کد خبر: ۲۹۲۷۲۲
زمان انتشار: ۱۲:۳۱     ۱۵ بهمن ۱۳۹۳
نگاهی به آثار روز سوم برج میلاد:
حجازی ابتدای جلسه فیلمش را به «علی حاتمی» تقدیم می‌کند و خودش می‌گوید که فیلمش وامدار «مادر» است. «مرگ ماهی» اما نه‌تنها فیلمی شبیه «مادر»، بلکه فیلمی شبیه ده‌ها تله‌فیلم و چندین سریالی است که در تلویزیون جمهوری اسلامی دقیقا با همین مضمون و با همین داستان به نمایش درآمده‌اند. تنها تفاوت هم این است که در اکثر اثار قبلی با مادری بیمار و نزدیک به مرگ طرفیم و اینجا با مادری فوت کرده.
به گزارش پایگاه 598 به نقل از رجانیوز: روز سوم جشنواره روز خوبی از نظر کیفیت فیلم‌ها نبود، اما روز فیلم‌های پر سروصدا و مهمی بود که از پیش از جشنواره حرف و حدیث‌های زیادی به راه انداخته بودند و خیلی‌ها منتظر رونمایی از آن‌ها بودند. روز فیلم‌های بی‌خودی مهم شده‌ای که فقط سروصدا داشتند و توقعات بالارفته‌ی مخاطبان اتفاقا به ضرر خودشان هم تمام شد. روز سوم همچنین روز رونمایی از دستاورد مدیریتی حجت‌اله ایوبی، رئیس سازمان سینمایی، هم بود. روز رونمایی از فیلم یکی از آن شش فیلمسازی که ایوبی شخصا به دیدارشان رفت و خواهش کرد تا فیلم بسازند.

«مرگ ماهی»؛ یک فیلم تلویزیونی تکراری با رنگ و لعاب بیشتر!

فیلم جدید سازنده‌ی «زندگی خصوصی اقا و خانم میم» و «زندگی مشترک آقای محمودی و بانو» به جرات پربازیگرترین فیلم جشنواره سی‌وسوم بود و به دلیل جمع شدن این تعداد بازیگر مطرح جلوی دوربین و همچنین بهترین عوامل در پشت دوربین از هفته‌ها قبل جشنواره به فیلم مهمی تبدیل شد. یکی از فیلم‌هایی که بعد از رونمایی از فیلم معلوم شد بی‌خودی مهم شده‌اند و با اثری ضعیف و سردرگم طرفیم که چیزی برای عرضه ندارد.

مادری فوت کرده است و به این بهانه بچه‌هایش، که طبق معمول همه با هم مشکل دارند و ظاهرا سالی یکبار هم به مادرشان سر نمی‌زنند- دوباره دور هم جمع می‌شوند. مادر اما وصیت کرده است که جنازه‌اش سه روز در منزل بماند و به این بهانه بچه‌ها نیز مجوبرند سه روز با هم زندگی کنند.

حجازی ابتدای جلسه فیلمش را به «علی حاتمی» تقدیم می‌کند و خودش می‌گوید که فیلمش وامدار «مادر» است. «مرگ ماهی» اما نه‌تنها فیلمی شبیه «مادر»، بلکه فیلمی شبیه ده‌ها تله‌فیلم و چندین سریالی است که در تلویزیون جمهوری اسلامی دقیقا با همین مضمون و با همین داستان به نمایش درآمده‌اند. تنها تفاوت هم این است که در اکثر اثار قبلی با مادری بیمار و نزدیک به مرگ طرفیم و اینجا با مادری فوت کرده.

پس از این منظر فیلم جدید حجازی نه ایده‌ی جدیدی دارد نه قصه‌پردازی متفاوتی. در «مرگ ماهی» هم طبق کلیشه‌های جاافتاده‌ی این نوع فیلم‌ها همه‌‌ی بچه‌ها نامرد هستند و مدت‌هاست به مادر سر نزده‌اند و حالا حسرت می‌خورند و از طرف دیگر خودشان هم با هم دارای مشکلاتی هستند و همین مشکلات و درگیری‌ها هم قرار است درام فیلم را بسازد.

جز این اما «مرگ ماهی» از نظر پرداخت شخصیت فرزندان و جزئیات روابط بین افراد حتی از نمونه‌های تلویزونی خود نیز عقب‌تر است، چرا که تا انتها نه شخصیت خاصی از بچه‌ها ترسیم می‌شود و ما پی به جزئیات زندگی آن‌ها می‌بریم، و نه روابط بین فرزندان به درستی ترسیم می‌شود و ما دلیل مشکلشان را می‌فهمیم. 7-8 کاراکتر در جایی جمع شده‌اند و ما فقط می‌بینیم و می‌فهمیم که با هم مشکل دارند، خلاصه‌ی کل فیلم همین است بی‌هیچ کم و کاستی. حالا می‌شود به این‌ها 10 شخصیت دیگر هم اضافه کرد یا از تعداد فعلی چند فرزند کم کرد، هیچ اتفاقی نمی‌افتد و هیچ لطمه‌ای به فیلم وارد نمی‌شود. فیلم جدید حجازی یک تله‌فیلم تکراریست که فقط رنگ و لعابش زیاد شده و قطعا رنگ و لعاب خوب این به معنای ساخت فیلم خوب نیست.

«احتمال باران اسیدی»؛ فیلمی از گروه «هنر و تجربه»!

فیلمی از گروه «هنر و تجربه». همین کابردی‌ترین توضیح در مورد «احتمال باران اسیدی» است و با همین توضیح می‌فهمیم قرار نیست «فیلم» ببینیم، بلکه قرار است مجموعه تصاویری از چند شخصیت ببینیم که بدون منطق دراماتیک، بدون جذابیت برای مخاطب و بدون کوچکترین خلاقیتی در ساخت و قصه‌پردازی در کنا رهم قرار گرفته‌اند.

کارگردان جوان فیلم پیش از آغاز فیلم روی سن توضیحاتی درمورد «ریتم» فیلمش می‌دهد و می‌گوید که این تجربه‌ی جدیدی در سینماست. احتمال می‌دهیم کارهای قبلی شبه‌روشنفکران مثلا تجربه‌گرا را ندیده باشد، حتی کارهای اساتید سینمایی خودش را. که اگر می دید قطعا می‌فهمید که اساتیدش هم مانند خودش فیلمسازی بلد نیستند و اسم بی‌هنریشان را تجربه‌ی جدید در روایت می‌گذارند و خودشان هم می‌دانند که هیچ مخاطبی برای دیدن «تنهایی انسان معاصر» و مشاهده‌ی زندگی عادی یک پیرمرد به سینما نمی‌رود. زندگی عادی پیرمرد تنهای بازنشسته‌ای که هر روز از خواب بیدار می‌شود، به محل کار سابقش می‌رود، به خانه برمی‌گردد و نان می خرد، لباس‌هایش را می‌شوید، غذا می‌خورد، می‌خوابد و باز....

نمایی از فیلم «احتمال باران اسیدی»

نیازی به دانش خیلی بالا نیست. هر کسی می‌فهمد فیلمبرداری صرف از این کارهای عادی اسمش فیلمسازی نیست و فقط در ایران و چند سینمای ورشکسته‌ی اروپایی است که از این مهملات حمایت دولتی می‌کنند. هرکسی می‌فهمد که حتی اگر شما بخواهید داستان «تنهایی انسان معاصر» را روایت کنید با قصه ‌داشته باشید و درامی خلق کنید و گرهی بیافکنید تا مخاطب پای فیلم بنشیند و وارد زندگی شخصیت اصلی فیلم شود. هرکسی این‌ها را می‌فهمد اما شبه‌روشنفکران ایرانی ظاهرا نه.

«تگرگ و افتاب»؛ وقتی از داستان‌های هدایت فیلم دفاع‌مقدسی اقتباس می‌کنیم!

وقتی از «داش آکل» صادق هدایت الهام بگیرید و فیلمی دفاع مقدسی بسازید نتیجه چیزی خواهد شد مثل «تگرگ و افتاب». فیلمی که پیش از این به عنوان یک فیلم دفاع مقدسی مطرح شده بود اما در عمل هیچ ارتباطی با دفاع مقدس و جنگ و ... ندارد و داستان تکراری‌ش می‌تواند در هر زمان و هرمکانی اتفاق بیفتد.

البته پیش از این هم می‌شد حدس زد که از سازنده‌ی فیلم‌های «ادمکش» و «انعکاس» نباید انتظار فیلم دفاع‌مقدسی خاصی داشت اما این از آن مواردی است که ورود ناشیانه به مفاهیم ارزشی اثر را به ضدخودش تبدیل کرده است و به جای اینکه فیلمی در ستایش یک رزمنده‌ی جوان مذهبی باشد که ظاهرا از فرماندهان دفاع مقدس است، او را به مضحکه می‌کشد و در بسیاری از لحظات مخاطب را می‌خنداند. پس نه‌تنها نباید مثلا به دلیل ورود به حوزه دفاع مقدس مورد تعریف و تمجید قرار بگیرد بلکه باید برای بد تصویر کردن بسیاری از مفاهیم نقد شود و مورد چالش قرار بگیرد.

نمایی از فیلم « تگرگ و آفتاب»

«شکاف»؛ یک دوربین روی دست و چند شخصیت که سر هم فریاد می‌کشند!

کیارش اسدی‌زاده پیش از این فیلم بدون مجوز «گس» را ساخته بود و هم به این دلیل و هم به دلیل تیم بازیگری مطرحش فیلم جدیدش یکی از تبدیل به یکی از پرخبرترین فیلم‌های پیش از آغاز جشنواره بود، اما نمایش فیلم نشان داد که حمایت‌های عمدتا با دلایل غیرسینمایی شبه‌روشنفکران از کسی که پیش از این فیلم بدون مجوز ساخته، نه‌تنها کمکی به او نمی‌کند بلکه حتی باعث پسرفتش هم می‌شود.

«شکاف» در فرم ادامه‌ی شیوع بیماری خطرناکی است که با فیلم‌های فرهادی به جان سینمای ایران افتاد. بیماری که کارگردان مبتلا به آن گمان می‌کند با یک دوربین روی دست اعصاب خردکن و چند بازیگر مطرح که در لحظات مختلف سر هم فریاد بکشند و یک فاجعه‌ی باسمه‌ای در این بین می‌شود فیلم خوب ساخت و تبدیل به یک کارگردان اسکاری شد. اما کارگردان جوان حواسش نیست که فیلم خوب نیاز به فیلم‌نامه‌ای خوب و دقیق دارد و وقتی شما بحران را مرحله به مرحله عمق نمی‌دهی و شخصیت‌ها و مسائلشان را به ما نمی‌شناسانی، حالا اگر نه یک بچه، که ده‌ها بچه هم در فیلمت بمیرند ما به جای اینکه متاثر شویم ممکن است حتی بخندیم و بعد از پایان فیلم فقط حسرت وقت تلف شده‌مان را بخوریم.

نمایی از فیلم «شکاف»

«جزیره رنگین»؛ سینایی هم تمام شد

مهمترین فیلم دیروز اما از جهتی «جزیره رنگین» خسرو سینایی بود که در بخش خارج مسابقه به نمایش درمی‌آمد. یکی از دو فیلمی که با حضور ایوبی در منزل شش فیلمساز و خواهش از آن‌ها برای ساخت فیلم تولید شد و دیشب با حضور شخص ایوبی در سالن رونمایی شد.

در مورد فیلم اما واقعا نمی‌شود چیزی نوشت. «جزیره رنگین» در نگاه اول شوکه‌کننده است. شوکه‌کننده به دلیل حجم بلاهتی که در فیلم موج می‌زند. این میزان از سردستی بودن و شلختگی و ..... حتی در کارهای اولیه هنرجوهای سینمای جوان هم قابل پذیرش نیست. استاد سینایی! یک جزیره پیدا کرده‌ است و با بومی‌های همان منطقه فیلمی ساخته‌ا است که احتمالا تمام صحنه‌های آن در یک برداشت گرفته شده و در تک‌تک صحنه‌ها شما می‌مانید از میزان مسخره‌گی موجود در فیلم بخندید یا بهت‌زده باشید و متعجب.

«جزیره رنگین» اما با پول دولت ساخته شده است و نکته‌ی مهم در این بین اما این است که این دستپخت شخص ایوبی است. فیلمی که قرار بود با ان سینمای ایران نجات پیدا کند. نشاندهنده‌ی قوت مدیریت رئیس سازمان سینمایی کشور و وضعیتی که مدیریت فرهنگی کشور گرفتار آن است.


نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها