کد خبر: ۳۹۴۶۱۹
زمان انتشار: ۱۴:۴۹     ۰۳ مهر ۱۳۹۵
فوق ستاره 246 سانتی متری والیبال نشسته ایران که پارالیمپیک را تحت تاثیر خود قرار داده بود حالا از رابطه اش با علی کریمی و روزهای بعد از ریو می گوید.
به گزارش پایگاه 598 به نقل از "ورزش سه"، ماه عسلی ها دیده بودنش و خوش حافظه ها یادش داشتند. همانی که 7 سال کنج خانه بود، خجالت می کشید و عاشق علی کریمی بود اما حالا همه مرتضی مهرزاد را یک جای خاص از ذهنشان جای داده اند. بلندبالایی با صورتی یخی که از نزدیک نرم ترین و مهربان ترین آدمی است که دیده اید.


او باید پس از اینهمه سال دوباره در یک برنامه زنده تلویزیونی حرف می زد آن هم در قامت ناجی تیم ملی والیبال نشسته که اصلا پرورش داده شد تا آن شکست سخت باور و تلخ را برابر بوسنی جبران کند. او به استودیو ضبط شبکه مازندران رفت. برج ورزش ایران با پیراهن بنفش کدر رنگی که پوشیده بود وارد برنامه شد، به همراه ذوالفقار پور رئیس هیات جانبازان و معلولین چالوس و گلچین مهر رئیس بهزیستی و بازیکن اسبق تیم های استان و مربی خودش. به سختی در ماشین جا شده بود اما فرز پایین آمد. آقا مرتضی مهرزاد پیاده شد.


محمدحسین عبدالهاشم پور، مجری برنامه می گوید پیشتر او را در آیین بدرقه 8 ورزشکار مازنی به پارالیمپیک 2016 ریو دیده بوده است. همان وقت گپ کوتاهی داشته اند که به علی کریمی ختم شد. ابتدای صحبت این برنامه تلویزیونی باز هم همان را گفت، با احترام و مسلط: "سال هاست خبری ندارم. ایشان برایم کاری نکرده و حرف هایی که می زنند پوچ است."

 


پس خانه، ماشین و 70 میلیون وجه نقدی که همه جا از آن صحبت شده چیست؟ مرتضی مودبانه می گوید: "نمی دانم. من اصلا اینستاگرام ندارم. برام ده تا صفحه ساختند. راستش گروه خونم با این صفحات مجازی جور نیست. منتها حتی سفری که به آلمان همراه تیم ملی داشتم را گفتند علی کریمی هماهنگ کرده و برای معالجه فرستاده است."


تمام طول برنامه ساکت بود، مسلط و مصمم. اکسیر ورزش کار خودش را کرده بود. این همان مهرزاد نبود که جلوی دوربین احسان علیخانی نشست. او در ادامه می گوید: "پس از آن برنامه گلچین که خودش بازیکن والیبال نشسته بود مرا دید و  سر تمرین آورد. اوایل سخت بود ولی کم کم دوست داشتم. دو سال بعد توی لیگ دسته اول کشور با تیم چالوس به چشم هادی رضایی سرمربی تیم ملی آمدم و مرا بردند به تیم ثامن مشهد و تعلیمم دادند. لازم است از خانم قویدل و آقای بازرگان و آقای ذوالفقار پور تشکر کنم که باعث شدند والیبال نشسته را یاد بگیرم."

 


رمضان صالحی بهترین لیبروی دنیا و پارالیمپیک و مجید لشکری دو ضلع دیگر مازندرانی هم در این برنامه حاضر بودند. آنها هم از فروتنی و متانت زیاد مرتضی در کنار خصوصیات فنی اش می گفتند. صالحی که 4 پارالیمپیک پی در پی در فینال بوده می گوید:" مهرزاد همیشه همینگونه ست که می بینید، ساکت و آرام. برای اینکه از دست مردم برزیل نجاتش دهیم و او را برای بازی ها حفظ کنیم، نمی گذاشتیم زیاد عکس بگیرند. خودش نمی توانست به کسی نه بگوید. وادارش کردیم لااقل روی ویلچر بنشیند اما اینقدر رئوف است که با اولین تقاضا بلند می شد. او دست خداست. خدا مرتضی را فرستاد تا با او بوسنی را ببریم و انتقام بگیریم."


نظرسنجی برنامه ورزش مازندران انتخاب بهترین چهره مازندرانی در پارالیمپیک بود. علاوه بر این مثلث والیبال نشسته، دو بازیکن فوتبال هفت نفره لطف الله جنگجو و محمد خراط هم جز کاندیداها بودند. مرتضی در اولین نوبت پخش سوال گفت: "به نظرم این سوال اشتباه است. من از این بازیکنان بزرگ که کنار آنها هستم خیلی کوچکترم و ای کاش این سوال را مطرح نمی کردید."


مجید لشگری می گوید: " مرتضی همیشه همینطور است. به شدت به بزرگترهایش احترام می گذارد. در اردوها همواره نگران مادرش بود. ساعت هایی که مادرش باید قرص می خورد را می دانست و با او تماس می گرفت که مثلا فلان قرص که آن رنگی ست را باید بخوری."


مرتضی تکلیف را معلوم می کند که دقیقا اهل کجاست: "پدرم گیلانی بود و مادرم چالوسی است. من در رودسر به دنیا آمدم اما در اجاکله چالوس بزرگ شدم و عاشق آنجایم. رودسر و چالوس با هم فاصله ای ندارند و مهمتر اینکه من ایرانی ام."

 


چالوس برای اولین بار در المپیک و پارالیمپیک نماینده داشت که هیچ، مدال هم دارد آنهم طلا. مهرزاد با استقبالی عجیب وارد شهرش شد: "یک روز در مرزن آباد مستقر شدم تا برنامه استقبال را مهیا کنند. وقتی به چالوس رسیدم فکر می کردم اشتباهی آمده ام. مردم از همه جا آمده بودند و من شگفت زده شدم. خیلی ممنونم. کاری کردند که هیچوقت فراموش نمی کنم به خصوص امامرودی ها و اجاکله ای ها."

در جریان برنامه می گوید که 5 سکه بهار آزادی گرفته و کلی وعده و وعید که امیدوار است محقق شود. روزنامه اکیپ فرانسه را نمی نشناخت که او را میان برترین های جهان قرار داده و می گوید: "دوست ندارم اینطور تصور شود که فقط کار من بود چون من فقط اندازه کوچک خودم را دارم و این قهرمانی کار تیمی بود."


مهرزاد درباره فشار انتظاراتی که رویش بوده هم می گوید: "این را حس می کردم اما من عضوی از تیم بودم. به من وظیفه ای داده بودند و باید عمل می کردم. خودم کمی در شروع احساس ترس داشتم اما با بودن بزرگان در کنار تیم رفته رفته استرس هایم از بین رفت. خدا را شکر می کنم که جواب زحمات بچه های تیم و کادر فنی را دادم."
وقت بازگشتن به چالوس است و مهرزاد نگران است: " آخ من 7 تا سکه گرفتم و به اشتباه گفتم 5 تا! "


نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها