کد خبر: ۴۵۴۹۷
زمان انتشار: ۱۷:۵۶     ۲۳ اسفند ۱۳۹۰
گفت و گو با استاد سيد محمدمهدی ميرباقری؛
تا قبل از انقلاب اسلامی الگوی روشنی برای حضور زن در جامعه نداشتیم در حالی که اذعان اسلام مبنی بر حضور زن در عرصه دفاع از اسلام است. جایی که مساله دفاع اسلام وجود دارد باید بانوان حضور داشته باشند و چون در این مسئله الگو سازی صورت نگرفته است ما به سمت الگوی های غربی رفتیم و در مساله اقتصاد هم همین قضیه مطرح است. و طبیعی است وقتی الگوهای غربی وارد جامعه شوند الزامات خود را نیز وارد جامعه می کنند. جریان تجدد در لایه هایی از بافت مسائل اجتماعی زنان وخانواده به طور جدی فعال شده است به طوری که انوع فعالیت در جامعه به شدت تحت تاثیر الگوهای مدرن است و متاسفانه در بخش هایی به عنوان هنجار و ارزش تلقی شده و جامعه در حوزه ارزشی دو پاره شده است که این دو نظام ارزشی قابل جمع نیستند.
سرویس حوزه و مراجع پایگاه 598- محمدحسن رضائی/ سومین نشست اندیشه های راهبردی با موضوع زن و خانواده و با هدف فراهم کردن بستر مشارکت اندیشمندان و متخصصان کشور به منظور تبیین ابعاد و جنبه های نظری و علمی پیرامون موضوعات مهم و اساسی کشور در محضر رهبر معظم اسلامی برگزار شد.
انتخاب موضوع زنان و خانواده برای برگزاری سومین نشست اندیشه های راهبردی پس از الگوی اسلامی – ایرانی پیشرفت و عدالت، بحق نشان  دهنده اهمیت این موضوع است. از یک سو سعادت جامعه وابسته به وضعیت خانواده و زنان و فرهنگسازان آن است و از سوی دیگر کشور ما در این زمنیه با چالش های جدی و مسائلی اساسی مواجه است. انقلاب اسلامی در نیمه قرن بیستم در دورانی که پیروی از اندیشه های فمینیستی، تنها راه نجات و سعادت زنان تلقی می شد و دین به عنوان بخشی از جبهه سنت بعضاً برای تمام مسائل و مشکلات زنان مورد سرزنش قرار می گرفت، توانست به رهبری امام خمینی (ره) با بازگشت به اسلام ناب و طرح سبک زندگی زنان اسوه در صدر اسلام،  تحولی بی نظیر در جایگاه زن مسلمان ایرانی ایجاد کرده و او را از بسیاری بندهای سنت جاهلی برهاند. از آن مقطع تاکنون وضعیت زنان در کشور رشد چشمگیری داشته است، اما تا رسیدن به نقطه مطلوب راه بسیار است. بررسی مسأله زنان از منظرهای مختلف روان شناختی، جامعه شناختی، جمعیت شناختی، سیاسی، فلسفی و فقهی و حقوقی ما را در دستیابی به تحلیلی جامع و همه جانبه از موضوع یاری می کنند. همچنین بر پایه این تحلیل ها می توان به راه حل هایی مؤثر و کارآمد جهت حل معضلات و مسائل این حوزه رسید. در این گفت و گو که به مناسبت سومین نشست اندیشه های راهبردی منتشر گردیده است، تلاش شده است تا "ضرورت نگاه تمدنی برای حل مسائل زنان و خانواده" از دید رئیس فرهنگستان علوم اسلامی قم "استاد سید محمد مهدی میرباقری" مورد بررسی قرار گیرد.

اصول کلی برای آسيب شناسی و ارائه پيشنهادات نسبت به مسائل زنان

رویکرد ما در مسائل زنان باید چگونه باشد و این رویکرد باید دارای چه پیش فرضهایی باشد؟

چند نکته قبل از ورود به بحث باید مورد توجه قرار بگیرد. نکته اول آن است که قاعدتا در بحث زنان و خانواده چه در مرحله آسیب شناسی و یا چه در مرحله پیش نهادات؛ نگاه ما باید نگاهی جامع باشد و تمام مسائل را با یکدیگر نگاه کرد و آن ها به صورت جزیره ای مورد بررسی قرار نداد. نکته دوم آن است که باید از نگرش، آسیب شناسی و راه حل های سطحی به شدت اجتناب شود در نتیجه لازم است برای حل مسائل لایه های رویین جامعه؛ اعماق جامعه را مورد بررسی قرار دهیم. نکته دیگر آن است که باید توجه داشته باشیم مسائل زنان در درون کل مسائل جامعه مورد مطالعه قرار گیرد؛ همان گونه که در برنامه ریزی های کنونی جهانی هم همین گونه است به عنوان مثال در برنامه توسعه پایدار، مسائل بر محور جریان توسعه در جامعه جهانی ساماندهی می شوند. در نتیجه اگر ما بخواهیم مسائل بانوان را مورد توجه قرار دهیم چه در مرحله آسیب شناسی و چه در مرحله راه حل باید توجه کنیم که در محور الگوی توسعه بر آن بحث کنیم. توجه کنیم که آسیب های پیش آمده در حوزه زنان و خانواده بخشی از آسیب های پیش آمده در الگوی توسعه غربی است و همین طور راه حل هایی که ارائه خواهد شد نیز باید در بستر توسعه غربی قرار گیرد.

در نتیجه بر این اساس مقیاس مطالعه ما متفاوت خواهد شد و دیگر واحد مطالعه روانشناختی نخواهد بود؛ بلکه حداقل باید در مقیاس جامعه شناسی مسائل را مورد مطالعه قرار دهیم و اگر بخواهیم برنامه ریزی پایدار داشته باشیم باید مسائل زنان و توسعه را در حوزه فلسفه تاریخ مورد بررسی قرار دهیم.

همچنین رویکرد ما نباید رویکردی اقتصاد محور باشد، آن چه که در نظام سرمایه داری در وضعیت کنونی اتفاق می افتد آن است که غالبا مسائل زنان را از محور مسائل اقتصادی نگاه می کنند؛ ‌به عنوان مثال وقتی مساله اشتغال یا فعالیت زن در خانه پیش می آید معمولا به عوامل اقتصادی آن توجه می کنند و بررسی می کنند در چه فرآیندی می شود راندمان اقتصادی آن را بهینه کرد. در نتیجه اگر کاهش مشارکت زن در خانواده باعث افزایش  فعالیت اقتصادی او شود؛ برنامه ریزی را به آن سمت هدایت می کنند؛ در نتیجه مسائل نباید یک بعدی دیده شوند بلکه باید به جنبه های فرهنگی، اقتصادی و سیاسی آن مبتنی بر پارادایم و اصول بنیادی اسلام توجه شود.

با توجه به نکات عنوان شده دسته بندی رویکرد های کلی ای که نسبت به حل مسائل زنان وجود دارد ما را به سه رویکرد هدایت می کند. یکی آن که مسائل بانوان را به صورت فردی و به عنوان تکالیف فردی مورد مطالعه قرار می دهدو بحث قشر بانوان و موازنه اجتماعی در آن مورد بحث نیست. رویکردی دیگری که مسائل را در بحث موازنه اجتماعی مورد بررسی قرار می دهد دارای دو رویکرد متفاوت است؛ یک آن که زن را در جامعه و در فرآیند توسعه مورد مطالعه قرار می دهد و مسائل توسعه به مفهوم اصطلاحی آن نسبت به مسائل بانوان اصل می شود و این رویکرد مشارکت اجتماعی بانوان را به صورت یک مشارکت انفعالی در فرآیند توسعه تعریف می کند. در بحث موازنه اجتماعی در مقابل این رویکرد که بسیار رایج است  و از آن به مدرن سازی مسائل بانوان تعبیر می شود؛ رویکرد دیگری وجود دارد که معتقد است باید مسائل بانوان بر طبق مسائل نو ظهور مورد مطالعه قرار گیرد و پیشنهاد مدرنیته اسلامی یا مدرنیته اخلاقی را مطرح می کند و به تعبیری می خواهند با این رویکرد همان مناسبات و تناسبات الگوی پیشرفت را به صورت اسلامی یا اخلاقی تغییر دهند.

رویکرد سوم رویکرد تمدن اسلامی است. یعنی باید مسائل بانوان به صورت تمدنی و بر محور تمدن اسلامی مورد مطالعه قرار گیرد.پیش فرض این رویکرد این است که دین قدرت رهبری و ساخت جامعه را دارد و می تواند زیر ساخت های یک جامعه و مظاهر تمدن را مدیریت کند و محصول این مدیریت ایجاد یک مدرنیته اخلاقی نیست و این طور نیست که در مدل های بشری و مادی دست ببرد و آن ها را اخلاقی کند بلکه تمدنی جدید را پیشنهاد می دهد که بر مبنای ارزش های اسلامی است. اگر با این رویکرد وارد مباحث زنان شویم نگاه به مسائل زنان از زوایه یک نگاه تمدنی است و طبیعتا صورت مسئله های مورد کاوش از یک مقیاس خرد کاملا متفاوت خواهد شد؛ بنابر این جایگاه زن و خانواده در تکامل تمدن دینی موضوع بحث قرار می گیرد.

آسيب شناسی مسائل زنان در ذيل بحران های اجتماعی تجدد

مبحث بعدی که باید به آن پرداخته شود بررسی آسیب شناسی مسائل زنان است؛ قسمت عمده آسیب های موجود در جامعه جهانی که به جامعه ما نیز سرایت کرده است از زیر مجموعه مسائل تجدد است. یعنی جریان تجدد بنیان اساسی بحران های اجتماعی ما است. تجدد لایه هایی دارد و منظور ما از تجدد تنها لایه های رویین آن اعم از نظم شهری، خیابانی،‌الگو های پوشاک، مصرف، خوراک،ازدواج و حتی سبک زندگی ظاهری نیست بلکه منظور اصول بنیادی ارزشی و نگرشی این جریان نیز هست.جریان تجدد عبارت است از نگرش ها و بینش های بنیادینی که نسبت به انسان و جامعه و جهان وجود دارد و بسیاری از روشنفکران علل عدم موفقیت ما در دست یابی به جریان تجدد را این می دانند که ما تنها به مظاهر تجدد توفیق رسیده ایم و نتوانسته ایم اصول بنیادین و اساسی تجدد را در جامعه خود محقق کنیم.

در نتیجه نگاه ما به تجدد باید این گونه باشد که تجدد یک جریان فراگیر، عمیق،همه جانبه و مبتنی بر یک سلسله اصولی است که این اصول منظومه ای را برای ما ایجاب می کند. اصل اول از اصول تجدد انکار یا نادیده گرفتن نظریه آفرینش در فلسفه فیزیک،‌حیات و علوم اجتماعی است؛ یا نظریه آفرینش را در نظریاتی مانند نظریه تکامل در حیات انکار می کنند و یا این نظریه را نادیده می گیرند و مفروض شان این است که با فرض نادیده گرفتن اصل آفرینش به برنامه ریزی اجتماعی می پردازیم و طبیعتا در تعریف تکامل اجتماعی تکامل جهان و آفرینش را نادیده می گیرند و به دنبال آن نظریه استغنای انسان شکل می گیرد. و نظریه استغنای انسان، به مبحث اومانیسم و پلورالیزم و در نهایت سکولاریزم ختم خواهد شد.

در نتیجه در بحث آسیب شناسی باید به این مساله توجه کنیم که جریان تجدد تحولات عمیقی را در جامعه طراحی کرده و ارزش ها و نگرش های بنیادینی را در جامعه شکل داده و محقق ساخته است و سبک زندگی جدیدی مبتنی بر این نگرش ها تعریف کرده و مطمئنا نرم افزار ها و تکنولوژی آن را نیز ایجاد کرده است. البته این سبک جدید مبتنی بر استغنای انسان از عوالم غیب و خدای متعال است تا کنون دست خوش تحول شده است و در آخرین مرحله به نظام سرمایه داری اقتصادی و لیبرال دموکراسی و برنامه ریزی در مقیاس توسعه پایدار در جامعه جهانی رسیده است. و دنبال این مسئله است که  متناسب با نظام سرمایه داری اقتصادی ساختار ها و نظم جهانی را شکل دهد.

تعارض اهداف اقتصادی نظام سرمايه داری با ساختار خانواده

اگر نظام سرمایه داری و لیبرال دموکراسی اصل قرار گیرد قاعدتا در چنین نظامی تمام فرآیند های اجتماعی به سمت توسعه سرمایه داری پیش خواهد رفت. اگر رشد سرمایه و بهره بری مادی به محور تمام تحولات اجتماعی تبدیل شود؛ در نتیجه آن تمام تحولات اجتماعی باید با آهنگ رشد سرمایه همراه باشند و حتی پرورش انسان و رشد عواطف انسان باید مبتنی بر رشد سرمایه تعریف شود. طبیعی است حاصل این مسئله انحلال تمام ساختار های جامعه و حتی هویت انسان به نفع رشد سرمایه داری خواهد بود.به طوری که حتی عواطف و اخلاق انسان مانند انرژی های مادی خرج توسعه سرمایه خواهد شد. در این فرآیند از زنان نیز مانند مردان به عنوان انباره ای که می توانند در خدمت توسعه اجتماعی قرار گیرند؛ استفاده خواهد شدو مشارکت زنان در توسعه بگونه ای خواهد بود که بایدتمام ظرفیت های این قشر استحصال و تبدیل به ثروت بالفعل شود و درخدمت رشد سرمایه داری قرار گیرد. حقیقت نظام استکباری نیز همین است که اگر انسان از استکبار علی الله شروع کند نتیجه آن استکبار بر انسان خواهد بود  و نتیجه آن ملحق کردن تمام هویت انسانی در خدمت قدرت و ثروت یک طبقه خاص است. اخلاق، عواطف، مهارت ها، کار آمدی ها و تمام آگاهی های انسان باید در خدمت توسعه سرمایه داری باشد و طبیعتا ساختار های اجتماعی نیز بر همین اساس تعریف می شوند. مفهوم اخلاق و عاطفه متناسب با تکنولوژی تعریف می شوند.البته این اتفاق افتاده است و مفهوم اخلاق و مفاهیم ارزشی منطبق با توسعه سرمایه داری تعریف شده است. بر همین منوال ساختار های اجتماعی مانند خانواده نیز بر اساس رشد سرمایه داری تعریف می شوند. نگاه سرمایه داری به خانواده نگاهی اقتصادی است. در نتیجه خانواده کانونی برای تامین نیاز های غریزی و برای حداکثر تولید نیروی انسان می شود. چرا که اگر نگاه مبتنی بر نگاه توسعه سرمایه داری باشد و هزینه و راندمان مورد مطالعه قرار گیرد، برنامه ریزی ها تفاوت خواهند کرد و به طوری که  ارضای غرایز جنسی و حتی تولید نسل با هزینه های اقتصادی کمتری صورت گیرد.

به سبب آن که ساختار خانواده مانع از توسعه سرمایه داری است باید کیفیت آن به گونه ای تعریف شود که در خدمت توسعه قرار گیرد. طبیعتا در نظام سرمایه داری به سمت تغییر مفهوم خانواده حرکت شده است و خانواده دیگر دارای مفهوم پایدار موجود در جامعه اسلامی نیست. در نتیجه چنین خانواده ای دچار فروپاشی شده است. البته نمی خواهند از مفهوم خانواده عبور کنند اما تعریف جدیدی برای آن ارائه کرده اند به طوری که اعضای آن را افزایش داده اند به زن، مرد و حیوان با ترکیب های مختلفی که وجود دارد. به عنوان مثال یک زن و یک حیوان و یا یک مرد و یک حیوان نیز می توانند به عنوان خانواده به حساب بیایند. این مسئله یک امر طبیعی است که اگر قرار باشد مسیر تجدد طی شود به بحران هایی می رسیم که سنگین تر از این هم خواهد بود.

حل مسائل بانوان در گرو رفع بحران ناشی از ارزش ها و بينش های تجدد

مسائلی که در جامعه ما وجود دارد بر این اساس است که که ما در مواجهه با تجدد صف خود را مشخص نکرده ایم و الگو های مدرن و سرمایه داری مبتنی بر لیبرال دموکراسی به عنوان راه حل های علمی به نیازمندی های جامعه  به رسمیت شناخته شده اند و  به اندازه ورودشان با مبانی دچار چالش شده اند. نکته ای که وجود دارد این مسئله است که کسانی که طرفدار تجدد هستند و پیشنهاد مدرن سازی همه زوایای جامعه را می دهند، این بحران را بحران به حساب نمی آورند بلکه به عنوان جریان تکامل اجتماعی شناخته می شود و انتظار دارند جامعه به همین سمت حرکت کند و اگر بحرانی نیز پیش آمده ناشی از چالش سنت و تجدد است و تجدد باید غالب بر جریان سنت بشود. بر اساس این تفکر تمام بحران های موجود در مسائل زنان به علت آن است که ما نتوانستیم تمام لایه های تجدد را بومی سازی کنیم. یک سلسله از لایه های تجدد، مظاهر تمدنی و سبک زندگی در کشور ما وارد شده است اما لایه های عمیق تجدد بومی سازی نشده است. در نتیجه می گویند که باید به عنوان راه حل، جریان تجدد را به عنوان جریانی یکپارچه بپذیریم و آن را بومی سازی کنیم و طبیعتا لایه های عمیق فرهنگی تجدد که عمدتا مبتنی بر تغییر گرایش ها و نگرش های انسانی هستند را باید در جامعه محقق کنیم و این راه حل، راه برون رفت از بحران کنونی است.

راه حل جبهه مقابل که می خواهد مسائل زنان را در مقیاس تمدنی اسلامی حل کند این است که چالش و عدم هماهنگی بین بنیان های تمدنی اسلام با رویکرد های تجدد باعث بحران سازی خواهد شد. در نتیجه یکی از مسائل بحران ساز جامعه ما چالش تجدد و اسلام است. اگر ما بپذیریم که جریان تجدد در لایه هایی از جامعه ما نفوذ کرده است و حتی هویت سازی کرده است و آن لایه ها با لایه های عمیق تر اجتماعی درگیر هستند و ما مبتلا به بحران بینش و ارزش شده ایم و جامعه دچار  نگرش ها و ارزش های ناسازگار شده است؛ سوالی که پیش می آید این است که ما چگونه باید این مسئله را حل کنیم و از آن عبور کنیم.

تلقی من در آسیب شناسی مسائل بانوان این است که این مسئله مبتنی بر این نکته است که جریان تجدد جریانی فراگیر و مبتنی بر لایه های بنیادین است که تا مرز برنامه ریزی برای الگوهای جامعه پیشرفته است. به قول خودشان الگوی توسعه پایدار و می خواهند تمام مسائل را از دید توسعه پایدار مورد مطالعه قرار دهند و مسائل هویتی انسان و در ضمن آن مسائل بانوان و مسئله خانواده است و طبیعتا برای آنان هیچ کدام از ارزش ها و ساختار های اجتماعی موضوعیت ندارد بلکه تنها دست یابی به توسعه، بنیان واساس برنامه ریزی است. تمام ساختار ها باید در توسعه منحل شوند و معنی این انحلال، انحلال ارزش های بنیادین است. ارزش های بنیادین باید به ارزش های گسترده تبدیل شوند و نظام دانشی جامعه بر مبنای آن شکل بگیرد و توسعه به عنوان ارزش اصلی تلقی شود. اگر چنین نظامی را به صورت یکپارچه بپذیریم در نتیجه الزامات آن را بحران نمی دانیم. به عنوان مثال اگر در نتیجه توسعه، خانواده حذف شده است این مساله بحران نیست بلکه جزء الزامات توسعه سرمایه داری است. چرا که ما در توسعه از خانواده عشیره ای به خانواده سلولی حرکت کرده ایم و می توانیم از خانواده سلولی به شکل دیگری نیز حرکت کنیم. خانواده را تبدیل به نهاد اجتماعی توسعه و زن را نیز به عنوان نهادی دیگر تعریف کنیم. اما علت آن که ما این مسئله را بحران می بینم آن است که جامعه ما دو ارزشی است چرا که ارزش های تجدد را به رسمیت نشناخته ایم و ارزش های بنیادین در جامعه حضور دارد. تجدد در لایه هایی از برنامه ریزی های اجتماعی حضور پیدا کرده است و با ارزش ها و مفروضات دیگر ما در چالش است. حال اگر آسیب شناسی اجتماعی ما این گونه باشد راه حل چیست؟

در حوزه اقتصادی هم مساله همین است یعنی ارزش هایی که در جامعه ما وجود دارد در چالش با توسعه سرمایه داری است. لذا معمولا کارشناسان که در مسئله توسعه عمیق می اندیشند مشکل اصلی توسعه اقتصادی در ایران را مشکل فرهنگی می دانند چرا که جامعه نمی تواند فرهنگ توسعه اقتصادی را بپذیرد و تصریح می کنند که اگر لایه های تمدنی، تکنولوژی و بافت های رویین یک تمدن در جامعه حضور پیدا کند این به معنی ظهور و تحقق تمدن در آن جامعه نیست. در نتیجه کارشناسان مانع توسعه در کشور جمهوری اسلامی ایران را تفکرات اسلامی و در اصل انقلاب اسلامی می دانند. چرا که انقلاب اسلامی به دنبال تعمیق ارزش های اسلامی و کارآمدی دین در عرصه حیات اجتماعی است. در حالی که می گویند برای ایجاد توسعه حتی ارزش های اسلامی در حوزه فردی نیز باید دستخوش تغییر شود.

اما به نظر می رسد انقلاب اسلامی به روند توسعه و حضور بانوان در عرصه های اجتماعی به علت ایجاد شرایط مناسب سرعت بخشیده است.

دلیل این مساله آن است که ما تا قبل از انقلاب اسلامی الگوی روشنی برای حضور زن در جامعه نداشتیم در حالی که اذعان اسلام مبنی بر حضور زن در عرصه دفاع از اسلام است. جایی که مساله دفاع اسلام وجود دارد باید بانوان حضور داشته باشند و چون در این مسئله الگو سازی صورت نگرفته است ما به سمت الگوی های غربی رفتیم و در مساله اقتصاد هم همین قضیه مطرح است. و طبیعی است وقتی الگوهای غربی وارد جامعه شوند الزامات خود را نیز وارد جامعه می کنند.

در نتیجه به طور خلاصه آسیب شناسی مسائل زنان در جامعه به این مسئله ختم می شود که جریان تجدد در لایه هایی از بافت مسائل اجتماعی زنان وخانواده به طور جدی فعال شده است به طوری که مسئله تحصیل، اشتغال، سن ازدواج، نوع مشارکت در خانواده، نوع فعالیت در جامعه به شدت تحت تاثیر الگوهای مدرن است و متاسفانه در بخش هایی به عنوان هنجار و ارزش تلقی شده و جامعه در حوزه ارزشی دو پاره شده است که این دو نظام ارزشی قابل جمع نیستند. البته با سطحی نگری عده ای این دو نظام ارزشی را قابل جمع می دانند و دنبال ایجاد یک مدرنیته اسلامی و اخلاقی هستند و تلقی شان این است که می شود جریان تجدد را در تمام عرصه های جاری کرد که البته همین نگاه منشا تسریع این بحران شده است.

اما نگاه صحیح به جریان تجدد باید این گونه باشد که این جریان را یک جریان به هم پیوسته عمیق به خصوص در دهه های اخیر  بدانیم که مسئله توسعه پایدار را در جامعه جهانی مطرح کرده است و دارای برنامه ریزی های گسترده و همه جانبه برای جامعه جهانی است.  در نتیجه وقتی در سطح خاور میانه مطرح می شود طرح خاور میانه بزرگ را عنوان می کند و این طرح، جزئی از یک طرح بزرگ تر  است. طرح جامعی که بخش عمده آن مسائل زنان و خانواده استکه از مسئله زنان به عنوان مسئله ای برای تغییر ساختار های اجتماعی و عبور از نظام اسلامی استفاده کنند. در نتیجه بحران کنونی بحران چالش تجدد و نگرش ها و ارزش های بنیادین اسلامی است.

در فرآیند توسعه سرمایه داری تمام هویت انسان منحل در جامعه سرمایه داری می شود یعنی انسانی تعریف و مهندسی می شود که به درد توسعه سرمایه داری بخورد. اگر نیاز است؛ بینش ها و نگرش هایش تغییر کند و یا مصرف گرا بشود و یا عاطفه اش برون گرا بشود؛ باید این کار صورت بگیرد  و اگر  نسبت به این مسائل خرده گرفته شود که مثلا چرا عاطفه را تغییر داده اید؛ عنوان می شود که اصلا عاطفه تکامل یافته, عاطفه ای منطبق با نظام سرمایه داری است.

حتی بخش عمده ای حاضر نیستند نقد های پسا مدرن را بپذیرند و در فضای اجتماعی مطرح کنند چرا که معتقدند مانع جریان تجدد در کشور می شود. در نتیجه آن دسته اصلا این مسائل را امر خلاف ارزش نمی دانند و راه حل شان این است که باید از شکاف اجتماعی در ارزش ها عبور کرد و جامعه را باید به انسجام ارزشی مبتنی بر تجدد برسد و باید ارزش های دینی منحل شود.

اصل بودن ارزش های تمدنی الهی در برنامه ريزی برای قشر بانوان

نگاه دیگر نگاهی اسلامی است و مدرنیته را به رسمیت نمی پذیرد. باید بپذیریم که ما باید بین دو دسته ارزشی یک دسته را انتخاب کنیم و نمی شود هم سبک اقتصادی غربی را بخواهیم و هم سبک اقتصاد اسلامی را. نمی شود سبک کرامت بانوان و تحصیل و اشتغال آن ها را مبتنی بر الگو های غربی تعیین کنیم و اسلامی هم باشیم؛ بلکه باید یکی از دسته ارزش ها را تعیین کنیم. نمی شود نگرش های موجود در دنیای غرب به زنان را قبول کرد ولی ارزش های بنیادین تجدد را انکار کرد. 

راه حل مقابله با چالش های موجود چیست؟

دو راه حل بیشتر وجود ندارد یکی راه حل کسانی که معتقد به جریان تجدد هستند و مدرنیته را تماما قابل قبول می دانند و بحران های تجدد را با مسائل خود تجدد قابل حل می دانند و جریان پسا مدرن را ادامه مدرنیته می دانند و ادعا می کنند می شود بحران های مدرنیته را درون خود مدرنیته حل کرد. فیلسوفان حال حاضر غرب که بر حل بحران های تجدد تلاش دارند بر همین امر اذعان دارند. وقتی بخواهند بحران های جهانی برآمده از تجدد را حل و فصل کنند هیچ وقت نمی خواهند از ارزش های دینی به عنوان راه حل استفاده کنند. می خواهند با اصول بنیادین خودشان بازنگری کنند . اکنون نیز می خواهند نوعی هم گرایی فرهنگی ایجاد کنند مبتنی بر محور تجدد و به عبارتی دیگر فرهنگ تجدد را محور تکثرگرایی قرار دهند در حالی که زمانی با تکثر فرهنگی مبارزه می کردند. در نتیجه راه حل بحران های تجدد را در ادامه تجدد می دانند نه برگشت از ارزش های تجدد. در نتیجه می گویند اگر می خواهید مشکل حل شود جامعه را از لحاظ ارزش ها یکپارچه کنید و ارزش ها و نگرش های سنتی را تغییر دهید به تجدد و در دوره اصلاحات هم همین کار را می خواستند صورت بدهند که اصلاحات مساوی با نوسازی اقتصادی بود.

راه حل دیگر راه حل جبهه تمدن اسلامی است که باید توجه داشته باشد که این شکاف ارزشی با جمع ارزش ها حل نخواهد شد و باید یکی ارزش ها اصل شود و می بایست نظام اجتماعی و حقوقی خود را مبتنی بر ارزش ها قرار دهیم. در نتیجه باید توجه داشته باشیم هر گاه وارد مسائل زنان که از فروع مسائل توسعه است وارد می شویم باید توجه ما بر حق و مبارزه با استراتژی استکبار باشد و در جریان مبارزه باید روش را طراحی کنیم. چرا که میدان میدان جنگ است و آن ها می خواهند ارزش های خودشان را به جامعه تحمیل کنند و ما هم می خواهیم بر اساس ارزش های خودمان لایه های رویین جامعه را طراحی و برنامه ریزی و دانش زایی کنیم.
 
در نتیجه باید یک دسته از ارزش ها که ارزش های اساسی خودمان است اصل قرار دهیم و برنامه ریزی را شروع کنیم در نتیجه یک درگیری تمدنی در تمام زوایای آن وجود دارد مخصوصا در مسائل بانوان.

نياز به فقه برنامه نويسی برای ملاحظه مسائل زنان در ضمن الگوی پيشرفت

ما با یک سلسله مسائل جدید مواجهیم که نمی توانیم آن را طریق مسائل قبلی حل کنیم که البته لایه های قبلی به ما کمک می کنند . مثلا وقتی از جایگاه بانوان در بخش اجتماعی یاد می شود تنها مسئله پوشش و حجاب نیست که به عنوان مسئله باید بررسی شود گاهی فتاوایی که مطرح می شود در باره التزامات جایگاه مدیریت بانوان تنها به بررسی پوشش می پردازند در حالی که این مساله بسیار پراکنده تر از مساله پوشش است و به مساله موازنه اقشار می پردازد که در آن ده ها مساله مطرح می شود و یکی از آن ارتباط اقشار است. در نتیجه صورت مساله های جدیدی در مقیاس مسائل تمدنی و توسعه ای مطرح می شوند و ما نیاز به بسط تفقه در این عرصه ها داریم و تفقه هم نیاز به بسط ابزار داردکه الحمدلله در این حوزه ها فعالیت هایی صورت گرفته است . همچنین در حوزه دانش نیاز به بازنگری هایی داریم. باید دانش هایی متناسب تولید کنیم و الگوهایی مبتنی بر مفروضات اساسی تولید کنیم و تنها مفروضات اساسی کافی نیستند. بلکه باید مفروضات در نظام فقاهت تبدیل به نظام سوالات شوند و حلقه اتصال بین نظام فقاهت و دانش و مدل های اجرایی باشند و نیاز به یک شبکه تحقیقاتی است که در آن هم تکامل فقاهت اتفاق بیفتد هم تحول در الگوهای اجرایی به صورت یک شبکه هماهنگ دانشی. این راه حل یک راه حل دراز مدت است. اگر بخواهیم مسائل اجتماعی حل شود باید مسائل زنان در ضمن یک الگوی پیشرفت حل شود و الگوی پیشرفت در موازنه جهانی حل شود و ما در این فضا بدون رقیب نیستیم. ما در فضای درگیری جهانی هستیم و الگوی پیشرفت ما باید در موازنه جهانی حل شود. برای این کار نیازمند به یک جریان عقلانیت هستیم که بتواند هماهنگی رشد تفقه دینی و دانش دینی و مدل های اجرایی اسلامی را سامان دهی کند. ما در فرهنگستان دنبال همین مسئله هستیم که بتواند این هماهنگی را انجام دهد و کاربرد مدل های اجرایی را تضمین کند. در کوتاه مدت و میان مدت باید به کارهای دیگری بپردازیم چرا که ما در دوران گذار هستیم و برنامه ریزی را نمی توان متوقف کرد.  در کوتاه مدت و میان مدت باید مبتنی بر زیر ساخت ها مدل هایی تخمینی برای مسائل اجرایی طرح کنیم.الحمدلله بسیاری از مراکزی که در حال حاضر مشغول فعالیت هستند در حال رسیدن به یک مدل منطقی برای نظام های دوران گذار هستند و از فعالیت های غیر منسجم در حال جدا شدن است. ما نیز در فرهنگستان در حال تلاش برای رسیدن به الگو هایی هستیم که برنامه دوران گذارمان بر آن مبتنی باشد.

ارزشهای بنیادین دینی چگونه هستند و در امر حضور بانوان چگونه مصداق پیدا می کنند؟

اصول بنیادین دینی نقطه مقابل اصول تجدد هستند یعنی نمی توان در برنامه ریزی ها نظریه آفرینش را نادیده گرفت و یا تکامل اجتماعی انسان در دنیا را از تکامل جهان جدا کرد. باید بتوانیم ارتباط برنامه ریزی در دنیا را در نظام تکاملی جهان تعریف کنیم و منتقل به فلسفه تاریخ کنیم و از فلسفه تاریخ طبیعتا باید وارد مفروضات جامعه شناسی و بعد از آن انسان شناسانه شویم و مفروضات در این حوزه ها می تواند مفروضات اساسی توسعه و پیشرفت اسلامی را تعیین کنند و تبدیل به پیش فرض های اصلی برای تولید دانش بشوند. همچنین برای حل مشکلات نیاز به رشته های مختلفی وجود دارد. در نتیجه نمی توان گفت که خانواده در نهاد توسعه منحل شود بلکه باید گفت خانواده اولین حلقه پرستش اجتماعی است و تولی و تبری ابتدایی در خانه شکل می گیرد. به نظر در نگرش اسلامی خانواده یک کانون ارزشمند و مقدسی است که در آن اولین نقطه مشارکت در پرستش اجتماعی اتفاق می افتد و تنها رفع نیاز های غریزی اقتصادی و یا تولید نسل کارکرد خانواده نیست. مسئله، مسئله تکامل پرستش است و روابط درون خانواده باید بر اساس رشد ولایت باشد و باید سلولی از پیکره جامعه باشد.

جایگاه فقه در این تمدن سازی چگونه است؟

این سوال پیش می آید که آیا فقه باید پاسخ گوی به مسائل مستحدثه باشد و دانش ها مستقل از تفقه پیش بروند و مسئله ایجاد کنند و دستگاه فقاهت دینی پاسخ دهد. در حال حاضر بخش عمده ای از دستگاه فقاهت ما در این ظرفیت وارد شده اند. به عنوان مثال مسائلی که در زمینه بانک، بیمه، ادارات و .. پیش می آید مورد سوال از فقه قرار می گیرند. در حوزه زنان هم چنین است که دستگاه فقاهت به مسائل جدید مطرح شده پاسخ می دهد. این سوالات برآمده از تحولات اجتماعی است که در حال رخ دادن است و از بیرون مدیریت می شود. وگرنه در صورت عدم وجود تحول اجتماعی جدید صورت مسئله جدیدی ایجاد نخواهد شد و این مساله نشان دهنده آن است که فقه، فقه مدیریتی نیست. فقه فقهی است که شرایط ایجاد شده از ناحیه مدیریت تحول را پاسخ می دهد. این فقه به تدریج مجبور است که یا تمام شرایط را به عنوان شرایط اضطرار بپذیرد و یا طرفداران خود را ملزم به انزوا کند.در حالی که از هر کدام از این نتایج تکامل اجتماعی حاصل نمی شود. فقه باید مقیاس تحولات اجتماعی باشد و رهبری تکامل اجتماعی را به عهده گیرد که البته باید بتواند دانش و همچنین مدل های اجرایی هماهنگ با خود را تولید کند و در یک بسته هماهنگ قرار گیرد. تفقه دینی بدون تحقيقات نظری و تحقیقات میدانی و مدل های اجرایی نمی تواند یک برنامه تکامل را ارائه کند. تفقه دینی باید بتواند مسئله های جدید را طراحی و مدیریت کند. در حاشیه پیشرفت سوالات جدیدی مطرح می شود که فقط در روند رهبری پیشرفت به آن ها پاسخ داده خواهد داد. در مسئله زنان نیز فقه نباید متاخر از دیگر دانش ها حرکت کند باید فضا برای مطالعات و تحقیقات در حوزه زنان را طراحی و ایجاد کند.

اگر فقه بخواهد وارد برنامه ریزی اجتماعی بشود موضوع تفقه دینی متفاوت می شود. زمانی فقه مسئول پاسخ گویی به احکام و موضوعات است و زمانی دیگری می خواهد تکامل نظامات اجتماعی و خود نظام را طراحی کند در نتیجه تفقه معطوف به یک سری مبانی خواهد شد. ابتدا باید بتواند جهت گیری ها و ارزش ها را طراحی کند. ثانياً بتواند مولفه های اصلی که درون یک نظام وجود دارد را بشناسد و سپس مبتنی بر آن مولفه ها  و مطالعه وضعیت، نظام ارزشی را ارائه دهد.

بر اساس این نگاه، فقه مدیریتی باید قوانین اجرایی نه حتی در مقیاس برنامه های دراز مدت بلکه در مقیاس برنامه کوتاه مدت و آیین نامه های اجرایی دستگاه ها نیز حضور داشته باشد. در نتیجه باید برنامه ریزی پنج ساله مستند به دین باشد البته فقط مولفه معرفت دینی برای برنامه ریزی پنج ساله کافی نیست باید مولفه دانش های تجربی و نظری و مدل های اجرایی هم به آن ضمیمه بشود چرا که این ها در یک بسته هماهنگ می توانند قوانین مستند به دین را تبیین کنند.

غربی ها معمولا چالش را بین تجدد و سنت قرار می دهند و مذهب را به سنت و گذشته مربوط می کنند در حالی که این گونه نیست. دو جریان وجود دارد: جریان اولیاء و انبیا و جریان دین و از طرف ديگر، جریان فراعنه و هر دو جریان گذشته و آینده دارند. به عنوان مثال دین یکی است اما تکامل ادیان را کسی انکار نمی کند بنابر این هم در حوزه حق و هم در حوزه باطل تکامل وجود دارد.
ما ساختارهایی متحول مبتنی بر اصول ثابت داریم. اصول ثابت هم دربرگیرنده جهت ها، نظام ارزشی، مقدمات اصلی و ارکان نظام اجتماعی ثابت هستند. اما نسخه ها در شرایط متفاوت و وضعیت های متفاوت؛ متفاوت است.   این نسخه های متغیر را در فضای فرهنگی کنونی از دین نمی خواهند. مثلا اگر مجلس و یا دولت آیین نامه اجرایی می نویسد آن را در حوزه اختیارات دین نمی داند. یا اگر برنامه پنج ساله ای برای کشوری نوشته می شود مربوط به دین است در حالی که ما می گوییم تمام این نسخه ها باید مستند به دین باشند. فقه برنامه نویسی، فقه نسخه نویسی است و فقه نسخه نویسی دارای ثبات در اصول است و منظور این نیست که نسخه وضعیت یکسان است. مطمئنا اگر بخواهیم برنامه ای برای وضعیت زنان ارائه کنیم مطمئنا با برنامه پنج سال دیگر متفاوت خواهد بود.

بی معنا بودن منطقه الفراغ در برنامه ريزی های مديريتی
با این نگاه تمدنی تکلیف منطقه الفراغ چگونه است؟

من در حوزه مدیریت قائل به منطقه الفراغ نیستم بلکه منطقه الفراغ مربوط به حوزه فردی است. بر اساس اصول کارشناسی منطقه الفراغ وجود ندارد چرا که همواره اصول کارشناسی مشخص میکند که عمل و اجرا چگونه باید باشد. مثلا در اصول علمی منطقه الفراغ وجود ندارد. دین هم مقاصدی و اهدافی دارد و نمی توان در برنامه ریزی های مدیریتی آن منطقه الفراغ مشخص کرد. در دین باید مبتنی بر اصول ثابت و همچنین بررسی وضعيت های متغیر، به برنامه ریزی های متغیر روی آورد. برنامه ریزی متناسب با عقلانیت اجتماعی صورت می گیرد. ممکن بود اگر ما در حال حاضر عقلانیت دیگری داشتیم برنامه ریزی دیگری انجام می شد. به عنوان مثال طب با اصول ثابت هنگامی که محقق می شود تبدیل به نسخه می شود. و این نسخه متغیر است.  در فقه اجتماعی نیز چنین است که نسخه های اجتماعی که دارای عناصر مشترکی است؛ دارای نظام های نسبت و تخصیص متغیر است.

استناد به دین در حوزه نسخه نویسی تنها با ایراد لفظ واگذار کردن کافی نیست و ارائه نمی شود. جریان فقاهت نیاز به اراده انسانی دارد و این اراده ها دارای ظرفیت و صواب و خطا هستند. در نتیجه نظام فقاهت تنها قواعد نیست بلکه مجموعه قواعدی است که در بستر سلسله اراده ای قرار می گیرد.

حل مساله به صورت اساسی با گفت و گو حل و فصل نخواهد شد بلکه نیاز به حوزه تحقیقات گسترده  و مدیریت تحقیقات دارد که ابتدا باید مسائل شناخته شود و بعد از ان به حل صحیح مسائل رسید. در حال حاضر خوشبختانه صورت مسئله ها در حال تبدیل به صورت مساله کلان است. در گذشته صورت مساله ما همان صورت مساله تمدن مدرن بود و ما پاسخ گوی به مسائل مستحدثه بودیم و دارای موضع منفعل بودیم اما در حال حاضر صورت مسئله درباره چالش بین مدرنیته و  دین طرح می شود و مبارزه ما از حالت منفعلانه و منفی در حال تغییر به مبارزه مثبت است. همان گونه که در حال حاضر صحبت از علم دینی جریان دارد. در حال حاضر هم دستگاه تولید دانش در حال ورود به عرصه جدیدی است
نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها