کد خبر: ۱۰۵۳۸۲
زمان انتشار: ۱۰:۴۲     ۱۸ دی ۱۳۹۱
آیت‌الله تهرانی می‌گفت: در روایات ما آمده است که مؤمن ضعیف‌النفسی که نهی از منکر نمی‌کند، دین ندارد و عالمان ساکت در برابر هتک اسلام، از یهود و نصاری هم بدترند!
به گزارش تسنیم ، امروز 24 ماه صفر است؛ صاحب اخلاق الهی، مرحوم آیت‌الله مجتبی تهرانی سال گذشته در چنین روزی از سلسله مباحث «امام حسین(ع)؛ انسان ضد غرور» درباره خطبه‌ای که حضرت ابی‌عبدالله(ع) دو سال قبل از واقعه عاشورا برای گروهی از صحابه و تابعین در منا ایراد فرمودند، به ارائه سخن پرداختند؛ متن بیانات ایشان چنین است:
 
بحث ما راجع به خطبه امام حسین(ع) بود که در سال 58 در منا ایراد فرمودند. ما آن خطبه را به سه بخش تقسیم کردیم، در جلسه گذشته وارد بخش دوم شدیم و عرض کردیم که بخش دوم ناظر به روایات مجعولی است که بنی‌امیه و دست نشانده‌های آنها از پیغمبر اکرم(ص) نسبت به امرا و رهبران جامعه ـ به تعبیر خودشان «نسبت به خلفا» ـ ساخته و جعل کرده بودند. مضمون برخی از این جعلیات این بود که اگر کسی جامعه اسلامی را به دست گرفت و مرتکب هر گناهی هم که شد، مردم حق ندارند به آنها اعتراض کنند.
 
امام حسین(علیه‌السلام) همه اینها را می‌دانست و این مسائل برایش خیلی روشن بود. حالا امام حسین(ع) باید چه کار کند؟ یک دسته از آن روایاتی را که بنی‌امیه و عمالشان جعل کرده بودند، نسبت به مدح صحابه بود که حضرت با بخش اول خطبه، مشتشان را تقریباً باز کرد؛ چون همه مخاطبان حضرت، صحابه و تابعین بودند، لذا ایشان با روایاتی از پیغمبر اکرم(ص)، جایگاه خلافت و امامت در جامعه اسلامی را تبیین فرمودند.
شما از یهود و نصاری بدترید!
 
اما بخش دوم: در اینجا حضرت سراغ آیات قرآنی در باب امر به معروف و نهی از منکر رفتند. آنها روایاتی جعل کرده بودند که کسی حق ندارد به امرا اعتراض کند، ولو آنها هر غلطی بکنند و هر کبیره‌ای مرتکب شوند، مردم باید از آنها اطاعت کنند. حضرت به همین افرادی که در آنجا بودند، یعنی صحابه و تابعین خطاب کردند: «اعْتَبِرُوا أَیُّهَا النَّاسُ بِمَا وَعَظَ اللَّهُ بِهِ أَوْلِیَاءَه» در این قسمت از خطبه حضار، مخاطب امام نیستند و به عبارتی دیگر «مخاطب» دیگر جنبه صنفی و شخصی ندارد، بلکه مخاطب ایشان، عموم مردم هستند؛ حضرت «یا ایها الناس» را به کار می‌برد که ای مردم، از پندهای الهی به اولیائش، پند بگیرید. تعبیر «ای حاضرین» یا «ای مؤمنین» نیست. حتی حضرت، قیدی هم نیاورد که سخنش را منحصر به صحابه و تابعین کرده و به اصطلاح دانه درشت‌های جامعه را مورد خطاب قرار دهد؛ مخاطب حضرت همه مردم هستند.
 
حالا از این نکته مسئله بسیار زیبایی به دست می‌آید که توضیح می‌دهم؛ بعد از آنکه حضرت این جملات را می‌گویند، می‌فرمایند: «وَ إِنَّمَا عَابَ اللَّهُ ذَلِکَ عَلَیْهِمْ»؛ خدا احبار و ربانیون، یعنی چهره‏های مذهبی یهود و نصاری را نکوهش می‌کند. خداوند اینها را نکوهش کرده است برای اینکه آنها ظالمانی که کارشان منکرات و فساد بود را می­دیدند، اما نهیشان نمی‌کردند. «فَلَا یَنْهَوْنَهُمْ عَنْ ذَلِک» حضرت روی این مسئله دست می‏گذارد و موضوع را سمت دین یهود و نصاری می‏برد؛ این یعنی اینکه شما از یهودی‌ها و نصرانی‌ها هم بدتر هستید!
 
امر به معروف و نهی از منکر، قوام دیگر فرائض
 
خدا آنها را نکوهش می‌کند که چرا اینهایی که به عنوان چهره‌های مذهبی در جامعه هستند، در مقابل فساد و منکرات اینها نمی‌ایستند و نهی از منکر نمی‌کنند. تعلیل را دقت کنید: «فَبَدَأَ اللَّهُ بِالْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْیِ عَنِ الْمُنْکَرِ فَرِیضَةً مِنْهُ لِعِلْمِهِ بِأَنَّهَا إِذَا أُدِّیَتْ وَ أُقِیمَتْ اسْتَقَامَتِ الْفَرَائِضُ کُلُّهَا هَیِّنُهَا وَ صَعْبُهَا»؛ خدا از امر به معروف و نهی از منکر شروع کرده است و آن را واجب کرده است برای اینکه می‌داند اگر به فرائضی که در دین مقدس اسلام وارد شده است عمل شود، احکام الهی به پا داشته می‏‌شود، یعنی مردم معروف را انجام می‏‌دهند و از منکر پرهیز می‏‌کنند، همه اینها در صورتی است که امر به معروف و نهی از منکر انجام شود. «وَ ذَلِکَ أَنَّ الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْیَ عَنِ الْمُنْکَرِ دُعَاءٌ إِلَى الْإِسْلَام»[1] اگر این کار انجام شود، موجب می‌شود که مردم به اسلام دعوت شوند.
 
امام حسین «دردِ دین» داشت!
 
پس درد امام حسین(ع) درد دین است، درد اسلام است، نه درد حکومت. امام دنبال حکومت نبود. او می‏دانست که بنی امیه می‌خواهند براندازی کنند، اما نه براندازی حکومت، بلکه قصدشان براندازی دین و آیین اسلام بود. آنها لاابالی‌گری را در جامعه ترویج می‌کردند، چون این کارشان موجب براندازی دین می‏شود و امر به معروف و نهی از منکر جلوی این براندازی را می‌گیرد، یعنی نمی‌گذارد چنین چیزی در جامعه وارد شود.
گفتیم: [2] امام حسین در وصیتنامه‌اش که به برادرش محمدبن‏حنفیه نوشت و در مدینه به او داد، فرمود: من دارم برای اقامه امر به معروف و نهی از منکر می‌روم، قیام من برای ریاست و اینها نیست.[3] در خطبه‌ای هم که حضرت خواندند، فرمودند: «أَ لَا تَرَوْنَ أَنَّ الْحَقَّ لَا یُعْمَلُ بِهِ وَ أَنَّ الْبَاطِلَ لَا یُنْتَهَى عَنْه»[4] اینها مربوط به بحث‌هایی است که من قبلاً کردم.
 
اسلام و کفر از اعمال بیرونی جامعه فهمیده می‏‌شود
 
در اینجا نکته‌ای را تذکر می‏دهم که قبلاً به آن اشاره کرده‌ام و الآن هم چون مربوط به بحثم هست، باید بگویم. منظور از «دین» که ما می‌گوییم، مجموعه‌ای از اعمال درونی و بیرونی است. اما در مورد اعمال درونی، معلوم نمی‌شود که در ذهن شما چه می‌گذرد یا به چه چیزی اعتقاد دارید. من در دل شما نیستم و اینها را نمی‌فهمم، شما هم، اعمال درونی من را نمی‌دانید، نه من درونیات شما را می‌بینم و نه شما درونیات من را می‌بینید. پس ما از کجا می‌توانیم دین یک شخص یا جامعه را کشف کنیم؟ راه شناسایی دین و آیین شخص و جامعه چیست؟ اعمال بیرونی است نه درونی. این که چه کارهایی را انجام می‌دهد و چه کارهایی را ترک می‌کند، از اینجا می‌توان فهمید که شخص یا جامعه چه دینی دارد.
 
در اینجا امام حسین(ع) می‌گوید: اگر امر به معروف و نهی از منکر اقامه شود، اینجا است که اسلام در جامعه درست پیاده شده است، چون ما که از اعمال درونی افراد چیزی نمی‌فهمیم. نه می‌فهمیم مسلمان است و نه می‌فهمیم که کافر است، اسلام و کفر جامعه را هم از اعمال بیرونی می‌فهمیم، یعنی امر به معروف و نهی از منکر نسبت به کارهای بیرونی است.
 
مؤمن بی‌دین کیست؟
 
از پیغمبر اکرم دارد که فرمودند: «إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَیُبْغِضُ الْمُؤْمِنَ الضَّعِیفَ الَّذِی لَا دِینَ لَهُ» خدا آن مؤمن ضعیف‌النفسی را که دین ندارد، مبغوض می‌دارد. چه مؤمنی است که دین ندارد؟ «فَقِیلَ لَهُ وَ مَا الْمُؤْمِنُ الَّذِی لَا دِینَ لَهُ» سؤال کردند چه طور شد؟ مؤمن ضعیفی که دین ندارد کیست؟ «قَالَ الَّذِی لَا یَنْهَى عَنِ الْمُنْکَرِ»[5] کسی که نهی از منکر نمی‌کند. این سخن پیغمبر، این نکته را مطرح می‌کند که ما به وسیله کارهای بیرونی افراد می‌فهمیم که چه کسی دین دارد و چه کسی ندارد.
 
ممکن است کسی از نظر درونی به کار خلاف و حرام اعتقاد نداشته باشد و خودش هم انجام ندهد، ولی از نظر بیرونی وقتی دیگران آن کار را می‌کنند، بی‌تفاوت از کنار آن می‌گذرد. پیامبر می‌فرماید: این شخص دین ندارد، مؤمن ضعیفی است که دین ندارد. مؤمن است چون درونش واقعاً اعتقاد دارد، اما دین ندارد چون از نظر ظاهر مبرزی ندارد که گویا باشد چه دین و آیینی دارد.
 
چهره‏‌ای دیگر از امربه‏ معروف‏ و نهی‏ از منکر در روایات عامه
 
در اینجا من نکته‌ای را عرض کنم که جلسه گذشته اشاره کرده‌ام و حالا هم اشاره می‌کنم. کسانی که آمدند آن روایات مجعول را در جامعه اسلامی از پیغمبر اکرم(ص) پخش کردند که با امرایتان مقابله نکنید، حتی اگر از آنها منکر و کبائر هم دیدید، او را اطاعت کنید، همان افراد از دستشان در رفته است و روایاتی را در باب امر به معروف و نهی از منکر نقل کرده‌اند.
 
من چون اسم یکی از آن کتب را بردم، این روایت را هم از همان کتاب می‌گویم. در کنز العمال دارد، دیگران هم دارند، اما چون آن روایت جعلی را از این نقل کردم، اینجا هم از خود آن نقل می‌کنم، دارد که پیغمبر اکرم فرمود: «قال لا ینبغی لنفس مؤمنه تری من یعص الله فلا تنکر علیه»[6] برای هیچ نفس مؤمنی سزاوار نیست که ببیند کسی دارد معصیت خدا را می‌کند، ولی او نهی از منکر نکند. شما که گفتید: جایز نیست علیه رهبر فاسد قیام کرد! می‌گفتید: هر کاری که او می‌کند، باید اطاعتش کنید! پس این روایت دیگر چیست؟ آن روایات چه بود که نقل کردید و این امر به معروف و نهی از منکر چیست که نقل می‏کنید؟
 
امر به معروف و نهی از منکر حاکمان ظالم، بالاترین جهاد
 
باز از پیغمبر اکرم(ص) دارد که فرمودند: «افضل الجهاد کلمه عدل عند امام جائر»[7] با فضیلت‌ترین جهاد، سخن عادلانه گفتن نزد پیشوای ستمگر است. حضرت در اینجا بحث را بسیار زیبا به صورت قالبی مطرح کرد. امام، یعنی کسی که زمام امور مسلمین را در دست گرفته است. شما که گفتید کسی حق ندارد به امیر چیزی بگوید، اینجا چگونه می‌گویید: پیغمبر(ص) فرمود: «افضل الجهاد کلمه عدل عند امام جائر»؟!
 
روایتی را از پیغمبر اکرم(ص) نقل می‌کنند که در صحاح هست، به نظرم ابی‏عمامه است که نقل می‌کند، می‌گوید: «عرض لرسول الله رجلٌ عند الجمره الاولی فقال یا رسول الله ای الجهاد افضل؟» وقتی که پیغمبر اکرم به حج رفته بود، در رمی جمره اولی، حضرت داشت رمی جمره می‌کرد که شخصی سؤال کرد: کدام جهاد در بین جهادها فضیلتش از همه بالاتر است؟ «فسکت!» آقا جوابش را نفرمود «فلما رمی جمره الثانیه». جمره اولی تمام شد و سراغ جمره دوم رفتند. آنجا شروع کردند رمی کردند که «سأله: ای الجهاد افضل؟» باز جلو آمد و همان سؤال را کرد، «فسکت!»؛ حضرت جوابش را نداد و سکوت کرد. «فلما رمی جمره العقبه»، دارد جمره عقبه را هم که انجام دادند «وضع رجله لیرکبه» حضرت پایش را در رکاب گذاشت که سوار شود و برود، چون حضرت روی زمین ایستاده بود اما مرکبش همراهش بود، «قال: این سائل» کسی که از من آن سؤال را کرد کجاست؟ «قال: انا یا رسول الله» من اینجا در خدمتتان هستم «قال: کلمه حق تقال عند زی سلطان جائر»[8] حضرت فرمودند: بهترین جهادها، کلمه حقی است که نزد کسی بگویی که سلطه بر ابدان پیدا کرده است و سزاوار آن نیست. این عجیب است که اینها را هم خودشان نقل می‌کنند.
 
روایتی عجیب از راویان احادیث جعلی!
 
کنز العمال روایتی را از پیغمبر اکرم(ص) نقل می‌کند که آن را می‌خوانم، خواندنی هم هست. من یادم نیست در گذشته به این برخورد کرده باشم، همین اخیراً به این روایت برخورد کردم. همان‌هایی که آن روایات جعلی را نقل کردند و من هم برایتان خواندم که اگر کسی امارت مسلمین را در دست گرفته است ـ خلافت یا امامت؛ هرچه می‌خواهید تعبیر کنید! ما در الفاظ دعوا نداریم ـ هر کاری کرد تا وقتی که نماز می‌خواند،[9] گناهش برای خودش است و ثواب تو هم برای خودت است، به او کاری نداشته باشید!
 
همین افرادی که می‌گویند: حق هیچ تعرضی نسبت به امیر، خلیفه یا امام ندارید، به بحث امر به معروف و نهی از منکر که می‌رسند، مجبور هستند که این اخبار را هم نقل کنند؛ نمی‌توانند روایات را اسقاط کنند، چون این روایات در سطح جامعه پر بوده است. به خاطر آیات و روایاتی که در این زمینه آمده است، مجبور می‌شوند بگویند.
 
روایتی در کنز العمال از پیغمبر اکرم(ص) نقل شده که خیلی عجیب است و من این روایت را ندیده بودم و تازه دیدم. دارد که پیامبر(ص) فرمود: «لتأمرن بالمعروف ولتنهون عن المنکر» امر به معروف و نهی از منکر کنید «أو لیبعثن الله علیکم العجم» اگر خودتان این کار را نکردید، خدا عده‌ای از عجم را علیه شما مبعوث می‌کند، «فلیضربن رقابکم، ولیکونن أشداء لا یفرون»[10] آنها که سر کار می‌آیند گردن‌هایتان را می‌زنند و راه فرار هم ندارید. بدانید، خدا نمی‌نشیند تماشا کند که شما دینش را به ملعبه و بازیچه بگیرید. خودشان این را نقل می‌کنند.
 
ما خیلی روایت در این مورد داریم، ولی چون بحث، بحث مفصلی است فقط اشاره می‌کنم. مطلبی را که می‏خواستم عرض کنم آن چیزی بود که امام حسین(ع) در بخش دوم خطبه برای مردم مطرح می‌فرماید: «أیّها النّاس» و من به خاطر همین، این بخش را از بخش سوم جدا کردم.[11] این بخش خطاب به مردم است که ای مردم حواستان را جمع کنید، به احبار و بزرگان امت تذکر دهید.
 
«مردم» باید «علما» را امر به معروف و نهی از منکر کنند!
 
حضرت در اینجا «مردم» را پیش می‏کشد. اینجا بحث کسانی نیست که در جامعه وجاهت دینی داشتند و وظیفه‌شان حمایت از دین بود، ولی به خاطر تطمیع یا تهدید به این وظیفه عمل نکردند. اینجا بحث در مورد علمایی نیست که چون ترسیده اند یا به آنها پول داده‌اند و نان خور آنها هستند یا وعاظ السلاطین و مزدور هستند و پول می‏گیرند تا تعریف کنند، نیست. معاویه تمام این کارها را کرده بود و همه را در ارتباط با معاویه نقل کردم.
 
در اینجا امام حسین(ع) می‌گوید: ای مردم شما خیال نکنید تکلیف از شما ساقط است، اگر اینها به وظیفه‌شان عمل نمی‌کنند، تکلیف از شما ساقط نیست، شما باید اینها را امر به معروف و نهی از منکر کنید. نکته اساسی اینجا است. امیرالمؤمنین علی(علیه‌السلام) در قوالب گوناگون و تحت عنوان «نصیحۀ لائمه المسلمین» خیرخواهی کردن برای ائمه مسلمین، این مسئله را مطرح می‌کند.
 
دین‏داری ظاهری روش بنی‌امیه است!
 
اصلاً ما دستور داریم که باید تذکر بدهیم و اینکه چون مثلاً معاویه در یک جایگاه کذا است، حق نداریم چیزی بگوییم، در اسلام نیست. این است که تعبیر کردم دین‌داری ظاهری با اسلام‏شناسی و دین‏شناسی فرق دارد. ائمه ما آمدند گفتند: دین‌شناس شو! نه دین‌دار ظاهری! سوء استفاده از حماقت افراد، کار معاویه است نه کار ما. ما افرادی هستیم که از طرف خدا مبعوث شده‏ایم که به افراد و جامعه، شعور دینی تزریق کنیم، مردم را دین‏شناس و اسلام‌‏شناس کنیم. دین‌داری ظاهری سبک بنی‌امیه است، لذا حتی اگر در من علی(علیه‌السلام) هم چیزی دیدید، بیایید و به من بگویید.
 
امر به معروف و نهی از منکر رهبران جامعه، شرایط دارد
 
من موازین شرعی را به تو گفته‏ام، یک سنخ ضروریات هم داریم که آنها را می‌دانید، آیا اگر دیدید که چیزی برخلاف آن موازین و ضروریات از امیر یا حاکمی صادر می‌شود به او نگویید؟ آیا «یجب علیَّ اطاعته» اطاعتش واجب است؟ نه این نیست، بلکه «یجب علیَّ امر بالمعروف و نهی عن المنکر» اگر واقعاً منکری را از امیر یا حاکم دیدید، امر به معروف و نهی از منکر واجب است. البته با رعایت شرایط، یک وقت اشتباه نکنید. عده‌ای هستند که از آن طرف می‌غلطند.[12]
 
سخن امام حسین(ع) همیشه یک چیز بود؛ «اسلام»
 
در اینجا که امام حسین(ع) تعبیر به «ناس» می‌کند، می‌گوید: مردم، به همه‌تان می‌گویم، ببینید خدا آن رهبران دینی در جامعه را که به جهاتی کوتاه آمدند، چطور نکوهش می‌کند. نباید این‏طوری شود، اگر این رویه لاابالی‏گری در جامعه ادامه پیدا کند و به تعبیری منکر معروف و معروف منکر شود، دیگر از دین خبری نیست که نیست. آنجا دیگر «وَ عَلَى الْإِسْلَامِ السَّلَامُ» حرفی که امام حسین(ع) در مدینه به مروان زد.
 
فردای آن شبی که حاکم مدینه امام حسین(ع) را خواست و گفت: بیعت کن و حضرت گفت: بیعت نمی‌کنم، در کوچه مروان با ایشان برخورد کرد و به امام حسین(ع) گفت من نصیحتت می‌کنم که بیا با یزید بیعت کن، امام فرمود چه می‌گویی؟ کسی مثل یزید که مُعلن به فسق است، زمام امور مسلمین را به دست گیرد؟ در اینجا فرمود: «وَ عَلَى الْإِسْلَامِ السَّلَامُ»[13] یعنی باید فاتحه اسلام را خواند.
 
تمام حرف‌های امام حسین با هم هماهنگی دارد، هیچ‏جا نمی‌بینیم که حرف‌های حضرت، حتی تفاوت کوچکی داشته باشد، هدف نهایی‌اش هم دین بود. ایشان می‌گفت من بروم هدف بماند، اسلام بماند و این روشی هم که بنی‌امیه در پیش گرفتند طوری می‌شود که «وَ عَلَى الْإِسْلَامِ السَّلَامُ».
 
حضرت در بخش دوم خطبه، سراغ توده مردم رفته است که شما هم وظیفه دارید نه این که بنشینید تماشا کنید. تو برو به عالم بگو که آقا! خودتان فرمودید این حلال است و این حرام است، حالا چه طور شده است که خودتان عمل نمی‌کنید؟ البته با رعایت شرایطش این کار را انجام بده. لذا مخاطب امام حسین(علیه‌السلام) در بخش دوم مردم هستند، بعد در بخش سوم می‌رود که مخاطبش همان افراد دانه درشت جامعه بودند، می‌گوید «ثم أنتم أیتها العصابة»[14] خطاب به اینها می‌کند، آی گروهی که جزو دانه درشت‌های جامعه هستید و بعد شروع می‌کند راجع به این گروه صحبت کردن که ان‌شاء الله جلسه بعد وارد می‌شوم.
 
توسل: اهل بیت(ع) در مجلس یزید
 
و اما توسل؛ جلسه گذشته راجع به اهل بیت(ع) عرض کردم که اینها را به شهر شام بردند، روایتی از امام زین‌العابدین(علیه‌السلام) نقل می‌کنم. ایشان می‌فرمایند وقتی می‌خواستند ما را در مجلس یزید وارد کنند، یک ریسمان آوردند و سر آن ریسمان را به گردن من و به گردن ام کلثوم بستند و یک سر آن ریسمان را به کتف عمه‌ام زینب(س) و سکینه بستند. تعبیر عجیبی است، می‌فرماید: ما را به سمت همین مجلس سوق دادند: «کالغنائم» لا اله الا الله. خیلی تعبیر بدی است؛ اغنام یعنی چهارپایان. هر وقت ما در راه رفتن ملاحظه این بچه‌ها را می‌کردیم و آرام می‌رفتیم «ضربونا» ما را می‌زدند تا اینکه ما را در مقابل یزید بردند.
 
حضرت می‌فرماید که یزید گفت: این بی‌بی‌ها را پشت سر او ببرند و آنجا قرار دهند. چرا؟ معلوم است برای این که آنها آن بی‌ادبی‌هایی را که می‌خواست به سر امام حسین(علیه‌السلام) بکند، نبینند. حضرت می‌فرماید: دیدم این بچه‌ها سر کشیدند که نگاه کنند، یزید دارد با سر امام حسین(علیه‌السلام) چه می‌کند. تا چشمشان به آن حرکت زشت افتاد، شروع کردند بلندبلند گریه کردن و صیحه زدن. آن قدر اینها صیحه می‌زدند و گریه می‌کردند که زن‌های یزید هم پشت پرده شروع کردند به گریه کردن.
 
در لهوف می‌نویسد «و أما زینب فإنها لما رأته»؛ اما زینب(س) وقتی چشمش به این افتاد که او با چوب خیزران دارد به لب و دهان برادرش حسین می‌زند «أهوت إلى جیبها فشقته» دست برد و گریبانش را پاره کرد «فصاحت» ناله می‌زد «ثم نادت بصوت حزین یفزع القلوب یا حسیناه یا حبیب رسول الله یا ابن مکة و منى یا ابن فاطمة الزهراء سیدة النساء یا ابن بنت المصطفى»[15].
 
**********************************
 
[1] . بحارالأنوار، ج97، ص79
[2]. من در سال‌های گذشته نسبت به ابعاد گوناگون قیام امام حسین(ع) بحث‌های مفصلی کرده‌ام و یک بُعدش همین مسئله امر به معروف و نهی از منکر بود، تحت این عنوان بحث کردم ولی الآن بحثم چیز دیگری است، البته در این رابطه قرار می‌گیرد.
[3]. ، همه این مطالب را من قبلاً بحث کردم، الآن دیگر رد می‌شوم.
[4] . بحارالأنوار، ج75، ص116
[5] . الکافی، ج5، ص59
[6]. کنزالعمال، ج3، ص85
[7]. کنزالعمال، ج3، ص64؛ سنن ترمذی، ج8، ص83؛ مسند احمد، ج36، ص 542 و...
[8]. سنن ابن ماجه، ح4012
[9]. تازه نماز را هم هرجور که می‌خواهد بخواند!
[10]. کنزالعمال، ج3، ص85
[11]. که ان شاء الله اگر برسیم، آن بخش را هم بحث می‌کنیم.
[12]. مشکل ما این است که نمی‌توانیم مسائل را بگوییم.
[13] . بحارالأنوار، ج44، ص326
[14] . تحف‏العقول، ص237
[15] . اللهوف، ص177
نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها