رزمنده

برچسب ها - رزمنده
صحرایی ناراحت و نگران بود. یکی از بچه ها، موتور آورد. صحرایی سوار موتور شد و رفت به طرف سنگری که جواد آن جا بود. وارد سنگر که شدیم، دیدم پسر آقای صحرایی نشسته و دارد از ترس مثل گنجشک به خود می لرزد...
کد خبر: ۱۸۸۲۲۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۲/۰۹/۲۰

جدیدترین اخبار پربازدید ها