کد خبر: ۱۳۸۵۶۱
زمان انتشار: ۱۹:۵۹     ۱۶ خرداد ۱۳۹۲
گفتگويي خواندني با استاد سید محمد مهدی ميرباقري؛
منتخب ملت بايد رئيس جمهوري در مقياس يک کشور ابرقدرت باشد. همان گونه که ممکن است خيلي از افراد مناسب رياست جمهوري يکي از کشورهاي بزرگ باشند ولي هيچ وقت امريکا آنها را در مقياس رياست جمهوري خودش نمي‏بيند. در کشور ما هم همينطور است بسياري ممکن است مسلمان باشند، متدين باشند و حتي روحيه انقلابي هم داشته باشند اما مناسب کشورهايي مثل مصر تازه انقلاب کرده هستند و يا براي ترکيه بهترين گزينه باشند، ولي ظرفيت اداره اجرايي جمهوري اسلامي به عنوان ابرقدرتي که محور قدرت جهاني و منطقه‏ اي اسلام است را نداشته باشند.
انقلاب اسلامي هميشه رو به جلو حركت كرده است و همين امر هم باعث شده تا هر انتخابات، به مرحله‌اي براي رشد ملت و پيشروي انقلاب اسلامي تبديل شود. حجت الاسلام ميرباقري در گفتگوي زير با ارائه تحليلي جامع، دقيق و جذاب، موقعيت كنوني جمهوري اسلامي در جهان را تصوير مي‌كند تا با مشاهده آن، تصوير رييس جمهور تراز انقلاب اسلامي در شرايط فعلي نمايان شود.

به گزارش سرویس سیاسی پایگاه 598، گفتگوي زير با استاد میرباقری منبع مناسبي است براي آشنايي با گفتمان‌هاي تقلبي كه اگرچه حرف از رفاه و آسايش مردم مي‌زنند اما در صورت روي كار آمدن نهايتا به تضعيف گفتمان انقلاب اسلامي و حتي رفاه و معيشت مردم خواهند انجاميد. این گفتگو که به سفارش رجانیوز انجام شد، بصورت همزمان در سایت حیات طیبه نیز منتشر شده است.

 

بسم الله الرحمن الرحيم. به نظر حضرتعالي جمهوري اسلامي در اين برهه زماني در چه موقعيتي قرار دارد و ما به چه دولتي احتياج داريم که بتواند کشور را از اين موقعيت به موقعيت بالاتري ببرد؟

بسم الله الرحمن الرحيم. اولين مؤلفه‏اي که ما در فرآيند انتخابات رياست جمهوري بايد مورد توجه قرار دهيم اين است که حاصل اين انتخابات بايد يک دولتي باشد که دولت پيش برنده نسبت به انقلاب اسلامي و جمهوري اسلامي ايران باشد.

ضرورت اعتقاد رييس جمهور مطلوب به ابرقدرت بودن انقلاب اسلامي

اينکه وضعيت انقلاب اسلامي چه وضعيتي است و مسير آينده انقلاب اسلامي چه بايد باشد و چه سياستي مي‏تواند انقلاب اسلامي را به مقصد نزديک کند، در شکل گيري انتخابات مطلوب و انتخاب رئيس جمهور مناسب، اثرگذار است. تحليل واقعي نسبت به انقلاب اسلامي متفاوت از تحليل‏هايي است که انقلاب اسلامي را يک حرکت ارتجاعي و رو به عقب مي‏دانند و يا تحليل‏هايي که انقلاب اسلامي را به يک انقلاب ناسيوناليستي و انقلابي در مقياس ملي بر عليه يک نظام استبدادي و حتي بر عليه يک نظام استعماري تقليل مي‏دهند و در واقع، انقلاب اسلامي را تحريف مي‏کنند.

انقلاب اسلامي يک انقلاب معنوي است که از اعماق جامعه بشري و از عمق جامعه اسلامي ايران جوشيده و آرمان‏هاي آن در مقياس جهاني تعريف مي‏شود و به دنبال احياء عدالت و معنويت و اسلام، و همچنين به دنبال احياء مکتب اهل بيت(ع) در جهان بوده است. ظرفيت انقلاب اسلامي فقط ظرفيت مبارزه با يک نظام استبدادي يا مبارزه با حاکميت استعمار جهاني بر کشور نيست، بلکه ظرفيت مقابله با تماميت خواهي نظام حاکم جهاني است و به دنبال جايگزين کردن يک نظام جديد در مقابل اين نظام است.

انقلاب اسلامي به دنبال تغيير نظامات سياسي، فرهنگي و اقتصادي جامعه جهاني است، نه فقط نظام سياسي. به تعبير ديگر، انقلاب اسلامي در قد و قامت يک انقلاب جهاني است که تاکنون موازنه جهاني را تغيير داده و مي‏تواند در همين مسير پيش رود و موازنه جهاني و همه مناسبات حاکم بر جهان را به نفع اسلام تغيير دهد. انقلاب اسلامي يکي از سرحلقه‏هاي حرکت تاريخي جبهه حق و حتي جامعه بشري به سمت عصر ظهور است و معمار بزرگ انقلاب اسلامي هم انقلاب را همين گونه تحليل مي‏کردند.

اقداماتي که در طول اين مدت در انقلاب اسلامي اتفاق افتاده يک اقدامات پيش رونده به سوي اين مقصد بوده است. اين انقلاب ابتدا از موانع داخلي گذشت و به پيروزي رسيد و با وجود همه مخالفت ها، نظام اسلامي به عنوان جمهوري اسلامي محقق شد و قانون اساسي تدوين شد و کشور از دست ليبراليست‏ها با اشغال لانه جاسوسي بيرون آمد و جريان ليبراليستي در کشور منزوي گرديد و در اشغال لانه جاسوسي و مقاومت امام، انقلاب از مرزهاي خود عبور کرد و به يک انقلاب جهاني و الگويي براي حرکت‏هاي انقلابي در سراسر جهان تبديل شد به طوري که مارکسيسم که رقيب انقلاب اسلامي در عدالت خواهي بود از صحنه بيرون رفت و پرچمداري انقلاب‏هاي عدالت خواهانه به دست اسلام افتاد و در دفاع مقدس هشت ساله در مقابل صف آرايي جهان مقاومت کرد که آثار آن در بيداري کشورهاي اسلامي ملاحظه کرديم؛ گرايش به عدالت و معنويت در کل جهان ظاهر شد. در دوره بعد از امام نيز ايستادگي در مقابل فرهنگ مادي جهاني و مقابله با امپراطوري غرب و ناتوي فرهنگي غرب در جمهوري اسلامي و مقابله با سياست‏هاي منطقه‏اي و جهاني آنها پي گيري شد و به طور کلي استراتژي نظام در طول سي و چند سال گذشته همين بوده است.

 چهار موج پيش‌رونده انقلاب اسلامي در جهان

جمهوري اسلامي در صحنه اقتدار بين المللي هر روز مقتدرتر شده است و امروز انقلاب اسلامي بي شک يک ابرقدرت واقعي در جهان است که بر معادلات منطقه‏اي و بين المللي اثر گذار مي‏باشد. چهار موج به دنبال انقلاب اسلامي در جهان ايجاد شده است: موج عدالت خواهي بر محور دين، موج معنويت گرايي، موج اسلام خواهي و موج رجوع به مکتب اهل بيت(ع). اين چهار موج، پيش رونده بوده و دشمن هر چه تلاش کرده که آن امواج را از طريق جنگ تمام عيار سياسي، اقتصادي و فرهنگي کنترل کند توفيقي به دست نياورده است.

کاملا واضح است که بحراني که براي اقتصاد نظام سرمايه داري در جهان پيش آمده، بر اثر شکست ايدئولوژي آنها از انقلاب اسلامي است و اين همان تحليلي است که فوکوياما هم ارائه کرده و به آن اذعان داشته است. بنابراين، همين که انقلاب اسلامي توانسته است يکي از دو قطب قدرت در جهان (قطب کمونيسم) را از ميدان به در کند و هويت اسلامي را احياء نمايد و تماميت جريان تجدد را در معرض تهديد قرار دهد، علامت اقتدار انقلاب اسلامي است. ميزان سرمايه‏گذاري و صف آرايي رقباي جهاني مثل جريان استکبار جهاني، و جريان سکولاريست‏هاي مسلمان و نيز جريان ارتجاع اسلامي در مقابل انقلاب اسلامي که مي‏خواهند مانع پيشرفت سياست‏هاي منطقه‏اي و جهاني انقلاب اسلامي شوند و علي رغم همه توطئه‏ها موفق نشده اند و سياست‏هاي منطقه‏اي ايران موثرترين سياست منطقه‏اي است که نشان از ابرقدرتي دارد.

انقلاب اسلامي در اين مرحله در واقع در مقابل ساختارهايي که آنها براي حاکميت بر جهان ايجاد کرده اند، ايستاده و تصميمات آنها را خنثي و در مقابل آنها مقاومت کرده است. آنها چندين قطع نامه عليه ايران داده‌اند اما اين قطع نامه‏ها نتوانسته است بر رفتار سياسي ايران غلبه کند و منطق ما را بشکند. امروز کشورهاي پنج بعلاوه يک در مسئله انرژي صلح آميز هسته‏اي نتوانسته اند نظر خود را بر جمهوري اسلامي تحميل کنند.

 اين‌ها علامت ابرقدرتي ماست

نفس اين که شش قدرت يک طرف مي‏نشينند و يک جانباز جنگ تحميلي در طرف ديگر که تفکر انقلاب را نمايندگي مي‏کند و آنها نمي‏توانند ما را محکوم کنند علامت ابرقدرتي ما و علامت پيشرونده بودن حرکت ماست. ما توانسته‏ايم به رغم اينکه امريکا با همه توان خود وارد منطقه شد و پايان کار ما را در سال 2005 مي‏ديد، توانستيم طرح منطقه‏اي امريکا با عنوان طرح خاورميانه بزرگ و طرح خاورميانه جديد را به شکست بکشانيم و بالعکس، سياست‏هاي منطقه‏اي خود را پيش ببريم. اين علامت ابرقدرتي قطعي ماست.

اين وضعيت، موجب شد که آنها به تحريم اقتصادي روي بياورند و سنگين ترين تحريم‏ها را به قصد فلج کردن انقلاب اسلامي انجام داده اند که گرچه تأثيرگذار بوده ولي بي شک فلج کننده نبوده و آنچه غرب، متوقع بود اتفاق نيفتاده است. ما در طول همين سال گذشته که تحريم شديدي بر کشور ما اعمال شد، ده‏ها ميليارد دلار معاملات منطقه‏اي داشتيم که اين هم علامت ابرقدرتي ماست؛ چرا که آنها با تمام مقدورات سياسي و اقتصادي و فرهنگي به ميدان آمده و هم پيمانان منطقه‏اي خود را هم به ميدان آورده اند تا تحريم فلج کننده‏اي را بر کشور ما اعمال کنند، اما به هدف خود نرسيده اند.

 گويا جامعه جهاني احساس مي‏کند که اين انتخابات بر فرآيندهاي جهاني اثرگذار است

در ميدان تصميم گيري‏هاي اقتصادي هم با اين که دلار، پول رسمي جهان است و با اين که اکثريت مراکز قدرت اقتصادي و امپراطوري خبري در جهان در اختيار آنهاست، نتوانسته اند ما را فلج کنند يا ما را تحريم خبري نمايند و اخبار ما به شدت در جهان دنبال مي‏شود و حتي انتخابات ما به عنوان يکي از مهمترين اخبار جهاني تعقيب مي‏شود. گويا جامعه جهاني احساس مي‏کند که اين انتخابات بر فرآيندهاي جهاني اثرگذار است و آن را در سرنوشت خود مؤثر مي‏دانند، کما اين که انتخابات امريکا را هم همين گونه دنبال مي‏کنند.

انتخابات هيچ کشور ديگري مثل امريکا در بين دول جهان دنبال نمي‏شود؛ به خاطر اينکه در مقياس مديريت جهاني حضور پيدا مي‏کند و حاکميت سياست‏هاي دوگانه دو حزب آمريکايي بر فرآيندهاي جهاني اثر گذار است و پس، ملت‏ها آن را دنبال مي‏کنند. به همين معنا انتخابات ايران هم دنبال مي‏شود و انتخابات جمهوري اسلامي را هم گويا انتخاباتي است که بر فرآيندهاي منطقه‏اي و جهاني اثر مي‏گذارد. اين هم به معناي ابرقدرتي ماست.

ما در سياست‏هاي ملي به سمت خلوص انقلاب اسلامي پيش رفتيم

پس اولاً، انقلاب اسلامي، انقلابي در مقياس جامعه جهاني است که به دنبال ايجاد راه جديد در مقابل جريان تجدد فعلي و تمدن غرب و مدرنيته است و ثانياً، اين انقلاب که درگيري همه جانبه با تمدن غربي دارد، از آغاز تاکنون رو به پيش بوده و لحظه‏اي عقب نشيني نداشته است؛ البته ممکن است تاکتيک‏هاي خود را تغيير داده باشد ولي بي ترديد در سياست‏هاي منطقه‏اي و جهاني و ملي پيش رفته و موفق بوده است. ما در سياست‏هاي ملي به سمت خلوص انقلاب اسلامي پيش رفتيم و از جبهه ملي و نهضت آزادي و جريان بني صدر و جريان چپ‏هاي مسلح و جريان اصلاحات و کارگزاران و مشارکت و... عبور کرديم که اين حرکت، به معناي خلوص و ماندگاري انقلاب اسلامي است. در صحنه‏هاي بين المللي هم انقلاب اسلامي به سمت آرمان‏هاي خودش پيش رفته و هر روز مقتدرانه‌تر حرکت مي‏کند.

بر اين اساس، بايد انتخابات و حماسه‏اي در اين مقياس به وجود بيايد. اگر ملت ايران به دنبال پي گيري آرمان‏هاي انقلاب است و بخواهد در انتخابات رياست جمهوري به گونه‏اي تصميم بگيرد که در سرنوشت جامعه جهاني تأثير مثبت بگذارد و انقلاب اسلامي را يک گام در مقابل جريان استکبار پيش ببرد بايد حماسه‏اي در اين مقياس خلق کند. 

رييس جمهور مطلوب بايد در تراز يک کشور ابرقدرت اسلامي باشد

بر همين اساس، رئيس جمهور منتخب ملت بايد رئيس جمهوري در مقياس يک کشور ابرقدرت باشد. همان گونه که ممکن است خيلي از افراد مناسب رياست جمهوري يکي از کشورهاي بزرگ باشند ولي هيچ وقت امريکا آنها را در مقياس رياست جمهوري خودش نمي‏بيند. در کشور ما هم همينطور است بسياري از آدم‏ها ممکن است مسلمان باشند، متدين باشند و حتي روحيه انقلابي هم داشته باشند اما مناسب کشورهايي مثل مصر تازه انقلاب کرده هستند و ممکن است در آنجا سياست‏هاي پيش برنده داشته باشند يا براي ترکيه بهترين گزينه باشند، ولي ظرفيت اداره اجرايي جمهوري اسلامي به عنوان ابرقدرتي که محور قدرت جهاني و منطقه‏اي اسلام است را نداشته باشند.

کسي بايد سکان دار اجرايي کشور در مدت هشت سال آينده باشد که بتواند چالش‏هاي موازنه‏اي اسلام و غرب را بفهمد و سياست‏هاي داخلي را همراه با سياست‏هاي منطقه‏اي و جهاني دنبال کند و به گونه‏اي سياست‏گذاري کند که به غلبه جهاني اسلام و تغيير موازنه جهاني منتهي شود. لذا به نظر ما يکي از سوال‏هاي مهم همين است که کسي که مي‏خواهد در قامت رياست جمهوري و سکان داري اجرايي کشور در يک دهه ظاهر شود آيا قبول دارد که ما يک ابر قدرت هستيم يا قبول ندارد؟

البته شايد اينگونه به نظر برسد که اين تحليل ـ به قول معروف ـ نيمه پر ليوان را نشان مي‏دهد و نيمه خالي را نشان نمي‏دهد. طبيعي است که اين انقلاب با يک ضعف‏هايي هم روبرو بوده است؛ مثلاً در هر مرحله، ريزش‏هايي به وجود آمده و حتي بزرگاني از پرچمداران انقلاب ريزش کرده اند، يا الگوي توسعه بر همه فعاليت‏هايي که در کشور انجام مي‏شود حاکم است و ما بعد از سي سال هنوز نتوانستيم الگوي توسعه خودمان را درست کنيم و يا مظاهر فرهنگ غرب در زندگي‏ها جريان پيدا کرده است و...؟

نکته مهم و قابل توجه اين است که برخي خيال مي‏کنند انقلاب اسلامي در خلأ پيش مي‏رود و لذا متوقع هستند که هيچ مقاومتي در مقابل اين انقلاب صورت نگيرد و آن مقاومت، بازتاب‏ها و هزينه‏هايي در داخل کشور ما نداشته باشد! و لذا هرگاه بازتابي از جريان نظام جهاني در درون نظام ما مي‏بينند آن را علامت شکست ما تلقي مي‏کنند!

اين گونه نيست. ما با مستکبريني مي‏جنگيم که اکثر سنگرهاي کليدي قدرت در جهان را در دست دارند و با تمام وجود براي پيشبرد و جهاني سازي انديشه و تفکر خودش در لايه‏هاي مختلف حيات اجتماعي جهاني برنامه‏ريزي مي‏کنند. بنابراين وقتي در اين فضا پيش مي‏رويم بايد ببينيم دشمن چقدر سرمايه‏گذاري مي‏کند و ما چقدر سرمايه‏گذاري مي‏کنيم. و ما چه قدر در متن تمدن دشمن پيشرفت مي‏کنيم و او چقدر در متن تمدن ما حضور دارد.

در موازنه جهاني وضع ما رو به پيش است

به نظر مي‏آيد در مجموع، در موازنه جهاني وضع ما رو به پيش است. گاهي تصور مي‏شود که اين مظاهر تمدن غرب که در جامعه وجود دارد، درون جوش است! اين گونه نيست، بلکه مظاهر تمدن غرب در جامعه ما برون جوش است؛ يعني از بيرون به ما تحميل مي‏شود. آن وقت که شوروي با امريکا جنگ سرد داشت تنها يک راديوي تک موج عليه شوروي وجود داشت، ولي امروز انقلاب اسلامي با هزاران کانال ماهواره‏اي و با سايت‏ها و شبکه‏هاي مجازي دشمن مواجه است و در عين حال انقلاب اسلامي مسير خود را طي مي‏کند.

آنها سعي مي‏کنند هويت غربي را به الگوهاي فراگير و سبک زندگي تبديل کنند اما در عين حال، پرچم انقلاب اسلامي به دست اين ملت هنوز برفراز است. پس، انقلاب اسلامي در اين جنگ پيروز است و آنها نتوانسته اند مظاهر تمدن غرب را در لايه‏هاي عميق هويتي ما نفوذ دهند که اگر نفوذ مي‏دادند معناي آن، اعراض از انقلاب اسلامي و به رسميت شناختن استکبار غرب بود.

ضرورت درک سکاندار اجرايي کشور از چالش‏ها با فرهنگ و الگوهاي غربي

بنابراين ما در خلاء زندگي نمي‏کنيم، بلکه در فضاي عيني درگيري با تمدن غرب هستيم و طبيعي است که در اين درگيري، ضربه مي‏زنيم و ضربه هم مي‏خوريم «إِن يَمْسَسْكُمْ قَرْحٌ فَقَدْ مَسَّ الْقَوْمَ قَرْحٌ مِّثْلُهُ» و در مجموع، در اين سي و چند سال ما غالب بوده‏ايم و پيشرفت داشته‏ايم. ما هم در متن سبک زندگي و فرهنگ غرب، نفوذ کرده‏ايم و گرايش به معنويت، اخلاق و عرفان در غرب، متأثر از انقلاب اسلامي است.

پس، نقطه درگيري اصلي ما در اين مرحله آن است که غرب از طريق فرهنگ و نظام مفاهيمي که جهاني کرده و ساختارهايي که در جهان به وجود آورده و الگوهايي که در جهان شناسانده، از طريق همان‏ها مي‏خواهد سنگرهاي ما را فتح کند و لذا کسي بايد سکان اجرايي کشور را به دست گيرد که اين چالش را بشناسد و بخواهد انقلاب اسلامي را در اين چالش پيش ببرد. کسي که اين چالش را نمي‏شناسد ظرفيت سکان داري اجرايي جمهوري اسلامي را ندارد.

گفتماني با عنوان گفتمان اعتدال يا گفتمان سازش در انتخابات حضور دارد که در چند لايه يا چند سطح يا چند سليقه حرف‏هاي خود را مطرح مي‏کند. اينها قائل اند که ما براي اين که به پيشرفت برسيم در عرصه بين المللي بايد تعامل يا تنش زدايي را پيشه کنيم و يا اعتدال داشته باشيم. اين گفتمان چه اشکالي دارد؟ مگر ما به دنبال جنگ دائم با غرب هستيم؟ مگر ما دنبال افراط گري هستيم؟ چرا نبايد با جهان تعامل کنيم و اهداف مشترک داشته باشيم؟

ابتدا بايد توجه کرد که مفهومي مثل اعتدال مورد انکار احدي نيست و ضمناً هيچ کسي نمي‏تواند عدالت را منکر شود. عدالت يکي از مطالبات فطري انسان هاست که خداي متعال در درون انسان‏ها قرار داده و در واقع مطالبه جريان فعل الهي است. ولي مهم اين است که عدالت و اعتدال را چگونه تعريف مي‏کنيم.

آيا امام را يك انسان معتدل مي‌دانيم يا نه؟!

مگر نظامي که در جهان هست که خودش را ظالمانه بداند؟ نظام سرمايه داري در جهان که همه منافع اقتصادي ملت‏ها را با اهرم‏هاي پنهان به نفع اقليتي در جهان مصادره مي‏کند و حتي هويت آنها را خرج توسعه سرمايه داري مي‏کند و عواطف انساني را هم مثل انرژي‏هاي مادي براي توسعه هزينه مي‏کند، مگر خود را ظالمانه مي‏داند؟ برعکس، نظام خود را عادلانه مي‏داند. پس، بحث در تعريف اعتدال است. از اينها بايد پرسيد که آيا انقلاب اسلامي را يک حرکت اعتدالي مي‏دانند يا خير؟ آيا امام را يک انسان معتدل مي‏دانند يا خير؟

امامي که در دوم فروردين سال 1368 در پيام خود خطاب به مهاجرين جنگ تحميلي فرمودند: «مسائل اقتصادي و مادي اگر لحظه‏اي مسئولين را از وظيفه‏اي كه بر عهده دارند منصرف كند، خطري بزرگ و خيانتي سهمگين را به دنبال دارد. بايد دولت جمهوري اسلامي تمامي سعي و توان خود را در اداره هرچه بهتر مردم بنمايد، ولي اين بدان معنا نيست كه آنها را از اهداف عظيم انقلاب كه ايجاد حكومت جهاني اسلام است منصرف كند... چه كسي است كه نداند مردم عزيز ما در سختي هستند و گراني و كمبود بر طبقه مستضعف فشار مي‏آورد، ولي هيچ كس هم نيست كه نداند پشت كردن به فرهنگ دوَل دنياي امروز و پايه ريزي فرهنگي جديد بر مبناي اسلام در جهان و برخورد قاطع اسلامي با امريكا و شوروي، فشار و سختي و شهادت و گرسنگي را به دنبال دارد و مردم ما اين راه را خود انتخاب كرده‏اند و بهاي آن را هم خواهند پرداخت و بر اين امر هم افتخار مي‏كنند. اين روشن است كه شكستن فرهنگ شرق و غرب، بي شهادت ميسر نيست... ما هنوز در قدمهاي اول مبارزه جهاني خود عليه غرب و شرقيم. مگر بيش از اين است كه ما ظاهراً از جهانخواران شكست مي‏خوريم و نابود مي‏شويم؟ مگر بيش از اين است كه ما را در دنيا به خشونت و تحجر معرفي مي‏كنند؟ مگر بيش از اين است كه با نفوذ ايادي قاتل و منحرف خود در محافل و منازل، عزت اسلام و مسلمين را پايكوب مي‏كنند؟ مگر بيش از اين است كه فرزندان عزيز اسلام ناب محمدي در سراسر جهان بر چوبه‏هاي ‏دار مي‏روند؟ مگر بيش از اين است كه زنان و فرزندان خردسال حزب اللَّه در جهان به اسارت گرفته مي‏شوند؟ بگذار دنياي پست ماديت با ما چنين كند ولي ما به وظيفه اسلامي خود عمل كنيم.»

اعتدال همان انقلابي گري مورد نظر امام است

بحث اعتدال حرف جديدي نيست؛ نهضت آزادي همين حرف را مي‏زد در دوران جنگ هم همين را مي‏گفتند در اشغال لانه جاسوسي هم همين را مي‏گفتند و هر کجا مي‏خواستيم در مقابل غرب مقاومت کنيم و موازنه را تغيير دهيم از آن به افراطي گري تعبير مي‏کردند و با اين ادبيات، آن را محکوم مي‏کردند و هميشه دعوت به عقلانيت (البته عقلانيت غربي) مي‏کردند. مي‏گفتند حرکت‏هاي نظام، عاقلانه نيست و بايد نظام بر سر عقل بيايد. سياست گذاران جهاني هم حرفشان اين بود که ما بايد انقلاب اسلامي را سر عقل بياوريم. اساساً اين تحريم اقتصادي براي همين است که ما را سر عقل بياورند. بنابراين دعوا سر تعريف افراطي گري و اعتدال است. به نظر ما اعتدال همان انقلابي گري است که امام به ما نشان داد. 

تعامل و تنش زدايي نبايد بر محور استراتژي دشمن باشد

نکته ديگر اين است که حتماً بايد با جهان تعامل داشته باشيم. اين حرف قابل قبولي است اما اين امر بايد در چهارچوب يک استراتژي تاريخي باشد. يعني رويکرد فلسفه تاريخي ماست که مي‏توانند شيوه تعامل انقلاب اسلامي را به عنوان يک انقلاب جهاني با جهان تعريف کند.

واقعيت اين است که امروز، قوانين و ساختاري که بر جهان حاکم است برآمده از جريان مادي تجدد به ويژه بعد از جنگ دوم جهاني است. اين ساختار مسلط، مبتني بر منافع برنده‏هاي جنگ جهاني است. اين ساختار قدرت، نظام موازنه‏اي را تعريف کرده که اگر مي‏خواهيم تعامل کنيم تعامل و چانه زني ما در درون گفتمان جريان مدرنيته در نظام موازنه کنوني خواهد بود! معناي اعتدال از نگاه برخي همين است که موازنه کنوني جهاني را به رسميت بشناسيم و درون همين موازنه، چانه زني کنيم! مثل چين که همين کار را مي‏کند؛ يعني چانه زني مي‏کند که سهم تأثير خود را در مقياس بين المللي و جهاني در همين چهارچوب بالا ببرد.

انقلاب اسلامي به عنوان رقيب جريان مدرنيته، تعاملش براي تغيير موازنه است. صلح پايدار جز بر اساس يک نظام عادلانه ممکن نيست و نظام سرمايه داري نظامي غيرعادلانه است بنابراين مي‏خواهيم صلح پايدار را از طريق عبور جامعه جهاني از وضعيت کنوني ايجاد کنيم نه اينکه درون موازنه ظالمانه جهاني صلح را تعريف نماييم. بحث بر سر اين است و الا چه کسي با صلح مخالف است؟ چه کسي با اعتدال مخالف است؟ نمي‏توانيم حرکت و چانه زني در درون موازنه جهاني را اعتدال و تعامل با جامعه جهاني بناميم. در واقع، به لحاظ رويکرد فلسفه تاريخي، يک جنگ استراتژيک بين جبهه ايمان و کفر مي‏بينيم و صلح و اعتدال و تعامل را به عنوان روش‏هاي پيش برنده در درون اين نبرد تاريخي تعريف مي‏کنيم نه اينکه در درون موازنه کنوني جهاني، به تعامل و صلح و به عبارت بهتر، سازش بپردازيم. 

پس داخل اين ساختار نمي‏شود تعامل کرد؟

مي‏شود تعامل کرد؛ منتها تعامل بايد بر محور استراتژي تاريخي و اجتماعي انقلاب اسلامي باشد. تعامل و تنش زدايي نبايد بر محور استراتژي دشمن باشد! نبايد اعتدال و تعامل و افراطي گري و ... را بر اساس ادبيات سرمايه داري تعريف کنيم و در همان چهارچوب حرکت کنيم. امروز نظام استکبار، اسرائيل را يک کشور صلح طلب اما حزب الله و حماس را تروريست مي‏داند! آنها اسرائيل را افراطي نمي‏دانند اما حزب الله و حماس را افراطي مي‏دانند. در واقع، بحث بر سر اين است که پارادايم حاکم بر اين تعاريف چيست. ما قائل به مقاومت براي تغيير موازنه هستيم نه اينکه در درون همين موازنه حرکت کنيم و با اين موازنه، سازش داشته باشيم.

اين که عده‏اي خيال مي‏کنند مسايل اقتصادي، زود حل مي‏شود اين غفلت صد درصدي است

نسبت اين مقاومت و تغيير موازنه با پيشرفت چيست؟ چگونه مي‏توان از مقاومت به پيشرفت پل زد؟

پيشرفت را چهگونه تعريف مي‏کنيد؟ اگر پيشرفت را دستيابي به الگوي توسعه تعريف شده در جامعه جهاني به پرچمداري امريکا مي‏دانيم حتماً مقاومت در مقابل امريکا به درگيري همه جانبه با او ختم خواهد شد. ولي اگر پيشرفت را در نگاه فلسفه تاريخ اسلامي به حرکت پيش برنده به سمت جامعه آرماني تعريف مي‏کنيم حتماً با استراتژي درگيري به نتيجه خواهد رسيد؛ و استراتژي درگيري، مقاومت را مي‏طلبد و مقاومت بايد به برنامه‏ريزي عملياتي و ميداني در حوزه سياست، فرهنگ و اقتصاد تبديل شود.

دو راه پيش روي ما است: يکي حرکت در درون موازنه جهاني و چانه زني در درون آن که الزامات آن هم پذيرفته باشيم. اين که عده‏اي خيال مي‏کنند مسايل اقتصادي، زود حل مي‏شود اين غفلت صد درصدي است. بي ترديد اگر ما موازنه کنوني جهاني را قبول کرديم ايران بايد ابرقدرتي خودش را با يک رفاه زودگذر و يک امنيت غيرپايدار معامله کند.

امنيت پايدار براي دنياي اسلام و براي ملت ايران و رفاه پايدار جز از طريق تغيير موازنه‏هاي جهاني ممکن نيست و الا غرب در موازنه جهاني، جايگاهي که براي دنياي اسلام و براي جمهوري اسلامي تعريف خواهد کرد يک جايگاه تبعي و يک تمدن تبعي خواهد بود. به تعبيري در جايگاه منطقه اي، جمهوري اسلامي ايران را تابعي از ترکيه تعريف خواهند کرد چرا که ظرفيت ترکيه براي سکولاريست شدن خيلي بالاتر از ظرفيت جمهوري اسلامي ايران است. نتيجه اش اين است که ظرفيت‏هاي کشور ما به لحاظ اقتصادي، زيردست ترکيه قرار خواهد گرفت.

بدون مقاومت تبديل به يكي از اقمار تركيه مي‌شويم!

در اين صورت، به جاي اين که در مقياسي حرکت کنيم که بتوانيم موازنه اقتصادي را بر عليه غرب به هم بزنيم (که امروز به هم زده‏ايم) در مقياسي حرکت مي‏کنيم که از اقمار ترکيه مي‏شويم! به لحاظ امنيتي هم بي ترديد اگر بخواهيم در موازنه کنوني حرکت کنيم حتماً بايد از حمايت از مقاومت دست برداريم و دست برداشتن از اين حمايت به اين معناست که ما ابرقدرت منطقه‏اي و جهاني نيستيم و در واقع، ابرقدرتي خودمان را معامله مي‏کنيم و طبيعتاً موازنه منطقه‏اي به گونه ديگري شکل خواهد گرفت و جريان‏هاي دشمن، در سوريه با ما نخواهند جنگيد، بلکه خط مقدم ما در مقابل اسرائيل و يهود و در مقابل جريان وهابيت سلفي‏گري و القاعده و النصره و... به خاکريز نزديک تر و به داخل مرزهاي جمهوري اسلامي منتقل خواهد شد. 

آيا گفتمان مقاومت، رفاه و امنيت را هم به دنبال دارد؟

حتماً. منتها با مقاومت بر سر حفظ قدرت. رفاه و امنيت پايدار براي جمهوري اسلامي در چارچوب مقاومت محقق مي‏شود نه در چهارچوب سازش و حرکت در داخل موازنه جهاني. حرکت و چانه زني در موازنه کنوني جهاني به يک رفاه پايدار در مقياس ظرفيت جمهوري اسلامي و ملت رشيد ايران ختم نمي‏شود. آنهايي که در اين چارچوب فکر مي‏کنند بي ترديد عزت ملي ملت را با نان و آب و با رفاه و امنيت زودگذر معامله خواهند کرد.

ما اگر ايدئولوژي سرمايه‌داري را نمي‏پذيريم و به يک ايدئولوژي ديگري معتقد هستيم. بايد مسير ديگري را براي تغيير موازنه در دستيابي به عدالت، رفاه، امنيت، پيشرفت و امثال اينها طراحي کنيم. معناي مقاومت همين است. بايد تلاش کنيم که در مقابل موازنه جهاني بايستيم و اين موازنه را به نفع اسلام تغيير دهيم و انقلاب اسلامي در طول سي و چهار سال گذشته همين کار را کرده و موفق هم بوده است و بايد آن را ادامه دهيم.

اگر از اين عقبه و گردنه کنوني عبور کنيم بي شک ابرقدرتي ما در جهان تثبيت خواهد شد و به دنبال آن، شکوفايي اقتصاد اسلامي براي ما و براي کل منطقه اسلامي رقم خواهد خورد و موازنه اقتصادي به نفع دنياي اسلام تغيير خواهد کرد. چه توجيهي دارد که در اين گردنه به جاي مقاومت براي تغيير که ادبيات کل انقلاب اسلامي در اين سي و چهار سال بوده، به سمت پذيرش موازنه جهاني پيش برويم؟ 

برخي مي‏گويند که خواست و دغدغه اصلي مردم، معيشت است. آيا اين ادعا را قبول داريد؟

خير. اين را اهانت به ملت ايران مي‏دانم که بگويند ملت ايران فقط دغدغه نان و آب دارند يا بالاترين دغدغه آنها آب و نان است. ملت ايران دغدغه رفاه و عدالت هم دارند و دغدغه آنها در چارچوب برتري اسلام است. هشت سال قبل هم وقتي اصلاح‏طلب‏ها شکست خوردند مي‏گفتند ما خيال مي‏کرديم ملت آزادي مي‏خواهند ولي ملت نان مي‏خواستند!

ملت آزادي و رفاه و عدالت را مي‌خواهند اما ذيل اسلام

اين اهانت به ملت ايران است. ملت ايران نه آن موقع نان ليبراليستي مي‏خواستند و نه آزادي ليبراليستي. ملت ايران هم آزادي مي‏خواهند هم رفاه و هم عدالت اما همه را ذيل اسلام مي‏خواهند. اين اشتباه است که خيال کنند ملت ايران نان به قيمت سازش مي‏خواهد. برخي از اين اين پرچمدارها خودشان به دليل ضعف در توکل و ضعف در استقامت، ترسيده اند و مرعوب ابرقدرتها هستند، اما به ملت ايران اتهام مي‏زنند و مي‏گويند ملت ايران نان مي‏خواهد به قيمت سازش با غرب!

برخي در دوره هشت سال جنگ هم همين کار را کردند و خودشان ترسيده و خسته شده بودند اما گفتند که ملت صلح مي‏خواهد! اين همان دروغي است که امروز در دهان ملت مي‏گذارند. بي ترديد اينها نماينده ملت و زبان ملت نيستند. ممکن است آنها به گونه‏اي حرف بزنند و ملت پاسخي بدهند که جامع نباشد ولي اگر مجموعه سؤالها را پيش روي مردم بگذارند آن وقت معلوم مي‏شود که ملت به هر قيمتي نان و آب نمي‏خواهد؛ به قيمت از دست دادن هويت اسلامي و پذيرش سلطه استکبار، رفاه نمي‏خواهد. برخي به دروغ پذيرش موازنه جهاني را به نفع ملت ايران تعريف مي‏کنند و مدعي اند که با پذيرش موازنه و در چارچوب سازش مي‏توان عزت را حفظ کرد و نان هم آورد، اما اين حرف، اشتباه يا دروغ است.

ضرورت برخورداري رييس جمهور از تفکر و نظريه

برخي مي‏گويند رئيس جمهور نبايد نظريه پرداز باشد، رئيس جمهور بايد فقط اجرايي باشد، عمل گرا باشد، فضاي سبز ايجاد کند، جاده بکشد آزادراه بکشد و اتفاقاً هر چه کمتر نظريه پرداز باشد تبعيتش نسبت به ولايت امر بيشتر مي‏شود. نظر شما چيست؟

ما يک آدم هوشمند و متفکري مي‏خواهيم که چارچوب‏هاي فکري اش با امام و رهبري هماهنگ باشد. و اگر چارچوب‏هاي فکري اش هماهنگ بود آن وقت در سياست هم هماهنگ خواهد شد. ما نمي‏خواهيم که يک آدم غيرمتفکر رئيس جمهور شود. ما نمي‏خواهيم يک آدم فاقد ادراک را رئيس اجرايي يک ملت کنيم. رييس جمهور بي ترديد بايد موازنه را و مسائل موازنه را به خوبي بفهمد منتها ادراک او بايد با پارادايم و ايدئولوژي انقلاب اسلامي هماهنگ باشد. البته اگر متفکر بود و انديشه اش درون پارادايم رقيب بود حتماً به ضرر جمهوري اسلامي تمام مي‏شود و حتما کسي که فاقد تفکر است از او بهتر خواهد بود! 

کدام يک از کانديداها به تلقي‏اي که شما از رئيس جمهور مطلوب داريد، نزديک تر است و مي‏تواند اين کار را انجام دهد؟

حقير در مجموع جناب آقاي دکتر سعيد جليلي را براي پيش برد گفتمان انقلاب اسلامي مناسب تر مي‏دانم.

  با تشکر از فرصتي که در اختيار قرار داديد.
نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها