کد خبر: ۶۲۶۵
زمان انتشار: ۱۰:۳۲     ۰۸ آبان ۱۳۸۹

وحید جلیلی سردبیر نشريه راه در گفتگویی چالشی و خواندنی با رجانیوز به آسیب شناسی عملکرد رسانه‌ها و رسانه ملی پرداخت. جلیلی با يادآوري مشهورات غلط شکل گرفته در عرصه رسانه ای کشور و تاکید بر عبور از آنها، به‌طور مصداقی عملکرد صدا و سیما را نقد كرد و با بيان نمونه‌هايي، رویکرد کلی رسانه ملی را توجه به برنامه های زرد و بایکوت کردن برنامه های ارزشمند دانست.

 

متن کامل این گفت‌وگوی خواندنی در ادامه آمده است:

 

در بحث آسیب شناسی رسانه ملی خیلی ها معتقدند یکی از ضعف های رسانه ملی توجه نكردن به ذائقه مخاطبین است. این موضوع را تا چه حد قبول دارید؟

 

هنگامي كه در مورد رسانه حرف مي‌زنيم، اين اشتباه محض است كه صرفاً از ذائقه مخاطب صحبت كنيم. مثل این است كه وقتي درباره غذا حرف مي‌زنيم، در نظر نگيريم كه يك غذا بايد چه خواصي داشته باشد، چقدر انرژي و ويتامين داشته باشد و صرفاً در باره طعم آن صحبت كنيم. کسانی كه در مورد رسانه صحبت مي‌كنند و صرفاً روي ذائقه مخاطب تكيه مي‌كنند، آدرس غلط مي‌دهند.

 

در این صورت ممکن است بگویند بدون جذابيت، مطلب در ذهن مخاطب اثر نمی گذارد.

 

هر غذايي هر قدر هم كه ایده آل نباشد، مي‌شود با چاشني‌هاي متنوع مطبوعش کرد و از سوی دیگر پرمحتواترين غذا را هم مي‌شود با بي‌سليقگي هدر داد و بدطعم كرد.

 

ولي بعضي غذاها في‌نفسه خوش طعم هستند و بعضي غذاها نيستند.

 

اينطور نيست. نمونه‌اش خود تلويزيون ما. بحث در مورد محيط زيست، چقدر جذاب است؟ بستگي دارد كه چگونه ارائه شود، حتي به مخارجش هم بستگي ندارد. يك آدمی به نام كردواني که 80 ساله است مي‌ آيد و راجع به كوير صحبت مي‌كند، چقدر هم شيرين و بانمك و دلنشين حرف مي‌زند، هم به اطلاعات مردم اضافه مي‌كند، هم در دل آنها مي‌نشيند. حالا اگر قبل از صحبت‌هاي ايشان مي‌آمديد و مي‌گفتيد بحث در باره قنات‌هاي يزد يا كوير ايران يك بحث جذاب رسانه‌اي است، به تو مي‌خنديدند و مي‌گفتند نه، صحبت در باره موهاي ديويد بكهام جذاب است. بنابراين الان در فضاي تئوريك رسانه‌اي دچار مشهوراتي شده‌ايم كه اگر كمي دقيق نگاه كنيم، خود اين مشهورات زير سئوال هستند. كساني كه مرعوب اين مشهورات هستند، اصلاً نبايد راجع به رسانه حرف بزنند، آن هم رسانه جمهوري اسلامي و انقلاب اسلامي كه قرار است اساس آن شكستن رعب و خروج از انفعال و "نه شرقي نه غربي" باشد. نه شرقي، نه غربي، يعني انفعال نه! يعني مرعوب نبايد شد، دچار مشهورات نبايد شد. يك زماني مشهوري در دنيا وجود داشت كه مي‌گفتند يا بايد شرقي باشي يا غربي. امام فرمود: «نه شرقي، نه غربي». اولش پذيرفتن اين حرف خيلي سخت بود، چرا؟ چون اين بحث را جا انداخته بودند. يك مشهوري بود كه همه فكر مي‌كردند حرف درستي است و بعد امام با آن شجاعت فكري و معنوي خاصي كه داشتند، نشان دادند كه مي‌شود از اين گذشت. ما در بحث رسانه گاهي اوقات در مقدماتش و در مفروضات اشتباه گير مي‌كنيم. با اين مفروضات اشتباه، فضايي را ايجاد مي‌كنيم و بعد در اين فضا راجع به مسائل جزيي بحث مي‌كنيم. بايد اين مفروضات را فرو ريخت و در باره رسانه در جمهوري اسلامي فضاي جديدي ايجاد كرد.

 

مثال می زنید؟

 

مدتی است از شبکه آموزش سیما برنامه‌اي پخش مي شود به نام مشاعره. چهار نفر دور يك ميز مي‌نشينند و شروع مي‌كنند به شعر خواندن. حتي جايزه‌اش را هم تلويزيون نمي‌دهد و مؤسسه ديگري مي‌دهد ولی اين برنامه از بسياري از سريال‌هاي تلويزيوني جذاب‌تر و در عین حال کم خرج تر است. من خيلي ‌ها را ديده‌ام كه اين برنامه را تماشا مي‌كنند. حالا جداي اينكه در حد خودش جذاب و سرگرم‌كننده است، اطلاعات باارزشي هم به مخاطب مي‌دهد. اين حرفي را هم كه دارم مي‌زنم، مبتني بر اصول علمي است، يعني رسانه مبتني بر ارزش‌هاي خبري است. ارزش‌هاي خبري چيست؟ درگيري، دربرگيري، استثنا، شهرت، شگفتي، مجاورت و... شما اگر هنر داشته باشيد و كارشناسانه به رسانه نگاه كنيد، متحیر می مانید كه كساني دارند اين مشهورات غيرعلمي و دروغين را در فضاي تئوريك بحث‌هاي رسانه‌اي به پارادايم غالب تبديل مي‌كنند. این در حالی است که ذره ای هم علم رسانه را بلد نيستند و بديهيات و ابتدائيات رسانه را نمي‌شناسند و بعد، چه در داخل صدا و سيماي ما چه بيرون از آن، ادعا مي‌كنند كه ما تئوريسين‌هاي رسانه در اين كشور هستيم.

 

مثال دیگر اینکه با ارزش درگيري خبري، شما مي‌توانيد مخاطب را در فضاي زردي مثل برنامه نود ببريد و راجع به مطالب بي‌ربط و پوچ، جنجال و چالش و درگيري ایجاد کنید و به دنبال آن جذابيت رسانه‌اي برايش درست كنيد، چون درگيري جذاب است. فرض کنید همه دارند در خيابان راه مي‌روند. دو تا بچه شروع به دعوا كردن كنند، همه برمي‌گردند نگاه مي‌كنند؛ پس بگوييم همه‌اش كتك‌كاري نشان بدهيم تا جذابيت ايجاد شود؟ بله، درگيري، جذاب است، ولي درگيري هزار نوع دارد، رقابت هزار نوع دارد، تنازع هزار نوع دارد. مشاعره هم واجد ارزش درگيري خبري است. چند نفر نشسته‌اند و تلاش مي‌كنند كه از ديگري ببرند. اين هم يك مسابقه است و جذاب است، مسابقه، الزاماً كه نبايد فوتبال باشد. در امريكا هم بسكتبال اين جذابيت را دارد و در رسانه‌هايشان بسكتبال نشان مي‌دهند. الان شايد در تمام دنيا هيچ رسانه‌اي به اندازه صدا و سيماي ما ظرفيت رسانه‌اي نداشته باشد.

 

در كل جهان؟

 

بله، در كل جهان. چون جمهوري اسلامي الان كانون و قطب درگيري‌هاي اساسي در تمام دنياست. جمهوري اسلامي ماهيتاً با تمام جهان استكبار درگير است. این يعني يك پتانسيل ويژه دارد.

 

شما مي‌خواهيد فلان رشته دانشگاهي را در اينجا راه بيندازيد، كشورهاي غربي قلقلك‌شان مي‌آيد و با شما درگير مي‌شوند. خبري از اين جذاب‌تر؟ مي‌خواهيد در يك رشته علمي در اين كشور پيشرفت كنيد، هزار مانع سر راهتان مي تراشند. يعني اين ظرفيت درگيري، دائمي است.

 

مي‌خواهيد در عرصه علوم مختلف مثل پزشكي، مهندسي، فيزيك، مكانيك و هوافضا و... پيشرفت كنيد. در عمده اين رشته‌ها با يك چالش استكباري مواجه هستيد و براي اينكه پيشرفت كنيد، مجبوريد با مستكبرين چالش كنيد، يعني حتي فضاهايي كه در كشورهاي ديگر، از اين جهت هيچ ارزش خبري ندارند، در جمهوري اسلامي ارزش خبري دارند. توليد فلان ماده يا انجام فلان پژوهش، ممكن است در بسياري از كشورها ارزش خبري نداشته باشند، ولي در جمهوري اسلامي داراي ارزش خبري هستند. چون كفه جمهوري اسلامي را در چالشي كه با غرب دارد، سنگين مي‌کنند. اينها را چه كسي بايد ببيند و به مردم بنماياند؟ رسانه، ولي رسانه‌اي كه در ابتذال غرق شده، رسانه‌اي كه در بي‌عاري و بي‌هنري و بي‌همتي غرق شده، نمی تواند این چنین باشد.

 

اگر بنده نه حزب‌اللهي باشم، نه ايدئولوژيك نگاه كنم و نه ارادتي به جمهوري اسلامي داشته باشم و فقط از بعد يك آدم رسانه‌اي و يك ژورناليست بي‌طرف قضاوت کنم، باید بگویم وقتي به اين جامعه نگاه مي‌كنم و حجم درگيري‌هايي را كه در لايه‌ها و سطوح مختلف با جهان استكبار هست، ببینم باید بگویم می شود صدها و هزاران مستند از آن ساخت. جمهوري اسلامي قابليت‌هاي رسانه‌اي بالايي دارد، ولي متاسفانه، مديران رسانه‌اي آن مدعی و در عین حال کار نابلد هستند.

 

مصاديق اين ابتذال كدامند؟

 

خيلي از برنامه‌هايي كه از صدا و سيماي جمهوري اسلامي مي‌شنويد و مي‌بينيد. سيما فيلم مي‌گويد كه در ظرف شش سال 600 فيلم ساخته، يعني سالي 100 فيلم و هفته‌اي دو فيلم تلويزيونی. توضیح بدهند که از 600 فيلمي كه ساخته اند، آيا نبايد حداقل 60 مورد از آنها مي‌درخشيد و ديده مي‌شد؟ نمي‌گويم 500 تا از 600 تا، ولي 10 در صد را كه بايد نشان بدهيد. 9 تا فيلم تجربه كنید، يك فيلم درست و حسابي بسازید. خودتان بگویید از اين 600 فيلمي كه در سال مي‌سازيد، چند تاي آنها ارزش چند بار ديده شدن را دارد؟ و اصلا راجع به چه موضوعاتي ساخته اید؟ قرار است فيلم‌ها را تا اين حد ضعيف توليد كنيد و دائماً هم فقط دعواي زن و شوهر و مادرشوهر و عروس و قتل و پليس‌بازي و اين... را بسازيد؟ بيایید و در حوزه‌هاي ديگر كار كنید. چرا فيلم‌هاي سياسي نمي‌سازيد؟ چرا بحث‌هاي بين‌الملل جمهوري اسلامي را نمي‌سازيد؟ ما 16 هزار شهيد ترور داريم. شما 600 فيلم ساختيد، يكي از آنها در باره يك شهيد ترور هست؟

 

ده‌ها نماينده مجلس شهيد شدند، عده زيادي از وزرا ترور شدند، رئس‌جمهور و نخست‌وزير انقلاب ترور شده. اسمش را هم گذاشته‌اند صدا و سيماي جمهوري اسلامي! صدا و سیمایي كه اين قدر بي‌اعتناست كه اگر رئيس‌جمهورش را بكشند عین خیالش نیست، رئيس رسانه‌اي كه تا به حال 200 تا سريال ساخته و يكي از آنها راجع به اينها نيست، چه جوري بايد بي‌اعتنايي و انزجارش را از تاريخ انقلاب، بيان كند؟

 

خانم ندا آقاسلطان كشته مي‌شود، همه دنيا او را مي‌شناسد. خانم شهناز عالي‌شاه را چرا كسي نمي‌شناسد؟ شهناز محمدي را چرا كسي نمي‌شناسد؟ اينها شهداي جنگ ما هستند، شهداي بمباران هم نيستند. اسلحه دست‌شان بوده و با صدام مي‌جنگيدند. با چه كسي؟ با صدامي كه الان معادل هيتلر هست. ما 290 شهيد در هواپيماي مسافربري 296 داشتيم. چرا اسم يكي از اين شهدا را اين ملت بلد نيستند؟ آن همه زن و مرد و كودك و پير و جوان شهيد شدند. اينها هر كدامشان يك زندگي داشتند، يك ماجرا داشتند، يك رمان و يك سريال هستند. از اين گذشته از بيش از 10 كشور دنيا در آنجا مسافر بوده است. شما مي‌توانستيد با ساختن يك فيلم مؤثر از اين ماجرا در دنيا احساس همدردي ايجاد كنيد. بي‌سابقه است كه يك ملتي در ظرف 30 سال اين همه ماجرا داشته باشد؛‌ حيرت‌انگيز است. شما يك كشور در كل جهان به من نشان بدهيد كه در عرض 30 سال اين همه ماجرا از سر گذرانده باشد، به‌خصوص در اول انقلاب اما رسانه‌اش هم اين همه منفعل باشد.

 

يك انقلابي با آن عظمت كه همه مي‌گويند بزرگ‌ترين انقلاب قرن بيستم است كه همه معادلات جهاني را به هم مي‌ريزد و همه نظريه‌پردازان درجه يك دنيا مي‌گويند كه اين انقلاب مبدأ و نقطه عطفي در تاريخ است، ميشل فوكو مي‌گويد كه از سال 1970 پست‌مدرنيسم آغاز مي‌شود كه حتي تحولات فراواني را در خود غرب ايجاد مي‌كند، انقلابي با اين همه عظمت و با آن همه ماجرا، انقلابي كه عميقاً مردمي است. انقلاب ما كه كودتا نبود؛ انقلاب ما كه حاصل شلوغ شدن صرفاً دو تا محله تهران نبود، در تمام كشور بود. در 16 شهر حكومت نظامي برقرار شد كه يكي از آنها جهرم، شهر كوچكي در استان فارس است، يعني از تهران تا مشهد تا قم تا اصفهان تا كرمان و حتي شهر كوچكي مثل جهرم. انقلاب اسلامي ميليون‌ها ماجرا دارد. چرا؟ چون يك انقلاب مردمي است، يعني هر كدام از كساني كه در تظاهرات شركت مي‌كردند، يك خاطره جذاب دارند كه آن خاطره مي‌شود يك داستان و آن داستان حداقل مي‌شود يك فيلم تلويزيوني، پس صدها هزار و بلكه ميليون‌ها ماجرا فقط در انقلاب داريم، از طرف دیگر هم هشت سال جنگ كه ظاهراً طولاني‌ترين جنگ تاريخ قرن بيستم است. هشت سال جنگ، آن هم با چه عرض و طولي، با بيش از 200 هزار شهيد. هر يك از اين شهدا يك داستان نيستند؟ از شهيد 13 ساله شما كه شهيد فهميده باشد تا پيرمرد 70 ساله اما برای چند نفر از آنها یک سریال یا فیلم قوی ساخته اند؟

 

در طی این 30 سال چند كودتا عليه جمهوري اسلامي شده است؟ مي‌توانيد در انواع و اقسام ژانرهاي پليسي و اطلاعاتي و جنگي و... از ماجراهايي كه در تاريخ انقلاب و جنگ ما روي داده، هزاران داستان و سريال و فيلم بسازيد. در امريكا يك جان اف كندي‌ را كشته‌اند، تا حالا چند تا فيلم و مستند از او ساخته‌اند؟ فقط يك جنگ را در نظر بگيريد. چقدر جريان‌هاي جاسوسي در اين ماجرا وجود داشت؟ اين همه گراهايي كه مي‌دادند و تهران و نقاط مرزي را مي‌زدند و....اين همه جاسوس بودند. ژانر اجتماعي، اتفاقي كه در اثر انقلاب در جامعه ايران افتاد، جا به جا شدن طبقات، پديد آمدن يك فرهنگ جديد اجتماعي، فرهنگ پنجاه و هفتي، فرهنگ ايثار، فرهنگ مواسات، فرهنگ همدلي. تا دل‌تان بخواهد انواع و اقسام اين مباحث و بعد چالش‌هاي بعد از جنگ. يك خانواده پارسونا كه فرانسوي‌ها راجع به فضاي خودشان ساختند، در باره خانواده‌هاي پس از جنگ ما ساخته شده؟ ژانر عاشقانه همين طور. عشق‌هايي كه در دوره انقلاب و دوره جنگ بوده. هر شهيدي خانواده‌اي دارد، عشق مادر و فرزند، عشق پدر و فرزند، عشق زن و شوهر. يك صدم اينها را توانسته‌ايم بيان كنيم؟

 

حتی من موافق نيستم كه جنگ را صرفاً با سردارانش بشناسيم. جنگ نبايد در همت و باكري و خرازي و... محدود شود. به نظر من يك بسيجي معمولي هم حرف براي گفتن دارد و اتفاقاً هنر امثال همت اين بود كه بسيجي بودند. یعنی همان موقع هم كه رأس بودند، كف بودند؛ يعني حتي وقتي كه در رأس قرار مي‌گرفتند، مثل يك بچه بسيجي خيلي معمولي در جنگ حضور داشتند.

 

در زمینه ورزش چطور؟

 

يك كار خوبي در باره شهداي ورزشي در تلويزيون شده به نام "بر سكوي افتخار" که در مورد شهداي ورزشكار است كه متأسفانه زمان پخش بدي دارد. مستند ده، بيست دقيقه‌اي است. هر كدام از اينها مي‌تواند يك فيلم سينمايي جذاب باشد. از رشته‌هاي مختلف در آن هستند، از تكواندو بگيريد تا فوتبال و بسكتبال و شنا و تيراندازي و كشتي. ما فقط 1200 شهيد ورزشكار حرفه‌اي داريم كه مقام استاني يا كشوري داشته‌اند، جداي از اينكه مثلاً از يك تيم 11 نفره فوتبال 7 نفرشان شهيد شده‌اند و...

 

در هر حوزه‌اي كه نگاه كنيد، انقلاب اسلامي و جريانات قبل و بعد از آن، درام و ماجرا دارند ولی متأسفانه اينها ديده نشده‌اند.

 

راهکار ترمیم بی اعتمادی مخاطب به رسانه ملی چیست؟

 

به نظر من ظلم است كه بخواهيم صرفاً سياسي به اين قضيه نگاه كنيم و بگوييم اين نبود اعتماد فقط در موضوعات سياسي به صدا و سيما وجود دارد. اگر يكي از بچه حزب‌اللهي‌ها اين امكان را پيدا مي‌كرد كه برود و يك شبكه ماهواره‌اي بزند كه به جاي برنامه‌هاي زرد صدا و سيماي فعلي يك برنامه‌اي در حد راز مي‌ ساخت، آن وقت فكر مي‌كنيد بچه حزب‌اللهي ما مي‌نشست برنامه صدا و سيماي آقاي ضرغامي را نگاه كند؟ چون بعضي‌ها مي‌گويند آقاي ضرغامي يك چيزهايي را سانسور كرده، بنابراين ملت به تلويزيون‌هاي بيگانه رغبت پيدا كرده‌اند. من مي‌گويم آن بخشي كه صدا و سيماي ما از حزب‌اللهي‌ها و معارف انقلاب سانسور كرده، اگر ما قدرت اين را پيدا كنيم و يك شبكه بزنيم و همان‌ها را پخش كنيم، صدا و سيما دیگر هیچ جذابیتی ندارد! يعني اگر ما به ماهواره برسيم، آن موقع معلوم خواهد شد كه صدا و سيما در مورد بچه حزب ا‌للهي‌ها چقدر سانسور کرده است.

 

يعني شما مي‌گوئيد اگر فضاي کاملا باز باشد و دو طرف بيايند و همه چيز را بگویند...

 

اصلاً دو طرفي وجود ندارد. مشكل ما همين است. اين نكته ظريفي است. سر مشهورات بحث نكنيم. انقلاب اسلامي يعني چي؟ از بعد از مشروطه تا انقلاب، آقايان روشنفكرها، آقايان غرب‌شيفته‌ها هر چه خواسته‌اند، گفته‌اند و تا توانسته‌اند مسلمان‌ها را سركوب كرده‌اند. يك نمونه‌اش دوره رضاخان است. در دوره رضاخان، روشنفكرها و رضاخان ائتلاف كردند و به زور سرنيزه، مسلمان‌ها را خفه كردند. حتي در ابتدائيات مسائل ديني و سنتي ما مشكل ايجاد كردند؛ از حجاب گرفته تا روضه كه كسي حق نداشت بخواند و زنان حق نداشتند روسري سرشان كنند و تمام روشنفكرها هم طرفدار رضاخان بودند. در دوره محمدرضاهم همين جور. من مي‌خواهم بگويم حرف‌هايشان را زده‌اند و انقلاب اسلامي يك نتيجه‌گيري است، يك رفراندوم است.

 

ممکن است بگویند اين مال 30 سال پيش بوده است و الان فضا تغییر کرده است.

 

انقلاب اسلامي آمده رفراندوم كرده و رفراندوم خونيني هم بوده، يعني باز آنها مي‌خواستند مسلمان‌ها را خفه كنند و مي‌گفتند شما حرف نزنيد كه ما مي‌خواهيم حرف بزنيم. باز مي‌بينيد در فضاي رسانه‌اي ما كودتا كرده‌اند. فضاي رسانه‌اي ما فضاي رسانه‌اي جمهوري اسلامي نيست و در بسياري از موارد اصلاً نسبتي با جمهوري اسلامي ندارد. اينها در همين صدا و سيماي ما كودتا كردند. يك خواننده مردمي كه پرفروش‌ترين كاست‌هاي موسيقي سنتي را دارد، با رئيس‌جمهور منتخب 25 ميليون از ملت روبوسي مي‌كند، بعد ببينيد چه كارش مي‌كنند. كساني كه ادعايشان آزادي بيان و احترام به انسان‌ها و هنرمند است، كثيف‌ترين شيوه‌ها را به شديدترين وجه از تلويزيون فارسي امريكا تا فلان وبلاگ به كار مي‌گيرند تا هر نداي مخالف خودشان را سركوب كنند. يك دگرانديش را در كل جهان حاضر نيستند تحمل كنند. به‌ويژه در سال گذشته آشكار شد كه چقدر ديكتاتور، مستبد و فاشيست هستند، يعني براي جنبش سبز هيچ تعبير بهتري از فاشيست نمي‌توانم به كار ببرم. اينها رسماً فاشيست هستند، يعني يك اقليتي كه مي‌خواهند همه را خفه كنند.

 

اتفاقا به لحاظ نظری هم حسین بشریه سال قبل در مصاحبه ای با لوگوس رسما گفته بود که جنبش سبز باید رادیکال تر شود که البته سرنوشت آن همان فاشیسم خواهد بود.

 

بله، فاشيست‌هایی هستند كه مي‌خواهند هولوكاست روشنفکری راه بيندازند و مي‌گويند چرا جمهوري اسلامي اجازه راه انداختن هولوكاست را در ايران به ما نمي‌دهد؟ مي‌گويند هر كسي غير از آن چهار، پنج ميليون نفري كه پاي كار آنها ايستاده‌اند، بخواهد حرف بزند، بايد خفه شود. يا اگر مي خواهد حرف بزند، به او اجازه مي‌دهيم، ولي جامعه بايد كاملاً طبقاتي اداره شود. او بايد بداند آدم پستي است، بايد بداند برده ماست، بايد بداند رده دوم و "جوات موات" است، بداند ما برتريم. بعد شما مي‌خواهي رسانه جمهوري اسلامي را اداره كني، بيايي بگويي اينها هم باشند، مردم هم باشند؟ هر دو طرف باشند؟ كدام دو طرف؟ آنها با ملتي كه اين همه وقايع تاريخي را پشت سر گذاشته و صدها هزار شهيد داده، يكسان نيستند. جمعيتي كه كاملاً مشخص است كه نوكر رسمي اسرائيل و امريكا هستند، بايد بگويند ما يكي، كل ملت هم يكي؟ تازه اين را هم نمي‌گويند. مي‌گويند كل ملت صفر، ما صد. نخير آقا! شما تشريف ببريد توي «بي.بي.سي» و «وي.او.اي» حرف‌هايتان را بزنيد كه دارند هم مي‌زنند. اين هم يك مشهوري است كه بايد از شرّش خلاص شد. اينكه هم چپ باشد، هم راست باشد و گور پدر ملت! هم ناطق نوری در رسانه ملی باشد هم سيد محمد خاتمي و ديگر رسانه درست مي‌شود! كي گفته؟ اول اين را اثبات كنید كه مثلا این دو نفر نماد همه ملت هستند و با كل ملت برابري مي‌كنند، بعد این حرف را تکرار کنند.

 

کار ویژه رسانه ملی چه باید باشد؟

 

رسانه دو كار بايد بكند. يكي اينكه داشته‌هاي ملت را عرضه كند، دیگر اینکه نداشته‌هاي جامعه را مطالبه كند. نبايد بگوييم كه رسانه صرفاً بايد نداشته‌ها را به رخ بكشد. اعتراضي كه ما الان به‌ويژه به عنوان رسانه ملي داريم، اين است كه چرا داشته‌هاي ملت را رو نمي‌كني؟ اين ملت اين همه داشته های فرهنگي، علمي، اجتماعي، ادبي، هنري و...دارد. شما به هر حوزه‌اي ورود كنيد، اين ملت داشته ها دارد و نه تنها در منطقه كه در جهان مي‌تواند در بسياري از اين حوزه‌ها حرف بزند.

 

كل ليگ برتر چند تا فوتباليست دارد؟ 20 تا تيم 20 نفره هم كه حساب كنيد، مي‌شود 400 نفر. آن وقت ببينيد براي 400 نفر بازيكن فوتبال، چقدر از وقت تلويزيون اشغال می شود؟ بعد برويد در دانشگاه‌ها و ببينيد چند دانشجوي نخبه داريد و تلوزیون چقدر به این نخبه ها اهمیت می دهد؟

 

علي كريمي چقدر تحصيلات دارد؟ آقاي ضرغامي در همين يكي دو ماه در كل شبكه‌هاي راديويي تلويزيوني، بالاي چند ساعت در مورد او بحث گذاشته، بعد شما يك جمعيت دو ميليوني دانشجويي داريد، آيا از ميان آنها 50 هزار نفرشان هم درس‌خوان و در پژوهشگاه‌ها و آزمايشگاه‌ها و كتابخانه‌ها مشغول كار جدي علمي نيستند که ارزش وقت گذاشتن داشته باشند؟

 

احتمالا توجيه صدا و سيما اين است كه مثلاً علي كريمي درس نخوانده كه نخوانده، ولي مشهور است، بالاخره فوتبالش خوب است و این در جذابيت خبري نقش دارد.

 

 حتی با قبول این فرض، مثلا علي كريمي كه بازيكن‌ خوبي است، نصف شهرتش را براي درگيري‌ها و حاشيه‌ها به دست آورده است. یعنی فضای رسانه ای در اختیارش بوده تا شهیر شود اما آیا صدا و سیما نمی تواند این درگيري را به اين صورت نشان دهد كه فلان نخبه علمي، در شبي كه همه پاي تلويزيون نشسته‌اند و جام جهاني نگاه مي‌كنند، در كتابخانه يا آزمايشگاه نشسته و دارد براي اين ملت كار مي‌كند و زحمت مي‌كشد و دست‌كم به اندازه يك دريبلي كه آقاي كريمي مي‌زند، ارزش دارد؟ اين زيبايي ها را بايد به رخ كشيد. هنرمند يعني اين كه زيبايي را نشان بدهد. بايد در كنج آزمايشگاه‌ها و كتابخانه‌ها اينها را كشف كند و به چشم بياورد. هنر رسانه اين است. ارزش خبري هم دارد. ده‌ها هزار پژوهشگري كه دارند در ايران فعاليت مي‌كنند، يك دهم 400 تا بازيكن ليگ، رسانه‌ها را به خود اختصاص نمي‌دهند. 800 ميليون تومان آقاي علي دايي را مي‌كنند 650 ميليون، صدا و سيما ده‌ها ساعت برنامه در باره‌‌اش پخش مي‌كند، فقط برنامه نود نيست، همه شبكه‌هاي راديويي و تلويزيوني را كه سر هم كنيد، ده‌ها ساعت مي‌شود، بعد فلان محقق و پژوهشگر شما كه ماهي 700هزار تومن حقوق مي‌گيرد، مي‌خواهد يك پروژه علمي را به ثمر برساند كه اگر به نتيجه برسد، ميلياردها تومان صرفه‌جويي ارزي براي مملكت دارد و او حتي نمي‌تواند يك خبر در يك روزنامه بزند كه آقاي فلان مافياي فلان دستگاه سياسي و فلان جناح حزبي يا سيستم مديريتي، پدر ما را درآورده‌ و جلوي پيشرفت ما را گرفته است. شما چند بار ديديد كه چنين مسائلي در تلويزيون مطرح شود؟ اين مسائل براي مردم جذاب نيستند؟ پيشنهاد مي‌كنم يك شب به جاي برنامه نود، آقاي جهانشاهي را بياورند، ببينيم او جذاب‌تر است يا علي دايي؟ جذاب‌ترين برنامه نود را بياوريد و در كنارش يك شب آقاي عليرضا جهانشاهي را دعوت كنيد، ببينیم كداميك جذاب‌تر است؟

 

یک سئوال مهم اين است كه بچه حزب‌اللهي‌ها چه كار كرده‌اند؟ خود شما که منتقد جدی عملکرد صدا و سیما هستید چه کرده اید؟ آیا شده تاکنون تولیدات و مستندات خود را به صدا و سیما بفرستید و بخواهید آنها را پخش کنند؟

 

ما چهار مستند ايران ‌سبز، دختر لر، خيابان شهادت و پايان فراموشي را به صدا و سیما فرستادیم اما دریغ از توجه. حتی من می گویم این چهار مستند اهمیتی ندارد. همين مستندسازهايي كه آقاي طالب‌زاده در برنامه راز آورد. طرف مي‌گويد آقا! من 20 سال است كه دارم كار مستند مي‌كنم. در لبنان اين را ساخته‌ام، در كشمير اين را و.....اينها كجا هستند؟ چرا در صدا و سيما ديده نمي‌شوند؟ چرا ضريب نمي‌گيرند؟ چرا صدا و سیما یکی از این مستندها را پخش نمی کند؟ همین الان شبكه مستند ديجيتال كار مي‌كند. اما حتي يكي از مستندهايي كه بچه حزب‌اللهي‌ها ساخته‌اند، در آن نيست. يعني اگر به همان كساني كه آقاي طالب‌زاده در برنامه‌اش آورده بود بگويند شما مستندهايتان را بياوريد، هر كدام‌شان دست‌كم 100 تا 200 تا فيلم مستند دارند كه بياورند. از آن 200 تا ببينيد چند تا در تلويزيون پخش شده؟

 

نظرتان پیرامون حکم یک ساله رهبر انقلاب در سال گذشته برای تمدید مسئولیت آقای ضرغامی بر سازمان چیست؟

 

بسیار معنادار بود. چرا حكم پنج ساله ندادند؟ این برای اولین بار در مورد رییس سازمان صدا و سیما اتفاق افتاد که حکم پنج ساله نگرفت. يعني آقای ضرغامی باید نسبت به عملکردش بیشتر پاسخگو باشد. باید مطالبه كرد واز رئيس صدا و سيما پرسيد در مورد دستوراتي كه رهبري به شما داده است، چه كاري كردي؟ ممكن است یک نفر بگوید باید از رهبر انقلاب پرسيد شما چه كرديد؟ که به نظر من ایشان جواب مي‌دهند من بايد از ابزارهايي كه در اختيار دارم براي اين كار استفاده كنم و يكي از ابزارهاي من امت و مطالبه مردمي است. وقتي كه امت به همراهي من نمي‌آيند، چگونه مي‌شود پيش رفت؟ تا مطالبه مردمي به وجود نيايد، اين حرف‌هاي من هم در بوروكراسي حضرات گم مي‌شود. امام هم همين طور بود، اميرالمؤمنين(ع) هم همين جور بود. خود اميرالمؤمنين(ع) مي‌گويد: ولكن اعينوني. اميرالمؤمنين داد مي‌زند: كمك! آيا بايد بگوييم اميرالمؤمنين ضعيف است؟ خير، اقتضاي حكومت اين است. دهه 60 كه حضرت امام زنده بودند و حتي تا پنج، شش سال بعد از رحلت ايشان سخنراني‌هايشان در شب‌هاي جمعه پخش مي‌شد، بعد از آن شد سه دقيقه و دو دقيقه و بعد هم فراموش و در حد ياد امام و شهدا دلو مي‌بره كرب و بلا شد! در مورد حضرت آقا نمي‌دانم چرا صدا و سيما كم‌كاري مي‌كند و فقط هر روز كه ايشان سخنراني مي‌كنند، شبش نشان مي‌دهد.

 

گویا يك بار خود آقای ضرغامي گفته من مي‌خواهم تغییرات جدی در سازمان بدهم اما بدنه همراهی نمی کند. اين حرف را قبول داريد؟ حتی گفته قریب به 70% بدنه سازمان با ما نیستند.

 

خیر، آن 30% ديگر چه كردند؟ اورانيوم كه غني نمي‌كنند. آن 70% مثلاً خيلي كارهاي مهمي مي‌كنند؟ چرا صدا و سيما مثلاً از همين مستندسازهايي كه آقاي طالب‌زاده آورده بود، استفاده نمي‌كند؟ چرا مسئوليت‌ها را به آنها نمي‌دهند؟ اتفاقاً اگر مي‌گوييد كه در داخل سازمان كسي را نداريد كه اثر خوبي بسازد، پس وقتي از بيرون كار باارزشي مي‌دهند، بايد استقبال کنید و آن را پخش کنید.

 

البته در طی یک سال اخیر صدا و سيما تغييراتي داشت، مثل برنامه ديروز، امروز، فردا، مستند شاخص و... اما همان طور كه پيش‌بيني مي شد، اينها مقطعي بودند، با اين اوصاف چه نمره‌اي به صدا و سيما طی یک سال اخیر مي‌دهيد؟

 

بعضي از اتفاقات مثبتي كه در صدا و سيما افتاد، حاصل حكم آقا نبود، چون اگر قرار بود صدا و سيما به احكام رهبري واكنش درستي نشان بدهد، در طي اين سال‌ها آقا به بسياري از نكات مهم اشاره كرده‌اند. به‌طور مشخص فكر مي‌كنم در آبان يا آذر 85 كه آقاي ضرغامي تازه منصوب شده بود، آقا يك سخنراني داشتند كه در تلويزيون هم پخش شد و آن زمان آن را كامل در نشریه سوره هم چاپ كرديم. آقا آنجا خيلي نكات مهمي گفتند.

 

مثلاً چه نكاتي؟

 

يكي در بحث عدالت‌خواهي و نهي از تجمل‌گرايي بود. ايشان فرمودند: «تجمل‌گرايي را تخريب كنيد.» نگفتند تجمل‌گرايي نكنيد، گفتند تخريب كنيد، يعني صدا و سيما بايد تجمل‌گرايي را تخريب كند. چه كسي مي‌تواند تجمل‌گرايي را تخريب كند؟ كسي كه تجمل‌گرايي را ترويج نكند و آن را شايسته و لايق تخريب بداند؛ ولي اين صدا و سيمايي كه ما مي بينيم، نه تنها تخريب نمي‌كند، نه تنها موضعش در برابر تجمل‌گرايي، بي‌طرف هم نيست، بلكه انواع و اقسام تجمل‌گرايي را ترويج مي‌كند. یا بحث جنگ نرم را آقا در همان سال در سخنراني مشهورشان فرمودند. جنگ نرم يعني مبارزه با زرسالاران اقتدارطلب جهاني. زرسالاران اقتدارطلب در دنيا چه كساني هستند كه تلاش مي‌كنند جنگ رسانه‌اي عليه جمهوري اسلامي راه بيندازند؟ شما مگر مي‌توانيد با زرسالاران اقتدارطلب داخلي كه ادامه همان سرمايه‌داري جهاني در ايران هستند، در نيفتيد و بعد بخواهيد با اربابان آنها در بيفتيد؟ اينها يك كليت به هم پيوسته هستند. يا مثلاً بحث عمده ديگري كه آقا مطرح كردند، راجع به روشن‌بيني ديني و پرهيز از نظريه جذب بود كه مي‌گويد دين را با يك سري افزودني‌هاي غيرمجاز به مردم معرفي كنيد و براي مردم جا بيندازد. جالب است كه نويسنده سريال فاصله‌ها در مصاحبه‌اي رسماً اين را بيان مي‌كند كه ما در سريال نرگس هم مي‌خواستيم روابط پسر و دختر را عادي كنيم، ولي در آنجا به ما اجازه ندادند و موفق نشديم، ولي در اينجا ديگر موفق شديم! يعني از مذهب به عنوان يك چيز حاشيه‌اي استفاده كرديم تا اهداف ديگري را پيش ببريم. نكته ديگر اين است كه خود ما هم از اين فرصت استفاده نكرديم، چون صدا و سيما در فشار قرار گرفته بود و كساني كه با موضع صدا و سيما همسو بودند، صدا و سيما از لحاظ سياسي نمي‌توانست با آنها همراهي كند. نگاه صدا و سيما از لحاظ اجتماعي و فرهنگي، نگاه سبزهاست، نگاهش نگاه تحقير مستضعفين است، نگاهش نگاه حذف مستضعفين است. حالا صدا و سيما دستش مي‌رسد مستضعفين را از فضاي رسانه پاك مي‌كند، آنها مي‌خواستند دستشان برسد، از فضاي سياست حذف‌شان ‌كنند. آنها مي‌خواستند هر كسي را كه مطالبات زياده‌خواهانه آنها را قبول نداشت و قبلاً صدا و سيما آنها را از صفحه رسانه‌اي كشور حذفشان كرده بود، حتي از صفحه سياسي حذف‌شان كنند.

 

لذا تناقضي در رفتار صدا و سيما پيش آمد، چون اگر مي‌خواست از لحاظ سياسي هم با فتنه سبز همراهي كند، دستش حسابي رو مي‌شد، مجبور شد به يك سري عناصر حزب‌اللهي كه داخلش بودند، باج بدهد؛ يعني ضرايب عوض شد و باز حزب‌اللهي‌ها عزيز شدند و طيفي از بچه‌هايي كه در معاونت سياسي بودند، دستشان باز شد كه يك سري حرف‌هايي را كه تا امروز نمي‌توانستند بزنند، بگويند، يعني صدا و سيما با تدبير اين كار را نكرد، بلكه در اثر فشارها و محدوديت‌ها دست به اين كار زد. ما بايد از اين فرصت استفاده مي‌كرديم، ولي بعضي‌ها متأسفانه از اين طرف هيجاني شدند و جو آنها را گرفت. ما كه اين صدا و سيما را مي‌شناسيم. اگر اين صدا و سيما رسانه جنگ نرم بود، اگر صدا و سيماي حزب‌اللهي و انقلابي بود، بايد آثاري را در اين پنج شش سال از او مي‌ديديم كه اگر رسانه ما درست عمل مي‌كرد، اصلاً فتنه سبز پيش نمي‌آمد. چهار پنج تا برنامه ديديم و فكر كرديم تمام شد. در همان برنامه‌اي كه يك جلسه هم از ما دعوت شد و رفتيم، من واكنش‌هاي مختلفي را از بچه‌ها گرفتم.

 

در مناظره با آقای مطهری؟

 

بله، خيلي‌ها‌ از بحث‌هاي آخر من ناراحت بودند كه تو چرا دوپينگي پيش نرفتي و تا آخرش نكوبيدي و مثلاً با آقاي مطهري درگير نشدي و چرا گفتي كه در ايران آزادي بيان به‌طور كلي وجود ندارد و اين حرف، حرف ضد انقلاب است. حتي شايد مجري آن برنامه هم از من ناراحت شد، ولي من نمي‌توانستم فقط به نوك دماغم نگاه كنم و فقط وقتي طرف كم آورده، ما را بياورد و دوپينگ كند و فردا هم بگويند اين هم نتيجه‌اش. تا خيالشان راحت شد، بلافاصله آقاي يامين‌پور را حذف كردند. برنامه ديروز، امروز، فردا را مي‌خواهيم چه كار؟ بگذاريمش كنار. يعني نگاه استراتژيك رسانه ملي، برنامه زرد نود است و به برنامه ديروز، امروز، فردا مثل تاكتيك نگاه مي‌كند و ما نبايد به چنين مديريت سياسي‌كاري اجازه بدهيم كه از ظرفيت‌هاي حزب‌اللهي به شكل دوپينگي براي حفظ مصالح و ابقاي مديريت خودش استفاده كند، وگرنه اگر مصالح انقلاب و مصالح مردم برايش مهم بود، وقتي كه فضا آرام مي‌شد كه بايد ظرفيت‌هاي جديدي پديد مي‌آمد و خيلي از حرف‌ها را در فضاي آرام‌تر مي‌توانستيد بزنيد.

 

مستندهائي مثل شاخص هم همين طوري هستند، مقطعي و با عجله و...

 

آنها كه اصلاً يك تيم هستند، يعني كلش آقاي بوالی است. او را ترور كنند، هيچ ردي از اسلام و مسلمين در صدا و سيما نمي‌ماند! اين البته نقطه قوت آقاي بوالي، اما نقطه ‌ضعف صدا و سيماست. بله، يك بچه بسيجي تخريب‌چي جنوبي زمان جنگ مي‌آيد و پاي كار مي‌ايستد و همين نشان مي‌دهد تو يك بچه حزب‌اللهي را كه نخواستي يا نتوانستي حذف كني، يك روزي اين جوري به كارت مي‌‌آيد.

 

نظر شما به طور خاص در مورد برنامه دیروز، امروز، فردا که مدتی است تعطیل شده چیست؟

 

مجموعا برنامه موفقی بود اما به نظر من مشكل اساسي‌اش اين بود كه بعد از اينكه حرارت فتنه كم شد، نتوانست بحث‌هاي عميقي را مطرح كند و به بحث های روزمره دچار شد. مثلاً فلان سريال‌ خارجی و مشایی و...

 

بحث‌هاي عميق‌تري وجود داشت و بايد ريشه فتنه را مي‌زد. من در حد ناقصي كه به عقلم مي‌رسيد، بحث عدالت رسانه‌اي را مطرح كردم كه به نظرم خيلي جاي كار داشت. ما به اين گونه مباحث احتياج داريم و در لايه‌هاي عميق‌تر اجتماعي حرف براي گفتن داريم. نبايد خودمان را در سوژه‌ها محصور كنيم بلکه برويم دو تا سوژه بسازیم و تعریف کنیم.

 

از برنامه‌هاي ديروز، امروز، فردا كداميك براي شما قابل قبول‌تر بود؟

 

من همه‌شان را نديدم، ولي برنامه آقاي قاسمي خوب بود. که رمز موفقیت آن برنامه هم این بود که حاج سعید قاسمی از خودش حرفی نزد. بلکه آمد و آیینه‌گی امام و انقلاب را برعهده گرفت. یعنی حرف‌های امام را از رو خواند. حرف‌هایی که تاحالا سانسور شده بود و برای مخاطب جذاب بود. مردم لحن او و سوزي را كه در صداي او بود، باور كردند، چون خيلي‌هاي ديگر هم ممكن است بخوانند، ولي مردم باور نكنند. چيزي كه ملت مي‌خواهند، عدالت است، آن هم عدالتي كه با يك بيان صادقانه به آنها منتقل شود، چون اگر عدالت را قالتاق‌ها بيايند مطرح كنند، بعد از مدتي ملال‌آور و لوث مي‌شود.
نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها