مهدی نصیری مرزهای وطنفروشی و لجن بودن را جابجا کرد
مهدی نصیری زمانی از چهرههای پرادعای جریان موسوم به روشنفکری دینی و منتقد مدرنیسم غربی بود؛ اما امروز به یکی از سردمداران نفی و انکار همان مبانیای تبدیل شده است که روزی از آن دفاع میکرد.
مهدی نصیری زمانی از چهرههای پرادعای جریان موسوم به روشنفکری دینی و منتقد مدرنیسم غربی بود؛ اما امروز به یکی از سردمداران نفی و انکار همان مبانیای تبدیل شده است که روزی از آن دفاع میکرد.
ایران در دهه اخیر در یک فضای ژئوپلیتیکی پیچیده قرار گرفته است؛ نه در صلح کامل و نه در جنگ تمامعیار. تحولات منطقهای علاوه بر تهدیدهای سخت، تهدیدات ترکیبی، سایبری و شناختی را افزایش دادهاند و آینده ایران پسا جنگ را به یک معضل چندبعدی تبدیل کردهاند. تحلیل این موضوع برای تصمیمسازان امنیتی، سیاسی و اقتصادی ضروری است تا بتوانند راهبردی جامع برای مدیریت تهدیدات و فرصتها تدوین کنند.
انتشار فیلم عروسی دختر یا پسر علی شمخانی، هرچند اقدامی غیراخلاقی و مصداقی از تسویهحساب سیاسی است، اما موجی از پرسشهای عمیق را درباره سبک زندگی مسئولان و فاصله آنان از مردم بهراه انداخته است؛ پرسشهایی که نمیتوان با توجیههای شخصی یا سکوت رسمی از کنارشان گذشت.
باهنر در اظهاراتی تازه، الزام شرعی و حکومتی حجاب را انکار کرده و آن را به انتخاب فردی تقلیل داده است. این موضعگیری آشکارا در تضاد با نص صریح قرآن، اجماع فقها و قانون اساسی قرار دارد و عملاً همصدایی با جریانهای سکولار به شمار میرود.
دوگانه واقعی در مواجهه با دشمن، مذاکره و مقاومت نیست، بلکه مقاومت و سازش است. هرچه مقاومت قویتر باشد، امکان مذاکره بر اساس اقتدار و تأمین حقوق ملی بیشتر خواهد بود. تجربه جنگ ۱۲ روزه ایران و اسرائیل نشان داد که جبهه مقاومت با پایبندی به اصول در میدان توانست دشمنان قدرتمند را وادار به پذیرش شروط مشروع کند و مسیر مذاکره را به جایگاه اقتدار و منافع ملی هدایت نماید.
بیانیه جبهه اصلاحات ایران در تاریخ ۲۶ مرداد ۱۴۰۴، با ادعای اصلاحطلبانه و ملی، در واقع نمونهای آشکار از شعارزدگی، سادهانگاری مسائل پیچیده کشور و استفاده ابزاری از احساسات عمومی برای اهداف جناحی است.
ظریف بر پایه ایده «پیوستگی فرهنگی و تاریخی» پیشنهاد همکاری منطقهای داده است، اما واقعیت آن است که منافع متضاد قدرتهای منطقهای و رقابتهای ژئوپلیتیک، مانع تحقق چنین همگرایی است. تجربه تلاشهای پیشین در خلیج فارس و قفقاز نشان داده که همگرایی منطقهای بدون قدرت و بازدارندگی ملموس، به سرعت ناکام میماند و حتی میتواند به کاهش نفوذ و اعتبار ایران منجر شود.
پدیده فاصلهگیری برخی سلبریتیها و هنرمندان از گذشته و اتخاذ ژست اعتراضی، ریشه در ساختار بسته فرهنگی، فشارهای اجتماعی، تحولات سیاسی و میل به دیدهشدن دارد.
رهبر انقلاب با ظرافت، ارتباط میدانی با مردم را زمینهساز محبت و اعتماد معرفی میکنند؛ محبت اجتماعی مدیران، یک دارایی پنهان اما کلیدی برای کارآمدی حاکمیت در بزنگاههاست.
الگوی مدیریتی و حکمرانی شهید آیتالله سید ابراهیم رئیسی، فراتر از یک تجربه فردی یا حتی یک دوره مدیریتی، اکنون به موضوعی راهبردی برای آینده حکمرانی در ایران تبدیل شده است. آنچه این الگو را متمایز میکند نه صرفاً مجموعهای از اقدامات اجرایی یا اصلاحات ساختاری، بلکه نوعی «نگرش سیستمی» به مدیریت است که قابلیت بازتولید و بومیسازی در شرایط و مقاطع مختلف کشور را دارد.
در معماری پیچیده نظام جمهوری اسلامی ایران، سیاست خارجی همواره حوزهای حساس و چندلایه بوده است. با این حال، مصاحبههای اخیر علی شمخانی، ، بار دیگر این پرسش اساسی را برجسته کرده است که چرا یک مقام امنیتی-راهبردی به جای نهادهای رسمی دیپلماتیک مانند وزارت خارجه یا سخنگوی شورای عالی امنیت ملی، پیشگام اعلام مواضع میشود؟
رهبری حوزه را به عنوان سنگر دفاع از هویت اسلامی میبینند و معتقدند اگر حوزه پویا و هوشیار نباشد، نفوذ فرهنگی دشمن افزایش مییابد.
پرونده هستهای ایران طی بیش از دو دهه، به کانونی برای سنجش کارآمدی دیپلماسی، مقاومت ملی و توازن قدرتهای جهانی بدل شده است.
سخنان اخیر مجتبی امانی، سفیر جمهوری اسلامی ایران در بیروت، که مسئلهی خلع سلاح حزبالله را "امری داخلی در لبنان" دانست و تصریح کرد که "جمهوری اسلامی ایران در آن دخالت نمیکند"، از جملاتی است که در ظاهر، لحن متعارف دیپلماتیک دارد، اما در بطن خود حامل پالسهای خطرناک به محور مقاومت است.
سیاست خارجی آمریکا در قبال ایران شاهد نبردی پنهان میان دو جریان اصلی محافظهکاری است: مداخلهجویانی که ضربه نظامی اسرائیل به تاسیسات هستهای ایران را «فرصتی استراتژیک» میدانند، و عملگرایانی که هشدار میدهند چنین اقدامی، آتش بیثباتی را در خاورمیانه شعلهور خواهد کرد.
این یادداشت را با طرح این سوال اساسی آغاز میکنم که تقابل ذاتی ایران و آمریکا؛ چگونهمیتواندمذاکرات را به بنبست راهبردی ختم نماید؟
تهدید ایران به حمله پیشگیرانه به پایگاههای آمریکایی، بهویژه پایگاه دیگو گارسیا، در صورت احساس خطر از سوی آمریکا، همواره به عنوان یک گزینه روی میز مطرح بوده است.
یکی از دلایل مهم عدم اعتماد جمهوری اسلامی به ترامپ، سابقهی او در نقض تعهدات بینالمللی است. خروج آمریکا از برجام، که توافقی چندجانبه و مورد تأیید شورای امنیت سازمان ملل بود، نمونهای بارز از این بیاعتمادی است.
اگر شعارهای اقتصادی سالانه بدون برنامهریزی و پیگیری عملیاتی مطرح شوند، مردم نسبت به آن بیاعتماد خواهند شد و این بیاعتمادی به کاهش انگیزه برای مشارکت در سرمایهگذاری و تولید منجر میشود.