کد خبر: ۳۷۶۰۱۵
زمان انتشار: ۰۸:۴۹     ۲۶ ارديبهشت ۱۳۹۵
فرزند شهید عباسعلی علیزاده می‌گوید: پدر در سوریه تانکی را از داعش به غنیمت گرفته و بعد آن تانک را به عقب کشید و گلوله درون لوله تانک را به سمت داعش شلیک کرد، حاج‌قاسم وقتی این خبر را شنید انگشتری را به پدرم هدیه داد.

به گزارش پایگاه 598 به نقل از خبرگزاری فارس از شهرستان جویبار، شهید عباسعلی علیزاده نخستین شهید مدافع حرم جویبار است که در 29 آذر ماه 1394 به شهادت رسید و امروز بیش از پنج ماه از شهادت این عاشق به انقلاب و اسلام می‌گذرد.

 

 

شهید علیزاده‌ای که همانند سایر علیزاده‌های استان مازندران آماده و پا در رکاب ولایت و منتظر فرمان بود تا در هر کجا، از عراق گرفته تا سوریه، یمن، لبنان، فلسطین و حتی نیجریه از حریم انقلاب اسلامی و حرم اهل‌ بیت(ع) دفاع کند.

شهیدی که تمام آموزش‌های سخت چریکی را در دوران دفاع مقدس در اصفهان به اتمام رسانده و بعد از آن وارد قرارگاه رمضان شد و از طریق همین قرارگاه، مأموریت‌های مختلف برون‌مرزی را در عمق خاک عراق با سربلندی انجام داد.

نمی‌شود از حماسه‌ها نگفت، زمان گذشت و پس از بازنشستگی از سپاه، عشق به یاران رزمنده‌اش و شهدا پایان نیافت و مجدداً تصمیم گرفت به مأموریت سوریه برود و یک‌بار دیگر به تمنای شهادت بال گشاید و آن زمان که پرونده‌ها را باز کردند تا سیدالشهدا(ع) کربلا انتخاب کند، پاسداران خواهرش زینب(س)، یکی‌یکی گلچین شدند.

 

عباسعلی علیزاده در پوست خود نمی‌گنجید از اینکه مدافع حرم است، از همان لحظاتی که خبر دادند باید به سوریه برود وصیت آخر را نوشت و به همسرش گفت از این فیض بالاتر دیگر نمی‌توان یافت، برای من دعا نکن که زنده باشم، می‌خواهم به آرزویم برسم و دلم تنگ یاران شهیدم هستم.

به سوریه رفت و مورد احترام همه پاسداران جوان بود، حتی حاج‌قاسم نیز از نزدیک با او آشنا بود و به او ادای احترام کرده و حماسه‌آفرینی‌هایش را پاس داشت.

دشمن نامرد نمی‌داند که این دلاور مازندرانی باید بماند چراکه همه منتظرند تا او برگردد اما او در 29 آذر 1394 قبل از آنکه 50 سالش شود، درحالی‌که به لب ذکر یا حسین (ع) داشت به آرزوی خود رسید و قطع به‌یقین با چشمانی باز رو به‌سوی حرم یار کرد و گفت: «اَلسَّلامُ عَلَیک یا اَباعَبْدِاللَّهِ» و به شهادت رسید.

 

 

سینا علیزاده نیز همانند پدر عشق رفتن دارد، سینا فرزند عباسعلی علیزاده شهید مدافع حرم شهرستان جویبار!

از سینا خواستم تا بیشتر در مورد پدر شهیدش توضیح دهد و او را معرفی کند؛ او گفت: پدر من همانند همه پدران دیگر بود و چهار، پنج سال از بازنشستگی‌اش می‌گذشت.

او به فعالیت‌های قبل از بازنشستگی پدر اشاره کرد و گفت: پدر قبل از بازنشستگی 10 سال در منطقه مریوان فرمانده قرارگاه رمضان مریوان بود و چند سال هم در تهران حضور داشته و برای سپاه قدس چیزی کم نگذاشتند.

وی به فعالیت‌های پدر بعد از بازنشستگی هم اشاره و عنوان کرد: پدر بعد از بازنشستگی مشغول کارهای کشاورزی و باغبانی شده بود.

علیزاده با بیان اینکه از روزی که شهدای غواص را آوردند، بابا ازاین‌رو به آن‌رو شده بود، ادامه داد: در تهران مشغول به‌کار بودم که پدر با من تماس گرفته و گفت خودم را به کهریزک برسانم، گفتم: بابا کهریزک چرا؟ گفت؛ شما بیا اینجا بهت میگم، رفتیم و ازآنجا هم به سمت فرودگاه حرکت کردیم.

 

فرزند شهید علیزاده با بیان اینکه کارهای پدر به‌صورت سریع روبه‌راه و آماده رفتن شده بود، تصریح کرد: پدرم گفت می‌خواهد به سوریه برود و دفترچه‌ای را به من داد که در آن نوشته شده بود چه کارهایی باید انجام دهم.

وی افزود: پدرم به من گفت: این سفر من یک‌بار رفتنه، اگر خدا بطلبه ما نمیام، اگر نطلبه باز دوباره میام و هستم.

* سید عباس؛ باز شکار

علیزاده به 45 روز حضور پدر در سوریه اشاره کرد و گفت: چهار روز قبل از شهادت پدر با من تماس گرفت و گفت: آقا سینا شما میای اینجا؟ من می‌خواهم یک گروهی از بچه‌های مازندرانی تشکیل بدهم؛ من هم در جواب گفتم: آره، هر جایی شما باشی من میام.

وی ادامه داد: پدرم گفت: فردا پیش سردار نقدی برو، من هم روز شنبه به آنجا رفتم اما نتوانستم با سردار دیدار کنم، پدر غروب آن روز تماس گرفت و من این موضوع را به ایشان گفتم، پدر هم گفتند که هماهنگ می‌کنند و به من اطلاع می‌دهند اما روز بعد پدر به شهادت می‌رسد و دیگر با من تماس نگرفت.

فرزند شهید علیزاده با بیان اینکه پدر طی 45 روز در سوریه معروف شده بود، اضافه کرد: پدر در سوریه معروف به «سید عباس؛ باز شکاری» شده بود.

 

وی افزود: پدر در سوریه تانکی را از داعش به غنیمت گرفته و بعد آن تانک را به عقب کشید و گلوله درون لوله تانک را به سمت داعش شلیک کرد، حاج‌قاسم وقتی این خبر را شنید انگشتری را به پدرم هدیه داد و این انگشتر برای من خیلی عزیز است.

* من هم می‌روم

از سینا در مورد نحوه شهادت پدر پرسیدیم، او پاسخ داد: پدر فرمانده تیپ فاتحین بودند و 14 الی 15 نفر از نیروهایش جلو، گیر کرده و قیچی شده بودند، بیسیم زده و گفتند؛ سید عباس ما آب و مهمات‌مون تمام شده.

وی ادامه داد: بابا تو ماشین آب و مهمات ریخت و پر کرد و به‌سمت خان‌طومان حرکت کرد که دو بار مورد هدف کورنت قرار گفت، بار اول به زیر ماشین برخورد کرد و باعث شد لاستیک‌های جلوی ماشین پنجر شود و کورنت دوم به جلوی ماشین برخورد کرد که باعث آسیب دیدن و خراب شدن ماشین شد.

 

فرزند شهید علیزاده بیان کرد: پدر از ماشین پیاده شد و در قسمتی مغازه مانند سنگر گرفت و با قناسه داعشی‌ها رو مورد هدف قرار می‌داد اما به‌دلیل اینکه در سوریه جنگ‌ها به‌صورت محلی و خانه به خانه است، متأسفانه رو‌به‌روی بابا در فاصله کمتر از 10 متر در دیوار سوراخی ایجاد کردند و لوله دوشکا رو انداختند بیرون و قسمت راست بدن پدر را با دوشکا زدند.

وی افزود: با همان حال هم پدر از آن نقطه خارج شد که تک‌تیرانداز دشمن به قلب و گردن پدر شلیک کرد و پدر به شهادت رسید.

سینا علیزاده در پایان گفت: من هم مثل همه جوانان پدرم را خیلی دوست داشتم، پدرم برای من مثل رفیق بود، رفیقم رفت اما منم می‌روم.


نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها