
به گزارش پایگاه خبری 598 به نقل از خبرگزاری حوزه| اینستاگرام دیگر فقط یک اپلیکیشن برای تماشا یا اشتراکگذاری عکس نیست؛ تبدیل به مرجع تشخیص اعتبار در زندگی ما شده است. این پلتفرم، با تمام جذابیت بصریاش، صحنهی بزرگترین و پرهزینهترین نمایش تاریخ اجتماعی ماست؛ نمایشی که در آن، هرکدام از ما، نقش بازیگری را برعهده داریم که باید همواره کامل به نظر برسد. اما پشت این پردههای رنگین و فیلترهای دلربا، یک معمای عمیق پنهان است: اینستاگرام چطور توانسته مرز میان زندگی واقعی و نمایش زندگی را اینچنین محو کند و ما را درگیر نوعی دلتنگی برای زیستی اصیل نماید؟
۱. وقتی «بودن» جای خود را به «نمایاندن» میدهد
تأثیر عمیق اینستاگرام در دگرگونی شیوه اندیشیدن ما دربارهی خودمان است. در این اتمسفر دیداری، هویت نه از طریق تجربهی درونی و رشد شخصی، بلکه از راه تأیید بیرونی (لایکها و کامنتها) شکل میگیرد. زندگی از یک مسیر خصوصی و پرفراز و نشیب، تبدیل به یک مجموعه از لحظات منتخب و ویراستاریشده شده است.
این فرآیند، ذهن ما را به سمت خلق نوعی فراواقعیت سوق میدهد؛ یک نسخه بهینهسازیشده از زندگی که بیش از آنکه شبیه واقعیت ما باشد، شبیه آرزوهای ماست. ما یاد میگیریم که غذا را قبل از چشیدن، عکاسی کنیم؛ سفر را نه برای استراحت، که برای گرفتن عکسهایی با قابلیت پست شدن تجربه کنیم. در این منطق جدید، آن چیزی ارزش دارد که دیده شود. این تغییر، عواقب ناخواستهای دارد: یک نوع فشار دائمی برای عالی بودن، یک نیاز سیریناپذیر به نمایش ثروت، خوشحالی و موفقیت. در نتیجه، این ویترینها به مرور از محتوای اصلی خود تهی میشوند و آن هیجان واقعی و انسانی پشت هر لحظه، در برابر دغدغهی تولید محتوا رنگ میبازد.
۲. هزینه پنهان مصرف نمایشی
این دگرگونی بر منطق مصرف ما در جامعه ایرانی نیز سایه افکنده است. از مدل خانهداری تا نوع پوشش و رستورانگردی، بسیاری از تصمیمات ما دیگر بر اساس نیاز یا سلیقه شخصی نیستند، بلکه برای اثبات طبقه یا رساندن پیام به ناظران نامرئی صورت میگیرند. این همان مصرف نمایشی است که در آن، هر خرید و هر انتخاب، تبدیل به یک بیانیه عمومی میشود.
اما این مسابقه پرزرقوبرق هزینهای سنگین دارد: گسست هستیشناختی یا فاصله گرفتن از خویشتن حقیقی. وقتی هر لحظه از زندگی ما تحت بررسی مقایسهای هزاران نفر دیگر قرار میگیرد—که همگی بهترین لحظات و موفقترین فریمهای زندگیشان را به نمایش گذاشتهاند—نتیجه چیزی جز احساس ناکافی بودن نیست. ذهن ما، ناخواسته، پشت صحنهی پر از نقص و خستگی زندگی خود را با ویترین درخشان زندگی دیگران مقایسه میکند. این مقایسهی ناعادلانه، سطح اضطراب را افزایش داده و رضایت درونی ما را از داشتههایمان خدشهدار میکند. در واقع، بسیاری از ما در حال تلاش برای رسیدن به استاندارد زندگیای هستیم که خود آن استاندارد، ساخته و پرداختهی فیلترها و آرزوهای پلتفرمی است.
۳. فراخواندن به لحظات خام و رهایی
نمیتوان اینستاگرام را به طور کامل نفی کرد؛ این فضا حامل فرصتهای بیشماری برای ارتباط، آموزش و تجارت است. مسئله، چگونگی مواجههی آگاهانه با آن است. کلید مدیریت این فضا، درک این نکته است: ما در حال تماشای یک نمایش هستیم، نه یک زندگی واقعی.
ما باید به عنوان جامعه متمدن اسلامی، ارزشهای اصیل را دوباره تعریف کنیم؛ ارزشهایی که تحتتأثیر تعداد لایکها قرار نگیرند. باید به نسلهای جدید آموزش داد که چگونه در برابر این بمباران دائمی ایدهآلهای ساختگی، مصونیت معرفتی کسب کنند. این به معنای بازگرداندن ارزش به لحظات خام زندگی است—لحظههایی که دوربین خاموش است، فیلتری در کار نیست، و ما فقط هستیم.
با تقویت توانایی فردی در تمایز قائل شدن میان تصویر و ذات است که میتوان از دام بردگی پلتفرمی رها شد و این نیروی عظیم ارتباطی را به سمت تولید آگاهی و رشد هدایت کرد، نه فرسایش روانی و فاصله گرفتن از واقعیت زیسته. انتخاب با ماست: زندگی برای تماشاچی یا زندگی برای زیستن.