کد خبر: ۳۹۵۶۵
زمان انتشار: ۱۵:۰۲     ۲۲ بهمن ۱۳۹۰

سرویس نقد رسانه 598 - به نقل از رجا/ مهدی آذر پندار: معروف است که تعدادی از کارگردانان تخصص ویژه‌ای در گرفتن پروانه‌ی ساخت برای فیلم‌نامه‌هایی دارند که تا به حال چندین بار دست به دست بین کارگردانان و تهیه کنندگان مختلف چرخیده و هر بار هم موفق به دریافت مجوز نشده است. نمونه‌ی بارز چنین کارگردانانی، کمال تبریزی است که در کارنامه‌اش به وفور از این آثار وجود دارد و بسیاری معتقدند که بعضی از فیلم‌های او (مانند مارمولک، لیلی با من است و خیابان‌های آرام) را در موقیعت زمانی خودش، فقط خود تبریزی می‌توانسته بسازد. این تخصص مهم، البته فقط ریشه در دلایل سینمایی ندارد و رابطه‌ها هم در شکل گیری چنین تخصصی نقش مهمی ایفا می‌کنند.

علی عطشانی هم از همین دست کارگردان‌هاست. او با کمک محسن علی‌اکبری به‌راحتی برای فیلمنامه‌ی چند بار رد شده‌ای مثل «تلفن همراه رئیس جمهور» -که پنج سالی را در انتظار مجوز به سر برده- پروانه‌ی ساخت گرفته و حالا فیلمش را با کمترین اصلاحات راهی جشنواره كرده است. جالب آنکه با ساخت همین فیلمنامه توسط کمال تبریزی با آن مهارت مذکور هم مخالفت شده است. خب! سوال اینجاست که چه چیزی موجب شده تا عطشانی در راه ساخت پروژه‌های جنجالی حتی از کمال تبریزی هم موفق‌تر ظاهر شود و از او پیشی بگیرد؟

عجله نکنید؛ این مطلب یک مطلب کاملاً سینمایی است و نگارنده قصد ندارد تا به روابط پشت پرده‌ی سینما و مسائل ناظر بر طریقه‌ی مجوز گرفتن اشاره کند، چرا که در پاسخ به راز این مهارت علی عطشانی در گرفتن مجوز ساخت فیلم‌های مشکل‌دار، باید به ضعف فیلم‌سازی عطشانی اشاره و این نکته را که چگونه می‌توان از یک تم سیاسی ملتهب، یک فیلم (اگر بتوان «تلفن همراه رئیس جمهور» را فیلم نامید) کم رمق آشفته ساخت، تشریح کرد. در واقع این ضعف فیلم‌سازی عطشانی است که موجب شده تا این فیلم با آن موضوع حساس و ملتهبش، به یک فیلم هندی بی‌اثر تبدیل شود. خب شما اگر جای اعضای شورای نمایش بودید، با ساخت این فیلم توسط عطشانی موافقت نمی‌کردید؟

«تلفن همراه رئیس جمهور» از آن‌جایی لطمه می‌خورد که می‌خواهد تمام معضلات اجتماعی را به مستقیم‌ترین شکل مطرح کند. اشاره به اختلاس، معضل حجاب، برخوردهای امنیتی در برخورد با منکرات، مشکلات اقتصادی، بازداشت شدگان فتنه‌ی 88، استفاده‌ی نادرست از پول نفت، مشکلات اجاره نشینی و... فقط بخشی از معضلاتی است که در این فیلم راجع به آنها صحبت می‌شود. به عبارت دیگر، عطشانی هر موضوعی را که به ذهنش رسیده، در فیلم مطرح کرده است. آن‌هم به مستقیم‌ترین و شعاری‌ترین شکل ممکن.

مثلاً برای اشاره به موضوع اختلاس، یک پیامک معروف که حتی در رسانه‌ی ملی هم خوانده شده است، (پیامک ماجرای روی مین رفتن یک رزمنده و حساسیت او به بیت المال بودن پوتین‌هایش) در فیلم روخوانی می‌شود. یا تلفن کسی که از «کوت عبدالله» زنگ می‌زند و با شعاری‌ترین جملات، بی‌توجهی دولت به ساکنان مناطق نفتی و «امت به‌پا خاسته» (عین لفظی که به کار می‌رود) را مطرح می‌کند! و به همین ترتیب می‌توان گفت که فیلم پر است از این پیام‌های كوتاه که تبدیل به تصویر شده‌اند. به نظر می‌رسد که عطشانی به جای اینکه فیلمی با محوریت تلفن همراه رئیس جمهور را بسازد، فیلمی بر اساس اس‌ام‌اس‌های که به خودش رسیده ساخته است و اصلاً تلاش نکرده که به فیلمش سر و شکلی سینمایی بدهد.

از همین رو، تمام تیپ‌های موجود در فیلم، مضحک هستند؛ مثلاً کاراکتر مجید یاسر که در پی خرید سیم کارت است، با آن تکه‌کلام بی‌مزه‌ی «چش مایی»! یا تیپ کاریکاتوری «علی دهکردی» را که چیزی شبیه آدم‌بدهای کارتونی شده است و تا داخل قاب می‌آید، شما متوجه می‌شوید که چه آدم هفت خطی‌ست و در عرض یک دقیقه تمام رذائل اخلاقی را در وجود او می‌یابید! پرداخت تیپیکال جوان نزول‌خوار یا کاراکتر خشایار راد که قربان را با گدا اشتباه می‌‌‌گیرد، هم نمونه‌ای دیگر از این کاراکترهای کلیشه‌ای هستند.

آیا عطشانی نمی‌داند که همه‌ی اینها تیپ‌ها بارها و بارها دست‌مالی شده‌اند؟ آیا این تیپ‌پردازی مضحک برگرفته از فرمول سینمای هند نیست؟ آیا همین اطمینان اعضای شورای پروانه ساخت از پرداخت آب‌گوشتی فیلم نبوده که موجب جلب موافقت آنها با ساخت این فیلم‎نامه‌ی جنجالی توسط عطشانی شده است؟

از سوی دیگر، فیلم هیچ تلاشی نمی‌کند که برای بعضی اتفاقاتش به مخاطب توضیح دهد؛ به طور مثال اصلاً معلوم نیست که در سکانس دزدیدن سیم کارت توسط کاراکتر «مجید یاسر» چطور می‌شود که ناگهان موتورسواری از راه می‌رسد و سیم‌کارت قربان (مهدی هاشمی) را پس می‌گیرد؟ آن هم با آن نحوه‌ی فیلمبرداری و تمهید کارگردان برای نشان ندادن چهره‌ی موتورسوار ناجی! یا اصلآً مشخص نیست که چرا در حین پی‌گیری کارهای بیمارستان دختر کریمی، دیگر موبایل قربان زنگ نمی‌زند و دوباره چه می‌شود که دقیقاً در اوقاتی که قربان مشاعرش را از دست داده، این موبایل لحظه‌ای از سروصدا نمی‌افتد! اصلاً چرا فروشنده‌ی سیم کارت در ابتدای فیلم، تا این حد مرموز و نامش -محمود آخرت- نامی نمادین است؟

به اینها اضافه کنید بازی به‌شدت ضعیف نیکی کریمی را که هنگام صحبت کردن از احتمال مرگ دخترش، گویا راجع به چیز بی‌اهمیتی مثل گرفتن لوله‌ی آب صحبت می‌کند! آن هم با آن دیالوگ عجیب: «تو رو به دست‌های بریده‌ی ابوالفضل!» یا دقت کنید به سکانس مکالمه‌ی تلفنی رئیس جمهور هنگام صحبت با قربان که در آن لحن رئیس‌جمهور چیزی شبیه لحن یک عاقد محضری‌ست تا رئیس‌جمهور! خب دیدن چنین ضعف‌های گل‌درشتی روی پرده، ناخودآگاه ما را به این نتیجه می‌رساند که خود عطشانی هم در برخی سکانس‌ها، محو برخی دیالوگ‌های جنجالی بازیگرانش شده و از کارگردانی غافل مانده است. بگذریم! فعلاً دور دور سختن فیلم سیاسی است! حتی اگر قرار باشد به اسم فیلم دیدن به مجلس پیامک‌خوانی دعوت شویم.

نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها