کد خبر: ۱۳۳۰۶۵
زمان انتشار: ۰۱:۵۶     ۲۳ ارديبهشت ۱۳۹۲
مجله ایده آل نوشت: گاهي بدجنس و گاهي هم خوش‌جنس، اينها شخصيت‌هايي است كه يك بازيگر در دوران كاري‌اش مجبور مي‌شود در قالب آنها فرو برود، هرچند مهم اينجاست كه چه كسي بتواند واقعا چنين كاراكترهايي را براي مخاطب خود زنده كند. يكتا ناصر كه در عنفوان جواني يعني 17 سالگي وارد عرصه پرهياهوي بازيگري شد از همان دست بازيگراني است كه چه در نقش‌هاي مثبت و چه منفي خوش درخشيد و خيلي زود قابليت‌هايش را در اين حرفه به اثبات رساند. خانم بازيگر بنا به اذعان خودش زيادي خجالتي است و البته اين خصيصه‌اش بعضي اوقات آنقدر شدت مي‌گيرد كه دست و پايش را گم مي‌كند. البته اين اتفاقي است كه در زندگي واقعي‌اش رخ مي‌دهد وگرنه در زندگي حرفه‌اي او خجالتي بودن هرگز نتوانسته پتانسيل بالايش را براي ارائه نقش‌هاي مختلف تحت تاثير قرار دهد. خواندن همه اولين  بارهايي كه در زندگي يكتا ناصر اتفاق افتاده براي هوادارانش خالي از لطف نخواهد بود.

 

 

یک عکس داشتم، بازیگر شدم

ماجراي بازيگر شدنت چطور بود. مثل خيلي‌ها از بچگي رؤياي بازيگر شدن داشتي يا اتفاقي به اين عرصه وارد شدي؟

از سن خيلي پايين به بازيگري علاقه داشتم البته بايد اتفاقاتي پيش بيايد تا تو بتواني به آنچه مي‌خواهي برسي. يادم مي‌آيد 16ساله بودم و تازه پيش‌دانشگاهي را تمام كرده بودم. در واقع در مرحله‌اي از زندگي‌ام بودم  كه هنوز تصميمي براي آينده‌ام نداشتم. يك روز يكي از دوستانم به من گفت بايد خواهر 5 ساله‌اش را به يكي از دفاتر فيلمسازي ببرد و از من خواست كه همراه او بروم. من هم به قصد همراهي با او به آن دفتر رفتم. آنجا به من گفتند حالا كه تا اينجا آمده‌اي شما هم يك فرم پر كن، يك عكس پرسنلي در كيفم بود که آن عكسم را روي فرم گذاشتم.چند وقت بعد براي بازي در يك سريال با من تماس گرفتند و من براي بازي در سريال 6 قسمتي گل‌هاي كاغذي جلوي دوربين رفتم. بعد از بازي در آن كار براي بازي در سريال «عيد آن سال‌ها»ي آقاي سعيد ابراهيم‌فر انتخاب شدم. بعد از آن هم در رشته مهندسي دانشگاه قبول شدم.

 

در مقابل دوربين هيچ حسي نداشتم

يادت مي‌آيد اولين‌بار كه روبه‌روي دوربين قرار گرفتي چه حسي داشتي؟

واقعيت اين است كه اصلا فكر نمي‌كردم كه يك روز به طور حرفه‌اي بازيگري را دنبال كنم. خب، دنياي بازيگري برايم ناشناس بود. اصلا نمي‌دانستم بايد چه كاري انجام دهم يا اين حرفه آينده خوبي دارد يا نه. شايد به همين دليل رشته دانشگاهي هنر را انتخاب نكردم. هميشه فكر مي‌كردم كارهاي هنري نمي‌تواند به عنوان يك شغل ثابت برايم باشد. اصلا به ذهنم خطور نمي‌كرد روزي به بازيگري بخواهم به عنوان يك شغل نگاه كنم. صادقانه بگويم الان بعد از گذشت اين همه سال روبه‌روي دوربين قرار گرفتن استرس و نگراني‌ام بيشتر از روزهاي اول بازيگري‌ام شده است. آن موقع بازيگري برايم جدي نبود به همين دليل اضطرابي حس نمي‌كردم. خب، هم سنم پايين بود و هم اينكه دانش بازيگري را نداشتم بنابراين وقتي براي اولين‌بار بازي كردم هيچ حس خاصي نداشتم.

 

واكنش افراد گروه در مقابل اولين بازي تو چه بود؟

قبل از شروع فيلمبرداري از من تست بازی گرفته شد و بعد شروع به كار كردم. اما چيزي كه در ذهنم مانده است انرژي‌هاي مثبت اطرافيانم بود. من هميشه عاشق مطالعه بودم اما بعد از اينكه كار بازيگري را شروع كردم سراغ كتاب‌هاي تخصصي، كارگرداني، فيلمنامه‌نويسي، بازيگري و دوربين رفتم. از آن به بعد شروع كردم به طور حرفه‌اي فيلم ديدن و از تجربيات اطرافيانم استفاده كردم.

 

 

سختگير شدم

از چه زماني احساس كردي حرفه بازيگري برايت جدي‌تر شده؟

بعد از نقشی که در سريال «با من بمان» بازي كردم. فكر مي‌‌كنم نقطه عطف زندگي من كار كردن با آقاي لبخنده بود. من هم بازيگري و هم خيلي چيزهاي ديگر را از او ياد گرفتم. تصويربرداري «با من بمان» يك‌سال طول كشيد و يك‌سال زماني است كه مي‌توان در آن خيلي چيزها آموخت به‌خصوص كه نقش من در آن سريال نقش اصلي بود، آنجا بود كه احساس كردم دوست دارم بازيگري را جدي‌تر دنبال كنم. بعد از «با من بمان» تقريبا براي تمام سريال‌ها به من پيشنهاد بازي دادند اما فكر مي‌كردم بايد كار بهتري را انتخاب كنم. نكته عجيب  اين بود كه خيلي‌ها فكر مي‌كردند «با من بمان» اولين بازي من بوده است.

 

حال مادرم را مي‌پرسند!

واكنش خانواده‌ات وقتي به تو پيشنهاد بازي داده شد، چطور بود؟

خانواده‌ام مرا تشويق مي‌كردند ولي نگراني‌هاي خودشان را داشتند. مادرم طفلك خيلي اذيت مي‌شد. آن زمان كه شروع به بازيگري كردم موبايل خيلي رايج نبود و هر كسي موبايل نداشت. خيلي وقت‌ها هم پيش مي‌آمد كه شب‌كار باشم. آن وقت بود كه مادرم تا 5 صبح بيدار مي‌ماند تا به خانه بازگردم حتي بيشتر اوقات با من به لوكيشن مي‌آمد و منتظر مي‌ماند تا كارم تمام شود. هنوز هم كساني كه آن زمان با آنها كار كرده‌ام حال مادرم را مي‌پرسند(مي‌خندد).

 

اعتماد کردم و پشیمان شدم

هيچ‌وقت سعي نكردي به طور آكادميك رشته بازيگري را دنبال كني؟

زماني كه كلاس‌هاي بازيگري رايج شد موقعي بود كه من شناخته شده بودم، شايد اگر در كار آقاي لبخنده «با من بمان» بازي نمي‌كردم، حتما بايد در اين دوره‌ها شركت مي‌كردم. در «با من بمان» آقاي لبخنده آنقدر به من راهنمايي دادند و آنقدر با صبر و حوصله يك سكانس را تكرار می‌کردند تا خوب از آب دربيايد كه ديگر بعد از آن هيچ وقت فكر نكردم بايد در كلاس بازيگري ثبت‌نام كنم ضمن اينكه چون در دانشگاه مهندسي خواندم هميشه فكر مي‌كردم از بقيه كساني كه تحصيلات‌شان بازيگري است عقب هستم، بنابراين سعي كردم با مطالعه اين خلاء را پر كنم. به نظرم فقط بازي بازيگر نيست كه او را موفق مي‌كند، خيلي فاكتورهاي ديگر براي رسيدن به موفقيت وجود دارد مثل اينكه تو بداني چطور با خبرنگارها صحبت كني، روابط  عمومي‌ات بايد به چه شكل باشد، با هر آدمي چطور مراوده داشته باشي، با يك كارگردان چطور صحبت كني، با دستيار كارگردان چطور حرف بزني و... .

كسي كه در محيط سينما و تلويزيون نبوده و مي‌خواهد از نقطه صفر شروع كند بايد خيلي به اين نكات توجه داشته باشد. خيلي وقت‌ها برايم پيش آمد كه حرف‌هايم را به دستيار كارگردان مي‌زدم اما بعدها كم‌كم متوجه شدم اين اطمينان من درست نيست چون ممكن است آدم‌ها آنطور كه خودشان را نشان مي‌دهند، نباشند. همه اين نكات براي ادامه كار مهم هستند و تا تو بخواهي كشف كني در موقعيت‌هاي مختلف چطور بايد رفتار كني، زمان زيادي را از دست داده‌اي.

 

اگر بازيگری بلد نيستي، انسان باش

اولين كار جدي‌ات كدام فيلم بود؟

زماني كه براي فيلم «ساقي» انتخاب شدم وقتي بود كه كم‌كم داشت يك موجي شروع مي‌شد كه از بازيگرهاي جوان‌تر براي نقش‌ها استفاده كنند. تا آن موقع براي بيشتر كارها انتخاب نمي‌شدم چون فكر مي‌كردند سنم كم است. سال 79 كه ساقي را بازي كردم 21 ساله بودم. خب، آن زمان حداقل سن بايد 25 تا 30 سال بود تا به تو نقش جدي داده مي‌شد و تا آن سن بايد در كارهاي نوجوان و كودك بازي مي‌كردي تا قبل از «من ترانه 15 سال دارم» رسما هيچ بازيگر جواني نمي‌توانست نقش اول فيلم را داشته باشد. فكر مي‌كنم اولين كار جدي سينمايي كه بازي كردم همان ساقي بود كه نقش مقابلم را بهرام رادان داشت. او آن موقع فقط «شور عشق» و «آبي» را بازي كرده بود. بعد از بازي در ساقي سطح توقعم بالا رفت. فكر مي‌كردم ديگر در هر كاري نبايد بازي كنم و بايد منتظر باشم تا يك كار خوب به من پيشنهاد شود. البته بعدها كم‌كم متوجه شدم در سينما هيچ ملاك و معياري وجود ندارد كه تو بتواني تصميم بگيري كار بعدي تو چه كاري و چه زماني خواهد بود. فكر مي‌كنم بيشتر شرايط غيراخلاقي است تا اينكه تو بخواهي يك چيز ياد بگيري و آموزش ببيني. من از ابتدا فكر مي‌كردم نبايد پايم را در هر راهي بگذارم. منظورم از غيراخلاقي يك بعد نيست منظورم اين است كه نبايد وارد هر بازي و سياستي شوي كه فقط بخواهي به يك جايگاه برسي. به نظرم اگر مي‌خواهي اسم هنرمند روي تو گذاشته شود بايد تقدس واژه هنر را حفظ كني، اگر فيلم خوبي نتوانستي بازي كني حداقل مي‌تواني انسان خوبي باشي. نمي‌خواهم  فكر كنيد خودم را قبول دارم و از خودم تعريف مي‌‌كنم اما حقيقتا دوست دارم آدم خوبي باشم. خلاصه بعد از ساقي يك‌سالي بيكار ماندم. آن موقع توليد فيلم خيلي بيشتر از الان بود، انواع و اقسام فيلم ساخته مي‌شد پس يك‌سال بيكاري زمان كمي نبود.

 

 

نمی‌دانم من باید سلام کنم یا آنها

بعد از معروف شدنت و اينكه مردم در خيابان تو را ‌شناختند روند زندگي‌ات چه تغييري كرد؟

اينكه مردم در خيابان تو را مي‌بينند و به تو  محبت مي‌كنند، حس لذتبخشي است. البته من يك مشكل بزرگ دارم و آن خجالتي بودنم است. آن روزهاي اول نمي‌دانستم وقتي مردم مرا مي‌‌شناسند و به من نگاه مي‌كنند بايد چه كار كنم، بايد من به آنها سلام كنم يا آنها به من (مي‌خندد).

گاهي برايم پيش مي‌آيد كه حال و روز خوبي ندارم و دوست ندارم شناخته شده باشم اما مجبورم با لبخند به مردم جواب دهم. بعضي وقت‌‌ها شهرت باعث دردسر هم مي‌شود.

 

فرصت‌هایی که از دست دادم

هنوز هم بازيگري مثل روزهاي اول برايت رؤيايي است يا با واقعيت‌هاي ديگري مواجه شده‌اي؟

شايد خيلي بيشتر از قبل به بازيگري علاقه دارم اما واقعا به دليل شرايط بد سينما و تلويزيون خيلي وقت‌ها احساس پشيماني مي‌كنم و احساس مي‌كنم اين حرفه در خيلي مواقع به من صدمه زده است. بعضي وقت‌ها دچار يك دوگانگي مي‌شوم شايد چون بيشتر روزهاي زندگي را بازيگر بوده‌ام تا خود واقعي‌ام. خيلي از فرصت‌هايي كه مي‌توانستم داشته باشم را از دست داده‌ام و با اتفاقاتي در زندگي مواجه شده‌ام كه خيلي خوشايند نيست و متاسفانه هرچه بيشتر پيش مي‌روم احساس بهتري نسبت به شغلم به من دست نمي‌دهد.

 

به‌خاطر شغلم زودرنج شدم

شيرين‌ترين اتفاقي كه از دوران بازيگري‌ات در ذهنت باقي مانده چيست؟

ديدن مردمي كه دائم به من حس خوب و مثبت مي‌دهند خيلي حس شيريني است، ضمن اينكه بازيگري مي‌تواند به آدم انعطاف‌ بيشتري بدهد و تو مي‌تواني خودت را با شرايط مختلف وفق دهي. فكر مي‌كنم حرفه آدم به خصوص بازيگري مي‌تواند روي نحوه زندگي و شخصيت او تاثير بگذارد. اين شغل خواه ناخواه آدم را حساس‌تر و نكته‌سنج‌تر مي‌كند. فكر مي‌كنم اين زودرنجي را هم از شغلم وام گرفته‌ام.

 

یک نفر افسرده می‌شود، یک نفر معتاد

و تلخ‌ترين اتفاق؟

در حال حاضر به جز فوت عسل بديعي چيزي به ذهنم نمي‌رسد به اين دليل كه احساس مي‌كنم آدم‌هايي كه مي‌توانند در حرفه‌شان موفق‌تر باشند زود مي‌روند بدون اينكه آن بازدهي كه توانش را داشتند را از آنها ببينيم. اين شرايط كاري بد سينما همه ما را درگير مسائل مختلف كرده، يك نفر افسرده مي‌شود و فرد ديگر معتاد. اميدوارم هرچه زودتر قبل از اينكه دل بسوزانيم به فكر آدم‌هاي اين حرفه بيفتيم كه وقتي هر كدام از ما به دلايلي از دنيا رفتيم حسرتي باقي نماند. به هر حال مرگ سراغ همه ما مي‌آيد اما بهتر است همان جمعيتي كه براي مراسم ختم و تشييع جنازه تو مي‌آيند وقتي زنده‌اي حضور داشته باشند و از تو حمايت كنند و تو احساس تنهايي كمتري داشته باشي. من نمي‌فهمم چرا عسل بديعي بايد يك‌سال بيكار باشد و حالا كه فوت كرده است همه بيانيه مي‌دهند به‌به چقدر بازيگر خوبي بود و... اين اتفاق واقعا دلم را ‌سوزاند.

نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها