
در دل این پیشنهاد آمریکا، همان سیاست همیشگی مهار قدرت مستقل ایران نهفته است. ترامپ خواهان توقف کامل فعالیتهای غنیسازی در داخل ایران است! یعنی همان زیرساختی که با خون دانشمندان هستهای، تحمل سالها تحریم، و میلیاردها هزینه مادی و معنوی به دست آمده است. حالا این زیرساخت باید به بهانه شراکت در کنسرسیومی که مدیریت، مسیر فنی و حتی بهرهبرداریاش احتمالاً به دیگران واگذار میشود، کنار گذاشته شود؟!
تجربه تلخ «کنسرسیوم اورودیف» فرانسه هنوز از حافظه تاریخی کشورمان پاک نشده است؛ مشارکتی که ایران در آن سرمایهگذار بود، ولی از دسترسی به هرگونه محصول آن محروم شد، نه اورانیومی داده شد، نه سرمایهای بازگردانده!
(در سال ۱۹۷۴ میلادی طبق توافق بین سازمان انرژی اتمی ایران و کمیساریای عالی اتمی فرانسه، شرکت سوفیدیف (شرکت فرانسوی-ایرانیِ غنیسازی اورانیوم از طریقِ انتشاراتِ گازی) را با نسبتِ ۴۰ - ۶۰ تشکیل دادند و این شرکت سهامدارِ ۲۵٪ اورودیف شد و ایران حقّ اخذِ ۱۰٪ از محصولِ غنیسازی شدهٔ اورودیف را کسب کرد؛ همچنین مجموعاً ۱ میلیارد و ۱۸۰ میلیون دلار در قالبِ وام به فرانسه پرداخت شد، اما پس از انقلاب ایران، تنها ۳۳۰ میلیون دلار از مبلغِ فوق به ایران عودت داده شد و حقّ استفاده از محصولِ اورودیف به ایران داده نشد. نیویورکتایمز ۲۶ اُکتُبر ۱۹۹۱)
تجربه دیگر، ماجرای بوشهر و آلمان بود. پروژهای که ایران هزینهاش را داده بود ولی آلمان یکشبه با لغو مجوز صادرات، پروژه را نیمهکاره رها کرد. پروژهای که سرانجام آن به روسها سپرده شد و هنوز هم بعد از چند دهه، با چالشهای متعدد روبروست.
(در سال ۱۳۵۵ و ۲ سال پس از تأسیس سازمان انرژی اتمی ایران، این سازمان با بخش فناوری و پژوهش سازمان انرژی اتمی آلمان غربی موافقتنامهای برای همکاریهای بلند مدت امضاء کرد و درپی آن شرکت کرافتورک یونیون، یکی از شرکتهای وابسته به زیمنس آلمان، ساخت ۲ واحد نیروگاه اتمی هر یک به توان اسمی ۱۲۹۳ مگاوات و توان خالص ۱۱۹۶ مگاوات را در بوشهر برعهده گرفت اما در سال ۱۳۵۷ در شرایطی که حدود ۷۵ درصد از واحد اول و ۶۰ درصد از واحد دوم نیروگاه ساخته شده بود با پیروزی انقلاب اسلامی ایران طرف آلمانی کار بر روی پروژه را متوقف کرد.)
و یا ماجرای راکتور آبسنگین اراک؛ جایی که میتوانست نقش مهمی در مسیر پیشرفت هستهای ایران داشته باشد، ولی با وعدههای رنگین خالی شد، بتن ریختند، و به یک نماد نمادین تبدیل شد!
حالا هم بازی به شکل تازهای تکرار میشود؛ همان خواسته «غنیسازی صفر» اما اینبار با جملاتی جذابتر: کنسرسیوم مشترک با کشورهای منطقه. اما این چه نوع شراکتی است که باید ایران در آن غنیسازی را تعطیل کند ولی دیگران، در سکوت و چراغ خاموش، برنامه بومی خود را توسعه دهند و از تکنولوژی ایرانی نیز بهره ببرند؟
در شرایطی که جهان در حال حرکت بهسوی بهرهبرداری گسترده از انرژی هستهای است و کشورهای عربی با کمک غرب برنامههای بومی خود را توسعه میدهند، قرار است ایران که دارای توان فنی و زیرساخت بومی است، این سرمایه راهبردی را به رقبا و دشمنان منطقهای واگذار کند؟
تجربه برجام و وعدههای توخالی آن هم فراموشنشدنی است. رفع تحریمهای وعدهدادهشده هیچگاه به صورت ملموس اجرا نشد. حتی بانکهای اروپایی هم از همکاری با ایران پرهیز کردند. حالا هم صحبت از تعلیق بخشی از تحریمهاست؛ نه لغو، نه تضمین، و نه تعهدی اجرایی. فقط یک وعده توخالی دیگر.
به نظر میرسد پیشنهاد کنسرسیوم هستهای، نه یک ابتکار دیپلماتیک، بلکه پروژهای برای خلعسلاح تدریجی ایران، مهار توان هستهای مستقل و باز کردن مسیر نفوذ فنی و اطلاعاتی رقبای منطقهای در قلب برنامه هستهای کشور است. پوست خربزهای که بارها زیر پای ما گذاشتهاند، و این بار فقط خوشطرحتر و خوشآبورنگتر است.
وقت آن نرسیده که از حافظه تاریخیمان استفاده کنیم؟؟؟