کد خبر: ۸۷۰۶
زمان انتشار: ۱۷:۱۶     ۱۰ بهمن ۱۳۸۹
مجموعه طرح بحث های پژوهشی رضا گلپور(فراز چهارم)

هاشمی رفسنجانی؛
سهل انگاری در مبانی نظری ؛ دوگانگی در میدانهای عمل

طرح بحثی در بررسی روش شناسی مدیریّت نظام سلطه در
به انحراف کشاندن نظری و سپس عملی دولتمردان جمهوری اسلامی
از راهبردهای ترسیمی ولایت فقیه

کلیدپرسش بحث : چرا و چگونه گروههای برآمده از استقلال طلبی و استکبارستیزی توده های عزّتمدار مردم کشورمان در عرصه ی اجرایی استدراجاً به چرخش 180 درجه اي مواضع دچار می شوند؟



به جای مقدّمه :
در مطالعات و پیگیری های خود به پرسش هایی بر خورده ام که بدلیل اهمیت و حساسیت پاسخ ها نخواستم به تحلیل یا استنتاج غیر مستقیم یا ذهنی (ولو با قرابت زیاد منطقی) بپردازم . پرسش هایی که توضیحات آقای هاشمی یا دیگر مطلعان و صاحبنظران در پاسخ به آنها جهت تنویر افکار عمومی و تصحیح مسیر روایات و مستندات غیر قابل انکار پژوهشگران تاریخ معاصر می تواند شبهات احتمالی را به یقین تبدیل کند :



* موضوع نخست پیرامون روابط راهبردی و دیرین سیاسی شبکه ای و مالی "هاشمی رفسنجانی" با نماینده ی هفت دوره مجلس شورا(ی ملّی دوران طاغوت!) جناب "سید ابوالفضل مصباح التولیه" (فرزند ميرزا باقر متولي باشي سالار التوليه) معروف به سيد "ابوالفضل توليت".
با این مقدّمه که "محمود هاشمی بهرمانی" برادر "علی اکبر" در دوران طاغوت بخشدار کهک قم بود و بعد از انقلاب فرماندار قم و صد البته مسئول اداره ی چهارم (ارتباطات) وزارتخارجه (و مورد اشاره در اسناد ماجرای ایران کنترا!) بوده است باید دقیق تر پرسید جناب "سید ابوالفضل مصباح التولیه" (فرزند ميرزا باقر متولي باشي سالار التوليه) این فرد خیّر که تغییرات اساسی معیشتی و رشد جهشی مالی"علی اکبر هاشمی رفسنجانی" مدیون اوست که بود؟
{در قسمت توضیحات و شرح حال متولیّان سایت حرم حضرت معصومه (س)در قم http://www.masoumeh.com)) می خوانیم :}
سيّد "ابوالفضل توليت" (مصباح التوليه) فرزند ميرزا سيد "محمد باقر متولي باشي" ( سالار التولية ) و مشهور به مصباح التوليه است كه در سال 1283 (ه . ش) متولد شد. وي از سال 1320 به توليّت آستان حضرت "معصومه" (س) برگزيده شد و تا سال 1344 به مدت 24 سال در اين منصب باقي بود.
"ابولفضل تولیت"... هنگام عهده داري مقام معاونت توليت حرم به نمايندگي مردم قم در مجلس شوراي ملّي در دوره يازدهم برگزيده شده و هفت دوره پي در پي به مجلس راه يافته بود. وي در سال 1365 (ه . ق) ضريح مقدس حضرت معصومه (س) را تعويض نمود.در سال 1338 (ه . ش) دفتر آستانه مقدسه در سمت شمالي كتابخانه از ناحيه "سيد ابوالفضل توليت" متولّي وقت بنيان گرديد و همچنين بناي مسجد بالاسر از سطح زمين برداشته شد و به جاي آن عمارت رفيع كنوني بنيان گرديد... كتابخانه آستانه مقدسه حضرت معصومه (س) در سال 1331 شمسي به دستور حاج سيد "ابوالفضل توليت" تاسيس گرديد . ايشان نخست 1500 جلد كتاب كتابخانه خود را به اين كتابخانه اهدا نمود . سپس به هزينه آستانه مقدسه ، به مرور زمان كتاب هاي لازم را خريداري كرده و به مجموعه كتابخانه افزودند ... سيد "ابوالفضل توليت" داراي فرزند نبود و بعد از پيروزي انقلاب اسلامي دار فاني را در قم وداع گفت و در كنار مسجد چهارده معصوم عليهم السلام كه زمين آن و خانه هاي اطراف را وقف نموده بود، به خاك سپرده شد.
بنابراين، دوره توليت سادات حسيني با رحلت سيد "ابوالفضل توليت" به پايان مي رسد كه بيش از سه قرن توليت آستانه مقدسه حضرت معصومه (س) را عهده دار بوده اند. {نگارش این جمله در سایت رسمی حرم حتی اکنون(1389 ه.ش)قدری غریب و حتی عجیب است چرا که با وجود تلاش شدید "ابوالفضل تولیت" برای بازگشت به مقام تولیت حرم بعد از انقلاب هرگز با موافقت "امام" مواجه نشد . حتّی در برخی منابع دوستانش دلیل کنار رفتن او از تولیّت حرم قبل از انقلاب را ساپورتهای مالی از او نسبت به امثال "هاشمی رفسنجانی" عنوان نموده بودند . پس مدتها قبل از فوت او دوره ی تولیت "ابوالفضل تولیت" (یا سادات حسینی) به پایان رسیده بود مگر آنکه عدّه ای تا زمان مرگش به واقع او را تولیت حقیقی حرم می شمردند! والله اعلم!}

{به نقل از کتاب "هاشمی رفسنجانی" دوران مبارزه جلد یکم ص ۱۷5 :}
با "ابوالفضل توليّت" هم کم کم در جريان مبارزه و سربازی و روابط سياسی که ضمن آن پيش آمد، آشنا شده بودم. يک قطعه زمين دويست وبيست و پنج يا دويست و پنجاه متری از زمين های موقوفه از ايشان اجاره کردم...

{ به نقل از هاشمی رفسنجانی در گفتگویی با پایگاه اطلاع‌رسانی خودش (هاشمی دات آی آر):}
در آن زمان آقای "تولیت"، طرفدار مبارزه شده بود، ایشان فرزندی نداشت و اموال زیادی هم داشت. به فکر افتاد که اموالش را صرف حکومت اسلامی کند با اینکه آن موقع نمی‌دانستیم کی به پیروزی می‌رسیم.
من با آقای "فلسفی" خیلی رفیق بودم. زمانی که ایشان به قم می‌آمدند در منزل "تولیت" بودند، من هم می‌رفتم و در آنجا با ایشان آشنا شده بودم. بعد از آن در قضیه کاپیتولاسیون زمانی که "امام" مرا برای جمع‌آوری مدرک به تهران فرستادند، آقای "تولیت" به ما کمک کردند و اسنادی به من دادند. بعد که دیدیم ماجرا لو نرفت، به ایشان اطمینان پیدا کردیم. از طرف دیگر برادر من در قم برای آقای "تولیت" پسته کاری می‌کرد.
"تولیت" با من مشورت کرد که من می‌خواهم اموالم را وقف کنم، ولی نه به صورت وقفهای معمولی. می‌خواست مقداری را برای همسرش بگذارد. مقداری هم تا هست زندگی کنند و بقیه را در راه مبارزه برای حکومت اسلامی صرف کند. هیئت مدیره‌ای با حضور "شهید باهنر"، مهندس "بازرگان"، من و دکتر "سحابی" و آقای "سید جوادی" تشکیل داد. "تولیت" زمینهایی در خارج از شهر داشت که بایر و دورافتاده بودند. رفقایی که کار ساخت و ساز می‌کردند، آمدند و بخشی از اینها را خریدند و اموال "تولیت" ارزش پیدا کرد. {!؟} ایشان هم مرتب اموال و مستغلاتش را می‌فروخت و پولش را در حسابی در لندن به دور از دسترس شاه قرار می‌داد. با توجه به اینکه ما هیئت مدیره ایشان بودیم، می‌توانستیم برای مبارزه به خارج و داخل ایران خیلی کمک کنیم.
{یادداشتهای تحقیق کتابخانه ای آرشیو "ر.گ.چ" :}
... "هاشمي رفسنجاني" كه در جريان مبارزات خود، گاهي به خارج از كشور سفر مي كرد و به فعّاليّت مي پرداخت، در خاطرات خود چنين مي گويد:
"به كمك يك افسر از دوستان آقاي "توليت [سيد ابوالفضل" ]توانستم گذرنامه بگيرم و سفر اوّل را همراه همسرم با قطار از تهران به تركيه رفتيم... از استانبول به بلژيك پرواز كرديم... در فاصله ی دو سفر، با اتّكا به اطلاعات جمع شده، امكاناتي براي نيازهاي مبارزه در خارج تهيه كردم و عازم شدم"
اين سفر که دو ماه به طول می کشد و يک جهان گردی تمام عيار است بعيد می نمایاند بدون سرمايه و کمک "توليت" امکانپذیر بوده باشد.
مشهور است "مصباح التوليه" در متن مبارزات عليه رژيم پهلوي حضور داشته و در جريان كاپيتو لاسيون در تهيّه اخبار و اسنادي كه به "هاشمی رفسنجانی" ارائه شد، نقش مهم و اساسي داشته است و ثروت "مصباح التوليه" مهم ترين سرمايه مبارزه "هاشمی رفسنجانی" عليه رژيم ستمشاهي بوده است.
"هاشمي رفسنجاني" درباره نياز جريان مبارزات به سرمايه، خصوصاً براي تأمين نيروهاي خارج از كشور و آماده شدن "مصباح التوليه" جهت وقف همه ثروت خود به دست خود می گوید:
"همان طور كه پيش از اين هم اشاره كردم، در سفر قبلي شناخت خوبي از امكانات و نيازهاي نيروها در آنجا داشتم كه حالا با فراهم كردن امكاناتي، اين سفر براي تأمين نيازها انجام مي شد.
نيازي كه ما به نيروهاي خارج داشتيم، اين بود كه به عنوان پايگاه هايي مطمئن صداي ما را به دنيا برسانند، نيروهايي را كه امكان ماندنِ آنها در ايران نيست، جذب كنند و يا احياناً نيروهايي را براي پاسخ به پاره اي نيازها به داخل بفرستند.
در برخی دیگر از مآخذ "هاشمی رفسنجانی" به چند فقره کمک های حدّاقل چند ده هزار دلاری به "یزدی" ها و "قطب زاده" ها و امثال ذلک! اشاراتی دارد.
هاشمی رفسنجانی در مطلبی می گوید : ايجاد چنين پايگاههايي در خارج، نياز به سرمايه دارد كه تأمين آن را نمي شد از نيروهايي كه در خارج بودند، انتظار داشت. آنها يا دانشجوياني بودند نيازمند، يا كساني كه از ايران در جريان مبارزه فرار كرده بودند... كاري كه ما بعد از آن سفر اوّل انجام داديم، عمدتاً جلب حمايت آقاي "توليت [سيد ابوالفضل" ] بود. ايشان امكانات ماليِ زيادي داشت، بچّه هم نداشت. فردي بود روشنفكر و از نظر اعتقادي هم بيشتر جريان مبارزه اسلامي را قبول داشت. او آماده شد كه همه ثروت خود را وقف مبارزه بكند، به عنوان تأسيس حكومت اسلامي.
براي اين منظور مؤسسه اي تأسيس كرديم، اساسنامه آن را نوشتيم و هيأت مديره اي تعيين كرديم كه من خودم عضو آن بودم. "توليت" همه ثروت و اموالش را - به استثناي خانه تهران، خانه سالاريه قم و مقداري براي گذرانِ زندگي شخصي - در اختيار گذاشت؛ به صورتي كه انجام كارها از حضور و تصميم خود ايشان بي نياز بود. هيأت مديره براي انجام هر اقدامي اختيارات كافي داشت.

 
 

به هر حال، پول زيادي - در مقياس آن روز - از طريق فروش زمين و ساير مستغلات فراهم شد. پولي هم ايشان حواله كرده بود به خارج و خود "توليت" هم سفري به خارج كرد كه مصادف با همان سفر دوّم من به خارج از كشور بود و يكي از برنامه هاي اين سفرِ من گفت و گو با ايشان بود و بعضي كارها را مشتركاً تنظيم كرديم.
با استفاده از اين امكانات سعي شد كه در خارجِ از كشور سرمايه گذاريهايي بشود كه با تكيه بر درآمدهاي آن، نيازهاي نيروها و پايگاه هاي ما در لبنان، عراق، اروپا و امريكا تأمين شود و اگر در داخل كشور هم نيازهايي پيش آمد، به حل مشكلات داخل هم كمك شود.
مرحوم "توليّت" در قم زمينهاي زيادي داشتند، براي استفاده مناسب از آنها و به كمك دوستان ما شركتي به نام «دژساز» تأسيس شد. به سرعت قيمت زمينها بالا رفت كه امكانات زيادي در اختيار هيأت مديره خيريه قرار مي داد." { هاشمی رفسنجانی دوران مبارزه جلد یکم}
شاید بتوان گفت که در این مرحله بعد از ثبت شرکت دژساز "هاشمی" موفق شده سرمايه خود را از موقوفات توليت جدا نموده و درآمدی مستقل راه اندازی گردیده است!
می توان نتیجه گرفت در واقع آشنايی با "توليت" شروع رسمی تلاش "هاشمی" برای ورود به بخش مسکن است تلاشی که زندگی محقرانه "هاشمی رفسنجانی" را نیز به طرز شگرف انگیزی دگرگون نمود.
هاشمی در قسمتی به نام تکاپوی معاش ادامه می‌دهد: "در طول حدود ده سال، ده منزل و تعدادی مراکز تجاری ساختم وفروختم"("هاشمی رفسنجانی" دوران مبارزه جلد یکم ) طلبه ای که دست خالی به قم میآید و آنوقت به بیان خودش پیش از انقلاب یکصد قطعه زمین در محله های خوب قم، به نامش ثبت گردیده است ...
{به نقل از سایت "هاشمی رفسنجانی" دات آی آر : }
سازمان اطلاعات و امنیت کشور ستمشاهی ایران (ساواک) در بخشی از گزارش خود بنقل از منبع" 1585" به تاریخ " 21 مرداد 1350" به شماره گزارش " 107/12020" می نویسد: " هاشمی رفسنجانی در حال حاضر با شرکت چند نفر از بازاریان تهران مشغول کارهای ساختمانی و خرید و فروش زمین و ساختمان می باشند. "
{ به نقل از گفتگوی "هاشمی رفسنجانی" با پایگاه اطلاع‌رسانی خودش ("هاشمی رفسنجانی" دات آی آر):}
چند منبع داشتیم. یک مقدارش از اموال خودم بود. زیرا زمانی که منبر من محدود شد، برای مبارزه پوششی لازم داشتم که به همین خاطر به سراغ ساخت مسکن و فروش آن رفتم که آن زمان شغل پرسودی بود. با توجه به اینکه خواهرزاده من بنا بود (هنوز هم هست) برای من کار آسانی بود. زمینه مساعدی درست می‌کردیم، زمینی می‌گرفتیم و چند خانه می‌ساختیم و می‌فروختیم. نصف یک پاساژ هم ساختیم. در سالهای آخر شرکت وسیعی به نام البرز در قم ایجاد کردیم که کارهای وسیعی می‌کردیم و درآمد خوبی داشتیم. البته احتیاج زیادی به این درآمدها نداشتیم و معمولاً صرف همین کارها می‌کردیم. به همین خاطر کسانی هم که می‌خواستند کمک کنند، به من مراجعه می‌کردند. ما هم به جاهایی که لازم بود، کمک می‌کردیم.
افراد زیادی از طلبه‌ها در همان زمان ممنوع‌المنبر می‌شدند. منبعی هم غیر از منبر نداشتند. باید اینها را اداره می‌کردیم.
چند موضوع تحقیقی مطرح کردیم. یک موضوع راجع به زندگی ائمه، یک موضوع راجع به قرآن و یک موضوع راجع به نهج‌البلاغه بود و هر کدام از این آقایان روزی پنج الی شش ساعت برای ما کار می‌کردند و ساعتی ۵ تومان به آنها می‌دادیم که زندگی آنها کاملاً اداره می‌شد.
نهج‌البلاغه‌ای که آقای "معادیخواه" منتشر کرد، نتیجه همین حرکت بود. کارهای مربوط به تحقیق راجع به قرآن را خودم انجام دادم و زندگی ائمه را هم به دفتر تبلیغات دادیم که متأسفانه هنوز کامل نگردیده، ولی رویش کار می‌کنند و فکر کنم نتیجه آن، مجموعه باارزشی شود.
از طرفی اجازه سهم "امام" را هم داشتیم که در صورت لزوم از آن هم استفاده می‌کردیم. گاهی هم وجوهی به دستمان می‌رسید.
{به نقل از کتاب امام خمینی به روایت آیت الله "هاشمی رفسنجانی" منتشره ی موسسه تنظیم و نشر آثار حضرت "امام خمینی" (ره) :}
..قضیه کاپیتولاسیون یک قضیه مهمّی است که نباید از آن زود عبور کنیم .من به عنوان یکی از شاگردان "امام" جزء اولین آدمهایی بودم که خبر آن را آنهم از طریق رادیوهای بیگانه شنیدم، خدمت "امام" رفتم و خبر دادم. "امام" قدری تحقیق کردند و فرمودند: مسئله خطرناکی است . مرا مأمور کردند و من رفتم تهران ...
خدمت آقایان "فلسفی" ، "تولیت" و "سیّدجعفر بهبهانی" پیام "امام" را رساندم و گفتم ما اخبار پشت پرده این جریان را هرچه بیشتر و دقیقتر می خواهیم. آقای "بهبهانی" از طریق یکی از نمایندگان مجلس سنا متن لایحه و اسناد مربوط را بدست آورد و به من داد . من دو روزی تهران ماندم و متن مذاکرات مجلس و جزوه کنوانسیون وین را تهیه کردم.اخباری را هم مرحوم آقای "تولیّت" در اختیار من گذاشت که مجموعاً با اطّلاعات کاملی به حضور "امام" بردم ...


{یادداشتهای تحقیق کتابخانه ای آرشیو "ر.گ.چ" :}
حجت الاسلام "هاشمی رفسنجاني" درباره گرايش "مصباح التوليه" به سمت نهضت آزادي و سرنوشت وي مي گويد:
" پس از بازگشت من از اروپا و دستگيري و زنداني شدن، با استفاده از روابط صميمانه آقايان "توليت" و ("احمد) صدر حاج سيد جوادي"، تغييراتي در هيأت مديره به سود نهضت آزادي انجام شد. هر چند كه حضور من محفوظ بود، اما دوستاني را كه براي ما بيشتر مورد اعتماد بودند - مثل آقاي "باهنر" - كنار گذاشتند. از جزئيات مسائل اطلاع دقيق ندارم، اجمالاً مي دانم كه مقداري پول به امريكا فرستادند كه صرف پايگاهي شد، براي آقاي ["ابراهيم ] يزدي". بعدها تغييراتي پيش آمد.
در روزهايي كه امام پاريس بودند، توليت اموال خود را در اختيار ايشان گذاشته بود. "امام" هم اختيارات را به هيأتي سه نفره - مركب از من و آقايان "منتظري" و "مطهري" - داده بودند كه آقاي "عراقي" مأمور شده بود اين خبر را به ما برساند.
اين در شرايطي بود كه هيچ فرصتي براي اين گونه مسائل نداشتيم و همه نيرو و توان ما صرف مسائل مهم مملكتي مي شد؛ زيرا اين پيغام در آستانه پيروزي انقلاب رسيد، در شرايطي كه همه جاي كشور مسأله داشت.
حضور شخصيِ "توليت" هم نياز به دخالت فوري ما را كم مي كرد. رفته رفته رنجشهايي براي او پيش آمد، توقعاتي {؟!} داشت كه مورد توجّه قرار نگرفت.
در نتيجه، منعطف شده بود به سمت نهضت آزادي و وصيّتي برايش تنظيم شده بود كه همه اختيارات به خانم ايشان داده مي شد
.البته با واگذاري اين اموال به امام و احاله اختيار از طرف امام به جمع ما، ديگر جاي اين تغييرات نبود و در زمان حيات "توليّت" هم من مطلع نشدم. {؟!}
اما بعد از مرگ "توليت"، بهره برداري از اين امكانات با مشكلي اساسي برخورد كرد. بخش عمده اي از اين ثروت در يكي از بانكهاي انگليس بود كه براي برداشت از آن اشكال قانون مطرح شد و مطالبه انحصار وراثت كردند.
در اينجا "موسي خان (امير حسيني") مدّعي وراثت شد. او كه از قضات است، پسر عمّه "توليت" بود. "توليت" هم كه وارث بلافصلي نداشت و اينها به عنوان طبقاتِ بعدي وارث ادّعايي داشتند.
با اعتراض ايشان، پولها در بانك لندن باقي ماند و زمينه اي شد براي مراجعه مجدّد آقايان به ما و پيشنهاد كمك براي حل مشكل با حكمي از دستگاه قضايي.
با اين مقدمات، زمينه دخالت آقاي "منتظري" پيش آمد كه ايشان حكم كردند كه اموال "توليّت" تخميس شود. خمس آن را خود ايشان برداشت و بقيه به جامعه الصادق - كه ايشان هم از اعضاي تصميم گيرنده آن بودند - واگذار شد كه فعلاً در اختيار دانشگاه امام صادق (ع) است.
آنچه از اين اموال به مصرف نيازهاي انقلاب، پيش از پيروزي، در خارج كشور رسيد - جز آنچه در آن سفر خود من در حل مشكلاتي استفاده كردم - من از آن بي اطّلاعم. در داخل هم استفاده هايي از آن شد؛ مثلاً در ايجاد پايگاهي مثل نشر فرهنگ اسلامي".
{ به نقل از گفتگوی "هاشمی رفسنجانی" با پایگاه اطلاع‌رسانی خودش (هاشمی رفسنجانی دات آی آر):}
وقتی امام در پاریس بودند، آقای "تولیت" با وجود اینکه هیئت مدیره داشت، بازهم خدمت امام رفته، ماجرا را گفته‌ و اختیار را به امام داده‌ بود. ایشان هم به آقای "منتظری"، "مهدی عراقی" و من واگذار کرده ‌بودند. یعنی از طرف "امام" هم به همین مسئولیت رسیدیم.
بعد از اینکه ایشان فوت کرد، ‌وارث دست چندمش فردی به نام "موسی‌خان" که اهل ساوه و قاضی دیوان عالی کشور بود، ادعای ارث کرد. با توجه به چیزهایی که آقای "تولیت" بخشیده ‌بودند، دیگر ارثی باقی نمی‌ماند، اما او شکایت کرد و بانک لندن پرداخت پول را به ارائه تسویه ‌حساب و انحصار وراثت موکول کرد.
سرانجام "امام" تصمیم‌گیری در مورد اموال "تولیت" را به آقای "منتظری" سپردند. ایشان هم خمس پول را گرفتند و بقیه را به دانشگاه امام صادق(ع) سپردند و پولها هم در بانک ماند تا چند سال قبل که خوشبختانه یکی از بازاریهای قدیمی وکالت گرفت و آقای "موسی‌خان" را راضی کرد که ۱۵ درصد را بگیرد و رضایت بدهد. در زمانی که دلار در ایران خیلی کم بود، این پولها به دانشگاه امام صادق(ع) آمد ودانشگاه ثروت زیادی پیدا کرد.

{به نقل از بی بی سی فارسی متن مکتوب موجود در{: www.mehrpouya.blogfa.com/8803.aspx
بی بی سی {که به تعبیر آقای "هاشمی رفسنجانی" حرفه ای عمل می کند در گزارشی می آورد:} "مهدی هاشمی" دوّمين پسر "هاشمی رفسنجانی" در مصاحبه با خبرنگاران تاکيد کرده است که "ما چيزی برای پنهان کردن نداريم، پدرم قبل از انقلاب در حدود دويست و يا سیصد قطعه زمين در قم داشت که آلان از آن بیست قطعه زمين باقی مانده است."
در مقدّمه ی کتاب زندگی "هاشمی رفسنجانی"(دوران مبارزه نشر ذره سال 1376)درباره شکل گيری شخصيت وی نوشته شده: " شرايط دشوار زندگی، از هفت تا چهارده سالگی( که برای تحصيل به قم رفته است) تاثير تعيين کننده ای در شخصيت مقاوم، صبور و چند بعدی وی داشت. مشارکت و کمک به خانواده در امور باغ، دام و طيور و کوشش در حفظ دستمايه معيشت روستائی زمينه آشنائی وی با واقعيت های زندگی بود".
"هاشمی رفسنجانی" خود در کتاب خاطراتش فاش ساخته که قبل از انقلاب تعدادی سهام کارخانه قند فريمان داشته که در دوران رياست جمهوری مقداری از آن را به محرومان واگذار کرده است.
در مصاحبه ای ديگر در سال 1378 "هاشمی" از داشتن چند قطعه زمين در قم و روستای نوق زادگاه خود در رفسنجان سخن گفته بود که در مصاحبه روز سه شنبه "مهدی هاشمی" از آن به دویست - سیصد قطعه در قم و تعدای باغ پسته سخن رفته است.
{به نقل از کتاب اوج دفاع (کارنامه و خاطرات سال ۱۳۶۵ "هاشمی رفسنجانی") منتشره ی دفتر نشر معارف انقلاب:}
آقای ["حسین] مهدیان" آمد و راجع به مسائل خیریّه [مرحوم "ابوالفضل] تولیت"* و مشکلات دفتر نشر [فرهنگ اسلامی] مذاکره شد. "احمدآقا"{خمینی} آمد. راجع به کیفیت ظهور "امام" در روزهای آینده صحبت شد. به جائی نرسیدیم. قرار شد به آیت‌الله "منتظری" هم از حال "امام" اطّلاع دهم. "فاطی" و "فائزه" که در ایام عید سفر کرده‌ بودند، آمدند. تلفنی با "عفّت{مرعشی"} در هتل الفتح مکّه صحبت کردیم.
*{توضیحات پانوشت کتاب:} مرحوم "ابوالفضل تولیّت" در سال‌های پیش از انقلاب اسلامی، تولیّت آستان مقدس حضرت "فاطمه معصومه"(س) در قم را عهده‌دار بود. آقای "هاشمی" در خاطرات دوران مبارزه از مرحوم "تولیّت" چنین یادمی‌کند: «ایشان امکانات مالی زیادی داشت، بچّه هم نداشت. فردی بود روشنفکر و از نظر اعتقادی هم بیشتر جریان مبارزه اسلامی را قبول داشت. او آماده شد که اموال خود را وقف مبارزه بکند به عنوان تاسیس حکومت اسلامی. شرکت طاهر (طبق وصیت مرحوم "تولیّت") برای حمایت از مبارزان اسلامی با اموال و امکانات مالی او تاسیس شده‌بود و تعدادی ازاعضای نهضت آزادی و تعدادی از روحانیون از جمله آقای "هاشمی" در اداره ی این شرکت سهیم بودند. ثروت مرحوم "تولیّت" در تقویت نیروهای مبارز اسلامی در دوره پهلوی نقش ارزشمندی داشت.
{در صفحات دیگر این کتاب باز هم اشاراتی یافت میشود مثلاً:}
آقای ["حسین] مهدیان" آمد. راجع به خیریه [مرحوم "ابوالفضل] تولیت" و امور شخصی و شرکت نشر [فرهنگ اسلامی] گفت.
... آقای ["ابوالفضل] توکّلی‌ بینا" آمد و گزارشی از وضع مهندسی و ساختمان‌های سپاه داد و خواستار کمک در خانه‌سازی برای سپاهان در اراضی حظیره [شهرک شهید محلاتی] شد. سپاه این اراضی را اخیراً با پیشنهاد من و دستور "امام" از بنیاد مستضعفان گرفته‌است.
{به نقل از کتاب دفاع و سیاست (کارنامه و خاطرات سال ۱۳۶۶"هاشمی رفسنجانی ") منتشره ی دفتر نشر معارف انقلاب:}
تا ساعت ده و نیم صبح، در منزل برای خطبه‌ها مطالعه نمودم... آقای ["حسین] مهدیان" آمد. اعتراف هیأت مدیره ی اموال مرحوم ["ابوالفضل] تولیّت"، مبنی بر خیریّه بودن تمام ماترک او را آورد که من هم تایید کنم؛ تایید کردم. بعد از مرگ مرحوم "تولیّت"، این اموال تحت نفوذ نهضت آزادی مصرف می‌شود و "موسی خان امیر حسینی" به عنوان وارث رده سوّم شکایت کرده و چون سند معتبری برای خیریّه بودن در دست ندارند، در دادگاه به مشکل برخورده‌اند و بانک‌های انگلیس هم به همین دلیل از دادن چند میلیون لیره که مرحوم تولیّت آنجا داشته است، خودداری می‌کنند. ..

{به نقل از "هاشمی رفسنجانی" (کتاب انقلاب و پيروزی) کارنامه و خاطرات سالهای 58-1357 }
...{ درباره ی کنجکاوی مردم برای فهميدن اينکه چه ميزان سرمايه دارد و چه اندازه باغ پسته پدری و یا فامیلی به او ارث رسيده می گويد:} اينها همه اش دروغ است، پدر من يک روحانی بود و يک کشاورز خيلی محدود و مختصری که به زحمت زندگی خود و فرزندانش اداره می کرد داشت .
من در نتيجه فعاليت‌های اقتصادی قبل از انقلاب، مقداری زمين و مستغلات در قم و کرج و تهران داشته ام.
{نقل از نشریّه ی شاهد شماره 7 خرداد1360 خاطرات "اکبر هاشمی رفسنجانی" از زبان خودش:}
... در یک روستای دور افتاده در یکی از بخشهای رفسنجان بنام نوق که اسم آن دهستان است در 1313 متولّد شدم. پدرم کشاورزی همانند خرده مالکان بود که با مقداری زمین و آب و 2 الی 3 کارگر (برزگر) یک زندگی متوسّط یا کمتر از متوسّط را می گذراند.
در آن روستا به علّت پایین بودن سطح زندگی خانواده ها تا حدودی زندگی ما مرفّه بود و در ضمن خانواده ی پر جمعیّتی هم بودیم...در همه ی آن بخش ها که عرض شد حدود 100 الی 120 روستا بود که سه مدرسه ی ابتدائی داشت و ما نمی توانستیم به مدرسه برویم و وسیله ی نقلیّه هم نبود. بطور کلّی اصلاً ماشینی درآن منطقه وجود نداشت. من تا سنّ چهارده سالگی شهر را ندیده بودم و دِهِ ما دوازده فرسخ با شهر فاصله داشت...در همان موقع {ها بود }که خانواده ام تصمیم گرفتند که مرا برای تحصیل علوم دینی به قم بیاورند که به اتّفاق پدر و مادر و بستگان آمدیم.
برای اوّلین بار بود که من سوار ماشین می شدم.البتّه روستای خودمان ماشینی نبود . با الاغ{دقّت بفرمائید!}آمدیم چند فرسخ آن طرف تر.جاده ی شوسه ای بود و 2 الی 3 ساعت هم آنجا ماندیم، تا یک کامیون باری{بار بر} رسید و ما را سوار کرد و آورد تا یزد و از آنجا روانه ی قم شدیم...
{یادداشتهای تحقیق کتابخانه ای آرشیو "ر.گ.چ" :}
با نشانه هايی که "هاشمی رفسنجانی" می‌دهد می توان دریافت که کلید واژه ی ثروت او گره خورده با استفاده از ثروت "ابوالفضل توليت" است ...
با همه ی این طول و تفصیل انصافاً آنچه حقیقتاً موجب تعجب است اینکه :
{به نقل از خاطرات مرحوم حجة الاسلام و المسلمین "سید احمد خمینی" منتشره در كوثر - جلد یکم}
متولی آستانه مقدسه قم آقای حاج سید "ابو الفضل مصباح"، معروف به "تولیّت"... كه از افراد متمول بود، در پاریس خدمت "امام" رسید و عرض كرد من 86 میلیون تومان پول دارم و قصد دارم آن را به شما تقدیم كنم، چون آخر عمر من است.ظاهراً كسی او را تشویق به این كار كرده بود تا "امام" بتوانند میزان شهریه ی طلّاب را افزایش دهند، این مبلغ‏ در آن ایّام بسیار قابل توجه و كارساز بود، ولی "امام" آن را نپذیرفتند و از وی تشكّر كردند.
 

من با تعجّب به "امام" عرض كردم چرا نپذیرفتید؟ "امام" فرمودند: "ما كه پولی از سرمایه‏دارها نگرفته‏ایم ؛ ما و نهضت ما را متّهم مى‏كنند كه اینها با پولدارها و زمیندارها مرتبطند، وای به وقتی كه پولی از آنها گرفته شود!"... بعد از پیروزی انقلاب اسلامی هر گاه فردی مبلغی قابل توجّه مى‏آورد "امام" نمى‏پذیرفتند و مى‏فرمودند اینها وجوه شرعی (حقوق الله و حقوق النّاس) خود را پرداخت نكرده‏اند و بدین وسیله مى‏خواهند از حساب شرعی فرار كنند...
* با اتمام این قسمت مجهولات موضوع دیگری نیز عملاً خود را می نمایاند و آن پیرامون ساپورت های شبکه ای و مالی "هاشمی رفسنجانی" از فعالان سیاسی خارج از کشور نظیر مثلث معروف به بیق ! (ابوالحسن بنی صدر ؛ ابراهیم یزدی و صادق قطب زاده ) و دیگر سرپل های مشابه در زمان طاغوت با اموال جناب "مصباح التولیه" است که در دوران پس از پیروزی انقلاب اسلامی یکی بهتر از دیگری گلها می کاشتند!
به راستی اگر همه ی روایات "هاشمی رفسنجانی " کامل و یا حداقل صحیح بوده باشد چرا "امام خمینی" کوچک ترین اجازه ای جهت تولیت حرم مطهر حضرت "معصومه" (روحی لهاالفدا) به مرحوم "تولیت" اعلام ننمود؟!و چراهای متعدد دیگر...!


*موضوع دوّم پیرامون نقش "هاشمی رفسنجانی" در تهیه ی اسلحه و حکم شرعی ترور "حسنعلی منصور" با علم به مخالفت شدید و راهبردی "امام خمینی" با این مسأله.
 

 


{به نقل از کتاب خاطرات "توکلی بینا" - انتشارات سازمان اسناد انقلاب اسلامی (منتشره در سایت "هاشمی رفسنجانی" دات آی آر) :
"ابوالفضل توکلی بینا" یکی از اعضای مرکزی جمعیت موتلفه اسلامی در مورد ترور "منصور" نخست وزیر وقت می‌گوید: پس از تبعید "امام" به ترکیه، جمعیت موتلفه نمی‌توانست ساکت بنشیند و کار مفیدی انجام ندهد. از این رو، روزی در منزل آقای "اعلاء‌میر محمد صادقی" جلسه‌ای با حضور اعضای شورای مرکزی تشکیل شد که در آن جلسه همه به توافق رسیدند که دیگر صدور اعلامیه فایده چندانی ندارد و برای شکستن جوّ اختناقی که در سراسر کشور به وجودآمده‌بود باید ضربه‌ای کاری به رژیم وارد ساخت.
پس از بحثهای بسیار در نهایت اعضای شورا به این نتیجه رسیدند که شاه، "نعمت‌الله نصیری" (رئیس ساواک) و "حسنعلی منصور" (نخست وزیر) مفسد فی‌الارض هستند و باید از میان برداشته شوند. پس از تصویب این حکم، مجوز شرعی آن از آیت‌الله "میلانی" گرفته‌‍ شد و اجرای حکم به شاخه‌ی نظامی جمعیت هیات‌های موتلفه اسلامی محول شد.
در راس شاخه‌ی هیاتهای موتلفه "شهید عراقی"، شهید "حاج صادق امانی" قرار داشتند و در رده بعد، شهیدان "محمد بخارایی"، "صفار هرندی"، "نیک نژاد" و "سید علی اندرزگو" بودند.
برای اولین عملیات "منصور" انتخاب شد. دلیل آن نیز این بود که "منصور" مجری اصلی به تصویب رساندن لایحه‌ی کاپتولاسیون در دو مجلس شورای ملی و سنا به شمار می‌رفت و ولی‌امرمسلمین (حضرت "امام خمینی") نیز به دستور او تبعید شده‌بود. به همین دلیل شورای مرکزی هیات موتلفه به این توافق رسیدند که ابتدا وی را به قتل برسانند که شهید "محمد بخارایی" (از اعضای شاخه نظامی هیا ت موتلفه) مامور اجرای آن شد.
به این ترتیب که وقتی "منصور" طبق برنامه حدود ساعت ده و ده دقیقه صبح وارد میدان بهارستان، مقابل مجلس از اتومبیل پیاده شد، شهید "بخارایی" با نامه‌ای به دست به عنوان اینکه می‌خواهد عرض حالی به نخست وزیر بدهد به سوی او رفت و نزدیک او اسلحه‌اش را بالا آورد و شلیک کرد گلوله اول به شکم منصور اصابت کرد، گلوله دوم گلوی او را درید و اما گلوله سوم در لوله گیر کرد. شهید "بخارایی" نیز به سرعت گریخت و صحنه را ترک کرد. پس از لحظاتی که ماموران به خود آمدند، به تعقیب "بخارایی" پرداختند و آن مرحوم نیز در حین فرار به دلیل پا گذاشتن روی قطعه‌ی یخی به زمین خورد و در نتیجه به چنگ ماموران افتاد. روی اسلحه‌ای که "بخارایی" به وسیله‌ی آن "منصور" را به قتل رساند شعارهایی نوشته‌شده‌بود که به خوبی هدف او و دوستانش را از این کار نشان می‌داد.
 


{ به نقل از یادداشت های پژوهشی آرشیو "ر. گ . چ" :}
به درک واصل شدن "حسنعلی منصور" عنصر وطن فروش، مزدور و دست نشانده ی استعمار در جایگاه نخست وزیر "ستمشاه" که توسط جوانان غیرتمند ودیندار این مرز و بوم صورت پذیرفت محترم و ارزشمند بوده است.اما از آنجا که آقای "هاشمی رفسنجانی" در نگارش و بیان خاطرات تاریخی خود نقش ویژه ای به عنوان تبعیت بلکه راهنمایی و پشتیبانی از حضرت "امام خمینی" برای شخص خود می نمایاند ؛ نباید از این واقعیات مسلم نیز چشم پوشید که مطابق اسناد و حتی مواضع خود او متاسفانه در پاره ای موارد بسیار حسّاس نوعی بی توجهی در شناخت مرزهای شأنیت و مرجعیت امام نیز وجود داشته که برای نمونه می توان به بررسی این نقش در ماجرای ترور" منصور" پرداخت :
{به نقل از مقاله ی ماهنامه زمانه منتشره در www.aftabir.com31 مرداد1387:}
با سخنرانی "امام" دربارۀ کاپیتولاسیون، ایشان به ترکیه تبعید شدند. از همان روز تبعید "آیت الله خمینی"، برنامۀ ترور {"حسنعلی}منصور" طرح ریزی شد. "بادامچیان" دربارۀ ترور "منصور" چنین بیان کرده است: "ما خواستار آن بودیم که "{ستم}شاه" را اعدام کنیم، ولی به دلایلی امکان نداشت؛ لذا تصمیم به ترور "منصور" گرفته شد و روز عملیات را روز ۱۷ رمضان (اول بهمن ۱۳۴۳) که سالگرد غزوۀ بدر بود در نظر گرفتند و نام عملیات هم بدر گذاشته شد."( "اسدالله بادامچیان"، آشنایی با جمعیت موتلفة اسلامی، تهران، ۱۳۸۴اندیشه ناب}
"بخارایی" در وصیت خود عنوان کرده است که چون از طرف دستگاه به روحانیت اهانت شده بود و کاپیتولاسیون را تصویب کرده بودند و از طرف دیگر مبارزۀ منفی به نتیجه نرسیده بود، بنابراین ابتدا به کشتن "شاه" و سرلشکر "ایادی" و غیره تصمیم گرفتیم، ولی بعداً توافق روی "منصور" شد.( رسول جعفریان، جریان ها و سازمان های مذهبی ــ سیاسی ایران ۱۳۵۷ ــ ۱۳۲۰، قم، نشر مورخ، چاپ ۷، ۱۳۸۶)
در نتیجۀ همین تصمیم، "بخارایی" و سه نفر دیگر خود را آماده کردند تا هرکدام زودتر به "منصور" رسید کار را تمام کند. "بخارایی"، "منصور" را در مقابل در ورودی مجلس در بهارستان ترور کرد، ولی دستگیر شد. در پیگیری های بعدی "رضا هرندی" و "نیک نژاد" هم دستگیر شدند. آنها ابتدا کلیۀ مسئولیت ترور را به عهده گرفتند، ولی یکی از اعضا به رابطۀ خود با "حاج صادق امانی" و اطلاع ایشان از ترور اعتراف کرد. همین مسأله باعث شد اول برادرهای "حاج صادق" را بگیرند، و چمدان اسلحه ها و اعلامیه ها کشف گردد. پس از آن شهید {"مهدی} عراقی" و بعد هم "حاج صادق امانی" دستگیر شدند و به دنبال آنها ۳۴ نفر از اعضای سازمان سیاسی بازداشت گردیدند.("اسدالله بادامچیان"، همان)
با دستگیری اعضای مؤثر این گروه، فعالیت بیرونی مؤتلفه متوقف شد.( احسان رشیدی، «هیأت های مؤتلفه اسلامی»، شرق (ویژه نامه)، ش ۱۰)
پس از این دستگیری ها، موتلفه ای ها در سال ۱۳۴۹ در قالب همکاری با سازمان مجاهدین خلق فعالیت نمودند، و دیگر به نام مؤتلفۀ اسلامی فعالیت چندانی انجام نمی دادند. تا اینکه در دهۀ ۱۳۵۰ و به دنبال قضیۀ تجدید نظرهای ایدئولوژیک گروهی از اعضای سازمان، مجدداً اعضای مؤتلفه از جمله: "اسلامی"، "عسگر اولادی"، "عراقی"، و "بادامچیان" به فعالیت بر اساس ضوابط شرعی و انتشار اعلامیه هایی با شعار: "برقرار باد حکومت عدل الهی" تا چند سال قبل از پیروزی انقلاب ادامه دادند، بدون اینکه نامی بر خود بگذارند.( کاظم مقدم، خشونت قانونی: گزیدة تاریخ معاصر ایران، تهران، محدث، ۱۳۸۰) "عسگر اولادی"، عضو دیگر مؤتلفه، با تأکید بر این نکته که در قضیۀ ترور "منصور" فتوای صریحی از "امام" نداشتیم و آقایان "بهشتی" و "مطهری" و چند تن دیگر، از تعدادی از آقایان اجازه گرفته بودند، گفته است: "پس از تبعید "امام" عمده نظرات بر این شده بود که اگر کاری انجام نشود، تمام زحمات هدر می رود... هیأت های مؤتلفه دو جا سراغ "شاه" رفتند، اما موفق نشدند و در یک جلسه ای تصمیم گرفتند بر روی مقامات ردۀ دوم رژیم کار کنند که مردم مأیوس نشوند. یازده نفر را در نظر گرفتند که در رأس آنها "حسنعلی منصور" بود. شاید از روزی که تصمیم گرفتند تا روزی که ترور انجام شد پانزده روز طول نکشید."( "حمید بصیرت منش" ؛"امام خمینی" و گروه های مسلح اسلامی"، حضور، ش ۲۸ (۱۳۸۲) برگرفته شده از سایت حوزه)
وی در جای دیگر بیان کرده است که "خاموشی" از طرف مؤتلفه به مشهد مقدس رفت و از محضر "آیت الله میلانی" مجوز اعدام انقلابی "منصور" را گرفت. (www.motalefeh.org)
با توجه به گفتۀ اعضای اصلی مؤتلفه، فتوا و اجازه ای خاص از جانب "امام خمینی" در ترور "منصور" یا دیگر عوامل رژیم پهلوی وجود نداشت و به طور کلی ترور "منصور" پس از تبعید "امام" برنامه ریزی شده بود.
با توجه به پایبندی اعضای جمعیت های مؤتلفۀ اسلامی به مرجعیت "امام خمینی" بدیهی است در صورت اخذ اجازه از "امام"، نیازی به تلاش برای اخذ چنین اجازه هایی از سایر علما نبود.
سوالی که در اینجا مطرح می شود این است که ... آیا جواز شرعی برای عملیات نظامی و ترور داشته است؟ در این باره دیدگاه های متفاوتی بیان شده است. به نوشتۀ "بادامچیان"، مؤتلفه برای فعالیت مسلّحانه مجوّز شرعی کسب می کرد.("اسدالله بادامچیان" همان) یادآوری این نکته ضروری است که نهی امام در ترور عوامل رژیم حداکثر اختلاف نظر داشتن با پیروانش در تاکتیک مبارزه تلقی می گردد. (حمید بصیرت منش/ همان جا)
{به نقل از کتاب تحولات سياسي - اجتماعي ايران( ۵۷ – ۱۳۲۰)، تاليف "مجتي مقصودي" تهران ۱۳۸۰ :}
قتل "حسنعلي منصور"، بنابر برخي روايتها با حكم آيت الله "ميلاني" صورت گرفت . "منصور" به خاطر كاپيتولاسيون، تبعيد "امام خميني" و حضور مستشاران آمريكايي ، مفسد في‏الارض شناخته شده بود .
البته نکتۀ جالب این است که هیچ سندی را ارائه نکرده و در توجیه حرکات مسلحانه و ترور "منصور" استدلال کرده است: "در آن موقع صحبت از این بود که اگرچه فعلاً دسترسی به "امام" ممکن نیست ("امام" در تبعید بودند) اما ایشان که قبلاً فرموده بودند حالا موقع این کار نیست، پس منع از "اعدام" نکرده اند فقط زمان را مساعد ندانسته اند، بنابراین الان که "امام" به طور صریح فرموده اند اینها خائن به اسلام و قرآن و مملکت و ملّت اند و دست نشاندۀ امریکا هستند... پس در حقیقت می توان همین نظریات را به عنوان حکم شرعی به حساب آورد. (همان)
{به نقل از سایت "هاشمی رفسنجانی" دات آی آر :}
مرحوم حجت‌الاسلام "علی دوانی" علامه، محقق، پژوهشگر و نویسنده برجسته ایران اسلامی که... اثر ماندگار «نهضت روحانیون ایران»در ۱۰جلد ... برای اولین بار در سال ۱3۵۸به چاپ رسید ...بخش هایی کوتاه از مجلد ۷ و ۸ این اثر ماندگار را که مرتبط با آقای "هاشمی رفسنجانی" است را با طلب غفران الهی برای روح آن مرحوم به خوانندگان تقدیم می نمائیم :
...قبل ازاعدام "منصور"،‌در جلسه مرکزی تصمیم گرفته‌شد که ابتدا حکم قتل این ملعون‌ها را از مراجع بگیریم و به این جهت نامه‌ای به مرحوم آیت‌الله "میلانی" نوشته شد که خود من حامل آن بودم...
منزل آیت الله "میلانی" شلوغ بود و من نامه را میان مقداری سبزی و میوه به ایشان رساندم و ایشان در اثر آشنایی‌شان با اعضاء کادر مرکزی مثل آیت‌الله دکتر "بهشتی" و آقای "انواری" و مرحوم حاج "صادق امانی" و آقای "عسگراولادی" ما را پذیرفت و پس از تحویل نامه گفتند که بروید و فردا صبح زود مراجعه کنید ... صبح زود جواب را گرفتیم... از جمله افرادی که مستقیماً در جریان اعدام "حسنعلی منصور" دست داشتند می‌توانم ازتمام برادران "امانی"، آقای دکتر"بهشتی"،‌آقای "هاشمی رفسنجانی" و آقای دکتر "باهنر" و آقای "انواری" یاد کنم...

{به نقل از منتخب صحبت های "هاشمی رفسنجانی" در مشهد مقدس 14 آذر1388 (سایت هاشمی رفسنجانی دات آی آر) :}
بعد از ۱۵ خرداد که آن کشتار شد، خیلی‌ها به فکر مبارزه مسلحانه بودند. چون سرخورده شده بودند و رژیم پهلوی هم خیلی خشونت کرد و مردم را آن گونه قتل عام کرد. معلوم شد که رژیم حرفهای مردم را نمی‌پذیرد. تا آن روز مردم حرفهای خود را در تظاهرات می‌گفتند. هم در جریان تصویب‌نامه‌ دولت و هم در جریان به اصطلاح اصول انقلاب سفید شاه، با تظاهرات مردم علیه رژیم مواجه بودیم و فقط بیانیه می‌دادیم و مردم جمع می‌شدند. در مساجد و حسینیه‌ها اعتراض بود. پس از برخوردی که در ۱۵ خرداد با مردم شد، کسانی که در مبارزه جدی بودند، گفتند: این درست نیست که ما به عنوان اعتراض جمع شویم و آنها ما را بکشند، ما هم باید بکشیم. ولی "امام"(ره) نمی‌پذیرفتند و می‌گفتند: باید مردم را داشته باشیم که اگر داشته باشیم، بقیه مسایل در جای خود حل می‌شود. "امام"(ره) تبعید شدند و مبارزات مسلحانه شروع شد. البته چند سالی در کمون و خفی بود و از سال ۴۸ و ۴۹ خیلی علنی شد. البته قبل از آن مؤتلفه با ترور "منصور" اقدام کرد که همان اقدام باعث سرکوب شدید موتلفه شد و بعد از آن حزب ملل اسلامی با مشی مبارزه مسلحانه شکل گرفت و آقایان "کاظم بجنوردی" و "حجتی کرمانی" جزو آن گروه بودند که لو رفتند. گروه‌هایی هم بودند که لو نرفتند. از سال ۴۹ مبارزه مسلحانه علنی شد...
واقعاً مردم بودند که انقلاب را پیروز کردند. ما در زندان بودیم، اصلاً مأیوس بودیم که روزی ما را آزاد کنند. دوره زندانی افراد تمام می‌شد، ولی می‌گفتند: باید آن قدر بمانید که زیر پاهایتان علف سبز شود یا موهای سرتان مثل دندانهایتان سفید شود. این تعبیرات را ساواکی‌ها خیلی بکار می‌بردند و دوران محکومیت خیلی‌ها تمام شده بود، ولی سال‌ها در زندان مانده بودند. به هر حال مردم آمدند و ما را از زندان‌ها بیرون آوردند.

{به نقل از خاطرات آیت‌الله سید"حسن طاهری‌خرم‌آبادی" جلد دوّم- انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی- سال 1377(منتشره در سایت "هاشمی رفسنجانی" دات آی آر) :}
درپی قتل "منصور"،‌ فشار بر مرتبطین با این ترور بسیار افزایش یافت، و آقای "هاشمی رفسنجانی" نیز در همین رابطه دستگیر و مورد آزار و شکنجه‌های زیادی قرارگرفت، شدّت این شکنجه‌ها به حدی بود که عصب پای ایشان آسیب دید، اتّهام "هاشمی رفسنجانی" مداخله در اخذ فتوای قتل "منصور" بود و به همین دلیل نیز شکنجه‌های زیادی را تحمّل کرد".

{به نقل از خاطرات آیت‌الله "محمدعلی گرامی"- انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی- سال 1381(منتشره در سایت "هاشمی رفسنجانی" دات آی آر) :}
یکی از اقدامات رژیم برای شکستن روحیه طلاب و مبارزان، موضوع سربازگیری بود. آنها پس از شروع مبارزات ناگهان هجوم آوردند که طلبه‌ها را به عنوان سربازبگیرند. آقای "هاشمی رفسنجانی" از جمله آنها بود. ایشان را نیز به سربازخانه برده‌بودند و وی پس از مدتی برای امام نامه‌ای نوشت مبنی بر اینکه جای ما خوب است و خیلی خوب شد که به خدمت سربازی آمدیم که گویا این نامه باعث خوشحالی امام شده‌بود. انصافاً آقای "هاشمی" و اکثر طلبه‌ها هر کجا که بودند، خدمت می‌کردند.
دستور این بود و اگر کسی بر خلاف دستور عمل می‌کرد، توبیخ می‌شد. در اکثر پادگان‌ها وضع بر این گونه بود. قاعدتاً، این کار برای شکستن روحیه سربازها بود که کاملاً تسلیم مافوق باشند، اما طلبه‌ها که سربازی رفتند، با بیان احکام جوّ را عوض کردند{؟!} و نسبت به اوضاع قم دیگران را روشن می‌کردند، لذا "امام" از این بابت خوشحال بود و گفته‌بود که چقدر خوب شد! بگذارید طلبه‌ها به سربازی بروند.
...هیاتهای موتلفه به گونه‌ای تشکیل شد که هیچ شباهتی به احزاب و سازمانهای متداول قبل و بعد از خود نداشت. در جلسات هیات بحثهای عقیدتی از سوی مرحوم شهید "مطهری" و "بهشتی" آغاز شد. پس از تبعید "امام"، شاخه‌ی نظامی آن هم تشکیل شد که "حسنعلی منصور" (نخست وزیر وقت) در تاریخ اول بهمن ۱۳۴۳ به وسیله همین گروه ترور شد.
از جمله کارهای بزرگ موتلفه، ترور "منصور" بود. کسانی که "حسنعلی منصور" را ترور کردند، کاملاً مذهبی بودند و بر اساس عرق دینی به این کار اقدام کردند. رابطین هیات موتلفه با مراجع و به خصوص با امام،‌آقایان مرحوم "بهشتی"، شهید "مطهری"،"‌هاشمی رفسنجانی"، "انواری" بودند. که آقای انواری مدت ۱۲ سال به اتهام اینکه رابط فتوای ترور بوده و فتوا گرفته‌است، در زندان بود.

{ به نقل از حرفهای "هاشمی رفسنجانی" در کتاب "امام خمینی" به روایت آیت الله"هاشمی رفسنجانی" موسسه تنظیم و نشرآثارحضرت" امام خمینی" منتشره در سایت "هاشمی رفسنجانی" دات آی آر :}
قضیه کاپیتولاسیون یک قضیه مهمی است که نباید از آن زود عبور کنیم من به عنوان یکی از شاگردان امام جزء اولین آدمهایی بودم که خبر آن را آنهم از طریق رادیو های بیگانه شنیدم ، خدمت "امام" رفتم و خبر دادم." امام" قدری تحقیق کردند و فرمودند : « مسئله خطرناکی » است مرا مأمور کردند و من رفتم تهران ......
..." امام" در همان زمان تصمیم جالبی مبنی بر خرید رادیو گرفتند . جالب از آن جهت که آن موقع در حوزه کسی رادیو نداشت. رسم نبود که طلبه ها رادیو داشته باشند .امام همان موقع به من فرمودند : "تو برو رادیو بخر و ترتیبی بده که همه اخبار به موقع به ما برسد " .
"امام" وقتی که به اصل قضیه کاملاً و به خوبی واقف شدند آن حرکت عظیم ضد آمریکایی «‌مبارزه و لغو لایحه کاپیتولاسیون » را شروع کردند .

{به نقل از خاطرات شهید "حاج مهدی عراقی" منتشره در کتاب ناگفته‌ها :}
"آقای {آیت‌الله العظمی "سیدمحمدهادی}میلانی" یکی از افرادی بود که وقتی آمد موضع خیلی خوبی داشت که واقعاً امیدوارکننده بود. ولی چند روزی نگذشت که آقای "شریعتمداری" هم آمد و نفس آقای "شریعتمداری" خورد به آقای "میلانی" و عین کوه یخ کرد؛ او را. یعنی همه فکرهایی که ما می‌کردیم که اقلاً بعد از نبود آقای "خمینی" ما بتوانیم با آقای "میلانی" یک سری کارهایی انجام بدهیم ولی متاسفانه نشد..."
{ به نقل از یادداشتهای پژوهش کتابخانه ای "ر . گ . چ" :}
تقریبا در بسیاری از منابع آغاز حضور جدی "هاشمی رفسنجانی" در صحنه سیاسی و مبارزاتی ایران با شرکت در ترور "حسنعلی منصور" نخست وزیر رژیم طاغوت عنوان می شود.
برخی منابع حتی به مصاحبه ی آقای "هاشمی رفسنجانی" با شبکه یک تلویزیون جمهوری اسلامی در سال 1360 که در بزرگداشت سالگرد شهادت "نواب صفوی" از رهبران فدائیان اسلام انجام شده بود اشاره می کنند که در آنجا به چگونگی انتقال کلت کمری که "ستمشاه" به موزه استان قدس هدیه داده بود توسط روحانی مسئول موزه به فدائیان سخن گفت .
در برخی منابع نیز تأمین پول ، امکانات و اسلحه ی گروه را نشان از عدم توجه "هاشمی رفسنجانی" به حکم راهبردی مخالفت و تحریم "امام خمینی" نسبت به اعمال تروریستی تجزیه و تحلیل می کنند که در صورت صحت تاریخی و استنادی ؛توجیه منطقی برای این بی اعتنایی در منابع پژوهشی نمی یابیم... که با تمام پیگیری اینجانب موضع تأییدی تکذیبی و یا توضیحی و تکمیلی در این باره از آقای هاشمی رفسنجانی دست نیافتم و امیدوارم با طرح این مبحث و اظهار نظر ایشان در این زمینه به پژوهشگران یاری داده شود...
{ به استناد صفحه ی 318 کتاب "آیت‌الله العظمی میلانی" به روایت اسناد ساواک، جلد دوّم :}
هیات‌های مؤتلفه اسلامی که "حسنعلی منصور" را به جرم تبعید "امام خمینی" ترور کردند، مستند شرعی خود برای ترور نخست وزیر شاه را فتوای "آیت‌الله میلانی" ذکر می‌ کنند. هرچند در یکی از اسناد ساواک آمده که مرحوم "میلانی" از استناد ترور "منصور" به خود ناخرسند بوده و در نامه‌ای به مراجع تهران و قم این فتوا را تکذیب کرده است.
حساسیت ساواک روی "آیت‌الله میلانی" سبب شده بود که وی به شدت زیرنظر باشد و حتی گاهی نیز از سختگیری‌های شدید دستگاه‌های امنیتی شاکی شده است. {صفحه ی 319 همان منبع}
{به نقل از خاطرات "آیت‌الله منتظری":}
"من در مدتی که تهران بودم مرتباً با "آیت‌الله میلانی" ملاقات داشتم ولی پس از اینکه "آیت‌الله خمینی" از زندان آزاد شدند و ما می‎خواستیم به اصفهان برگردیم، رفتیم با بعضی از علمایی که برای آزادی "آقای خمینی" به تهران مهاجرت کرده بودند و هنوز در تهران بودند، خداحافظی کنیم از جمله برای خداحافظی به منزل "آیت‌الله میلانی" رفتیم. هنگامی که ما بلند شدیم ایشان فرمودند من با شما یک کاری داشتم، گفتم بفرمایید. گفتند همین روزها یک حوادث و اتفاقاتی پیش می‎آید، شما مواظب استان اصفهان باشید، گویا می‎خواستند بگویند آن منطقه در اختیار شماست. ما این طور استنباط کردیم که ایشان از یک برنامه کودتا مطلع هستند و به این شکل دارند به ما توصیه می‎کنند که نظم آن منطقه را کنترل کنیم.
البته پس از مدتی به ما خبر رسید که سرلشکر "قرنی" و آقا "مرتضی جزایری" و "خبازان" را بازداشت کرده‌اند و بعدا شنیدیم که "پاکروان" رئیس ساواک به مشهد رفته و با "آیت‌الله میلانی" صحبت کرده در واقع از ایشان بازجویی کرده، بالاخره معلوم شد که برنامه‌ای بوده است که سرلشکر "ولی‌الله قرنی" کودتایی را ترتیب بدهد و "آیت‌الله میلانی" هم در جریان این کودتا بوده است و بنا بوده در صورت موفقیت از ایشان حمایت و پشتیبانی بکند که بعدا جریان این کودتا لو رفته است."

{به نقل از "رحیم روحبخش" (قابل مشاهده در www.aftabir.com)روزنامه اعتماد ملی 27 دی 1386: }
در پی تصویب لا یحه مصونیت مستشاران آمریکایی در ایران با حمایت "حسنعلی منصور" نخست وزیر شدیدترین اعتراضات از سوی امام(ره) علیه شاه، دولت و به خصوص نمایندگان مجلس به عمل آمد که منجر به تبعید ایشان گردید. اما کمتر از سه ماه بعد، شاخه نظامی موتلفه اسلا می که "منصور" را بانی تصویب لا یحه و تبعید امام(ره) می دانست، ترور کرد.
...اما برای اتخاذ این رویکرد نیاز به مجوز شرعی بود. موتلفه طی سه مرحله تلا ش برای اخذ مجوز شرعی، درصدد اجرای عملیات ترور برآمد...
"حبیب ا... عسگراولادی" از بانیان موتلفه نقل می کند: "بعد از ۱۵ خرداد، برادران به این نتیجه رسیدند که شاه و عمّالش غیر از زبان سلاح، هیچ زبان دیگری نمی فهمند از این رو "عراقی"، "صادق امانی"، "هاشم امانی" و "اندرزگو" اقداماتی را برای تهیه سلا ح و آموزش های نظامی به عمل آوردند اما این کار به اخذ مجوز شرعی نیاز داشت...
 

یکی از جدیدترین منابع در این خصوص خاطرات آیت ا... "محی الدین انواری" می باشد. ایشان که یکی از اعضای موثر شورای مذکور بود طی گفت وگویی در سفر حج با حجت الاسلام"رسول جعفریان"، یادمانه های خود را از آن دوران نقل کرده است. "انواری" که خود بعدها به عنوان متهم تیم ترور دستگیر و به پانزده سال زندان محکوم شد نقل می کند: اصولا عامل ارتباطی موتلفه و شورای روحانیت، یکی از اعضای اصلی شورای مرکزی به نام "صادق اسلامی" بود. او معمولا برای هماهنگی در مسائل مختلف با من (انواری) تماس می گرفت اما در موضوع اجرای ترور، صادق امانی به سراغ من آمد.
زمان این دیدار به دوره نخست وزیری "اسدا... علم" مربوط می شد. "امانی" در این دیدار مدعی بود: دیگر با صدور اعلا میه کار درست نمی شود و اظهار نمود، تصمیم داریم "علم" را بکشیم. من گفتم اولا این اقدام پیامدهای غیرقابل پیش بینی دارد، سپس افزودم: "شما افرادی برای انجام این عملیات دارید؟" ایشان تایید کرد. گفتم: "باعث امیدواری است" امانی همین جمله را دال بر موافقت من با ترور تلقی کرد و در بازجویی نیز گفته بود: انواری فتوای قتل "منصور" را داده!
مورد دوم نظر استاد"مطهری" بود. در یکی از منابع موتلفه به نقل از استاد آمده است: " لازم است چند نفر از این طاغوتی ها به زمین بیفتند تا روحیه مردم بازسازی شود."
" امانی" و یارانش این سخن را "اذن اعدام شاه و مزدورانش" دانستند و چون حضرت امام در غیاب خودشان نظر برخی از جمله "مطهری" را تایید فرموده بودند، موتلفه حجت را تمام دانست.
در همین راستا حجت الا سلام "هاشمی رفسنجانی" در مراسمی به مناسبت سالگرد شهادت استاد "مطهری" خاطرنشان می سازد: " آیت الله" مطهری" در یک حرکت سرّی، فتوای ترور "منصور" را داده بودند و این خیلی سرّی بود.
 


من هم آن روز [اول بهمن ۱۳۴۳= روز اجرای عملیات ترور "منصور"] به مدرسه مروی رفتم و قیافه آقای "مطهری" را دیدم. هیچگاه از ایشان این خوشحالی و خنده های بی اختیار را ندیده بودم، طوری که می دانست موفق بوده و کار اصیلی انجام شده است... اگر من حالت های مختلف ایشان را کنار هم بگذارم، حدس قوی می رود که آقای "مطهری" فتوای این ترور را داده است." یک عالم دیگر که هر چند عضو شورای روحانیت موتلفه نبود ولی با عنایت به سابقه مبارزاتی و روحیه جهادی اش بسیار مورد توجه موتلفه ای ها قرار داشت. شیخ "جواد فومنی"، امام جماعت مسجد تهران نو بود.
امانی در بازجویی خودگفته بود: "در مورد ترور اشخاص با شیخ "جواد فومنی" نیز مشورت نمودیم، او با این عمل موافق بوده است."
یکی از نکات مورد مناقشه درباره ترور "منصور"، موضوع اخذ فتوای ترور از برخی مراجع از جمله "امام خمینی" و آیت الله "میلا نی" می باشد. امام اصولا به اعمال خشونت در مبارزه اعتقاد نداشت و طی یک دهه و نیم دوران نهضت نیروهای مبارز را از اتخاذ این رویه باز داشت. تکاپوهای دست اندرکاران موتلفه برای اخذ این دستور از امام نیز حکایتی شنیدنی دارد.
چنین به نظر می رسد که "عسگراولادی" با عنایت به ارتباطی که با امام داشت، به عنوان دومین فرد نماینده موتلفه برای گفت وگو و اخذ مجوز مذکور به دیدار امام در قم شتافت. ایشان در این خصوص نقل می کند: بعد از اتخاذ تصمیمات اولیه درباره لزوم ترور برخی مقامات حکومتی، توسط سران موتلفه، آنان ابتدا فردی را برای اخذ نظر امام به قم فرستادند. ایشان از امام پیغام آورد که "این راه به نتیجه نمی رسد"، تا اینکه بعد از مدتی برادران، من [عسگراولادی] را واسطه کردند.
من خدمت حضرت "امام" رسیدم و گفتم: برادران ما فکر می کنند باید چند نفر از اینها را به درک بفرستند. حضرت امام فرمودند: "شما به این کارها چه کار دارید، وظایف و تکلیف شما معلوم است" من هم آمدم و پاسخ حضرت امام را به برادران گفتم. برادران ما از این حرف برداشت کردند که پاسخ امام خطاب به شخص من بوده لذا استنباط کردند که حضرت امام نهی خودشان را برداشته اند والا صریحا می فرمودند "نه جایز نیست." لذا گفتند چون حضرت "امام" نهی نکرده اند می توانیم از فقها و مراجع دیگر فتوا بگیریم. در همین گیرودار قضیه تبعید "امام" پیش آمد که دیگر ضرورت برخورد جدی تر با رژیم کاملا احساس شد. لذا موتلفه به دو بخش تقسیم شد. یک بخش کارهای سیاسی و فرهنگی و بخش دیگر به وجود آمد برای "کارهای حاد" که مراد علما اقدام مسلحانه بود.
نقل قول دیگر حاکی است که امام چند روز قبل از تبعید در پاسخ نماینده موتلفه گفت: "حالا موقع اش نیست" وقتی این خبر به "امانی" رسید، با لبخند گفت: "امام نهی را برداشتند."
صرف نظر از دیدار و گفت وگوی نامبردگان با امام، موتلفه ای ها بعد از گفت وگو با آیت ا... "انواری" چنانچه گذشت او را نیز مامور کردند که نظر امام را در این خصوص کسب کند. نامبرده، در ادامه خاطراتش نقل می کند: وقتی به دیدار امام رفتم و این موضوع را مطرح کردم.
اولا ایشان هیچ سخنی یا مطلبی درباره دیدارهای قبلی اعضای موتلفه و مذاکره در این خصوص مطرح نکرد، دوم اینکه بعد از مدتی تامل در این باره گفت: "مبارزه ما تازه اول کار است آنها [هیات حاکمه] خواهند گفت: اینها منطق ندارند، بگذارید آنها را به مردم بشناسانیم، بگوییم اینها فساد آورده اند و ادعای اصلاحات دارند، بعد مردم تکلیف خودشان را می دانند." سپس در ادامه با تاکید افزود: "مکلف هستی بروی تهران و به آنها [موتلفه ای ها] بگویی این کار را نکنند" من هم برگشتم و به "صادق امانی"، مطلب را گفتم. "انواری" در ادامه خاطراتش می افزاید: بعد از چندین ماه که از سقوط علم گذشت و "منصور" نخست وزیر شد و بالا خره امام تبعید گردید، من هم مثل بقیه مردم ناگهان خبر ترور "منصور" را از رسانه ها شنیدم."
ماحصل این گزارش در بند ۱ گزارش "اداره اطلا عات شهربانی کل کشور" از خلا ل بازجویی ها و اعترافات عاملین ترور "منصور" چنین آمده است: "محرکین و عاملین توطئه قتل"منصور"در بازجویی های خود اعتراف نموده اند... "حبیب ا... عسگراولادی" را که از مریدان خاص آقای "خمینی" و مسوول جمع آوری وجوه سهم امام می باشد به قم اعزام و نظر "خمینی" را در مورد ترور استعلام می فرمایند که مدعی هستند "خمینی" این عمل را صلا ح ندانسته. سپس شیخ "محی الدین انواری" از طرف عاملین توطئه در مورد اخذ فتوا به "خمینی" مراجعه و به وی نیز جواب رد داده می شود. مجددا "حبیب الله عسگراولا دی" به قم اعزام و به وی ماموریت می دهند از آقای "خمینی" چنین سوال کند: چنانچه اشخاصی قصد ترور اشخاص موثری از دولت را داشته باشند، آنان را منع بکنند یا نکنند؟ در این مدعی هستند که "خمینی" چنین پاسخ داده است: شما چکاره هستید که منع بکنید یا نکنید."
تا اینجای بحث چنین می توان نتیجه گرفت که اولا ؛ تصمیم موتلفه به ترور مقامات حکومتی به دوران نخست وزیری "علم" برمی گردد ولی از آنجا که در این دوره از اخذ مجوز از امام ناکام ماندند؛ ضمن تلاش برای کسب تایید به ایشان، به مراجع و علمای دیگر نیز روی آوردند و در همین راستا تلقی خود از نظر امام را نیز مبنا قرار دادند. گو اینکه امام اصولاً با اعمال خشونت مخالف بود و به آگاهی بخشی توده ها اعتقاد داشت...
مهمترین و در عین حال مناقشه انگیزترین مطلب، درباره ترور "منصور"، اخذ فتوای شرعی از "آیت الله میلانی" است: زیرا دراین باره دو نظریه کاملا متفاوت وجود دارد که به شرح ذیل مورد بازکاوی قرار می گیرد. اگر در نوع استنباط از نظر امام درباره ترور مقامات حکومتی اشکال وجود دارد. در مورد "آیت الله میلا نی"، اصل موافقت یا مخالفت ایشان با ترور مورد ابهام است.
گفتنی است که نگارنده برای تبیین این موضوع، بارها و بارها، تمام اسناد و مدارک و خاطرات موجود را مورد بازکاوی قرار داد. در ضمن این بررسی ها برخلاف نظر رایج به نقش آیت الله "میلا نی" در تشکیل و تداوم فعالیت های موتلفه اشاره شده بود. آیت ا... "انواری" که محور تبیین این پژوهش قرار گرفته است، نقل می کند: آیت ا... "میلا نی" اصل موتلفه را درست کرد بعد "امام" اینها را تایید کرد ایشان اضافه می کند که هنگام دستگیری، وی نیز حامل نامه ای از آیت ا... "میلا نی" در همین خصوص بود که با اقدام به موقع ایشان، ماموران به آن نامه دست نیافتند. جایگاه ویژه آیت ا... "انواری" در موتلفه و نقش ایشان به عنوان حلقه وصل این تشکل با مراجع از جمله"امام" و آیت ا... "میلا نی" بر کسی پوشیده نیست.
اگر عضویت ایشان در شورای روحانیت موتلفه و حبس طولا نی مدت پانزده ساله زندان به اتهام همکاری با شاخه نظامی تیم ترور "منصور" را نیز به آن بیفزاییم، بدون تردید می توان از ایشان، به عنوان مرد شماره یک روحانی در نخستین سال های تشکیل و تداوم فعالیت موتلفه نام برد.
بر همین اساس، سخن وی درباره نقش آیت ا... "میلا نی" در تشکیل موتلفه می تواند، بسیار مورد تامل قرار گیرد. سخنی که به جرات می توان گفت نخستین بار مطرح شده و در هیچ منبعی به خصوص خاطرات نیز نمی توان کوچکترین سرنخ و اشاره ای به نقش بانی "میلا نی" در ارتباط با موتلفه به دست آورد.
یک گزارش ساواک به تاریخ 23/7/1343 نیز در این مورد، حاکی از ارسال نامه هایی از سوی آیت ا... "میلا نی" خطاب به آیت ا... حاج "ابوالحسن قزوینی" در تهران می باشد که: "در این نامه توصیه شده جمعیت ها را موتلف کنید و ... دستجات ده نفری را آرایش بدهید"
{به نقل از مطالب بیاد شده ی هاشمی رفسنجانی در نماز جمعه روز قدس سال ۱۳۶۰ منتشره در سایت هاشمی رفسنجانی دات آی آر :}
...آن وقت می‏توانید بفهمید که چرا امام امت در همان روزهای بعد از پیروزی‏ انقلاب، با این همه گرفتاری روز قدس اعلام می‏کند. عمق قضیه اینجاست! مادر همان روزهای اوّل مبارزه در سال 13۴۱، دومین شعارمان نجات فلسطین بود.با همه گرفتاریهای داخلی، برای فلسطین شعار می‏دادیم و با همه کمبودها پول‏ جمع می کردیم و برای فلسطین می‏ فرستادیم. در عراق، برادرم آقای {"سید محمود} دعایی‏" واسطه رساندن این پولها بود و در لبنان برادران دیگر. بنده خودم که الان‏خدمت شما هستم، به‏خاطر ترجمه یک کتاب برای فلسطین در سال 13۴۲بدترین شکنجه آن روزِ ایران را دیدم. به‏خاطر ترجمه یک کتاب که کاملاً رسمی و قانونی بود و حتی نویسنده ‏اش آن روز سفیر اردن در ایران بود و ازکتاب حمایت می‏ کرد.
به‏ اسم همکاری با (فداییان اسلام ) اعدام کنندگان‏"منصور"، مرا بازداشت کردند.{؟!} یک شب زمستانی از اول غروب تا چهار بعد ازنصف شب، بیش از ۹ ساعت متوالی به‏شکلهای مختلف زجرم دادند؛استخوان پایم را با شلاق شکستند و خرد کردند.
این برخورد به ‏خاطر من یامبارزات ایران نبود، بلکه عمال صهیونیسم برای قضیه آن قدر اهمیت قایل‏ بودند که باید به ترجمه این کتاب چنین پاداشی می‏ دادند. من این مسأله را درمورد خودم نمی‏خواستم بگویم، واقعاً بدم می‏آمد که این را مطرح کنم، امابه‏خاطر این گفتم که بدانید در ایران چه سیاستی حاکم بوده و اهمیت قضیه ‏کجاست.

* موضوع سوّم پیرامون حمایتهای مالی دکتر "محمد مصدق السلطنه" و سفیر اردن در تهران از "هاشمی رفسنجانی" و حمایتهای مختلف و بویژه مالی "هاشمی رفسنجانی" از سازمان مجاهدین خلق قبل و بعد از جریان مارکسیت شدن بخش عمده ای از سازمان.
{به نقل از مصاحبه ی "هاشمی رفسنجانی" در گفتگو با پایگاه اطلاع‌رسانی "هاشمی رفسنجانی" دات آی آر : }
در ایران فقط یک کتاب پیدا کردم‌ (خطر جُهود) که نوشته مرحوم "سعیدی" بود. "سعیدی" یکی از نویسند‌گان خوب دوره قبل بود...
فرزند "آیت‌الله کمره‌ای" ("ناصر کمره‌ای") که الان امام جماعت مسجد و استاد دانشگاه است، گفت: "اکرم زعیتر" کتابی به پدر من داده‌است که کتاب خوبی است.
... به فکر ترجمه کتاب افتادم. همان موقع با اعزام به سربازی مواجه شدم. دو ماه سرباز بودم و بعد فراری شدم. در دوران متواری بودن، به روستای خودمان بهرمان، نوق رفتم ... تابستان را آنجا ماندم.
...بعد از خواندن و ترجمه آن کتاب، کارشناس مسائل فلسطین شدم و اطلاعات زیادی از تاریخ و وضع موجود فلسطین و نقش دولتها دریافتم.
...مؤلف کتاب در آن زمان سفیر اردن در ایران بود. او هم می‌دید که بی‌خبری در مسائل فلسطین در ایران زیاد است و به خاطر ترجمه کتاب بسیار ممنون شد.
برای ترجمه کتاب چیزی جز اجازه از او درخواست نکردم. بعد از اینکه کتاب ترجمه شد، در کشور خیلی مورد توجه قرار گرفت. او هم از اتحادیه عرب بودجه‌ای گرفت و ۲۰۰۰ جلد از این کتابها را خرید که کمک بزرگی بود. تعدادی از این کتابها را پخش کرد و تعدادی را رایگان در اختیار ما قرار داد که کمک خوبی به ما شد.
برای اهداء به طلبه‌ها و دانشجویان و کتابخانه‌ها دکتر "مصدّق" هم که در احمدآباد حبس خانگی بود توسط آقای حاج شیخ "مصطفی رهنما" پولی فرستاد که کتابها را رایگان منتشر کند...


{به نقل از مصاحبه ی "هاشمی رفسنجانی" در گفتگو با پایگاه اطلاع‌رسانی "هاشمی رفسنجانی" دات آی آر : }
…گاهی که فرصتی پیش می‌آمد، مسایل را از طریق نامه خدمت ایشان می‌گفتیم. اتفاقاً یک بار به خاطر لو رفتن یکی از نامه‌هایم، زندانی شدم.
… گویا نامه را در صندق پستی آقای "قطب‌زاده" در خارج از کشور پیدا کرده ‌بودند. معلوم شد سفارت روی صندق او اشراف داشت. البته امضای من در نامه نبود و معلوم نبود چه کسی نامه را نوشته، ولی ساواک از خط و مضامین نامه حدس زده ‌بود که نامه کار من می‌باشد. من هیچ‌گاه نپذیرفتم که نامه را من نوشتم. از آن به بعد مطالب را به طرق دیگری به ایشان می‌رساندیم. ایشان هم رهنمودهای خود را غیرمستقیم به ما می‌گفتند. بعد از آن امام به فرانسه رفتند و مسائل دیگری پیش آمد.

{به نقل از یادداشتهای پژوهشی آرشیو "ر . گ . چ" : }
با توجه به اسناد می توان نتیجه گرفت که آقای "هاشمی رفسنجانی "در دوران قبل از انقلاب، و از سال ۱۳۳۷ تا سال ۱۳۵۷ " هفت بار و مجموعا ۴ سال و ۵ ماه به جرم فعالیت مخفیانه علیه رژیم "ستمشاه" به زندان افتاد...
در آن سالها او نزدیکترین فرد به اقای "منتظری" بوده و با سازمان مجاهدین {محاربین معروف به منافقین!} خلق هم درارتباط مستقیم بوده است و همین ارتباط که بیشتر هم مربوط به جمع آوری کمک لجستیکی و مالی برای سازمان مجاهدین {محاربین} خلق بوده باعث دستگیری او میشود.
می توان دو رأس دیگر این مثلث دوستان آن دوران را ایت الله "منتظری" و ایت الله "لاهوتی" دانست.
" تراب حق شناس" از سران منافقين در شماره ی 77 نشریه ی پيكار عیناً آورده است :
...نامه مفصل "هاشمي رفسنجاني" به "امام"، درباره مجاهدين {! خلق}را من به عراق بردم... "آيت الله خميني" هيچ جواب مثبتي به آن نامه ها نداد... "تراب حق شناس": "امام صريحا گفت كه من با جنگ مسلحانه مخالفم" با این حال روحانیون مبارز داخل ایران هم چنان به سازمان کمک می کردند. "مهدوی کنی" در جایی از حمایتی که وي و آقایان "هاشمی" و "لاهوتی" از مجاهدین می کردند ياد ميكند و ميگويد كه برای مجاهدین خیلی کتک خوردند ولی احدی را لو ندادند"(یادنامه ابوذر زمان )
 


"هاشمي رفسنجانی" بعدها در خاطراتش از زندان "ستمشاه" گفت : سازمان مجاهدین خلق در ابتدا بر اساس اسلام و تشیع تشکیل یافت، ولی نه آنان سراغ اهل علم و متخصصین مسائل اسلامی رفتند و نه اهل علم به آنان توجه کردند ( به نظر می رسد منظور وي حضرت "امام خميني"، "امام خامنهاي" و "آیت الله مصباح" است چون نظائر خودش هم حمايت مالي كردند، هم به خاطرشان به زندان رفتند و هم براي حمايت از آنان به امام نامهها نوشته اند) و قهراً کار به دست افراد فرصتطلب و ناوارد افتاد و به انحراف کشیده شد. (خاطرات هاشمي، ج یکم ص ۳۹۰)
از جمله روحانیون شاخص دیگر تاریخ انقلاب اسلامی که به حمایت از سازمان محاربین{به اصطلاح مجاهدین} خلق ! می پرداخت آیت الله "سید محمود علائی طالقانی" بود که در دیدگاهش "مصدق السلطنه" ی فراماسون را بلا تشبیه "موسی"(ع) گون! معرفی مینمود و ... تفسیرهای وی از قرآن که گاه رنگ ولعاب حمایت از مارکسیست ها را نیز به خود می گرفت، حتی با واکنش تند روحانیون زندانی هم مواجه می شد.( بعد ها انحرافات روش تفسیری اش توسط "محمد موسوی خوئینی" پدر معنوی فرقه ی فرقان در سلسله بحث های تفسیری مسجد جوزستان تجریش به اوج خود رسید.) از بی دقتی ها و انحرافات موجود در تفسیرهای "طالقانی" و قرینه ی غربزده ترش مهندس "بازرگان"؛ محاربین سازمانِ مثلا مجاهدین بیرون زد و از تفسیرهای تفنگی "خوئینی" ها ! هم فرقه ی محارب فرقان!
مبنا که فقه بی ریشه ی مدافع ماتریالیسم و حمله کننده ی بی دلیل و از سر مرض به "مصباح" ها و "بهشتی" ها و"مفتح" ها و "مطهری" ها و "باهنر" ها به انگ انقلابی نبودن! باشد ؛ انقلابیگری شان هم در عمل چکمه لیسی "صدام حسین" ها و صهیونیستها خواهد شد .
پرچمداران نهضت آزادیبخششان باند جانیان "مهدی هاشمی" معدوم و برادر فتنه گرش"هادی" جگرگوشه های "منتظری" میشوند .
سر بسته بماندکه خود جناب "منتظری" حتی با آن همه وزن فقهی! و سوابق زندان و دربدری ؛ در اوج خباثت و جنایات خروج سازمان یافته ی محاربین خلق در غرب کشور ( سال 1367 ) به ابزار دست "باقر معین" و اربابانش در بی بی سی لندن در تطهیر "مسعود رجوی" و "مریم قجر عضدانلو"تبدیل شد.
فرقانشان "گودرزی" ها و "کشانی" ها و "عسگری" ها و جانوران بی منطق خشک مقدسِ خوارج مسلک نظیر آنها تحویل می داد و مجاهدینشان هم "رجوی" ها و "لاهوتی" ها و"علی تهرانی"(شیخ بغدادی !) ها بوده و خواهند بود !
بنده می فهمم "منتظری" مهم ترین شاگرد فقهی "امام خمینی" شمرده می شد. همانگونه که استاد "مرتضی مطهری" برجسته ترین شاگرد فلسفی حضرت "امام" بود. "امام خمینی" تنها درباره این دو شخصیت مهم علمی و سیاسی معاصر لقب حاصل عمر را به کار برده بودند که فراموش نکنیم برای آقای "هاشمی رفسنجانی" به کار برده نشد!
 
 

آنچه آقای "منتظری" را در اواخر عمر "امام" به این ورطه کشانید دفاع از قانون شکنان فتنه گر نظیر "مهدی هاشمی" و محاربان هماهنگ با خیمه ی فرماندهی دشمن بود . غفلت از شاخص تولی و تبری یعنی ولایت فقیه و شکسته شدن مرزبندی های اظهر من الشمس دوست و دشمن بود.
 



متأسّفانه دیگر در نظر فقیه عالیقدرِ پاره ی تن "امام" امت ، تیر خلاصی زدن ها و فجایع تکان دهنده و جنایات اعضای سازمان خوک صفت محاربین خلق در غرب کشور که تحت عنوان کورسوی فروغ جاویدان به بغی و محاربه ی همه جانبه پرداخته بودند مهم جلوه نمیکرد بلکه اجرای احکام الهی برخورد با آنها و دفاع از شرف و استقلال و نظام منفی و موجب سلب اعتماد می نمود.
برای مثال جنایات آن هرزه زن محارب خلق که با تیم تحت امرش پس از ورود به بیمارستان اسلام آباد همه ی حاضران را به رگبار گلوله بستند وبه تمام مجروحان بستری تیر خلاصی می زدند ، چون در رسانه های جهانی مدعی حقوق بشر آگراندیسمان نمی شد تا آقای" منتظری" آنرا از بی بی سی بشنود مهم نبود!
بی بی سی ها هیچ وقت نگفتند یکی از آن شرزه شیران بسیجی مجروح بستری در بیمارستان را کشان کشان از بیمارستان بیرون کشیده به رویش بنزین ریخته و در مقابل دیدگان حیرت زده ی مردم منطقه ی غرب زنده زنده سوزاندند. بی بی سی ها به گوش امثال ایشان نمی رساندند که صدها فقره کشتار و جنایت منافقین در حلق آویز کردن مردم عادی منطقه موجب فرار وحشت زدگان مستضعف به سمت داخل ایران شد که به لطف خدا مسیر جاده ی عبوری ستون محاربین را ساعت ها بسته نگاهداشت و عملاً سازماندهی مجدد نیروهای مردمی و ارتش و سپاه را در ایجاد خط پدافندی موجب گشت ...
وقتی شاخص التزام به چارچوب های ترسیمی ولایت فقیه به هر عنوان و بهانه ای تغییر کرد عاقبت سرنوشت انسان با هر سابقه ی درخشانی چیزی جز تبدیل شدن به ابزار دست! دشمن نخواهد بود. "منتظری" های تاریخ شاید اگر می توانستند قاعده ی سنت خدا را دگرگون کرده و به سکوت خود در عدم محکومیت محاربین و منافقین ادامه میدادند امیدی به نجات و حسن عاقبت می بود حال آنکه دو چهرگی در اجرای شریعت و احکام نورانی انبیا و اولیای الهی در محک شاخص تولی و تبرا برای انسان راه سوّمی باقی نمی گذارد.دوستی همزمان انسان با اهل ایمان از یک سو و اهل کفر و فسوق و عصیان به حکم کلام همیشه جاوید حضرت حق جز جدایی از ایمان و رودر رو قرارگرفتن با آن عاقبتی ندارد...
خداوند به حق امام عصر (عج) عاقبت همه ی بندگان خود را ختم به خیرحق قرار دهد...
علی ایّحال قبل از پیروزی انقلاب تلاش روحانیون شاخصی چون "منتظری"، "طالقانی" و "هاشمی رفسنجانی" برای جلب حمایت "امام خمینی" از این سازمان ناکام ماند و "امام" به دلیل مخالفت هایی که با مشی فکری و مسلحانه این گروه داشت حاضر به حمایت از آن نشد ... "هاشمی رفسنجانی" که از فعال ترین روحانیون انقلابی دهه های چهل و پنجاه شمسی بود، بیشترین شکنجه ها و انفرادی های خود را به دلیل حمایت از مجاهدین خلق متحمل شد.
مرحوم " منتظری" نیز از حامیان مالی سازمان بود و حتی با مشی مسلحانه این سازمان نیز کمابیش موافق بود. او در این باره گفته است:"در آن وقت ما اجمالا با اصل مبارزه مسلحانه تحت شرایط خاصی مخالف نبودیم و با مجاهدین هم قبل از اینکه تغییر ایدئولوژی بدهند اجمالا مخالفتی نداشتیم. حتی وقتی بعضی از آنها به عناوین مختلف دستگیر می شدند ما به خانواده های آنها کمک می کردیم.» (خاطرات آیت الله "منتظری")
آقای "منتظری" در ادامه خاطراتش می گوید که حتی همسرش به دلیل حمایت از خانواده های سران سازمان، مدتی در شهربانی قم بازداشت شده بود. با این حال وی در خاطراتش به آزارهای روحی و تهدیدهای اعضای مجاهدین خلق در طول دوره زندان اشاره کرده و می گوید که به همین دلیل، پس از انقلاب نیز از دیدار با اعضای این سازمان اکراه داشته است.
{به نقل از مصاحبه ی "هاشمی رفسنجانی" با نشریه ی مدیریت ارتباطات 18/5/1389 :}
{سؤال:} شما خودتان از اینترنت استفاده میکنید؟… بی بی سی را می بینید؟
بله، گاهی میبینم …بی بی سی در واقع برای نیل به اهدافی كه دارد، حرفه ای عمل میکند.
{سؤال:} در مورد شبکه بی بی سی فارسی صحبت میکنید؟
هم عربی و هم فارسی. اینها حرفه ای عمل میکنند. خبرنگاران و گوینده های ورزیده ای دارند و از لحاظ جامعه شناسی و روابط عمومی مطلعند. در خیلی از جاها خبرنگار دارند و با سیاستی که خودشان دارند، خبرها را انتخاب میکنند و به خورد مردم میدهند، یعنی از لحن و شیوه هایی که تجربه شده استفاده میکنند. حرفها را فشرده میزنند و سعی میكنند موذیانه اهداف خود را القا كنند…
{سؤال:} نظر شما به عنوان شخصیتی که هم تجربه اش را و هم مدیریتش را داشتید و همین الان هم در رأس بالاترین نهاد مشورتی نظام نشسته اید، چیست؟
بالاخره میگویم که باید اولاً واقعیت محیط و مخاطب را بشناسیم. ثانیاً حرفهایی که مخاطب را فراری بدهد، نگوییم و حرفهایی بزنیم که وجدان طرف را قانع کند. البته اگر کسی خودش عقیدهای دارد، حرفهای خودش را هم در آن قالب میتواند در بیاورد. ما توقع نداریم بی بی سی بیاید سیاست کشور خودش را فراموش کند. سیاست آن کشور را در هر برنامه ای میبینید، حتی سیاست استعماری اش را. با شیوهای حرفهای خود را در مغز مردم جا میکند. ما باید با دانش روانشناسی، جامعه شناسی و پیش بینی آینده آشنا باشیم. الان خیلی چیزها در اطلاعرسانی شرط است.
{سؤال:} فرض کنید آقای "مهاجرانی" به عنوان کسی که سالها معاون شما بوده، وقتی شما ایشان را در بی بی سی فارسی میبینید، چه احساسی به شما دست میدهد؟
مایل نیستم هیچ وقت از آن رسانه استفاده کنم. آنها خودشان میدانند و من نمیدانم چه دلیلی برای خودشان دارند. حرف خودم را هم نمیخواهم به آنها تحمیل کنم.
{به نقل از کتاب خاطراتِ "رفسنجانی" عبور از بحران، چهارشنبه‌۳تیر13۶۰:}
"شب، مصاحبه آقای دادستان و حاکم شرعِ دادگاه‌انقلاب تهران (آقایان "اسدالله لاجوردی" و "محمّدی گیلانی") درباره مبارزه با ضدّانقلاب را از تلویزیون دیدم. جالب نبود. تند، کم‌محتوا و بی‌توجیه حرف زدند...
{به نقل از نامه "امام خمینی"به آقاي "منتظري" منتشره در صحیفه ی نور جلد 21:}
...جناب آقاي "منتظري"
با دلي پر خون و قلبي شكسته چند كلمه‌اي برايتان مي‌نويسم تا مردم روزي در جريان امر قرار گيرند. شما در نامه اخيرتان نوشته‌ايد كه نظر تو را شرعاً بر نظر خود مقدم مي‌دانم؛ خدا را در نظر مي‌گيرم و مسائلي را گوشزد مي‌كنم.
از آنجا كه روشن شده است كه شما اين كشور و انقلاب اسلامي عزيز مردم مسلمان ايران را پس از من به دست ليبرال‌ها و از كانال آنها به منافقين مي‌سپاريد، صلاحيت و مشروعيت رهبري آينده نظام را از دست داده‌ايد. شما در اكثر نامه‌ها و صحبت‌ها و موضعگيري‌هايتان نشان داديد كه معتقديد ليبرال‌ها و منافقين بايد بر كشور حكومت كنند.
به قدري مطالبي كه مي‌گفتيد ديكته شده منافقين بود كه من فايده‌اي براي جواب به آنها نمي‌ديدم.مثلا در همين دفاعيه شما از منافقين تعداد بسيار معدودي كه در جنگ مسلحانه عليه اسلام و انقلاب محكوم به اعدام شده بودند را منافقين از دهان و قلم شما به آلاف و الوف رساندند و مي‌بينيد كه چه خدمت ارزنده‌اي به استكبار كرده‌ايد.
 


در مساله "مهدي هاشمي" قاتل، شما او را از همه متدينين متدين‌تر مي‌دانستيد و با اينكه برايتان ثابت شده بود كه او قاتل است مرتب پيغام مي‌داديد كه او را نكشيد. از قضاياي مثل قضيه "مهدي هاشمي" كه بسيار است و من حال بازگو كردن تمامي آنها را ندارم. شما از اين پس وكيل من نمي‌باشيد و به طلابي كه پول براي شما مي‌آورند بگوييد به قم منزل آقاي "پسنديده" و يا در تهران به جماران مراجعه كنند.
بحمد الله از اين پس شما مساله مالي هم نداريد. اگر شما نظر من را شرعاً مقدم بر نظر خود مي‌دانيد -كه مسلماً منافقين صلاح نمي‌دانند و شما مشغول به نوشتن چيزهايي مي‌شويد كه آخرتتان را خراب‌تر مي‌كند- ، با دلي شكسته و سينه‌اي گداخته از آتش بي‌مهري‌ها با اتكا به خداوند متعال به شما كه حاصل عمر من بوديد چند نصيحت مي‌كنم ديگر خود دانيد:
 

1 - سعي كنيد افراد بيت خود را عوض كنيد تا سهم مبارك امام بر حلقوم منافقين و گروه "مهدي هاشمي" و ليبرال‌ها نريزد.
2 - از آنجا كه ساده‌لوح هستيد و سريعاً تحريك مي‌شويد در هيچ كار سياسي دخالت نكنيد، شايد خدا از سر تقصيرات شما بگذرد.
3 - ديگر نه براي من نامه بنويسيد و نه اجازه دهيد منافقين هر چه اسرار مملكت است را به راديوهاي بيگانه دهند.
4 - نامه‌ها و سخنراني‌هاي منافقين كه به وسيله شما از رسانه‌هاي گروهي به مردم مي‌رسيد؛ ضربات سنگيني بر اسلام و انقلاب زد و موجب خيانتي بزرگ به سربازان گمنام "امام زمان" - روحي له الفدا- و خون‌ هاي پاك شهداي اسلام و انقلاب گرديد؛ براي اينكه در قعر جهنم نسوزيد خود اعتراف به اشتباه و گناه كنيد، شايد خدا كمكتان كند.
و الله قسم، من از ابتدا با انتخاب شما مخالف بودم، ولي در آن وقت شما را ساده‌لوح مي‌دانستم كه مدير و مدبر نبوديد ولي شخصي بوديد تحصيل‌كرده كه مفيد براي حوزه‌هاي علميه بوديد و اگر اين گونه كارهاتان را ادامه دهيد مسلما تكليف ديگري دارم و مي‌دانيد كه از تكليف خود سرپيچي نمي‌كنم. و الله قسم، من با نخست‌وزيري "بازرگان" مخالف بودم ولي او را هم آدم خوبي مي‌دانستم. و الله قسم، من راي به رياست جمهوري "بني‌صدر" ندادم و در تمام موارد نظر دوستان را پذيرفتم.
سخني از سر درد و رنج و با دلي شكسته و پر از غم و اندوه با مردم عزيزمان دارم:
من با خداي خود عهد كردم كه از بدي افرادي كه مكلف به اغماض آن نيستم هرگز چشم‌پوشي نكنم. من با خداي خود پيمان بسته‌ام كه رضاي او را بر رضاي مردم و دوستان مقدم دارم؛ اگر تمام جهان عليه من قيام كنند دست از حق و حقيقت برنمي‌دارم.
من كار به تاريخ و آنچه اتفاق مي‌افتد ندارم؛ من تنها بايد به وظيفه شرعي خود عمل كنم. من بعد از خدا با مردم خوب و شريف و نجيب پيمان بسته‌ام كه واقعيات را در موقع مناسبش با آنها در ميان گذارم. تاريخ اسلام پر است از خيانت بزرگانش به اسلام؛ سعي كنند تحت تاثير دروغ‌هاي ديكته شده كه اين روزها راديوهاي بيگانه آن را با شوق و شور و شعف پخش مي‌كنند نگردند.
از خدا مي‌خواهم كه به پدر پير مردم عزيز ايران صبر و تحمل عطا فرمايد و او را بخشيده و از اين دنيا ببرد تا طعم تلخ خيانت دوستان را بيش از اين نچشد. ما همه راضي هستيم به رضايت او؛ از خود كه چيزي نداريم، هر چه هست اوست. و السلام.
يكشنبه 6 / 1 / 1368
روح‌الله الموسوي الخميني

{ به نقل از متن پیام تسليت حضرت "آيت الله خامنه اي" رهبر معظّم انقلاب اسلامي جهت درگذشت آيت‌الله شيخ "حسينعلي منتظري"منتشره در سایت تابناک۱۳۸۸/۹/۲۹ :}
...اطلاع يافتيم كه فقيه بزرگوار آيت الله آقاي حاج شيخ حسينعلي منتظري رحمه الله عليه دارفاني را وداع گفته و به سراي باقي شتافته اند.
ايشان فقيهي متبحّر و استادي برجسته بودند و شاگردان زيادي از ايشان بهره بردند. دوراني طولاني از زندگي آن مرحوم در خدمت نهضت "امام" راحل عظيم الشأن گذشت و ايشان مجاهدات زيادي انجام داده و سختي هاي زيادي در اين راه تحمل كردند.
در اواخر دوران حيات مبارك امام راحل امتحاني دشوار و خطير ، پيش آمد كه از خداوند متعال ميخواهم آن را با پوشش مغفرت و رحمت خويش بپوشاند و ابتلائات دنيوي را كفاره ي آن قرار دهد.
اينجانب درگذشت ايشان را به همه ي بازماندگان بويژه همسر مكرّمه و فرزندان محترم آن مرحوم تسليت ميگويم و رحمت و مغفرت الهي را براي وي مسألت ميكنم...

{به نقل از متن تسلیت آقای "هاشمی رفسنجانی" برای ‌ درگذشت آيت‌الله" منتظري" منتشره در سایت تابناک۱۳۸۸/۹/۳۰ :}
...درگذشت حضرت آيت‌الله "منتظري" باعث تاسف و تالم خاطر گرديد. فقدان اين فقيه برجسته، نستوه و مبارز عالم و بزرگوار، ثلمه‌اي براي حوزه‌هاي علميه و جامعه اسلامي است كه ان‌شاءالله مجموعه آثار گرانقدر، خلاء وجودي ايشان را براي دوستداران، علما، فضلا، روحانيون و طلاب جبران مي‌نمايد.{؟!}
با تسليت اين مصيبت به آيات عظام و شاگردان ايشان و حوزه‌هاي علميه، مقلدان و مردم شريف استان اصفهان و شهرستان نجف‌آباد و مخصوصا به بيت مكرم‌شان علو درجات آن فقيد سعيد را از درگاه احديت خواستارم...

{به نقل از مصاحبه ی "هاشمی رفسنجانی" روزنامه جمهوری اسلامی ۲ اردیبهشت ۱۳۶۱ منتشره در سایت "هاشمی رفسنجانی" دات آی آر :}
{سؤال :} نظر خود را درباره بیانیه مدرسین حوزه علمیه قم در رابطه با آقای "شریعتمداری" بفرمایید.
* این آقایانی که به نام جامعه مدرسین بیانیه می‌دهند، همه‌شان یا اکثریت قاطع آنان، مجتهد و اهل‌نظر و خبره هستند و در حوزه بوده‌اند و جریانات را هم خوب می‌شناسند. نظر اینها نظر محکمی است، یعنی نمی‌توان از نظر اینها گذشت و قطعآ هم مطلب درست است؛ یعنی ایشان (آقای "شریعتمداری") با صراحت گفته است که «من اطلاع داشتم».
من آمدم گفتم که قبول کنیم که همکاری ایشان در همین حد بوده است و بیش از اطلاع نبوده است. البته آقای "قطب‌زاده" گفته است که ایشان قول تأیید داده بودند، و پانصدهزار تومان هم پول پرداخت کرده‌اند. مطلب دیگری اگر باشد ما هنوز پی نبرده‌ایم.
اگر فرض کنیم که در همین حد باشد که خود آقای "شریعتمداری" گفته است؛ یعنی ایشان فقط اطلاع داشته‌اند، باز هم جرم ایشان کم نیست. اگر کودتا پا می‌گرفت، حداقل عدّه‌ای از مردم کشته می‌شدند. البته آنها به هدفشان نمی‌رسیدند، ولی تلفات و خرابی‌هایی به بار می‌آمد.
به فرض اینکه ایشان می‌گویند من جمهوری اسلامی را قبول دارم، اگر قبول دارند چرا برای جلوگیری از کودتا فکری نکردند. اگر عواقب این خطر را درک نمی‌کرد، دلیل ضعف درک ایشان است، و ضعف درک، صلاحیت مرجعیت را از مجتهد سلب می‌کند. اگر کسی این مقدار درک نداشته باشد، صلاحیت مرجعیت هم ندارد و اگر درک کرده و خطر را تشخیص داده و در عین حال نادیده گرفته است، این هم یک نوع بی‌تقوایی است، چطور می‌شود که مردی این خطر را برای مردم و حکومت و جامعه اسلامی ببیند و فکری برای جلوگیری از آن نکند. یک مرجع نمی‌تواند تا این حد، بی‌درک و بی‌تقوا باشد. به نظر می‌رسد این جریانات، با اعتراف صریحی که خود ایشان کرده و مطلب را روشن کرده است، دلیلی است برای آنهایی که ایشان را صالح می‌دانستند، -البته ما قبلا هم ایشان را صالح نمی‌دانستیم - با این بیان راهی دیگر برایشان باقی نمانده است.
این نکته هم قابل‌توجّه است که قبل از کشف توطئه اخیر، رادیوهای بیگانه، از جمله رادیوی عراق، سلسله درسها و گفتارهایی راجع به حرمت آقای "شریعتمداری" پخش می‌کرده‌اند.
{سؤال :} شما چه رابطه‌ای بین رژیم عراق و توطئه کودتا می‌بینید؟
* تا آن حدّی که به من اطلاع داده‌اند، در تحقیقات نقطه معینی روشن نشده است و رابطه مشخصی را به نظر نرسیده است. امّا براساس محاسبات، حدس می‌زنیم که تمام مراکز ضدّ انقلاب در عراق، پاریس، آمریکا، و شاید کشور عربستان سعودی نیز در این کودتا دست داشته‌اند.
از جمله مطالبی که در این اظهارات به دست آمده، این است که قرار بوده در آن روزی که اینها در ایران کار را شروع می‌کنند، یکی از کشورهای مرتجع منطقه نیز، در عراق اقدامی داشته باشد. لابد آمریکا هم در این برنامه دخیل بوده است؛ از سخنان آقای "ریشهری" در توضیح این جریان، روشن می‌شود که سر نخ آن به دست آمریکا بوده است.
طبعاً کشوری مانند عراق که امروز به آلت دست آمریکا تبدیل شده، نمی‌تواند در حادثه‌ای، این چنین بی‌اطلاع باشد و قاعدتآ مطلع بوده است. این حرفها اگر پیش از کشف توطئه مطرح بوده، بعد از کشف آن، صریح‌تر و بیشتر شده است. امروز تقریبآ همه رادیوهای بیگانه، مسأله را به صورت خاصی مطرح می‌کنند.
چهره‌هایی مانند "بختیار"، "ازهاری"، "بنی‌صدر"، "امینی"، "رجوی"، "رضا پهلوی" و رادیوهای آمریکا، بی‌بی‌سی، کلن، اسرائیل و ... همه مسأله را به عنوان جریانی وانمود کردند که در ایران می‌تواند بخشی از مردم را تحریک کند. و آن قدر اظهار اندوه و غصه می‌کنند و می‌گویند که منزل آقای "شریعتمداری" را پاسدارها محاصره کرده‌اند.
خود آقای "شریعتمداری" می‌خواهند که پاسدارها در حول و حوش منزلشان باشند، زیرا ایشان از مردم می‌ترسند و ترس هم دارد. البته ما از مردم می‌خواهیم که اقدامی نکنند. مبادا یک وقت به منزل ایشان نزدیک شوند، چون مسؤولان قضائی و امنیتی وظیفه خود را انجام می‌دهند و پاسدارها هم از آنجا محافظت می‌کنند و حتّی از پشت‌بام خانه ایشان هم مواظبت می‌شود که کسی عملیاتی ایذایی نکند. این سرو صداها را آنها به راه می‌اندازند و من فکر می‌کنم غیر از ملّت ایران و دوستان ما، بقیه به سروصدا افتاده‌اند و ریاکارانه اظهار اندوه می‌کنند...
نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۱
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها