کد خبر: ۲۱۱۸۵۰
زمان انتشار: ۱۱:۴۹     ۲۵ اسفند ۱۳۹۲
بررسی کارنامه‌ی تکنوکرات‌ها در حوزه‌ی فرهنگی
نگرش مسامحه‌نگر و بی‌تفاوتی، تنها به بدنه‌ی دولت سازندگی ختم نمی‌شد. متأسفانه، آنچه مشاهده می‌شد آن بود که مدیران عالی‌رتبه‌ی این دولت نیز در این خصوص دچار بی‌تفاوتی، مسامحه و نوعی اباحه‌گرایی بودند.

به گزارش پایگاه 598 به نقل از برهان، در قسمت اول این مقاله، به نگرش‌های لیبرال‌گرایانه‌ی موجود در برخی برنامه‌ها نهادهای فرهنگی‌اجتماعی دولت سازندگی اشاره کردیم و به‌طور مشخص، کارنامه‌ی وزارت ارشاد این دولت، ‌به مدیریت سید محمد خاتمی، و شهرداری تهران، به مدیریت غلامحسین کرباسچی، مورد بررسی قرار گرفت.

اما نگرش مسامحه‌نگر و بی‌تفاوتی، تنها به بدنه‌ی دولت سازندگی ختم نمی‌شد. متأسفانه، آنچه مشاهده می‌شد آن بود که مدیران عالی‌رتبه‌ی این دولت نیز در این خصوص دچار بی‌تفاوتی، مسامحه و نوعی اباحه‌گرایی بودند.

در تابستان 1374، انتشار کتابی موهن و مستهجن به نام «خدایان دوشنبه‌ها می‌خندند» منجر به حمله‌ی گروهی از مردم به ناشر منتشرکننده‌ی این کتاب شد. طبیعی این بود که مدیران دولت به خاطر اعطای مجوز به چنین کتاب موهن و مستهجنی از عموم مردم عذرخواهی نمایند؛ اما در نگاه مدیران جای شاکی و متهم عوض شده بود. عطاالله مهاجرانی، معاون وقت پارلمان و حقوقی رئیس‌جمهور، با یادداشتی در روزنامه‌ی اطلاعات حمله‌ی مردم به دفتر ناشر کتاب موهن را محکوم کرد.[1]

ماجرا به همین جا ختم نشد، دو ماه بعد، هاشمی رفسنجانی (رئیس‌جمهور وقت) بدون توجه به محتوای بسیار زشت کتاب مزبور، در اظهاراتی شگفت‌آور، از عکس‌العمل مردم انتقاد کرد.

وی در این خصوص گفت: «ما تنگ‌نظری در مورد نویسندگان را باید از خودمان دور بکنیم... اگر تنگ‌نظری نباشد، ما خیلی بهتر می‌توانیم از استعدادهای نهفته‌ی این انسان‌ها استفاده کنیم تا گاهی یک تنگ‌نظری موردی... خیلی قلم‌ها را می‌شکنند و محققان خیلی از قلم‌ها را زمین می‌گذارند... محققان و مؤلفان باید احساس امنیت کنند (و) کاملاً افکارشان را بتوانند بنویسند... نمی‌شود که نویسندگان همه‌ی سلیقه‌ها را راضی کنند؛ اگر نویسندگان بخواهند به این شکل کتاب بنویسند، بهتر است ننویسند.»[2]

گویی رئیس دولت سازندگی یا از موج انتشار کتاب‌هایی که مروج اندیشه‌ی سکولار و آکنده از محتوای موهن به مقدسات اسلامی بودند، اطلاع نداشت که مایل بود به‌راحتی و بدون کوچک‌ترین اعتراضی این کتاب‌ها منتشر شوند یا آنکه مانند بسیاری از مدیران زیرمجموعه‌ی خود، چشم خود را بر این امواج تهاجم گسترده بسته بود. وی تصور می‌کرد انتشار چنین کتاب‌هایی منجر به رشد جامعه (!) خواهد شد و می‌گفت: «کسانی که از یک کلمه ممکن است حوصله‌شان تنگ شود و نتوانند تحمل کنند (نمی‌توانند) با فضای آگاهی و فرهنگی انس بگیرند... اهل قلم شرایط و ظرفیت (!) جامعه‌ی خود را در نظر بگیرند و متولیان هم از تنگ‌نظری و فشارهای نامعقول حتماً باید خودداری کنند... ما که نمی‌خواهیم مسلمان‌تر از پیامبر باشیم، وقتی که قرآن ما لا اکراه فی‌الدین را با این تأکید مطرح می‌کند این محور حرکت است...»[3]

شبیخون فرهنگی و دغدغه‌های رهبری

نگاهی اجمالی به پروژه‌ی فرهنگی دشمن در قبال انقلاب اسلامی در دهه‌ی دوم انقلاب، تصویری از یک تهاجم و شبیخون فرهنگی همه‌جانبه و سهمگین را به ذهن می‌داد که البته مجریان اصلی آن از اعتراف بدان ابایی نداشتند.

دیوید کیو، از مأموران سازمان «سیا» (CIA) و رابط این سازمان با گروه‌های اپوزیسیون ضدانقلاب، می‌گوید: «مهم‌ترین حرکت در جهت براندازی جمهوری اسلامی، تغییر فرهنگ جامعه‌ی فعلی ایران است و ما مصمم به آن هستیم.»[4] یکی از مخالفان ضدانقلاب خارج‌نشین نیز در خصوص این پروژه گفت: «ما با جمهوری اسلامی مبارزه‌ی سیاسی نخواهیم کرد، بلکه کار ما صرفاً فرهنگی و اصولاً استراتژی جدید ما مبارزه‌ی فرهنگی است. ما باید بینش و فرهنگ مردم را عوض کنیم تا جمهوری اسلامی ساقط شود.»[5]

در مقابل راهبرد فرهنگی دشمن، رهبر فرزانه‌ی انقلاب جزء اولین شخصیت‌هایی بودند که با شناخت تحرکات دشمن، مسئولین و مردم را از آن آگاه کردند.

هشدار‌های معظم‌له به همان ماه‌های اول تشکیل دولت سازندگی بر می‌گشت: «در حال حاضر، یک جبهه‌بندی عظیم فرهنگی، که با سیاست و صنعت و پول و انواع و اقسام پشتوانه‌ها همراه است، مثل سیلی راه افتاد تا با ما بجنگند. جنگ هم جنگ نظامی نیست، بسیج عموم هم در آنجا تأثیری ندارد. آثارش هم به‌گونه‌ای [است] که تا به خود بیاییم گرفتار شده‌ایم.»[6]

با گسترش موج تهاجم دشمن در جبهه‌ی فرهنگی، هشدارهای مقام معظم رهبری نیز افزایش یافت. نیم‌نگاهی به برخی دغدغه‌ها و هشدارهای ایشان شدت هجمه و نیز غفلت‌های داخلی برخی مسئولین را نمایانگر می‌سازد. «عناصر فرهنگی جامعه باید بدانند که امروز دشمن بیشترین همت خود را روی تهاجم فرهنگی گذاشته است.

من به عنوان یک آدم فرهنگی این را عرض می‌کنم، نه به عنوان یک آدم سیاسی... الآن یک کارزار فکری و فرهنگی و سیاسی در جریان است.

هر کس بتواند بر این صحنه‌ی کارزار و نبرد تسلط پیدا کند، خبرها را بفهمد، احاطه‌ی ذهنی داشته باشد، یک نگاه به صحنه بیندازد، برایش مسلم خواهد شد که الآن دشمن از طریق فرهنگی، بیشترین فشار خود را وارد می‌آورد، کم هم نیستند قلم به مزدهای فرهنگی دین و دل و وجدان باخته و نشسته پای فساد بساط استکبار ‌ـ‌چه غالباً و اکثراً در خارج از کشور و چه تک‌و‌توکی در داخل کشور‌ـ‌ که برای مقاصد استکباری قلم هم بردارند، شعر هم بگویند، کار هم بکنند و دارند می‌کنند.»[7]

دغدغه‌های مقام معظم رهبری در خصوص این تهاجم آن‌گاه گسترده‌تر می‌شد که نگاه تغافل‌آمیز برخی مسئولین فرهنگی، که با ادعای تساهل و تسامح همراه بود، در مقابل سیل سهمگین هجوم فرهنگی، خبر از ضعف جبهه‌ی خودی می‌داد: «امروز به نظر من، از همه خطرناک‌تر در داخل، روش‌های فرهنگی است... از اساسی‌ترین مسائل ما، مسائل فرهنگی است و من احساس می‌کنم که در زمینه‌ی اداره‌ی فرهنگ اسلامی این جامعه، داریم دچار یک غفلت و بیهوشی می‌شویم ‌ـ‌یا شده‌ایم‌ـ‌ که بایستی خیلی سریع و هوشیارانه آن را علاج کنیم.»[8]

ایشان ردپای نفوذی‌های فرهنگ دشمن را در دستگاه‌های مختلف فرهنگی، از جمله وزارت ارشاد دولت سازندگی و صدا و سیما ‌ـ‌که آن روزها ریاستش با برادر رئیس دولت سازندگی بود‌ـ‌ به‌عینه می‌دیدند: «احساس می‌شود که در سینما، در مطبوعات، حتی در رادیو تلویزیون ‌ـ‌که متعلق به دولت است، اما بالاخره عناصر آن طوری در آنجا حضور دارند‌ـ‌ در سالن‌های فرهنگی، در جشنواره‌ها و در جابه‌جای مناطق فرهنگی، یک بخش یا یک مهره از آن مجموعه [دشمن] در آنجا حضور دارند و دارند کار می‌کنند...»[9]

در چنین شرایطی، علاوه بر آن دسته از نفوذی‌ها که در بدنه‌ی دستگاه‌های فرهنگی حضور داشتند، خواب‌زدگی برخی متولیان اصلی این دستگاه‌ها مزید بر علت می‌شد و عملاً دست دشمن را برای نابودی بنیان فرهنگی انقلاب باز می‌گذاشت: «این مسئله تهاجم فرهنگی، که ما بارها روی آن تأکید کرده‌ایم، واقعیت روشنی است.

با انکار آن، ما نمی‌توانیم اصل تهاجم را از بین ببریم. تهاجم فرهنگی را نباید انکار کرد، وجود دارد. به‌ قول امیرالمؤمنین (ع)، «من نام لم ینم عنه» اگر شما در سنگر خوابت برد، معنایش این نیست که دشمنت هم در سنگر مقابل خوابش برده است، تو خوابت برده، سعی کن خودت را بیدار کنی... ما نبایستی چیزی را که واضح و روشن است، انکار کنیم.

در دانشگاه در، بیرون دانشگاه، حتی در رسانه‌های جمعی، در کتاب‌هایی که می‌نویسند، در ترجمه‌هایی که می‌کنند، در شعرهایی که می‌سرایند در برنامه‌های فرهنگی علی‌الظاهر بی‌ارتباط به ما... ما باید آرایش جدید دشمن را بشناسیم، اگر نشناختیم و خوابیدیم، از بین رفته‌ایم.»[10]

دقت در واژه‌ای که ایشان برای توصیف این تهاجم به کار برده‌اند، یعنی «شبیخون»، نشان‌دهنده‌ی وضعیت جبهه‌ی خودی در مقابل این تهاجم است. اصولاً شبیخون دشمن زمانی رخ می‌دهد که جبهه‌ی خودی در خواب بوده و فرصت دفاع از خود نداشته باشد.

شدّت و حدّت این مسئله تا آنجاست که متولیان فرهنگی وقت، که در خواب بوده و شاید هم برخی خود را به خواب زده بودند، حتی از پذیرش وقوع شبیخون فرهنگی ابا داشتند: «من یک وقت گفتم این‌ها دارند شبیخون فرهنگی می‌زنند، این راست است و خدا می‌داند که راست است، بعضی نمی‌فهمند یعنی صحنه را نمی‌بینند.»[11]

در اینجا، بد نیست برای بررسی ابعاد شبیخون فرهنگی به مطالعه‌ی نتایج یک پژوهش اجتماعی، که در سال 1371 انجام گرفته است، اشاره شود. در تحقیقی که سال 1371 (تنها 3 سال بعد از دفاع مقدس) پیرامون تغییر ارزش‌ها و میزان پایبندی مردم به آن‌ها صورت گرفت، نتایج زیر به دست آمد:

«سؤال‌شوندگان در پاسخ به این پرسش که اعتقاد مردم به دین در سال 65 (اوج جنگ) بیشتر بود یا حالا (سال 71)، قبل از انقلاب (سال 56) چطور؟ چنین پاسخ داده‌اند: در مجموع 3/89% از پاسخ‌گویان معتقد بودند که در سال 65 اعتقاد مرم به دین زیاد بوده است. این رقم برای سال 71 به 2/ 43 درصد می‌رسد و ارزیابی از اعتقادات مردم برای سال 56 هنوز کمتر از سال 71 و معادل 9/21% بوده است.

علاقه‌ی مردم به روحانیت شاخص دیگری است که مورد سؤال قرار گرفته است. علاقه‌ی مردم به روحانیت نیز برای سال 65 بسیار زیاد، یعنی 7/86% و در سال 71 به 3/32% می‌رسد که نزدیک به سال 56 (8/31%) است.

در زمینه‌ی رعایت حجاب به عنوان شاخص دیگر، 2/86% از پاسخ‌گویان معتقد بودند که در سال 65 عدم رعایت حجاب از نظر مردم عیب داشت. همچنین 8/81% از پاسخ‌گویان معتقد بودند که مردم جامعه در سال 65 به خانم‌های چادری احترام می‌گذاشتند، درحالی‌که این رقم برای سال 71 به 8/36% می‌رسد.

کم یا بی‌ارزش شدن برخی سمبل‌ها مانند حجاب، روحانیت و... در حقیقت معرف آن است که ارزش‌های جامعه در حال تغییر هستند و از طرف مذهبی به طرف غیرمذهبی می‏رود. پیامد این تغییر، از «کنار گذاشتن» سمبل (حجاب و...) فراتر رفته است و نهادهای وابسته به آن نظام ارزشی را نیز در بر می‏گیرد.

در پرسش دیگری از مردم پرسیده شد که «اگر حساب دین و خدا باشد یا پول، مردم قبلاً (سال 65) کدام را ترجیح می‌دادند دین و خدا را یا پول را؟ حالا (سال 71) چطور؟ قبل از انقلاب چطور؟ در این مورد 6/81 درصد از پاسخ‌گویان معتقد بودند که در سال 65 برای مردم، دین و خدا مهم‌تر از پول بود؛ درحالی‌که این رقم برای سال 71 به 3/28 درصد تغییر می‌کند و برای سال 56 کمتر، یعنی 6/18 درصد است. تحقیقی که بعدها در سال 73 و 75 صورت گرفت، نشان داد که این روند باز هم تشدید شده بود.»[12]

در عین حال، در آن سال‌ها هشدارهای مقام معظم رهبری به متولیان فرهنگی دولت با بی‌تفاوتی بسیاری از آن‌ها روبه‌رو می‌شد. در چنین شرایطی، ایشان مخاطب خود را جوانان (این فرزندان انقلاب) قرار دادند: «جوان‌ها باید هوشیار باشند؛ جوان‌ها باید بدانند آنچه از ورای مرزها به وسیله‌ی کسانی که هیچ به سرنوشت این ملت علاقه ندارند می‌رسد باید با آن به شکل احتیاط برخورد کرد. نمی‌شود بی‌قید و شرط هر چه را که از سوی مرزها می‌فرستند پذیرفت (اعم از کالا به کالای فرهنگی و همچنین امواج تبلیغی و فرهنگی) دشمن در کمین است...»[13]

در مقابل هیچ پاسخ شایسته‌ای به نگرانی‌ها و دغدغه‌های به حق فرهنگی معظم‌له، از سوی دولت سازندگی داده نمی‌شد. صدای فروریختن ایمان و اعتقادات دینی جامعه، به‌ویژه جوانان در طنین هیاهوی ناشی از برج‌سازی‌ها و ساخت مراکز فرهنگی و همهمه‌ی افتتاح سدها و بنیان‌های اقتصادی چنان گم شده بود که گویی اساساً چنین مشکلی وجود نداشت.

سیاست تغافل و بی‌توجهی دولت سازندگی به بنیان‌های فرهنگی چنان مشهود بود که مقام معظم رهبری نیز پس از گذشت هشت سال این دولت، با تعبیری این غفلت را گوشزد کردند: «سازندگی کشور، بدون توجه به این مهم (کار فرهنگی) کار حکیمانه و عاقلانه‌ای نیست.»[14](*)

منابع:

[1]. روزنامه‌ی اطلاعات، 2 شهریور 1374.

[2]. روزنامه‌ی ‌اطلاعات، 21 آبان 1374.

[3]. همان.

[4]. هویت، مسعود خرم، ص 18.

[5]. شجاع‌الدین شفا، به نقل از همان، ص 18.

[6]. مقام معظم رهبری، 7 آذر 1368.

[7]. مقام معظم رهبری، 4 آذر 1369.

[8]. مقام معظم رهبری، 23 مرداد 1370.

[9]. مقام معظم رهبری، 12 اردیبهشت 1369.

[10]. مقام معظم رهبری، 21 مرداد 1371.

[11]. مقام معظم رهبری، 15 اردیبهشت 1372.

[12]. توسعه و تضاد، فرامرز رفیع‌پور.

[13]. مقام معظم رهبری، 27 شهریور 1375.

[14]. مقام معظم رهبری، 5 بهمن 1376.

*محمدجواد اخوان


نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها