعد از ایشان هست ایجاد کرد، بیان کرد: رهبری جامعه از دل معرفت حوزوی برخاسته و این هویت تاریخی و دینی خودش را از متن آموزش و تعلیم و تربیت خودش داشته و این معرفت حساسیتهای مناسبی را نسبت به مسائل پیش رو ایجاد می کند، اما شما از سطح آنچه که امام راحل(ره) در وصیت نامه، سخنرانی ها آثار دیگر و آنچه که مقام معظم رهبری در سخنرانیهای خود در تحلیل این مسائل بیان می کنند عبور کنید به نظام های آموزش رسمی برگردید هرچه پائین تر و جلوتر می آئید این تحلیلها ضعیف می شود و بار و زبان این تفسیر را تنها رهبری جامعه در طی سی سال به دوش می کشد و ارتباط بین رهبری و فرهنگ عمومی جامعه برقرار می شود، اما جامعه علمی ما در این تحلیل و تفسیر و بیان، اغلب هم مردم و هم رهبری را تنها می گذارد، این از مشکلات و آفت هایی است که ما داریم.

وی با طرح این پرسش که حال این خلأ را چه چیزی باید پر کند؟ گفت: نظام آموزشی ما؛ حوزه و دانشگاه باید هر دو این خلأ را پر کنند، حوزه ما اگر در عادات تاریخی خودش بخواهد به قلمرو فقه اصولی باز گردد و گامی به پیش نگذارد، پاسخگوی آن نیاز نمی شود و دانشگاه ما اگر خلاقانه برخورد نکند و آموزه های غربی به عنوان یک تجربه تاریخی که در بخشی از آن رخ داده، جهت عبرت گرفتن نگاه نمی کند و آنها را معارف مسلم و مطلق بداند و خود را در قالب آن تجربه بازسازی کند به صورت آفتی نظام رفتاری و مدیریتی جامعه ما را به خودش مشغول خواهد کرد.
نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها