کد خبر: ۲۵۷۸۵۳
زمان انتشار: ۱۰:۰۶     ۱۴ مهر ۱۳۹۳
سرمقاله روزنامه های کیهان،وطن امروز،حمایت و ...را میتوانید در این قسمت بخوانید.
در ابتدا محمد ایمانی ستون یادداشت روز،روزنامه کیهان را به مطلبی با عنوان«واقعیت پنهان در پشت اسلام آمریکایی»اختصاص داد که در ادامه میخوانید:

مشخصه‌های اسلام آمریکایی کدام است؟ کدام وجوه مشترک به شعبه‌های گونه‌گون اسلام آمریکایی هویت واحد می‌دهد؟ این حلقه‌های انحرافی چرا پدید می‌آیند و تولید و تکثیر آنها از کدام واقعیت خبر می‌دهد؟ نخستین بار حضرت امام خمینی(ره) عنوان اسلام آمریکایی را وارد ادبیات سیاسی کرد. ایشان که نگاهی درس‌آموز به علل ناکامی مسلمانان و نهضت‌های آنان در سده اخیر داشت، می‌فرمود «قدرت‌های بزرگ چپاولگر در میان جامعه‌ها افرادی به صورت‌های مختلف از ملی‌گراها و روشنفکران مصنوعی و روحانی نمایان- که اگر مجال یابند از همه پرخطرتر و آسیب‌رسان‌ترند- ذخیره دارند که گاهی سی چهل سال با مشی اسلامی و مقدس‌مآبی یا پان ایرانیسم و وطن‌پرستی و جبهه‌های دیگر با صبر و بردباری در میان ملت‌ها زیست می‌کنند و در موقع مناسب مأموریت خود را انجام می‌دهند.»(جلد21 صحیفه نور، صفحه 189)

امام با همین درک مستند به واقعیت‌های تاریخی پرده از سیمای اسلام آمریکایی کشیده و فرمودند «مگر مسلمانان نمی‌بینند که امروز مراکز وهابیت در جهان به کانون‌های فتنه و جاسوسی تبدیل شدند که از یک طرف اسلام اشرافیت، اسلام ابوسفیان، اسلام ملاهای کثیف درباری، اسلام مقدس نماهای بی‌شعور حوزه‌های علمی و دانشگاهی، اسلام نکبت و ذلت، اسلام پول و زور، اسلام فریب و سازش و اسارت، اسلام حاکمیت سرمایه و سرمایه‌داران بر مظلومین و پابرهنه‌ها و در یک کلمه اسلام آمریکایی را ترویج می‌کنند و از طرف دیگر سر بر آستان سرور خویش، آمریکای جهانخوار می‌گذارند.»(جلد20 صحیفه نور، صفحه 230) حضرت روح‌الله اسلام آمریکایی را «اسلام مقدس‌نماهای متحجر، اسلام سرمایه‌داران خدانشناس و مرفهین بی‌درد، اسلام اشرافیت و اسلام ابوسفیانی» در برابر اسلام ناب محمدی(ص) و اسلام پابرهنگان و محرومان معرفی کردند.

اگر تکوین اسلام آمریکایی- و پیش از آن اسلام انگلیسی در سده گذشته- یک اقتضا داشت، اکنون با پیدایش و گسترش انقلاب اسلامی، همین اسلام بدلی و قلابی اهمیت مضاعفی برای مستکبران عالم پیدا کرده است. گسترش سازمان یافته و کم‌سابقه اسلام‌های بدلی با نقاب شیعی یا سنی، قبل از هر چیز بر یک واقعیت مهم شهادت می‌دهد و آن اینکه جهان استکبار بالندگی و گسترش پرسرعت اسلام ناب محمدی(ص) را باور کرده و به دست و پا افتاده است. مثلث آمریکا، انگلیس و صهیونیسم در مسیر معارضه با «مقاومت و بیداری اسلامی» دو روش معارضه را به سبک گازانبری- به مثابه  دو لبه یک قیچی - به خدمت گرفته است. اول؛ هجوم وحشیانه آشکار به قلمرو امت اسلامی ذیل پرچم «صهیونیسم مسیحی» که از آن به عنوان جنگ صلیبی، جنگ جهانی چهارم، قرن جدید آمریکایی و خاورمیانه جدید یاد کردند و به موازات آن علنا به قرآن و پیامبر(ص) اهانت روا داشتند. و دوم؛ جنگ نیابتی به دو شکل 1-دامن زدن به جنگ‌های غفلت‌آفرین و خسارت بار در درون این منطقه (نظیر تحرکات چند سال اخیر گروهک‌های تروریستی دست‌ساز غرب) 2-جنگ نیابتی نرم و شبیخون التقاط در قالب تحرکات جریان‌های شبه لیبرال متظاهر به شیعه و سنی بودن. طیف دوم برخلاف ظاهرسازی‌ها دقیقا همان اهداف گروه‌هایی مانند داعش و القاعده را در خدمت جنگ نیابتی مثلث استکبار ایفا می‌کنند مانند کاری که سازمان اصلی فتنه سبز- و نه عناصر بازی خورده آن- در سال 88 علیه انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی ایران تدارک کردند.

حقیقت سراسیمگی غرب از گسترش اسلام ناب و دست یازیدن به نسخه‌های اسلام آمریکایی (اسلام ارتجاع و اسلام لیبرال) در سخنان یکی از همین مهره‌های اسلام آمریکایی پیداست. آقای سروش همان کسی است که شورای روابط خارجی آمریکا یک دهه پیش برای ترویج تحریفات او و هم مسلکانش 6 میلیون دلار اختصاص داد. وی ضمن سخنرانی 4 اسفند 88 در دانشگاه دلفت هلند و 11 مرداد 61 در جمع گروهکی از عناصر ضدانقلاب در پاریس اذعان کرد «براساس تز سکولارها جهان به سمت جدایی حکومت از دین پیش می‌رود و دین مجال تصرف بیش از حوزه خصوصی را ندارد، در حالی که این تز واژگونه شده است. به این دلیل که وجود دین را در عمق زندگی ایرانیان و بازگشت دین را در مغرب زمین می‌توانیم ببینیم. آنچه گمان می‌رفت رو به احتضار می‌رود یا مرده است یا در راه مردن است، خوب یا بد، ظاهرا تجدید حیات کرده، برخاسته و برگشته و دیگران را به نگرانی افکنده است. سکولاریسم که قرار بود نسبت به ادیان بی‌طرف باشد اکنون تبدیل به یک سکولاریسم ستیزه‌گر شده یعنی با پاره‌ای از ادیان، رسما درمی‌آویزد و می‌ستیزد و وجود اجتماعی آنان را تحمل نمی‌کند. از این قرار چیزی اتفاق افتاده که در پیش‌بینی سکولارها نبوده است. همین اندیشه‌های دینی که خرافی و تاریخ مصرف آنها را گذشته می‌دانستند، به دلایل مختلف دوباره سر بر آورده‌اند» و «رفته رفته سکولاریسم وارد دوره ستیزگر و میلیتانت [نظامی‌گرانه] می‌شود، سکولاریسمی که مدارا و ظرفیت و هاضمه قوی پیشین خود را از دست داده است.

امروز پیش‌بینی ضعیف شدن تدریجی ادیان باطل از  آب درآمده و شما در این 20، 30 سال از جامعه‌شناسان بزرگ می‌شنوید که ادیان در حال قوت گرفتن هستند... سکولاریسم و لیبرالیسم هاضمه‌اش برای بلعیدن ادیان ضعیف، قوی بود اما دین قوی و فربه را نمی‌تواند ببلعد و از گلویش پایین نمی‌رود و لذا ستیزه‌گر می‌شود. اینکه چرا دین دوباره جان گرفته، جامعه شناسان آمریکایی می‌گویند برای اینکه بحران هویت و بحران معنویت پدید آمده است. آمریکا حمله کرد به افغانستان و عراق، هر دو کشور در قانون اساسی تازه خود نوشتند ما باید قوانین‌مان را از شرع بگیریم، چیزی که در مخیله آمریکایی‌ها نمی‌گنجید، یعنی سکولاریسم صدامی تبدیل شده به آنتی سکولاریسم موجود در عراق... در کشورهای اروپایی، حکومت‌ها در مواجهه با اقلیت‌های دینی نیرومند کم‌کم دارند مدارای خود را از دست می‌دهند.»

سرعت نفوذ اسلام در میان ملت‌ها و قدرت بسیج آن در میان امت اسلامی، ابرقدرت‌ها را به دست و پا انداخته است. نه آمریکا و انگلیس و نه رژیم صهیونیستی از چندین جنگ مستقیم که طی 14 سال اخیر به منطقه تحمیل کردند، کمترین سودی به دست نیاوردند بلکه خسارت‌های استراتژیک متوجه آنها شد. در این شرایط 2 نسخه بدلی «اسلام خشن»! و «اسلام تسامح»! تنها تیر در ترکش جبهه استکبار است. شعبه‌های اسلام آمریکایی آن‌قدر متنوع و گونه‌گون هستند که گاه ضد و نقیض هم به نظر می‌آیند اما همه این مهره‌ها - مانند چرخ‌دنده‌ها که معکوس هم می‌چرخند- یک وظیفه مشترک دارند؛ یعنی جریان‌های وحشی تکفیری و سلفی نظیر داعش ضمن اینکه پیاده نظام با واسطه ناتو در منطقه در صورت پیروزی هستند، در عین حال بر انزجار  از اصل اسلام دامن می‌زنند شاید که در غرب بتوانند سرعت گسترش اسلام را مهار کنند و در غرب آسیا و کشورهایی نظیر ایران و مصر و عراق و ترکیه و... باعث دراز شدن زبان گروه‌های التقاطی لیبرال شوند. تصور بر این است که اگر معارضه علنی با اسلام صلاح نیست، باید نسخه‌ای‌ التقاطی از اسلام که میل به انقیاد در برابر تعدی‌های غرب دارد امکان ترویج پیدا کند.

از سازمان مجاهدین خلق (منافقین) و نهضت آزادی گرفته تا برخی انقلابی‌نماهای شرمنده ایرانی (نفاق جدید با سوابق چپ و راست) و از جریان‌های شبه اسلامی سکولار و لیبرال در غرب آسیا تا حلقه‌های وهابی و سلفی و تکفیری در قالب داعش و القاعده، می‌توان ویژگی‌های مشترکی برای شاخه‌های آنها به عنوان اسلام آمریکایی برشمرد. ویژگی اصلی همه این طیف‌ها، وارونه‌نمایی اصل اسلامی «اشداء علی‌الکفار رحماء بینهم» و «اذلهًْ  علی المؤمنین اعزهًْ علی الکافرین» است. ترشرویی و پرخاش و معارضه اصلی این طیف‌ها با امت اسلامی و جبهه خودی است همچنان که در قبال عداوت جبهه استکبار و شیطان بزرگ با ترس و مسالمت و سازش و رفاقت - یا حداکثر سکوت- رفتار می‌کنند. عملکرد برخی رژیم‌های مرتجع منطقه در قبال جنایت‌های رژیم صهیونیستی در دهه‌ اخیر سند روشنی بر این واقعیت است. آنها حتی تا مرز حمایت از صهیونیست‌های جنایتکار نیز پیش رفتند. مشابه این رفتار را نزد القاعده و داعش می‌توان رصد کرد که چگونه جنگ و درگیری را به درون سرزمین‌های اسلامی کشانده و در حالی که از سوی سرویس‌های جاسوسی آمریکا و انگلیس و اسرائيل «سازمان» می‌یابند، ضمنا برای مداخله‌های آنان نیز «بهانه» فراهم می‌کنند.

آیا سازمان مجاهدین خلق (منافقین) همین کارکرد را نداشتند که به تعبیر شهید رجایی «در زندان شاه حرفشان این بود که درست است که شعار مبارزه با لیبرالیسم و ساواک می‌دهیم ولی قبل  از هر چیز باید با مسلمانانی که امام را به عنوان رهبر انقلاب قبول دارند جنگید و از روی جنازه آنها رد شد... سازمان مجاهدین خلق! آیا ]پس از پیروزی انقلاب[ شد یک آمریکایی و سرمایه‌دار صهیونیست را بکشی؟ اما بهشتی را کشتی... شما می‌توانید بگویید آیا کشتن خامنه‌ای برای شما مهم‌تر از کشتن یک آمریکایی یا اسرائیلی بوده است؟!».

جریان‌های نفاق (اسلام آمریکایی) ویژگی مشترک‌شان سرزنش جبهه خودی به خاطر مجاهدت و مقاومت در برابر جبهه استکبار است. کار ویژه آنها ترمز شدن و سرعت‌گیر درست کردن در برابر پیشرفت امت اسلام یا انجام عملیات فریب برای هدررفت نیروی جبهه خودی و ندیدن شبیخون دشمن است. اسلام آنها اسلام منازعه در داخل امت اسلامی و اسلام «ما نمی‌توانیم»! است. امروز میلیاردها دلار برای چنین اسلامی چه در ایران و چه در چهارگوشه منطقه سرمایه‌گذاری می‌شود. البته این هم واقعیتی است که شعبه‌های اسلام آمریکایی تاریخ مصرف کوتاهی دارند و به همین دلیل مدام بازسازی و بازتولید می‌شوند.

چه کسانی در معرض سربازگیری برای اسلام آمریکایی قرار دارند؟‌آنها که مرزبندی درستی با مستکبران و جبهه کفر نداشته باشند هیچ، که به واسطه برخی رفتارهای پرخطر حتی با آنان همدلی و همزبانی کنند، خوش‌گمانی به خرج دهند و بخواهند نامزد مورد حمایت آنها باشند! قرآن کریم مکررا از «الذین فی قلوبهم مرض» در کنار «منافقون» نام می‌برد یعنی طایفه‌ای که ظرفیت بیماری نفاق را دارند و وسوسه‌پذیر هستند. از جمله نهی‌های قرآن کریم یکی هم نهی از همرازی و همدلی با دشمنان است. «ای کسانی که ایمان آورده‌اید محرم اسراری از غیر خود انتخاب نکنید آنها از هیچ‌گونه شر و فسادی درباره شما کوتاهی نمی‌کنند. آنها دوست دارند هر چه را که شما را به رنج افکند.

دشمنی از دهان آنان آشکار شده و آنچه در دل پنهان می‌کنند، بزرگ‌تر است... اگر خیری به شما برسد، آنها ناخوش می‌دارند و اگر آسیبی به شما برسد، آنان شادمان می‌شوند و اگر صبر پیشه و تقوا پیشه کنید کید و نقشه آنها هیچ زیانی به شما نمی‌رساند. همانا خداوند به آنچه می‌کنند احاطه دارد» (آیات 118 و 120 سوره آل عمران)

مهدی محمدی ستون یادداشت روز،روزنامه وطن امروز را به مطلبی با عنوان«مذاکرات هسته‌ای یا کمپین انتخاباتی»اختصاص داد که در ادامه میخوانید:

 یک- اجازه بدهید از اینجا شروع کنیم. وضعیت قدرت ملی ایران در آغاز مذاکرات ایران و 1+5 هر چه بوده، اکنون کاملا دگرگون شده است. ایران و گروه 1+5 دور جدید مذاکرات خود را در فضای پساانتخاباتی آغاز کردند، یعنی زمانی که محاسبات طرف آمریکایی بر اثر آدرس‌های اشتباه ارسال شده در طول دوران انتخابات، به این سمت متمایل شده بود که در ایران یک فشار اجتماعی برای سازش هسته‌ای وجود دارد و تیمی هم که انتخابات را برده متمایل‌ترین تیم درون جامعه سیاسی ایران به تحقق چنین پروژه‌ای است. در واقع تعبیر درست این است که بگوییم انتخابات 92 یک اختلال محاسباتی در طرف‌های مذاکره‌کننده هسته‌ای به‌وجود آورد که کل یک سال گذشته – به یک معنا - صرف تصحیح آن از جانب نظام شده است. اکنون اما وضعیت کاملا متفاوت است.

 آمریکا در حالی که هرگز از حالا ضعیف‌تر نبوده، در منطقه خاورمیانه وارد نبردی بلندمدت شده است. نبردی که آمریکایی‌ها بخواهند یا نه، آنها را نیازمند نفوذ، قدرت و تدبیر ایران کرده است. نبردی که می‌دانند باید در آن بجنگند اما نمی‌دانند چگونه باید در آن پیروز شوند و نبردی که تدوین یک راهبرد برای موفقیت در آن مستلزم به چالش کشیده شدن کل استراتژی منطقه‌ای سنی‌محور آمریکاست. آمریکا در این نبرد نه فقط نیازمند بلکه دنباله‌رو ایران است. ممکن است آمریکایی‌ها نخواهند به این امر تصریح کنند یا حتی تمایل خود به راه افتادن از پی  ایران را انکار کنند ولی این، چیزی را در صحنه عمل تغییر نخواهد داد. آمریکا در آسمانی پرسه می‌زند که زمین آن در اختیار ایران است. تفکیک نبرد منطقه‌ای علیه تروریسم که ایران اصالتا و آمریکا از سر اکراه و اجبار وارد آن شده‌اند از مذاکرات هسته‌ای هم ممکن نخواهد بود. درست همانند غرب، ایران با نظرداشت تمام قدرت ملی خود پای میز مذاکره نشسته است و آمریکایی‌ها می‌دانند ارکان قدرت ملی ایران قابل تجزیه نیست. بنابراین اگر زمانی آمریکایی‌ها تصور می‌کردند ایران گزینه‌ای جز مذاکره و توافق ندارد و در صورت عدم توافق، توانی برای ایستادن در مقابل غرب نخواهد داشت، اکنون این آنها هستند که راهی جز توافق با ایران ندارند تا شاید روزنه‌ای برای خروج آنها از بن‌بست ژئوپلیتیکی که برای خود به‌وجود آورده‌اند، گشوده شود.

دو- مهم‌ترین نقطه بحث  میان تیم مذاکره‌کننده هسته‌ای در ایران و منتقدان آنها، بر خلاف آنچه برخی نوغربگرایان ایرانی می‌گویند این نیست که آیا باید درباره موضوع هسته‌ای توافق کرد یا نه. اتفاقا این نقطه‌ای است که درباره آن اختلافی وجود ندارد. اختلاف در اینجاست که منتقدان می‌گویند ایران همواره به اندازه‌ای که بتواند یک توافق خوب بکند قدرتمند بوده و این قدرت اکنون به نحو غیرمنتظره‌ای افزایش هم یافته است. مهم‌ترین نقطه بحث  این است: منتقدان می‌گویند شیوه‌ای که تیم مذاکره‌کننده در پیش گرفته به یک توافق خوب منجر نخواهد شد و می‌تواند تاریخی‌ترین فرصت خلق شده پیش روی جمهوری اسلامی را –که بخش عمده آن مربوط به عملکرد دولت‌های نهم و دهم است- تباه کند اما ظاهرا تیم مذاکره‌کننده از این خاستگاه مذاکره نمی‌کند بلکه صرفا در پی آن است که به هر قیمت به توافق برسد و این توافق را هم نه برای احقاق حق و رفع مظالم از ایران، بلکه برای اهداف سیاسی و انتخاباتی در داخل کشور  لازم دارد. تا یکی ـ دو هفته پیش، طرح مساله از این منظر، بسیار توطئه‌اندیشانه تلقی می‌شد اما آنچه آقای ظریف در این مدت در اختیار ما گذاشته کاملا کافی است تا این تحلیل را موجه کند.

سه - ظریف در سخنرانی شورای روابط خارجی آمریکا، 3 آدرس مهم به غرب ارسال کرد:

اول- دولت فعلی یک دولت مطلوب برای غرب در ایران است و غرب نباید فرصت راهبردی حمایت از این تیم را از دست بدهد.

دوم- اگر غرب از این تیم حمایت نکند، این تیم شانسی برای بقا در صحنه سیاست داخلی ایران ندارد.

سوم- تیم ایرانی نه برای رسیدن به یک توافق هسته‌ای بلکه برای تامین نیازهای سیاست داخلی خود مذاکره می‌کند.

پوستری که چهارشنبه گذشته به سفارش آقای ظریف از سوی برخی سینماگران ایرانی امضا شد، این پکیج آدرس‌های غلط را کامل کرد. اگر خودمان را جای غربی‌های بگذاریم – بویژه حالا که روشن شده این پوستر طراحی وزارت امور خارجه بوده نه ابتکار چند هنرمند - پیام‌هایی که از دل این پوستر (برای غربی‌ها) بیرون می‌آید چنین است:

اول- تیم مذاکره‌کننده (لابد به این دلیل که توافق را برای انتخابات نیاز دارد) هر توافقی را بهتر از توافق نکردن می‌داند.

دوم- امتیازهایی که این تیم حاضر است در مذاکرات واگذار کند (مطابق جدول ارائه شده در پوستر) تقریبا همه زیرساخت هسته‌ای ایران را دربرمی‌گیرد.

سوم- تیم مذاکره‌کننده عقیده دارد تداوم روند فعلی به تضعیف طبقه متوسط در ایران – یعنی همان‌ها که لابد قرار است در انتخابات به دوستان آقای ظریف رأی بدهند - منجر خواهد شد.

این آدرس‌ها، در بهترین حالت، غربی‌ها را اگر کودن هم باشند، به این نتیجه می‌رساند که تیم مذاکره‌کننده مذاکرات هسته‌ای را به عنوان بخشی از کمپین انتخاباتی جریان غربگرا در ایران تعریف کرده و چون هر توافقی را بهتر از توافق نکردن می‌داند بنابراین به هیچ خط قرمز واقعی باور ندارد.

چهار- مذاکرات هسته‌ای قبل از آنکه تکنیک چانه‌زنی یا مهارت بده بستان باشد، یک نبرد محاسباتی است و در نهایت کسی برنده بازی خواهد بود که در مدیریت محاسبات طرف مقابل موفق شود. آمریکا تنها در شرایطی تن به یک توافق خوب با ایران خواهد داد که:

اولا- بداند ایران در صورت عدم توافق قدرت لازم را برای مدیریت یک تخاصم جدید دارد.

ثانیا- ایران از خط قرمزهایی که ترسیم کرده به هیچ‌وجه عدول نخواهد کرد و این خط قرمزها ابزار چانه‌زنی نیست.

و ثالثا- هیچ جریان درون حاکمیتی در ایران وجود ندارد که آماده قربانی کردن منافع ملی پیش پای ساخت و پاخت پنهان با غربی‌ها باشد.
متاسفانه آدرس‌های راهبردی که آقای ظریف در هفته‌های گذشته برای غربی‌ها ارسال کرده، همه بر خلاف این روند بوده است. مقام‌های دولت همواره گفته‌اند محمدجواد ظریف مذاکره‌کننده ماهری است اما آنچه بویژه در این چند روز آشکار شده چندان بوی مهارت نمی‌دهد و برعکس نشان می‌دهد او حتی اگر چانه‌زن خوبی باشد، به هیچ وجه یک طراح راهبردی قابل اتکا آن هم در صحنه‌ای چنین پیچیده و پرظرافت نیست.  پیام ظریف برای دشمن خارجی هم در پوستری که طراحی کرده و بار گران حمل آن را بر دوش چند هنرمند غیر‌متخصص در حوزه مسائل راهبردی گذاشته و هم در شبه درد دلی که با رفقای قدیمی‌اش در شورای روابط خارجی داشته، همه این بوده است که: «ما به نمایندگی از شما (غرب) در حال چانه‌زدن درون ایران هستیم. به ما کمک کنید تا امتیازهای بیشتری بگیریم و تقدیمتان کنیم!» پیام دیگر او هم این بوده است که: «حرف‌های حکومت را خیلی جدی نگیرید، مردم می‌خواهند به هر قیمتی توافق شود»! آیا اینها پیام‌هایی است که 7 هفته مانده به پایان مذاکرات، رئیس تیم مذاکره‌کننده باید برای دشمن‌ترین دشمنان ایران که حالا نام خود را گذاشته‌اند «طرف مذاکره‌کننده» ارسال کند؟ اگر معنای مهارت این است، شاید بهتر آن است که امور خود را یکسره به آماتورها واگذار کنیم.

پنج- تیم مذاکره‌کننده اکنون نماینده همه ملت ایران است اما این تیم بویژه رئیس آن درصدد تعریف خود به عنوان یک اصلاح‌طلب دوم خردادی است که در پی انتقام‌کشی انتخاباتی از رقیبان است، با ایجاد اشتباه‌های محاسباتی پی‌درپی برای دشمن، در حال تباه کردن نتیجه مقاومت یک دهه‌ای این ملت و حتی زحماتی است که خود و دوستانش در این یک سال کشیده‌اند. آقای روحانی در نیویورک گفت ایران زیر بار هیچ زور و تحمیلی نخواهد رفت. حتی از خود ظریف پیش‌تر شنیده‌ایم که در صورت عدم توافق فاجعه‌ای رخ نخواهد داد. اکنون تمام این نظام محاسباتی در حال تخریب و جایگزین شدن با یک سلسله آدرس‌های بشدت گمراه‌کننده است که خروجی آن تشدید اشتباهات محاسباتی غرب درباره قدرت ملی ایران، دیدگاه‌های مردم در ایران و دسته‌بندی‌های درون نظام ایران خواهد بود. با این وضع، 7 هفته دیگر، اگر خروجی مذاکرات سرسختی بیشتر غرب و باج‌خواهی افزون‌تر آن باشد، آقای روحانی جز وزیر امور خارجه خود کس دیگری را نباید ملامت کند.

روزنامه حمایت مطلبی را با عنوان«اسلام آمریکایی و رهروانش!»در ستون یادداشت خود به قلم دکتر محمدصادق کوشکی به چاپ رساند:

 رهبرمعظم انقلاب در پیام  اخیر خود به کنگره عظیم حج، توجه به مسائل جهان اسلام و نگاهی بلند و فراگیر به مهم‌ترین موضوعات مرتبط با امت اسلامی را در صدر وظایف و آداب حج‌گزاران دانستند و تاکید کردند: اتحاد مسلمین، مساله فلسطین، و نگاه هوشمندانه به تفاوت اسلام ناب محمّدی و اسلام آمریکایی، سه اولویت اصلی جهان اسلام است که امت اسلامی باید با بصیرت و ژرف‌اندیشی، به وظیفه و تکلیفِ روزِ خود در قبال این موضوعات عمل کند. یادداشت حاضر می‌کوشد تا با تبیین بیانات رهبر انقلاب در خصوص نگاه هوشمندانه به تفاوت اسلام ناب محمّدی و اسلام آمریکایی، گامی در راستای تشریح و توضیح این موضوع برداشته و نگاهی به جریان‌شناسی اسلام ناب محمدی و اسام آمریکایی در ابعاد داخلی و بین‌المللی داشته باشد.

برداشت‌های گوناگونی از اسلام وجود دارد به‏ گونه‏ای که گاهی دو برداشت چنان با یکدیگر اختلاف دارند که به نظر می‏رسد صحت هر دو برداشت محال باشد، چرا که صحت هر دو به اجتماع یا ارتفاع نقیضین می‏انجامد. از آنجا که اسلام حقیقی یکی است، طبیعتا برداشت‌های دیگر از آن، خارج از اسلام حقیقی و مغایر با آن خواهد بود. با توجه به این مهم، امام خمینی(ره) همواره به طور جدی بر جدایی اسلام حقیقی از اسلام‌های انحرافی و تحریف ‏شده اصرار و تأکید داشتند و اسلام حقیقی را «اسلام ناب محمدی» و اسلام‌های انحرافی را «اسلام آمریکایی» نامیدند.

 امام (ره) در کنار معرفی ابعاد مختلف اسلام، اهمیت توجه به کج‏ فکری‌ها، جمود، قشری‌گری‌ها، معرفی ناقص اسلام، التقاط‌ها و انحراف‌ها را گوشزد می‏کردند و در کنار مبارزه با طاغوت و استبداد و استعمار و استکبار جهانی، مبارزه با خرافه و تحجرگرایی و مقدس‌مآبی و التقاط و انحراف را نیز وجهه همت خویش قرار داده و در مکتوبات و سخنان و پیام‌های خویش پیوسته، مخاطبانش را متوجه این مسأله ساختند. از همین رو است که ایشان در دو سال آخر عمر شریف خویش در معرفی اسلام حقیقی، اصطلاح «اسلام ناب محمدی(ص)» و در معرفی اسلام متحجرین و مقدس‌‏مآبان و التقاطی‌ها، اصطلاح «اسلام آمریکایی» را به کار می‌برند و در پیام‌ها و سخنرانی‌ها بارها به مناسبت‌های مختلف در معرفی این دو اسلام اصرار و پافشاری کردند و بازشناسی اسلام ناب محمدی و جدا کردن آن  از اسلام آمریکایی را از واجبات سیاسی بسیار مهم ‏دانسته و بر آن تأکید داشتند. 

منظور از اسلام ناب محمدی (ص) همان اسلام حقیقی و اصیلی است که از صاحب آن، پیامبر اکرم (ص) بی هیچ پیرایه و آرایشی به علی (ع) و سپس از آن حضرت به ائمه بعدی (ع) منتقل شده و در قول و عمل و در عقیده و رفتار به آن پایبند بوده و از آن بزرگواران نسل به نسل و دست به دست گشته تا به ما رسیده است. بدیهی است که اسلام ناب با تمام اجزای آن مورد نظر است و در صورت کاستی یا فزونی بر اجزای آن، تحریف یا ناقص، و خلوص و ناب بودن آن خدشه‌دار می‏شود؛ چرا که در واقع این کاستی‌ها یا فزونی‌ها موجب تحریف و تغییر حقیقت اسلام و اسلام حقیقی می‏شود که عملاً با اسلام ناب فاصله زیادی می‏گیرد.

 گاه در این اسلام‌های تحریف شده تنها ظواهری از دیانت باقی می‏ماند که از حقیقت اسلام و دین الهی خبری نیست و لذا به سادگی در خدمت ستمگران و طواغیت در می‏آید و عملاً نه تنها هیچ‏گاه نجات‌بخش محرومان و مستضعفان و حامی ستمدیدگان نبوده و نخواهد بود؛ بلکه حتی توجیه‏گر ظلم و ستم طاغوت‌ها و ستمگران می‏گردد و حامیان آن در پی یافتن وجوه شرعی برای توجیه بیدادگری‌ها و چپاول و غارت ظالمان و مستکبران و ساکت کردن مظلومین و ستمدیدگان و خاموشی و خفقان توده‏های ستمدیده خواهند بود. امام خمینی (ره) این اسلام تحریف شده، متظاهرانه و بی‏محتوا را که عملاً هیچ مخالفتی با منافع مستکبران و مستبدان نداشته و ندارد، اسلام آمریکایی می‏نامد.

در ادبیات انقلاب اسلامی شاخصه‌های اسلام آمریکایی در طول تاریخ انقلاب اسلامی یکسان است هر چند که ممکن است مصادیق آن متفاوت باشد. مقصود از اسلام آمریکایی، شیوه کسانی است که با جهالت، تحجر، منفعت‌طلبی و رفاه‌طلبی به نام اسلام فعالیت می‌کنند. حال ممکن است از نتایج و تبعات کار خود آگاه باشند یا از نتایج آن اطلاع نداشته باشند. در روزگار کنونی کسانی که در راستای ایجاد و تعمیق تفرقه میان جهان اسلام فعالیت می‌کنند و به قدرت جهان اسلام واقف نیستند و برای نهادینه شدن ترس از جهان استکبار تلاش می‌کنند و جدایی دین از سیاست را جاهلانه یا عامدانه ترویج می‌کنند را می‌توان حامیان ایده اسلام آمریکایی دانست. 

بخش دیگر مصادیق اسلام آمریکایی را می‌توان شامل کسانی دانست که برای منفعت‌طلبی شخصی خویش به نام اسلام به اسلام ضربه می‌زنند. آنها به واسطه علاقه به زندگی و منافع دنیایی دنبال تسلیم و ذلت‌پذیری در برابر جهان استکبار هستند، این جریان اهل دفاع از اسلام و مسلمین، مقابله با ظلم و برقرار عدالت نیستند. وجه مشترک کسانی که به نحو جاهلانه به اسلام ضربه می‌زنند، تحجر است. به همین دلیل حکومت‌های مرتجع منطقه، وهابیت و آل‌سعود در این مقوله می‌گنجند. البته بخش‌هایی از افراد و جریانات داخلی نیز که به دنبال تسلیم در برابر آمریکا و استکبار هستند، مخالف عدالت‌طلبی و جنگ با ظالمین هستند را می‌توان ذیل اسلام آمریکایی دانست.

این دو گروه داخلی و خارجی اسلام آمریکایی، اسلام سیاسی، عدالت‌خواه و مبارزه‌گر با طاغوت را قبول ندارند و در مقاطعی با هم پیوند نیز خورده‌اند. وجه مشترک این دو نیروی داخلی و خارجی، ترجیح رفاه‌طلبی و منفعت‌طلبی به حق‌طلبی و عدالت‌خواهی است. از سوی دیگر، حامیان و پیروان اسلام ناب محمدی کسانی هستند که منفعت عالی بشری در درازمدت را طلب می‌کنند. کسانی که عدالت‌خواه هستند و با ظلم مقابله می‌کنند و عافیت‌طلبی و رفاه‌طلبی در قاموس آنها جایگاهی ندارد می‌توانند کسانی باشند که هر روز بهره بیشتری از اسلام ناب محمدی بر می‌گیرند. الان در جهان اسلام با خطرات متنوعی روبرو هستیم که بخش عمده آن از سوی اسلام عافیت‌طلب و سازش‌کاری است که چه در داخل و چه خارج ایران به نام دین به اسلام ناب محمدی ضربه می‌زند. جدی‌ترین مصداق خطر علیه اسلام ناب محمدی، آل‌سعود است. آل‌سعود هم‌اکنون به مهم‌ترین بازوی اجرایی و عملیاتی جهان استکبار و صهیونیسم در منطقه غرب آسیا بدل شده است.

پیامدهای حضور این دولت به ظاهر اسلامی اما در واقع آمریکایی در منطقه ظهور گروهک‌های تروریستی و تکفیری است. همچنین در داخل با افراد و جریاناتی روبرو هستیم که به دنبال تسلیم‌طلبی و رفاه ناشی از پذیرش آن هستند. این دو گروه که از ابتدا به هم پیوستگی داشته‌اند در داخل و خارج از ایران بیشترین ضربه را به اسلام ناب می‌زنند. این خطر جدی باعث شد تا رهبر انقلاب این موضوع را در پیام خود به حجاج متذکر شوند. در خصوص چشم‌انداز مصاف این دو دیدگاه کلان باید گفت اسلام ناب با وجود همه خیانت‌ها و لطماتی که از ابتدا تاکنون متوجه آن بوده و هست، توانسته رشد یابد و نضج بگیرد و شاخ و برگش را در جهان گسترش دهد و عاشقان و علاقه‌مندان حقیقی به خود را سیراب کند. همان طور که خدا در قرآن فرموده: « خداوند نور خود را به تمام می‌رساند هرچند عده‌ای اراده كنند نور خدا را فراموش نمایند» لذا خدا هر روز در حال تکمیل و اتمام نور خود است. بنابراین ما اعتقاد داریم که سرانجام روزی خواهد رسید که اسلام ناب محمدی بشریت را نجات خواهد داد و زمینه‌ساز سعادت بشر خواهد شد.

سيدعلی علوی در مطلبی با عنوان«شبکه های اجتماعی و حکمی که ۳۱ ماه جدی گرفته نشد»چاپ شده در ستون یادداشت روز،روزنامه خراسان اینگونه نوشت:

نزدیک به ۲ هفته است که بحث فیلترینگ شبکه های اجتماعی موبایلی به یکی از داغ ترین موضوعات خبری به ویژه در فضای مجازی تبدیل شده است موضوعی که مخالفان و موافقان خود را دارد و از وزیر دولت تا رئیس دستگاه قضا درباره آن صحبت کرده اند. دراین نوشتار در پی خوب یا بد بودن این شبکه ها یا فیلترینگ یا بحث تهدید های فرصت های فناوری های اطلاعاتی نیستیم بلکه می‌خواهیم به راهکار رفع مشکلات و اختلاف نظرها در این عرصه بپردازیم.

این روزها بعد از ضرب الاجل آقای اژه ای و واکنش های اجتماعی و سیاسی متاثر از آن، بالاخره مواضع دولت و قوه قضا به هم نزدیک تر شده است و دو طرف بر تعامل بیشتر، برخورد با محتوای مجرمانه و اصل دوری از محدود سازی و استفاده از فناوری های جدید هم سخن شده اند.
این در حالی است که رهبر انقلاب تقریبا ۳۱ ماه قبل در17اسفند۹۰ طی حکمی دستور تشکیل شورای عالی فضای مجازی به عنوان نقطه  کانونی و متمرکز سیاست گذاری، تصمیم گیری و هماهنگی درباره فضای مجازی را دادند و باتوجه به اهمیتی که برای این بحث قائل بودند، رئیس جمهور را به عنوان ریاست این شورا تعیین کردند.

با مرور اجمالی بر این حکم می توان به مولفه هایی همچون لزوم سرمایه گذاری وسیع وهدفمند، ضرورت برنامه ریزی و هماهنگی مستمر و مواجهه فعال و خردمندانه در برابر فناوری های جدید اطلاعاتی اشاره کرد.

مولفه هایی که بیش از آن که مولفه های بازدارنده و سلبی باشند مولفه های ایجابی اند در واقع تنها یکی از مولفه های 10 گانه ذکر شده در این حکم مولفه ای سلبی است.

اینک پس از گذشت تقریبا 2سال و ۷ ماه از تشکیل شورای عالی فضای مجازی با وجود ضرورت برنامه ریزی و هماهنگی های مستمر فقط 18جلسه برگزار شده است. در حالی که طبق آیین نامه، جلسات این شورای عالی باید حداقل هر ۴ هفته یک بار تشکیل شود.

ازطرفی آن چه در چند سال اخیر و حتی بعد از تشکیل شورا برای جامعه ملموس بوده حرف هایی درباره محدودیت دسترسی به اینترنت به بهانه اینترنت ملی و فیلترینگ برخی نرم افزارها همچون وی چت بوده، خلاصه برخوردهای سلبی بوده و متفاوت از سیاست ها و رسالت های مورد نظر رهبر انقلاب در نحوه مدیریت و مواجهه فعال با فناوری های جدید اطلاعاتی.

واقعیت آن است که نحوه برخورد با محصولات و برون دادهای فناوری های نوین اطلاعاتی در فضای مجازی بیش از آن که سلبی و بازدارنده و از سر محدودسازی باشد بایست ایجابی، پیش گیرانه و براساس پاسخ مناسب به نیازها و خواست کاربران آن و تولید محتوای مناسب باشد.باید دانست این فناوری ها در قبال دستاوردهایشان، فناوری های خیلی پیچیده و دست نیافتنی و گران قیمت نیستند.

اغراق نیست بگوییم :

اگر سرمایه گذاری وسیع و هدفمند با حمایت دولت و حاکمیت در این حوزه شده بود امروز گرفتار تبعات تانگو و وی چت نبودیم

اگر به دید فرصت به این مقوله نگاه می کردیم و نه تهدید ، می توانستیم وایبر بومی داشته باشیم.

اگر برنامه ریزی و هماهنگی لازم بین قوا انجام می شد ضرب الاجلی برای فیلترینگ شبکه های اجتماعی آن هم با دامنه ای از تبعات منفی صادر نمی شد.

اگر با شورای عالی فضای مجازی برخورد سیاسی نمی شد و فراتر از وعده های انتخاباتی به آن نگاه می شد اینک وضعیت فضای مجازی کشور این گونه بی سر و سامان و به حال خود رها شده نبود.

اگر فضای مجازی در سطح داخلی و خارجی به درستی رصد می شد نحوه مواجهه این گونه منفعلانه نبود که منجر به ضرب الاجل یا رها کردن این فضا شود.

واقعیت آن است که در سال های اخیر حتی پس از حکم رهبری برای تشکیل شورای عالی فضای مجازی بیش از آن که با این موضوع برخوردی عالمانه ، اجتماعی و فرهنگی شود برخورد سیاسی شده است گاهی به عنوان یک برگ برنده و گاهی به عنوان اهرم فشار دربرابر رقیب سیاسی.

متاسفانه این شورا از ابتدا آن طور که باید جدی گرفته نشد نه در دولت دکتر احمدی نژاد و نه در دولت دکتر روحانی.

شاید اگر این شورا جدی گرفته شده بود این گونه منفعلانه با پدیده هایی همچون وایبر برخورد نمی کردیم.باید پذیرفت فناوری های جدید اطلاعاتی از جنس ماهواره و ویدئو قابل سانسور و حذف و جمع آوری نیست. باید پذیرفت این فناوری به دلیل ساختار سخت افزاری و نرم افزاری شان در هر حال در دسترس اند و قابل فیلترینگ مطلق نیستند.

کلام آخر آن که فضای مجازی در کشور نیاز به مدیریتی جهادی، علمی و فعال دارد مدیریتی براساس رصد مداوم نیازها و خواسته های مخاطب.

اگر این چنین باشد فضای مجازی نه تنها تهدید محسوب نمی‌شود بلکه فرصتی برای پیشرفت و ابزاری کارآمد برای صدور انقلاب خواهد بود به شرط آن که با آن سیاسی برخورد نکنیم، به شرط آن که شورای عالی فضای مجازی به عنوان عالی ترین شورای تصمیم ساز توسط متولیان آن و ریاست آن جدی گرفته شود.

آیا می توان امیدوار بود بعد از گذشت حدود 4ماه آقای رئیس جمهوربالاخره جلسه شورای عالی فضای مجازی را تشکیل دهند؟

محمد مهدی انصاری ستون سرمقاله روزنامه رسالت را به مطلبی با عنوان«اصولگرايان واقع‌بين باشند»اختصاص داد که در زیر میخوانید:

هر چند « همدلی» و « وحدت» كالای گمشده جریان اصولگرایی طی یك دهه گذشته بوده اما واقعیت غیر قابل انكار در فضای سیاسی كشور این است كه چنانچه همه تشكل‌هاو طیف‌های جریان اصولگرایی به شكلی حداكثری مجتمع و متحد شوند، پیروز حتمی هر رقابت سیاسی در كشور خواهند شد. شاخ و برگ پیدا كردن بیش از حد جریان اصولگرایی در طول دهه 1380 در كنار برخی ضعف‌های ساختاری و تشكیلاتی موجب واگرایی ، تشتت نخبگان و تشدید فاصله‌ها بین نیروها و مجموعه‌های سیاسی این جریان شد.

فاصله‌های كاذبی كه متاسفانه بعضا به واسطه مشكلات شخصی و برخی سوء تفاهم‌های نه چندان عمیق ایجاد شد. همین اختلاف نظرها ، « منشور اصولگرایی» را كه توسط بزرگان این جریان تدوین شده بود، به حاشیه راند و منازعه نخبگان جای اجماع نظر نخبگان اصولگرا را گرفت.

بی‌اخلاقی‌ها ، انگ‌زنی‌ها، كینه‌های شخصی، افراط و تفریط‌ها، اختلاف برداشت‌ها و سلیقه‌ای شدن نگرش‌ها، رگه‌هایی از « سیاست‌ورزی» جریان اصولگرایی را شكل دادند كه هیچ‌كدام با اصل و اصالت « گفتمان اصولگرا» سازگار نبوده و نیست. همین واگرایی‌ها و ضعف‌ها،« واقع‌بینی» اصولگرایان در عرصه فعالیت‌های سیاسی را تقلیل داد.

با تقلیل واقع‌بینی، ظرفیت‌ها و پشتوانه‌های نظری و نخبگانی نیز مغفول شدند و البته رقیب، از این شرایط بهره‌برداری عاقلانه‌ای داشت ، هر چند با آرایی شكننده... جریان اصولگرا باید برای حضور و تكاپو در انتخابات مجلس 94 و سپس انتخابات ریاست جمهوری 96 واقع‌بینی نشان دهد و با تقویت قدرت تحلیلی در قبال مطالبات و تحولات انسانی- اجتماعی سیاست ورزی واقع‌گرایانه و هوشمندانه‌ای به نمایش بگذارد.

علاوه بر این با قاطعیت ، افراد و طیف‌های بی‌تحمل و غیر تشكیلاتی را كه منطق سیاست‌ورزی در چارچوب ارزش‌ها و اهداف گفتمان اصولگرایی رابر نمی‌تابند، از خود دور سازد و هویت مقتدر و بلامنازع خود را با همگرایی و وحدت به نمایش بگذارد. تجربه شورای شهر تهران نمایش كوچكی از چنین اقتدار مبتنی بر همدلی و وحدت بود كه از فرمول ساده اما پرثمر  « وحدت» پیروی می‌كرد.

پرهیز از سرمایه‌گذاری روی چهره‌های « تكراری» و « فاقد رای» همچنان كه در انتخابات خرداد 92 پیامدش رادیدیم!! و پرورش چهره‌های نوگرا و جدید و تشخص بخشی به ایشان ضرورتی غیرقابل انكار است كه اصولگرایان باید بدون تنگ‌نظری وفوت وقت به آنها بپردازند. تقویت زمینه‌های مدارا و تحمل یكدیگر نیز در زمره اقدامات عاجلی هستند كه باید در متن سیاست‌ورزی و فعالیت‌های تشكیلاتی اصولگرایان دنبال شوند.

نیروها و نخبگان سیاسی اصولگرا باید صادقانه « دور هم نشستن» را تمرین كنند و بپذیرند كه تا همدیگر را « تحمل» نكنند و با « سعه صدر» نسبت به هم برخورد نكنند، اقبال جامعه نیز به ایشان كاسته می‌شود. اصولگرایان، بدانند كه امروز تفكر واقع‌گرا برای ایشان در حكم « رمز پیروزی» است و باید از ورطه ذهنیات بسته و بی‌رمق خارج شوند تا ابتكار عمل را به دست بگیرند. تحركاتی نیز از سوی برخی چهره‌های جریان اصولگرا آغاز شده كه باید به فال نیك گرفته شود و همه كمك كنند تا این اجتماع تقویت شود. بزرگترین سرمایه معنوی این جریان همانا اعتقادات و باورهای مردمی است كه از دین و مذهب ایشان ریشه می‌گیرد، از این ظرفیت و بنیه نظری نباید غفلت شود.

به هر روی رقابت‌های انتخاباتی مجلس سال آینده، آزمون بزرگی برای اصولگرایان است كه آیا می‌خواهند در عمل بپذیرند كه باید در عرصه سیاست « واقع‌بین» باشند؟



« تهذيب نفس، گوهر كمياب»عنوانی است برای مطلبی که در ستون سرمقاله روزنامه جمهوری اسلامی به چاپ رسید است:

جو بایدن، معاون رئیس‌جمهور آمریكا در اظهارات بی‌سابقه‌ای درباره شكل‌گیری گروه تروریستی داعش اعتراف كرد كه همپیمانان منطقه‌ای واشنگتن در ایجاد این گروه نقش مهمی ایفا كرده‌اند.

بایدن در سخنانی در دانشگاه هاروارد در موضوع سیاست خارجی آمریكا گفت: "متأسفانه كشورهای همپیمان آمریكا از جمله تركیه، قطر و عربستان مسئول بروز پدیده‌ای به نام داعش هستند ولی اكنون این كشورها با دیدن نتایج سوء سیاستهایشان پشیمانند."

وی در ادامه افزود: "بزرگترین مشكل ما، همپیمانان منطقه‌ای‌مان هستند، آنها خواستار درگیری شیعه و سنی در منطقه می‌باشند. عربستان، امارات و قطر به هر نحو و شكلی می‌خواستند دولت بشار اسد را در سوریه ساقط كنند و یك جنگ شیعه وسنی در منطقه راه بیندازند. در نتیجه اصرار این كشورها، میلیونها دلار پول و سلاح به دست گروه‌های تروریستی و افراط‌گرا افتاد. آنها همچنین هزاران تروریست را به داخل خاك سوریه نفوذ دادند تا با دولت بشار اسد بجنگند."

معاون رئیس‌جمهور آمریكا همچنین گفت: "رجب طیب اردوغان كه یكی از دوستان نزدیك من نیز هست، در دیدار اخیر خود در حاشیه مجمع عمومی سازمان ملل خودش به من اعتراف كرد كه تركیه نمی‌بایست مرزهای خود را چنان بی‌محابا برای عبور تروریست‌های تكفیری باز می‌گذاشت ولی حالا تلاش داریم مرزهایمان را به روی آنها ببندیم."

بایدن اعتراف كرد "همپیمانان منطقه‌ای واشنگتن بزرگترین مشكل آمریكا در مسائل خاورمیانه هستند، چرا كه تابحال سعی كرده‌اند با حمایت از گروه‌های افراط گرا، منطقه را به سوی جنگ شیعه و سنی سوق دهند و نتیجه آن همان چیزی است كه اكنون شاهد آن هستیم."

بدون شك اظهارات معاون رئیس‌جمهور آمریكا درباره حوادث منطقه و نحوه شكل گیری گروه تروریستی داعش و اهداف پشت پرده‌ای كه از آن دنبال می‌شد را باید سخنانی مهم و بی‌سابقه و رساتر از هزاران اسناد محرمانه دانست كه اسرار بسیاری را برملا كرده است. در اظهارات بایدن، واقعیت‌های مهمی مطرح شده كه هر چند قبلاً بارها از زبان مقامات سوری و ایرانی بیان گردیده و دستهای پشت پرده تشكیل داعش و اهداف شوم پدرخوانده‌های این گروهك تروریستی فاش شده بود ولی بیان این واقعیت‌ها از زبان خود آمریكائیها مهر تأییدی است بر آنچه حامیان مقاومت و مخالفان جنگ سوریه پیش از این گزارش می‌دادند.

اینكه دومین مقام رسمی آمریكا چنین سخنان صریحی را بیان می‌دارد و حاضر می‌شود همپیمانان منطقه‌ای خود را با نام و عنوان قربانی كند، مطمئناً اهداف خاصی را دنبال می‌كند كه برخی از آنها را می‌توان اینگونه بیان كرد:

1 - آمریكا در سیاست‌های خاورمیانه‌ای خود توسط صهیونیست‌ها بازی خورده و بدون آنكه در این زمینه راهبرد روشن و مشخصی داشته باشد وارد صحنه شد و مهره‌هائی همچون سران كشورهای تركیه، قطر، عربستان و امارات را به كار گرفت درحالی كه از فرجام آن بی‌اطلاع بوده و صرفاً با این هدف كه این راهبرد به نقش قدرتمند جمهوری اسلامی ایران و خط مقاومت در منطقه ضربه می‌زند و حافظ امنیت رژیم صهیونیستی است، در آن مشاركت جسته است و اكنون نیز كه شكست این طرح آشكار شده، قصد دارد خرج خود را از همپیمانان منطقه‌ای خود جدا كند و خود را تبرئه نماید.

2 - هر چند آمریكا خود مجری این توطئه بدفرجام بوده ولی اكنون كه در باتلاق فرو رفته تلاش دارد نقش خود را در بحران عراق و سوریه كمرنگ نشان دهد و با توجه به اینكه كاخ سفید نمی‌تواند دوباره در منطقه درگیر جنگ شود و به یك كشور اسلامی لشكركشی كند، چنین وانمود می‌كند كه واشنگتن بسیار كمتر از متحدان منطقه‌ای در وضعیت بوجود آمده مقصر است و به صراحت گفته كه این بحران باید از این پس توسط كشورهای متحد آمریكا در منطقه حل و فصل شود.

بایدن البته در سخنان خود هیچ اشاره‌ای به حمایت‌های گسترده آمریكا از داعش در جنگ علیه دولت سوریه و نقش این گروه تروریستی به عنوان پیاده نظام آمریكا در جنگ نیابتی با بشار اسد نكرده و سخنی از اینكه بسیاری از سران گروه داعش سالها در زندان‌های آمریكا در عراق نگهداری شده و با برنامه‌های پنتاگون برای اعزام نیرو به سوریه و ایجاد جبهه‌ای فراگیر علیه سوریه و عراق آزاد شدند، به میان نیاورده و صرفاً سعی كرده توپ را به زمین متحدانش بیندازد.

این احتمال نیز وجود دارد كه این روزها دولت اوباما زیر فشار افكار عمومی آمریكا و حزب رقیب برای خروج از بن‌بستی كه در آستانه انتخابات آینده ریاست جمهوری آمریكا در آن قرار گرفته، مجبور به قربانی كردن متحدان منطقه‌ای خود شده است. این فشار می‌تواند عامل مهمی برای فرافكنی مقامات دولت آمریكا باشد، آنچنان كه آقای بایدن كه در سال گذشته با حمایت از اقدامات تركیه در زمینه مقابله با دولت سوریه گفته بود آنكارا و واشنگتن در این زمینه با هم كاملاً هماهنگ هستند، اكنون عكس این مطلب را به زبان آورده است. علاوه بر این، همین چند ماه پیش بود كه هیلاری كلینتون وزیر خارجه سابق آمریكا در كتاب خاطرات خود نقش واشنگتن را در شكل گیری گروه داعش و طرح این كشور را برای خاورمیانه فاش كرده بود. و حتی "دومینیك دوویلپن" نخست‌وزیر سابق فرانسه و یكی از متحدان غربی آمریكا در مصاحبه با روزنامه فیگارو اعتراف كرده بود "داعش فرزند آمریكا و غرب است و ما با كمك‌های مالی و نظامی خود به این گروه آن را به عنوان كانون تروریسم در منطقه ایجاد كردیم."

3 - بایدن، با این ظاهرسازی كه آمریكا قصد دارد از مخالفان به اصطلاح میانه‌رو نظام سوریه پشتیبانی كند، توپ حمایت از گروه‌های افراط گرا را كاملاً به زمین متحدان منطقه‌ای خود انداخته و این كشورها را مسبب شكل گیری گروه تروریستی داعش معرفی می‌كند. به عبارت روشن تر، كاخ سفید قصد ندارد به حمایت خود از گروه‌های تروریستی و مخالفان نظام سوریه پایان داده و آنرا محكوم كند، بلكه با تقسیم مخالفان بشار اسد به "افراط گرا" و "میانه رو" تلاش دارد همچنان به حمایت‌های خود از آنان و سیاست‌های مداخله جویانه خود در منطقه ادامه دهد.

جو بایدن معاون رئیس‌جمهور آمریكا با این سخنان هر هدفی را كه دنبال كرده باشد، باید آن را صریح‌ترین اعتراف و اقرار یك مقام ارشد آمریكایی درباره اشتباهات استراتژیك محور "غربی - عربی" حامی مخالفان حكومت سوریه دانست كه در سه سال و نیم گذشته در نتیجه سیاست‌های آنها بیش از 180 هزار نفر در سوریه كشته شده و میلیونها نفر آواره شدند، به گونه‌ای كه تروریسم سراسر منطقه را فرا گرفت و اكنون خطر گسترش آن حتی كشورهای غربی را نیز تهدید می‌كند.

سخنان بایدن بی‌شك یكی از مهم‌ترین اسناد شكست استراتژی آمریكا و متحدان منطقه‌ای واشنگتن برای ایجاد جنگ فرقه‌ای و برپایی درگیری بین شیعه و سنی در منطقه است و نشان می‌دهد افرادی كه اكنون داعیه‌دار مبارزه با تروریسم در منطقه هستند چگونه خودشان از حامیان اصلی گروه تروریستی داعش بوده و چگونه و با چه كاركردهایی آنرا ایجاد كرده‌اند.

در این میان آنچه آشكار شد، دروغگویی و تزویر سران ائتلافی است كه خود را از رهبران مبارزه با تروریسم نامیده‌اند و تا دیروز با تشكیل گروهی به نام "دوستان سوریه" از هیچ كمكی به گروه‌های تروریستی دریغ نكردند و امروز هم درحالی پرچمدار عملیات ضد داعش شده‌اند كه باز هم به تروریست‌هائی كه با دولت قانونی سوریه می‌جنگند كمك‌های مالی و تسلیحاتی می‌دهند و حتی با سران داعش نیز زدوبند پنهانی دارند.

اكنون جهان به این نكته رسیده است كه "داعش" و مستمسك مبارزه با تروریسم، فقط بهانه‌ای برای مداخله علیه سوریه و عراق است و اگر این كشورها صداقت داشته باشند، داعش گروهی نیست كه نابودی آن نیاز به ائتلاف 40 كشور غربی و عربی داشته باشد و كافی است دولت‌هائی كه حمایت مالی، تسلیحاتی، لجستیكی و اطلاعاتی آنرا برعهده داشتند و دارند، دست از این كار بردارند. همین كه اكنون میان دولت‌های غربی و عربی، كه پدرخوانده‌های داعش هستند، بر سر اینكه این كودك نامشروع فرزند كیست بگو مگوهائی در گرفته است، خود نشانه ناكامی آنها در توطئه مشتركشان در منطقه است. اراده خدا اینست كه این ناكامی به شكست كامل توطئه گران و موفقیت ملت‌های منطقه بیانجامد زیرا فرموده است این كید الشیطان كان ضعیفاً.

مطلبی که  دکتر تیمور رحمانی در ستون سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد با عنوان«خیز بهاری رشد اقتصادی غیرمنتظره است؟» به چاپ رساند به شرح زیر است:

طی ماه‌های اخیر چندین بار گفته شده است که اقتصاد ایران از مسیر نزولی کاهش تولید ناخالص داخلی خارج شده و رشد اقتصادی کشور مثبت شده است. این موضوع ابتدا توسط ریاست محترم جمهوری در همایشی به‌طور رسمی مطرح شد تا اینکه به تازگی بانک مرکزی در گزارشی از وضعیت اقتصادی کشور مجددا آن را اعلام کرد. نحوه اعلام این موضوع از سوی بانک مرکزی، به‌گونه‌ای بود که تصویر رشد اقتصادی بالایی را در اذهان عموم ایجاد کرد. بلافاصله پس از اعلام «نرخ رشد 6/4 درصدی تولید ناخالص داخلی در سه ماه نخست سال 1393»، بسیاری از مخاطبان و حتی صاحبنظران بدون آنکه به مفهوم دقیق این آمار توجه کنند، نسبت به آن دچار نوعی شک و تردید و حتی جبهه‌گیری و واکنش منفی شدند.

این واکنش‌ها نه‌تنها در میان مخاطبان غیر‌حرفه‌ای (نسبت به مفاهیم اقتصادی) وجود داشت، بلکه براساس مشاهدات نویسنده در میان صاحبنظران اقتصادی نیز مطرح شد، به‌گونه‌ای که بانک مرکزی ازسوی برخی به آمارسازی و توهم و خیال بافی متهم شد.

نویسنده بر این باور است که آمارهای بانک مرکزی درخصوص رشد اقتصادی، صحیح است یا حداقل طبق روال همیشگی تهیه شده است. تنها اشکالی که در این آمار ممکن است وجود داشته باشد، این است که براساس برآورد اولیه محاسبه شده باشد و در مراحل بعدی بازنگری شود که موضوع جدیدی نیست و همواره وجود داشته است. بانک مرکزی نه تنها در حال حاضر بلکه در تمام سال‌هایی که بسیاری از افراد، آمار تورم این نهاد را با شک و تردید می‌نگریستند، روال حرفه‌ای خود را در مورد تهیه آمار و انتشار آن دنبال کرده است و نویسنده همواره به آمار و ارقام نهایی منتشرشده آن اعتماد داشته است که دلایل آن در ادامه می‌آید. هیچ پدیده کاملی در مخلوقات بشری وجود ندارد و این درمورد آمار منتشر شده بانک مرکزی نیز صحیح است. می‌توان (اگر چنین توانایی را داشته باشیم) به بانک مرکزی کمک کرد که این عدم کمال یا نقص در تهیه داده‌ها را برطرف کند، اما بهتر است اصل موضوع را؛ یعنی وجود چنین سرمایه ارزشمندی که برای انباشت و شکل‌گیری آن زمان و انرژی زیادی صرف شده است، زیر سوال نبریم. به‌طور مشخص در موضوع کنونی؛ یعنی آمار رشد اقتصادی و خروج از رکود، اتفاق غیر‌متعارفی رخ نداده است تا به‌خاطر آن، این سرمایه ارزشمند را کم اعتبار کنیم.

اما موضوع خروج از رکود و رشد اقتصادی اعلام شده بانک مرکزی چیست و چرا چنین واکنشی را به دنبال داشته است؟ تا آنجا که نویسنده اطلاع دارد، آنچه بانک مرکزی اعلام کرده، این است که تولید ناخالص داخلی در فصل اول سال 1393 نسبت به فصل اول 1392 معادل 6/4 درصد رشد کرده است. آیا این رقم جادویی و اعجاب‌انگیز است؟ نباید فراموش کرد که اقتصاد ایران در نیمه اول سال 1392 در مسیر نزولی بود و رشد اقتصادی منفی 9/1 درصدی سال گذشته نیز عمدتا به این دلیل اتفاق افتاد. از آنجا که بانک مرکزی قبلا رشد منفی سال 1392 را اعلام کرده بود، در حال حاضر، نمی‌تواند مورد ظن قرار گیرد که آمار غیر‌واقعی اعلام کرده است. اکنون چند دلیل می‌توان ارائه کرد که نشان می‌دهد آمار جدید بانک مرکزی درخصوص رشد، تصویر صحیحی از وضعیت اقتصاد است و مهم‌تر از آن، به‌نظر نمی‌رسد رشد 6/4 درصدی در بهار سال جاری اتفاق غیر‌منتظره‌ای باشد.

نکته اول این است که هیچ رکودی تا ابد طول نمی‌کشد و غالبا (نه الزاما)، رکود پس از آنکه به قعر خود برسد، مسیر بهبودی آغاز می‌شود و البته با اجرای سیاست‌های مناسب هم می‌توان این بهبود را اندکی تسریع کرد. اقتصاد ایران نیز پس از سپری کردن دو سال رکود، به‌طور طبیعی پتانسیل بهبود را در خود داشت؛ به‌ویژه با توجه به اینکه شوک ایجاد‌کننده رکود خاتمه یافته است.

موضوع دوم آن است که اقتصاد ایران از نیمه دوم سال گذشته عملا در شرایطی قرار گرفت که تحت تاثیر آن، باید رشد اقتصادی مثبت را پیدا می‌کرد. در حال حاضر اگرچه مذاکرات هنوز به نتیجه نهایی نرسیده، اما فروش نفت و مبادلات تجاری کشور عملا تسهیل شده که به معنی وارونه شدن شوک منفی ناشی از تحریم‌ها است.

انتظار می‌رفت وارونه شدن شوک منفی عرضه به رشد تولید بینجامد که چنین نیز شده است. به‌عنوان نمونه، رشد تولید در برخی از زیرگروه‌های بخش صنعت و به ویژه خودرو، در همین راستا قابل تحلیل است. مطالعات بسیاری نشان داده است که افزایش درآمدهای نفتی و افزایش واردات مواد اولیه، در کوتاه‌مدت اثر مثبت بر رشد اقتصادی ایران دارد و عملا چنین شده است.  دلیل سوم آن است که مطابق تحلیل‌های نظری اقتصاد کلان، کاهش قابل توجه انتظارات تورمی نیز (که بخش قابل توجهی از آن حاصل انضباط پولی و مالی و همچنین تلاش دستگاه دیپلماسی خارجی است) باید به افزایش تولید کمک می‌کرد. کاهش انتظارات تورمی بخشی مهم از هرگونه سیاست خروج از رکود تورمی است و از این جهت، دستگاه سیاست‌گذاری اقتصادی نمره قابل قبول کسب کرده است. نکته چهارم هم آن است که رشد 6/4 درصدی، با مقایسه تولید ناخالص داخلی در بهار سال جاری نسبت به بهار سال گذشته محاسبه شده است، اما با بررسی روند تولید ناخالص داخلی در سال گذشته، ملاحظه می‌شود که مقدار تولید در بهار سال قبل رشد منفی قابل‌توجهی داشته است، اما در ماه‌های پایانی سال، رشد آن مثبت شده است. با توجه به این موضوع، حتی اگر رشد تولید ناخالص داخلی سه ماه چهارم سال 1392 را نیز نسبت به سه ماه اول آن محاسبه کنیم، مقدار آن مثبت خواهد بود؛ بنابراین نرخ 6/4 درصدی، به این معنا نیست که تولید ناخالص داخلی از ابتدای تابستان تا انتهای زمستان سال گذشته ثابت مانده و سپس به‌طور ناگهانی در بهار سال جاری معادل 6/4 درصد رشد کرده است؛ بلکه بخشی از این رشد 6/4 درصدی همان‌طور که نحوه گزارش آن توسط بانک مرکزی نیز بیان می‌دارد، در ماه‌های قبل از آن و سه فصل بعدی سال 1392 رخ داده است. کاملا طبیعی است در شرایطی که تولید ناخالص داخلی مدتی در حال کاهش باشد و سپس شروع به افزایش کند، وقتی نرخ رشد آن را در شرایط جدید نسبت به وضعیت نزولی آن محاسبه کنیم، اندکی مبالغه‌آمیز به‌نظر می‌رسد. در حالی که مبالغه‌ای در کار نیست و صرفا یک بحث محاسباتی است و بستگی به این دارد که نقطه مبنای محاسبه رشد را چه زمانی انتخاب کنیم.

به‌نظر نویسنده، اندکی کاسته شدن از تحریم‌ها (که عملا رخ داده است) اگر با سیاست پولی و مالی مناسب ترکیب شود، حتی این پتانسیل را فراهم می‌کند که اقتصاد ایران برای کل سال 1393، رشد بالای 6 درصد را هم تجربه کند. باید توجه کرد که حتی رشد 8 درصدی در سال جاری نیز ما را به نقطه پایانی سال 1390 از نظر سطح تولید ناخالص داخلی برنمی‌گرداند. بنابراین نرخ‌های 4 تا 5 درصدی رشد اقتصادی اگر چه در مقایسه با سال‌های گذشته غنیمت است، اما خیلی هم نباید موجب ذوق‌زدگی شود. به‌نظر می‌رسد طرح برخی شبهه‌ها و واکنش‌های منفی نسبت به نرخ رشد اعلام شده بانک مرکزی، به دلیل عدم توضیح کافی موضوع از سوی بانک مرکزی باشد و البته طبیعی است که هر دولتی در مورد گزارش موفقیت‌های خود، اندکی با شتاب‌زدگی اقدام کند.

ممکن است بانک مرکزی نیز به دلیل اینکه به خاطر اجرای سیاست‌های انقباضی در یک سال گذشته، زیاده از حد تحت فشار بوده است، در حال حاضر انگیزه زیادی برای اعلام رشد 6/4 درصدی داشته باشد و به همین دلیل هم در مقایسه با گذشته آمار را زودتر از حد متعارف آن تولید و منتشر کند. بنابراین نه تنها آنچه اعلام شده است نادرست به‌نظر نمی‌رسد، بلکه هنوز نگرانی‌ها درخصوص نیاز اقتصاد ایران به رشد بیشتر را کاملا مرتفع نمی‌کند و باید انتظار نرخ‌های رشد بالاتر از این را داشته باشیم.

مطلبی که احسان کيانی در ستون سرمقاله روزنامه مردم سالاری با عنوان«مرغ همسايه» به چاپ رساند به شرح زیر است:

 دومین سفر رییس‌جمهوری و همراهانش به مجمع عمومی سازمان ملل متّحد به پایان رسید ولی حاشیه‌ها و مباحث پیرامون این سفر هم‌چنان ادامه دارد. در این میان برخی از رسانه‌های مخالف دولت دو مورد از رفتارهای دیپلماتیک رییس‌جمهور روحانی و وزیر امور خارجه؛ دکتر ظریف را مورد انتقاد و به سبب آن دیپلماسی دولت را مورد سوال قرار داده‌اند. مسئله اوّل ملاقات دکتر روحانی با دیوید کامرون(نخست‌وزیر بریتانیا) که ساعاتی پس از دیدار با رییس‌جمهور؛ در سخنانش در مجمع عمومی سازمان ملل متحد؛ ایران را حامی تروریسم و ناقض حقوق بشر خواند؛ هرچند که در عین حال بر نقش تعیین‌کننده ایران در حل بحران‌های منطقه‌ای و به خصوص فتنه داعش هم تأکید کرد. در این باره خانم افخم؛ سخنگوی وزارت خارجه و آقای عراقچی؛ معاون وزیر امور خارجه مواضع منطقی و صحیحی اتّخاذ کردند ولی برخی رسانه‌های اصولگرا جدا از انتقادات بجا از مواضع نابجای دولت انگلیس؛ با تیترها و مطالب غیراخلاقی، تیم دیپلماسی دولت و شخص رییس‌جمهور را مورد نوازش قرار دادند. این در حالی است که ضمن یادآوری حیله‌گری‌ها و ستمگری‌های بزرگ و تاریخی دولت استعمارگر بریتانیا علیه منافع و مصالح ملّت مظلوم ایران؛ باید به این دوستان یادآور شد که چه کسانی با هجوم غیرمنطقی و نادرست به سفارت انگلستان در تهران در آذرماه سال 1390 که مورد انتقاد مقامات عالی‌رتبه نظام نیز قرار گرفت؛ موجبات کاهش شدید روابط دو کشور را فراهم آورده و وضعیت را به جایی رساندند که اکنون این دولت باید بار نابخردی‌های پیش را به دوش بکشد؟ آیا اگر روابط دو دولت ایران و انگلستان در شرایط عادی می‌بود، امروز ما دست بالاتر و موضع بهتری برای مؤاخذه مقامات این دولت در قبال اقدامات نادرست‌شان درباره کشور و مردم ایران نداشتیم؟

مورد دوم این بود که دکتر ظریف در نشستی در شورای روابط خارجی آمریکا در پاسخ‌ هاله اسفندیاری که پرسیده بود:«لطفا درباره تأثیر گفت‌وگوها بر مسائل سیاسی داخلی ایران توضیح بفرمایید؟» به یک مثال اشاره کرد و آن انتخاب دکتر محمود احمدی‌نژاد به ریاست‌جمهوری در سال 1384 بود که مدّتی پس از عدم نتیجه‌بخش بودن توافق سعدآباد و ردّ پیشنهادهای مثبت ایران از سوی اتّحادیه اروپا و با اشاره آمریکا، رخ داد. این سخن ظریف به معنای این بود که این بار هم اگر توافق بلندمدّت و موفّقی صورت نگیرد؛ مخالفان مذاکره و توافق با غرب در ایران به قدرت خواهند رسید. رسانه‌های اصولگرا این بار به تندی آقای ظریف را مؤاخذه کرده‌اند که چرا یک مسئله ملّی را به رقابت‌های جناحی فروکاسته است. این در حالی است که دکتر ظریف یک تحلیل ساده؛ واقع‌بینانه و منطقی را بیان کرده بود و البتّه او می‌توانست این سؤال را بی‌پاسخ بگذارد و از آن بگذرد و بگوید که تمایلی به بیان مسائل داخلی در این نشست ندارد که شاید پاسخ مطلوب‌تری می‌بود. امّا سؤال این‌جاست که چرا کسانی این انتقاد را به آقای ظریف وارد کرده‌اند که پیش از آن خود در رقابت‌های جناحی و انتخاباتی بارها با کارت پرونده هسته‌ای بازی کرده و با اشاره به توافق سعدآباد، مخالفان‌شان را به بهانه خیانت و وادادگی در این زمینه مورد شماتت قرار می‌دادند.

مهم‌ترین نمود این مسئله در یازدهمین انتخابات ریاست‌جمهوری بود که برخی از اصولگرایان با برساختن دوگانه سازش-مقاومت قصد داشتند دستاوردهای هسته‌ای را به نام خود نوشته و دیگری را خائن و یا حدّاقل نادان نشان دهند. امّا از قضا سرکنگبین صفرا فزود و همین مسئله پاشنه آشیل آن‌ها شد تا کُرسی ریاست‌جمهوری را که در چند قدمی آن بودند؛ از دست بدهند. وقتی که این تناقض‌ها در رفتار رسانه‌ای بعضی از دوستان نمایان می‌شود به یاد این ضرب‌المثل معروف می‌افتیم که «مرغ همسایه غاز است!» بنابراین اگر در قبال مسائل مهمّی چون پرونده هسته‌ای قائل به نگاه ملّی و حاکمیتی هستیم، باید ضوابط و قواعد این رویکرد را نیز بپذیریم و وقتی که اوّلین شخص نظام یعنی مقام معظّم رهبری که سخن‌شان برای همگی ما فصل‌الخطاب تلّقی می‌شود نه‌تنها از اصل مذاکرات که حتّی از پایبندی به تعهّدات ناشی از این مذاکرات نیز حمایت می‌کنند می‌بایست از وارد شدن به مباحث حاشیه‌ای و غیرضروری که تنها مصرف جناحی دارد بپرهیزیم.

نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها