کد خبر: ۳۰۴۱۹۴
زمان انتشار: ۱۰:۵۳     ۲۳ اسفند ۱۳۹۳
ايران/ نقطه ضـعف بزرگ امير ناتواني اش براي مقابله با هيجان کاذب و لحظه ايجاد انفجار و ترقه بازي در ايام پاياني سال است. بارها به خودش قول داده تا دور و بر اين کار را خط قرمز بکشد اما هر بار با رسيدن اين ايام پا روي قولش گذاشته و باز هم ترقه درست کرده است.

5 سال بود که براي چهارشنبه آخر سال ترقه درست مي‌کرد.امير 20 سال دارد. اهل يکي از شهرک‌هاي شهر سمنان است.دوستانش از او به‌عنوان متخصص درست کردن ترقه‌هاي بزرگ با صداي انفجاري بالا نام مي‌برند. او آنقدر در اين کار مهارت داشت که در ايام چهارشنبه آخر سال کسي توان رقابت با او را در مسابقه تهيه ترقه نداشت.

به گزارش ايران، وقتي در چهارشنبه آخر سال انفجار بمب دست سازش شهرک را در وحشت فرو مي‌برد، همه دوستانش مي دانستند که باز هم او دست به کاري ابتکاري زده است. خودش مي‌گويد مواد لازم براي تهيه ترقه را از تهران خريداري مي کرد. او ترکيب مورد نياز براي ساخت چنين مواد انفجاري را به مرور زمان ياد گرفته است. امسال قول داده بود که يکي از بي‌نظير‌ترين انفجارها را طراحي کند. دوستانش خيلي کنجکاو بودند تا بدانند شاهکار امسال او چه چيزي خواهد بود.

امير ترقه مي‌خواست با کار جديدي که قرار بود انجام دهد همه دوستانش را شگفت زده کند. او امسال به تازگي در يک نانوايي مشغول به‌کار شده است. پدرش کارگر است و با درآمد ناشي از کاري پرزحمت تنها پسرش را بزرگ کرده است.

مادرش مي‌گويد همواره سعي کرده تا فرزندش را از اين کارها منع کند اما تاکنون موفق به اين مهم نشده است. امير 20 بهار است لحظه نو شدن سال، روئيدن شکوفه‌ها و تحويل سال نو را در کنار خانواده‌اش بوده است. او عاشق اين لحظه است. لحظه‌اي که آدم‌ها با کنار گذاشتن تمام پليدي‌ها و زشتي‌ها تلاش نويي را براي تازه شدن آغاز مي‌کنند.

نقطه ضـعف بزرگ امير ناتواني اش براي مقابله با هيجان کاذب و لحظه ايجاد انفجار و ترقه بازي در ايام پاياني سال است. بارها به خودش قول داده تا دور و بر اين کار را خط قرمز بکشد اما هر بار با رسيدن اين ايام پا روي قولش گذاشته و باز هم ترقه درست کرده است.بازهم انفجار ايجاد کرده و هيجاني که به‌قول خودش تنها چند ثانيه طول کشيده و بعد از آن پشيماني از اينکه چرا به‌قول خودش پشت پا زده است.

امير باز هم زير زمين مخروبه نزديک خانه شان را براي تهيه مقدمات کارش انتخاب کرده بود. او مدتي قبل با سفر به تهران همه مواد لازم را خريده و در حال تهيه بزرگترين بمب دست‌سازي بود که تاکنون ترکانده است.دوستانش لحظه شماري مي‌کردند که امير ترقه اين بار چه هيجاني را در شهرک ايجاد خواهد کرد. همه جا تاريک بود.او زير نور کم سوي چراغ دستي با ظرافت تمام سرگرم ترکيب کردن مواد انفجاري و سنگ بود. در شهرک اين شايعه در ميان دوستانش دهان به دهان مي‌چرخيد که امير امسال کولاک خواهد کرد! او با فکر کردن به حرف‌هايي که درباره‌اش مي‌زدند ناخود آگاه لبخندي گوشه لبانش مي‌نشست. براي لحظه‌اي در فکر روز چهارشنبه آخر سال فرو رفت. دوستانش را مي‌ديد که همه کناري ايستاده و انگشت به دهان بمــــب ساخته شده او را نگاه مي‌کردند و دقايقي بعد با پرتاب اين ترقه بزرگ دست ساز صداي انفجار مهيبي ساختمان‌هاي اطراف را به لرزه در مي‌آورد. دوستانش براي او دست مي‌زدند و هورا مي‌کشيدند و امير، سلطان ترقه منطقه مي‌شد.

هوا تاريک است. عقربه ساعت شمار نيم ساعتي است که از 9 گذشته است. همه جا ساکت است. امير در زير زمين مخروبه با دقت کارش را انجام مي‌دهد.لنت سياه رنگ چسب را از جيب کاپشن‌اش بيرون مي‌آورد. تقريباً بمب آماده شده است. مراحل پاياني کار است. او به مادرش قول داده اين بار آخرين سال تهيه بمب و ترکاندن آن در ايام چهارشنبه آخر سال از طرف او باشد. مادرش از او ناراحت بود ولي مي‌دانست که بعد از اتمام کار باز هم با قربان صدقه رفتن‌هايش مي‌تواند دل نازک او را به‌دست آورد. او طاقت ناراحتي مادر را نداشت. مادري که در اين دنيا فقط همين يک پسر را داشت.

انفجار غير منتظره

همه چيز در چشم بر هم زدني اتفاق افتاد.امير داشت لنت را دور پارچه مي‌پيچيد که بمب از دستش سر خورد. او که اصلاً انتظار اين رخداد را نداشت نتوانست عکس العمل مناسبي نشان دهد.بمب روي زمين افتاد و در چشم بر هم زدني انفجار مهيبي در محله رخ داد.

ترکش‌هاي بمب دست ساز تن و بدن امير ترقه را سوزاند. انفجار چنان شديد بود که جوان ترقه ساز را از جايش بلند کرده و چند متر آن‌طرفتر به ديوار کوبيد. ساکنان منطقه وحشت زده از صداي انفجار خود را به کوچه رسانده و از هم درباره محل انفجار مي‌پرسيدند.در تاريکي شب همسايه‌ها با شنيدن فرياد‌هاي سوختم سوختم پسر جواني توجهشان به آن‌طرف جلب شد. پسر جوان در حالي‌که تلو تلو مي‌خورد چند قدم به جلو برداشت و بعد روي زمين افتاد و از هوش رفت.
با توجه به وضعيت به‌وجود آمده پيکر بي‌هوش امير براي مداوا به بيمارستان سوانح و سوختگي زارع ساري منتقل شد.حالا او وضعيت متفاوتي را تجربه مي‌کند. ممکن است چهارشنبه آخر سال و لحظه تحويل عيد و نوروز را روي تخت بيمارستان بماند.

مادرش خانه تکاني را رها کرده و بر بالين پسر مانده و پدر نيز کارهايش را به فرد ديگري سپرده تا از تنها پسرش مراقبت کند.

امير که روي تخت بيماران بستري است، مي‌گويد: خيلي پشيمانم. همه اين اتفاق تنها براي يک لحظه هيجان سرم آمد.فکر مي‌کردم اگر به اين کار نه بگويم جلوي دوستانم کم آورده ام اما حالا آنها در کنار خانواده شان هستند و از روزهاي عيد لذت مي‌برند و من بايد نگاهم به سقف باشد.حالا پشيمانم اما فکر مي‌کنم دير متوجه کار خطايم شدم. وقتي بمب ترکيد در چند لحظه اول تصور مي‌کردم دستم قطع و چشمانم کور شده است.

در همان لحظات که درد زيادي را تحمل مي‌کردم براي يک لحظه فيلم‌هايي که از حوادث ترقه بازي‌ها در تلويزيون ديده بودم در مقابل چشمانم رژه رفتند. تصور اينکه ديگر نخواهم ديد يا دستم را قطع شده ببينم شوک زيادي به من وارد شد.

وقتي از زير زمين بيرون آمده و خود را به کوچه رساندم چشمانم را باز کرده و مردم را ديدم، از خوشحالي از هوش رفتم. فکر مي‌کنم خدا زندگي دوباره به من داده است. اين زندگي را مديون دعاهاي مادرم هستم.

نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها