کد خبر: ۸۸۹۱۷
زمان انتشار: ۱۳:۲۴     ۰۶ آبان ۱۳۹۱

از همان روز اول مراجعه به آزمایشگاه ، داماد نشان می‌داد که به قولی سر و زبان‌دار است.

در روز عقد پس از این که برای بار سوم از عروس وی درخواست وکالت کردم و خانم قندساب گفت : عروس زیرلفظی می‌خواد ، داماد شوکه شد و یواشکی خطاب با خانم‌های تور و قندگیر گفت : بابا هماهنگی می‌کردین خب!.. بعد به مادرش اشاره کرد و مادر هم به سراغ کیفش رفت و حلقه‌ها را درآورد. خانمی یواشکی گفت : اون نه ! زیر لفظی می‌خواد... مادر باز هم گشت ظاهرا چیزی پیش‌بینی نشده بود.

داماد که در منگنه قرار گرفته و همه نگاه‌ها به سمت او جلب شده بود ، بلند شد و از جیب پشت شلوارش کیف پول را بیرون کشید و با صدای غیژ مخصوص بازکردن چسب‌های اتیکتی ، کیف را باز و این ور و آن ورش را برانداز کرد. چیزی در آن یافت نشد...

داماد با حالت تاسف سرش را تکانی داد و طنازانه گفت : زیرلفظی باید کارت بکشیم دیگه ! و به یکباره جمعیتی که به او چشم دوخته بودند از شدت خنده منفجر شدند.. و عروس هم پس از خنده آنها در حالی که خودش هم لبخند می‌زد گفت : بله!

تجربه یک عاقد : در آن لحظه خیلی‌ها حرف زدن عادی خود را هم فراموش می‌کنند.

منبع: وبلاگ خاطرات یک عاقد

نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها