ششمین نمایشگاه توانمندی‌های صادراتی ایران؛
جام جم/ مرد جوان هراسان خود را به تلفن رساند و از اورژانس درخواست کمک
کرد. دقايقي بعد صداي آژير آمبولانس سکوت صبحگاهي محله را شکست و مقابل
ساختمان نيمه‌کاره توقف کرد. پيکر مرد جوان مقابل داربست‌هاي ساختمان به
صورت طاق‌باز افتاده بود.
يکي از امدادگران پس از معاينه اعلام کرد محسن بر اثر شدت جراحات در دم جان باخته است. دقايقي بعد هم ماموران کلانتري خود را به محل حادثه رسانده و تحقيقات خود را آغاز کردند. بررسي ها نشان مي داد مرد جوان هنگام کار بالاي داربست به پايين سقوط کرده است.
سروان ميري در اداره آگاهي در حال خواندن گزارش پزشکي قانوني بود که تلفن کشيک قتل به صدا درآمد. ماموران کلانتري 40 تهران از مرگ مشکوک کارگري در غرب تهران خبر داد. بازپرس جنايي پس از اطلاع از ماجرا دستور داده بود افسر اداره آگاهي در صحنه جرم حاضر شده و به تحقيق در اين زمينه بپردازد.
سروان آدرس را گرفت و همراه راننده راهي ساختمان نيمه کاره شد. پس از حدود يک ساعت مقابل ساختماني بلند توقف کردند که در مرحله سفت کاري بود. کارآگاه وارد محوطه ساختمان شد. ماموران تشخيص هويت در حال اثربرداري بودند. جسد در فاصله دو متري داربست ها روي زمين افتاده بود و ضربه اي شديد به سر و صورت وارد شده بود به طوري که چهره اش قابل شناسايي نبود.
مامور کلانتري خود را به سروان رساند و در گزارش اوليه حادثه گفت: مرد سي و دو ساله به نام محسن شش ماه است در اين پروژه کار مي کند. امروز صبح ساعت 8 مشغول کار روي داربست بود که به پايين سقوط کرد. علاوه بر محسن دو کارگر ديگر هم اينجا مي خوابيدند. آنها با شنيدن صداي فرياد محسن به محوطه آمده و با پيکر غرق در خون او روبه رو شدند. بررسي ها نشان مي دهد مرگ فقط يک حادثه بوده اما بازپرس دستور داد شما هم صحنه را بررسي کنيد.
سروان ميري بالاي سر جسد حاضر شد. مرد جوان لباس گرمکن به تن داشت و يک لنگه کفش مخصوص کار هم در فاصله اي کم از جسد روي زمين افتاده بود. کارآگاه از مامور کلانتري خواست دو کارگري را که در زمان حادثه اينجا بودند براي تحقيقات نزد او بياورد.
ابتدا سينا براي تحقيقات وارد خودروي پليس شد.
چطور متوجه حادثه شدي؟
در اتاق نگهباني در حال خوردن صبحانه بوديم. محسن از ديشب مضطرب بود. صبح زود هم بدون خوردن صبحانه مشغول کار شد. حدود ساعت 8 صبح بود که صداي فرياد او را شنيديم. خود را به محوطه رسانده و متوجه سقوط او از بالاي داربست شديم. سريع با اورژانس تماس گرفتيم.
پيش از اين هم محسن دچار حادثه در کار شده بود؟
نه، در اين شش ماه هيچ حادثه اي در اينجا رخ نداده است. محسن مدتي بود سر به هوا شده بود و فکرش مشغول بود. دليلش را نمي دانستم اما همين سر به هوايي کار دستش داد.
چرا از تجهيزات ايمني استفاده نکرد؟
اينجا تجهيزات ايمني وجود دارد اما دليل اين که او استفاده نکرد را نمي دانم.
سروان هيچ مورد مشکوکي در حرف هاي سينا نديد به همين خاطر از او خواست به محوطه کارگاه برود تا از مهدي هم تحقيق کند. مهدي حرف هاي سينا را تکرار کرد و بررسي ها نشان مي داد مرد جوان مدتي بوده که تمرکزش را از دست داده بود.
سروان در حال بررسي نهايي صحنه حادثه بود که مالک ساختمان هراسان خود را به آنجا رساند. خيلي عصبي بود، شروع به فرياد بر سر سينا و مهدي کرد که چرا مراقب نبودند.
کارآگاه به او نزديک شد و بعد از معرفي خود از مرد ميانسال خواست به پرسش هايش پاسخ دهد. مرد ميانسال سروان را به اتاقش راهنمايي کرد.
چند وقت است محسن را مي شناسيد؟
چند سالي مي شود. در چند پروژه به عنوان سرکارگر با من کار مي کرد. خيلي در کارش حرفه اي بود و با دقت کارهايش را انجام مي داد. هر روز ساعت 8 و 30 دقيقه صبح کارش را شروع مي کرد و ساعت 17 کار را تعطيل مي کرد. هرچه به او مي گفتم کارگرها بيشتر کار کنند اجازه نمي داد و مي گفت با خستگي کارايي ندارند.
علت اضطرابش چه بود؟
اضطرابي نداشت. ديروز سراغم آمد و گفت نياز به پول دارد. من هم حقوق شش ماه اش را به او دادم. هيچ اضطرابي هم در چهره اش نبود.
محسن و کارگرها با هم اختلافي نداشتند؟
تا جايي که من مي دانم نه. او بيشتر مدافع کارگران بود تا کارفرما.
کارآگاه سپس به اتاق استراحت کارگران رفت. همه چير مرتب بود. در کمد محسن را باز کرد. غير از يک ساک و لباس کار هيچ چيز ديگري در کمد نبود.
تلفني با بازپرس تماس گرفت و با اشاره به دو دليل ادعا کرد محسن قرباني نقشه دو کارگر ديگر شده است. بعد هم دستور بازداشت مهدي و سينا را گرفت. آنها وقتي راز خود را فاش شده ديدند در بازجويي ها به قتل اعتراف کردند.
دو کارگر جوان مدعي شدند که با انگيزه سرقت پول هاي محسن او را به قتل رسانده و سپس براي صحنه سازي طوري نشان داده اند که در حين کار سقوط کرده بود.
کارآگاه آنها را پس از اعتراف به بازداشتگاه فرستاد تا بعد صحنه قتل را بازسازي کنند.
يکي از امدادگران پس از معاينه اعلام کرد محسن بر اثر شدت جراحات در دم جان باخته است. دقايقي بعد هم ماموران کلانتري خود را به محل حادثه رسانده و تحقيقات خود را آغاز کردند. بررسي ها نشان مي داد مرد جوان هنگام کار بالاي داربست به پايين سقوط کرده است.
سروان ميري در اداره آگاهي در حال خواندن گزارش پزشکي قانوني بود که تلفن کشيک قتل به صدا درآمد. ماموران کلانتري 40 تهران از مرگ مشکوک کارگري در غرب تهران خبر داد. بازپرس جنايي پس از اطلاع از ماجرا دستور داده بود افسر اداره آگاهي در صحنه جرم حاضر شده و به تحقيق در اين زمينه بپردازد.
سروان آدرس را گرفت و همراه راننده راهي ساختمان نيمه کاره شد. پس از حدود يک ساعت مقابل ساختماني بلند توقف کردند که در مرحله سفت کاري بود. کارآگاه وارد محوطه ساختمان شد. ماموران تشخيص هويت در حال اثربرداري بودند. جسد در فاصله دو متري داربست ها روي زمين افتاده بود و ضربه اي شديد به سر و صورت وارد شده بود به طوري که چهره اش قابل شناسايي نبود.
مامور کلانتري خود را به سروان رساند و در گزارش اوليه حادثه گفت: مرد سي و دو ساله به نام محسن شش ماه است در اين پروژه کار مي کند. امروز صبح ساعت 8 مشغول کار روي داربست بود که به پايين سقوط کرد. علاوه بر محسن دو کارگر ديگر هم اينجا مي خوابيدند. آنها با شنيدن صداي فرياد محسن به محوطه آمده و با پيکر غرق در خون او روبه رو شدند. بررسي ها نشان مي دهد مرگ فقط يک حادثه بوده اما بازپرس دستور داد شما هم صحنه را بررسي کنيد.
سروان ميري بالاي سر جسد حاضر شد. مرد جوان لباس گرمکن به تن داشت و يک لنگه کفش مخصوص کار هم در فاصله اي کم از جسد روي زمين افتاده بود. کارآگاه از مامور کلانتري خواست دو کارگري را که در زمان حادثه اينجا بودند براي تحقيقات نزد او بياورد.
ابتدا سينا براي تحقيقات وارد خودروي پليس شد.
چطور متوجه حادثه شدي؟
در اتاق نگهباني در حال خوردن صبحانه بوديم. محسن از ديشب مضطرب بود. صبح زود هم بدون خوردن صبحانه مشغول کار شد. حدود ساعت 8 صبح بود که صداي فرياد او را شنيديم. خود را به محوطه رسانده و متوجه سقوط او از بالاي داربست شديم. سريع با اورژانس تماس گرفتيم.
پيش از اين هم محسن دچار حادثه در کار شده بود؟
نه، در اين شش ماه هيچ حادثه اي در اينجا رخ نداده است. محسن مدتي بود سر به هوا شده بود و فکرش مشغول بود. دليلش را نمي دانستم اما همين سر به هوايي کار دستش داد.
چرا از تجهيزات ايمني استفاده نکرد؟
اينجا تجهيزات ايمني وجود دارد اما دليل اين که او استفاده نکرد را نمي دانم.
سروان هيچ مورد مشکوکي در حرف هاي سينا نديد به همين خاطر از او خواست به محوطه کارگاه برود تا از مهدي هم تحقيق کند. مهدي حرف هاي سينا را تکرار کرد و بررسي ها نشان مي داد مرد جوان مدتي بوده که تمرکزش را از دست داده بود.
سروان در حال بررسي نهايي صحنه حادثه بود که مالک ساختمان هراسان خود را به آنجا رساند. خيلي عصبي بود، شروع به فرياد بر سر سينا و مهدي کرد که چرا مراقب نبودند.
کارآگاه به او نزديک شد و بعد از معرفي خود از مرد ميانسال خواست به پرسش هايش پاسخ دهد. مرد ميانسال سروان را به اتاقش راهنمايي کرد.
چند وقت است محسن را مي شناسيد؟
چند سالي مي شود. در چند پروژه به عنوان سرکارگر با من کار مي کرد. خيلي در کارش حرفه اي بود و با دقت کارهايش را انجام مي داد. هر روز ساعت 8 و 30 دقيقه صبح کارش را شروع مي کرد و ساعت 17 کار را تعطيل مي کرد. هرچه به او مي گفتم کارگرها بيشتر کار کنند اجازه نمي داد و مي گفت با خستگي کارايي ندارند.
علت اضطرابش چه بود؟
اضطرابي نداشت. ديروز سراغم آمد و گفت نياز به پول دارد. من هم حقوق شش ماه اش را به او دادم. هيچ اضطرابي هم در چهره اش نبود.
محسن و کارگرها با هم اختلافي نداشتند؟
تا جايي که من مي دانم نه. او بيشتر مدافع کارگران بود تا کارفرما.
کارآگاه سپس به اتاق استراحت کارگران رفت. همه چير مرتب بود. در کمد محسن را باز کرد. غير از يک ساک و لباس کار هيچ چيز ديگري در کمد نبود.
تلفني با بازپرس تماس گرفت و با اشاره به دو دليل ادعا کرد محسن قرباني نقشه دو کارگر ديگر شده است. بعد هم دستور بازداشت مهدي و سينا را گرفت. آنها وقتي راز خود را فاش شده ديدند در بازجويي ها به قتل اعتراف کردند.
دو کارگر جوان مدعي شدند که با انگيزه سرقت پول هاي محسن او را به قتل رسانده و سپس براي صحنه سازي طوري نشان داده اند که در حين کار سقوط کرده بود.
کارآگاه آنها را پس از اعتراف به بازداشتگاه فرستاد تا بعد صحنه قتل را بازسازي کنند.
اخبار ویژه
نظرات بینندگان
جدیدترین اخبار پربازدید ها
