کد خبر: ۳۱۱۸۰۱
زمان انتشار: ۱۰:۱۱     ۰۶ ارديبهشت ۱۳۹۴
، همزمان با برگزاری دور جدید مذاکرات هسته ای در وین دکتر ظریف با انتشار شعری از سهراب سپهری در فیسبوکش با این مضمون که "من به آنان گفتم: آفتابی لب درگاه شماست، که اگر در بگشایید به رفتار شما می‌تابد." حرف دل خود را در خصوص مذاکرات بیان نمود.
به گزارش سرویس فرهنگی پایگاه 598، همزمان با برگزاری دور جدید مذاکرات هسته ای در وین دکتر ظریف با انتشار شعری از سهراب سپهری در فیسبوکش با این مضمون که "من به آنان گفتم: آفتابی لب درگاه شماست، که اگر در بگشایید به رفتار شما می‌تابد." حرف دل خود را در خصوص مذاکرات بیان نمود.

در همین خصوص عباس پژوهش از شعرای جوان و انقلابی کشورم با سروده ای پاسخی ظریف به دکتر ظریف بیان نموده است که متن آن در ادامه می آید.

شعر سهراب سپهری

شعر عباس پژوهش


به تماشا سوگند

و به آغاز کلام

و به پرواز کبوتر از ذهن

واژه‌ای در قفس است.

حرف‌هایم، مثل یک تکه چمن روشن بود.

من به آنان گفتم:

آفتابی لب درگاه شماست

که اگر در بگشایید به رفتار شما می‌تابد.

و به آنان گفتم: سنگ آرایش کوهستان نیست

هم‌چنانی که فلز، زیوری نیست به اندام کلنگ.

در کف دست زمین گوهر ناپیدایی است

که رسولان همه از تابش آن خیره شدند.

پی گوهر باشید.

لحظه‌ها را به چراگاه رسالت ببرید.

و من آنان را، به صدای قدم پیک بشارت دادم

و به نزدیکی روز، و به افزایش رنگ.

به طنین گل سرخ، پشت پرچین سخن‌های درشت.

و به آنان گفتم:

هر که در حافظه چوب ببیند باغی

صورتش در وزش بیشه شور ابدی خواهد ماند.

هرکه با مرغ هوا دوست شود

خوابش آرام‌ترین خواب جهان خواهد بود.

آنکه نور از سر انگشت زمان برچیند

می‌گشاید گره پنجره‌ها را با آه.

زیر بیدی بودیم.

برگی از شاخه بالای سرم چیدم، گفتم:

چشم را باز کنید، آیتی بهتر از این می‌خواهید؟

می‌شنیدیم که بهم می‌گفتند:

سحر می‌داند، سحر!

سر هر کوه رسولی دیدند

ابر انکار به دوش آوردند.

باد را نازل کردیم

تا کلاه از سرشان بردارد.

خانه‌هاشان پر داوودی بود،

چشمشان را بستیم.

دستشان را نرساندیم به سر شاخه هوش.

جیبشان را پر عادت کردیم.

خوابشان را به صدای سفر آینه‌ها آشفتیم.


نه به حاشا سوگند

نه به کتمان کلام

نه به صد رازِ نهان در لوزان

واژه ات در قفس است

حرفهای تو چو مصطفی، چرا روشن نیست؟

من به تو میگویم :

«کدخدایی درِ درگاه شماست»

که اگر در بِگُشایید! به هر کار شما می تازد!

پس به آنان تو بگو :

«سنگ، آرایش کوهستان است»

همچنانی که کلنگ: «نیست جز غیرتِ مردان و فلز»

در دلِ خاکِ زمین، گوهرِ پیدایی هست

کدخدایان همه با تابش آن! چیره شدند

پی گوهر هستی؟؟

لحظه ها را به قدمگاهِ کری جان! مبرید

تو به آن شوم­قدم،

همقدم گشته بشارت دادی؟

و به پیروزیِ زور؟

و به کاهش به اراک و به نطنز؟

و به فردو؟

و به «فتحِ پارچین»؟

و سخن های درشت؟

پس به آنان تو بگو :

هرکه بر شاخه­ی این باغ بخواهد زاغی!

صورتش سرخ به سرپنجه­ی شیرانِ وطن خواهد شد!

هرکه با مرغ «هوی» دوست شود

خوابش آشفته ترین خوابِ جهان! خواهد بود

آنکه نور ازسرِ انگشتِ «ولی امرِ زمان» برچیند!

میگشاید گره پنجره ها را با آه!

نه چو بیدی هستیم

که بجنبد به دوصد توفان، برگی از ما

چشم را باز کنید!

آیتی بهتر ازین شهرِ شهید؟

می شنیدیم، به هم میگفتند :

خطرمی بارد! خطر!

سر هر کوه، شهیدی دیدند

تیمِ مکّار به پیش آوردند

مکر را نازل کردند

تا کلاه از سرتان بردارند

پرچمشان! پرِ اِستاره ی داوودی­هاست

چشم را بُگشایید!

دستشان را نرسانید به سرشاخه­ی باغ!

جیبشان را پرِغارت نکنید

خواب اینان به صدای «سخنِ آوینیان» آشفته­ ست


نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:۳
در انتظار بررسی: ۱
* نظر:
ارسال نظرات
ناشناس
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
۱۰:۳۸ - ۰۶ ارديبهشت ۱۳۹۴
۳
۰
عالي بود عالي ....
پاسخ
علی
ROMANIA
۱۳:۲۶ - ۰۶ ارديبهشت ۱۳۹۴
۳
۰
خیلی خوب...
پاسخ
مجید
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
۱۶:۴۰ - ۰۶ ارديبهشت ۱۳۹۴
خدایی بیشتر از خیلی خوب بود....... عالی بود
جدیدترین اخبار پربازدید ها