به گزارش پایگاه 598 به نقل از خبرنامه دانشجویان ایران، سال ها پیش بود که برای یک کار تحقیقی راهی یک مرکز فنی حرفه ای شدیم تا در کنار دکتر اکبر محسنی فر، جامعه شناس، پای صحبت های چند دختر خانم بنشینیم. آن موقع، هنوز به میانه دهه هشتاد شمسی هم نرسیده بودیم و اصلاً مباحث مطرح شده در حوزه جوانان و نسل مابعد جوانان، یک سلسله مباحث دیگری بود که قضایای مربوط به آمارهای جمعیتی در آن تقریبا مطرح نمی شد.
و اما دغدغه اصلی این تحقیق برای ما چه بود و ما چرا راهی این مرکز شدیم. ماجرا از این قرار بود که در این سازمان به دختر خانم هایی که به سنین بالا رسیده بودند و هنوز مجرد مانده بودند مهارت هایی جهت تامین معاش آموزش داده می شد. این دخترخانم ها، سن ازدواج شان گذشته بود. نمی توانستند که به خواستگاری هم بروند؛ چرا که فرهنگ ایرانی، چنین چیزی را برنمی تافت. پس چون خواستگار نداشتند، نمی توانستند دست روی دست بگذارند. آن ها، زود یا دیر پدر و مادر خود را از دست می دادند و خودسرپرست می شدند و مجبور بودند زندگی خود را به لحاظ مادی و غیر مادی تامین نمایند. لاجرم به این مرکز آمده بودند تا چیزهایی یاد بگیرند؛ تا بتوانند خرج شان را در بیاورند؛ تا در دوران میانسالی فقیر نمانند و با آسیب کمتری به زندگی خود ادامه بدهند.
و اما چرا دکتر محسنی فر، در قامت یک مددکار اجتماعی و آسیب شناس، به این مسأله علاقه مند شده بود، آن هم در سال های ابتدایی دهه هشتاد با مسائلی که جنسی دیگر و مدلی دیگر داشتند؟ و اتفاقاً آن موقع، این سئوال را هم از او پرسیدیم. و جوابش، ارجاع به آینده بود؛ و شاید اگر خوب به یادمان مانده باشد، ارجاعش به همین سال های میانه دهه نود شمسی بود؛ که حالا دو، سه سال دیگر، کم کم به دروازه هایش نزدیک می شویم. آمار می داد و تعداد دخترها و پسرها را بالا و پایین می کرد تا به یک نتیجه نسبتاً هولناک برسد؛ نتیجه ای که رسانه ها سال ها بعد، به یادشان آمد که صفت هولناک را برایش استفاده کنند. و اما این نتیجه هولناک چه بود؟ این که در میانه دهه نود، با معضل پیردختران، به عنوان یکی از معضلات بغرنج اجتماعی، روبه رو خواهیم شد!
باورتان نمی شود؟ شاید باورش برای شما هم سخت باشد؛ اما واقعیت های اجتماعی، حضور دارند؛ وجود دارند؛ بدون این که نیازی به باور من و شما داشته باشند. تنها کافی است بررسی آماری ثبت احوال را نیم نگاهی بیندازیم. راه دوری هم نمی رویم؛ همین ماه های گذشته را نگاه بیندازیم، کافی است. در همین اردیبهشت ماه سال جاری بود، که خبرگزاری ها، خبر زدند «بررسی های آماری سازمان ثبت احوال نشان می دهد که تعداد دختران جوان در سن ازدواج بیشتر از پسران آماده ازدواج است. این در حالی است که بیشترین اختلاف آماری مربوط به رده سنی زنان ۲۵ تا ۲۹ سال با مردان ۳۰ تا ۳۴ سال است که در این گروه دختران ۵۷۲ هزار نفر بیشتر از پسران هستند.» یعنی چه؟ یعنی دختر مثلاً بیست ساله، با پسر بیست ساله که ازدواج نمی کند؛ عرف این است که با مرد بزرگتر از خودش ازدواج می کند و بعد، این اختلاف در آمارها ایجاد می شود و تعداد دختران آماده ازدواج فزونی می گیرد.
و در این باره، البته شنیدن سخنان علی اکبر محزون در کسوت مدیرکل فناوری، اطلاعات و آمار جمعیتی ثبت احوال کشور هم خالی از لطف نیست که گفته بود «در حال حاضر شاخص نسبت جنسی در بدو تولد در کشور به ازای هر ۱۰۰ دختر بین ۱۰۵ تا ۱۰۶ پسر است و در دنیا نیز این شاخص بین ۱۰۴ تا ۱۰۷ متغیر است و بر همین اساس در کشورمان در بدو تولد تعداد پسران بیش از دختران است.» خب، پس چه جای نگرانی است، وقتی آمارها با ما سر سازگاری دارند؟ نگرانی آنجا سراغمان می آید که میزان مرگ و میر پسرها را، بیشتر فرض کنیم، به علت حضور بیشتر در خارج از خانه و اشتغال در سنین نوجوانی و جوانی به بعد و ... . و نیز، این که دختران، با هم سن و سال های خود ازدواج نمی کنند؛ که با نسل پنج سال بزرگتر از خود ازدواج می کنند، «براساس آمارهای ثبت احوال فقط ۱۲ درصد ازدواج های ثبت شده مربوط به ازدواج گروههای همسن بوده.»
و باز هم نگرانی اینجا بیشتر سراغ مان خواهد آمد اگر رده سنتی دختران را متناظر با رده سنتی پسران بالاتر از آنها فرض کنیم، در این صورت است که حرف های این مسئول را بهتر می فهمیم که تأکید کرده بود «از سوی دیگر براساس آمارهای سازمان ثبت احوال چنانچه بخواهیم دو گروه سنی مردان ۲۵ تا ۲۹ و زنان ۲۰ تا ۲۴ سال را با هم مقایسه کنیم متوجه می شویم که در این گروه تعداد دختران ۲۲۹ هزار نفر از مردان بیشتر است و در گروه سنی زنان ۲۵ تا ۲۹ سال با مردان ۳۰ تا ۳۵ سال نیز ۵۷۲ هزار دختر ازدواج نکرده بیش از پسران است که این افزایش آمار دختران مجرد تایید کننده نظر کارشناسان است که با افزایش سن تعدادشان بیشتر شده است.» خب، آمارها همیشه هم با جامعه ما، سر ناسازگاری ندارند، دارند؟ آنها می توانند به شدت ما را نگران کنند؛ نسبت به پدیده ای که نام "پیردختران" را برایش مناسب تر می دانیم.
و این اتفاق هولناک، آغازیدن گرفته است. اما اتفاق ناخوشایندتر، اینجا افتاده است که علاوه بر ضرب و تقسیم های آماری، باید به این مجموعه، آسیب های ناشی از سبک زندگی غربی و نیز آثار وضعی سوء تدبیر مدیران اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی کشور را هم افزود. به چه مفهومی؟ به این مفهوم که ما از نظر آماری، دخترانی داریم که در سن ازدواج هستند، ولی ازدواج نمی کنند. علاوه بر این، پسرانی را هم داریم که کم کم به واسطه شرایط اجتماعی جامعه ما، از ازدواج فراری اند و در این جا، ماجرای تجرد قطعی هم اتفاق می افتد. و باز هم علاوه بر اینها، دوری از سبک زندگی دینی و نزدیکی به سبک زندگی غربی، باعث ایجاد نگرشی منفی به تشکیل خانواده شده است؛ ضمن این که برخی از رفتارها و پندارهای سوء اجتماعی ما را هم در قبال ازدواج، باید به این مجموعه بیفزایید تا ببینید چه آش شله قلمکاری می شود.
و نتیجه؟ کمتر شدن آمار ازدواج جوانان و مخصوصاً ازدواج های همسان، گسترش تجرد قطعی و بی رغبتی نسبت به ازدواج و تشکیل خانواده. واقعاً از جوانی که نه سنتی می اندیشد، نه عقلانی فکر می کند، نه مذهبی، چطور می توان انتظار داشت که دست به ازدواج بزند، آن هم با این همه باید و نبایدی که جامعه ایرانی امروز ما، برای ازدواج تعریف کرده و نه پشتوانه عقلانی دارد و نه پشتوانه دینی؟ و گسترش پدیده پیردختران، از جمله آسیب های پررنگ این شترگاوپلنگ فرهنگی اجتماعی است که ایجاد شده است؛ یا ایجاد کرده ایم. و باز هم در این باره، بد نیست صحبت های یک آسیب شناس دیگر را هم مرور کنیم؛ شاید که کمی بیشتر به عمق ماجرا پی ببریم. دکتر مجید ابهری، آسیب شناس، درباره پدیده پیردختری و بالاتر رفتن سن ازدواج، به رسانه ها گفته است که «4 تا 6 میلیون پیردختردر کشور وجود دارند که این می تواند تبعات اجتماعی بدی را برای جامعه رقم زند.»
این آسیب شناس، این نکته ها را هم در این باره، به رسانه ها گفته است که «40 درصد دختران مجرد ایرانی به مرحله تجرد کامل رسیده اند که عوامل زیادی دراین زمینه نقش داشته است»، «دلایل مختلفی مثل مشکلات اقتصادی، تورم و گرانی، اشتغال، گرانی مسکن از نظر مادی و حس عدم مسئولیت پذیری پسران از نظر رفتاری را از موانع اصلی ازدواج است که منجر به بالاتر رفتن سن ازدواج هم می شود»، «دولت باید امکانات زیربنایی ازدواج را فراهم کند و خانواده ها از سختگیری های بی مورد و سنگ اندازی ها و بهانه جویی ها خود داری کنند و دختران نیز منتظر شهزاده زرین کمر با اسب سفید نباشند و با واقعیات زندگی سازش کنند.» نکته های جالبی است؛ مخصوصاً قسمت آسیب های فراگیر شدن این معضل اجتماعی؛ برای خود این اشخاص و نیز برای خانواده های آنها؛ و همچنین برای خانواده های دیگر.
دکتر ابهری به شکل دادن زیرساخت ها برای ازدواج این گروه اشاره کرده است، اما به این نکته اشاره نکرده است که واقعیت های موجود، حاکی از تداوم این آمارها و این نگاه ها و رفتارهای اجتماعی است. پس چه باید کرد؟ شاید راه حل دکتر محسنی فر، در کسوت یک آسیب شناس و مددکار دیگر، راه حلی بهتر باشد؛ این که جامعه مهارت های لازم را به این دختران ارائه کند؛ تا خودشان، روی پای خودشان بایستند. و اگر جامعه از پس این کار بر نیامد، خودشان به جستجوی مهارت های لازم بروند. چرا که سال های بعدتر، نمی توانند چشم امید به دستان برادر و داماد و ... داشته باشند و از نگاه کرامت انسانی، این امر جالب نیست. هرچند که همه این راه حل ها، جایگزین نگاه دینی و سبک زندگی ساده زیستانه مذهبی نمی شود. شاید حجت الاسلام قرائتی، راه حل بهتری سراغ داشته باشد، آنجا که می گوید «دختران و پسران به خاطر تحصیل و مشکلات اقتصادی از ازدواج دوری میکنند و این مساله آسیب های فراوانی به همراه دارد.» اما این راه حل ها، پیشگیرانه است. بهتر آن است که این پیردختران، به اندیشه آینده و شغلی و مهارتی باشند؛ تا شاید برای آینده ای که بیم ها در آن رنگین تر از امیدهاست، دستاویزی داشته باشند...حالا که جامعه برایشان برنامه ریزی خاصی نمی کند، خودشان باید به توانمند سازی خود بپردازند و برای دوران سالمندی و از کارافتادگی شان برنامه ای ترتیب ببینند.
مطالعات سالمند شناسی می گویند، فقیرترین گروه سالمندان، زنان کهنسال هرگز ازدواج نکرده و همسر از دست داده هستند. از نظر شاخص درآمد و سلامت جسمی و روانی، زنان میانسال متاهل، نسبت به همنوعان مجرد خود شرایط بسیار بسیار بهتری دارند. آن ها دوران پیری را در کنار فرزندان و نوادگان خود با نشاط سپری می کنند. در مقابل زنان کهنسال مجرد اغلب، دوران پیری را در فقر و افسردگی شدید می گذرانند. به همین دلایل لازم است برای آینده ی دخترانی که فرصت ازدواج را از دست داده اند، الزامات عملی اندیشیده شود.
گزارش از زینب قمی