کد خبر: ۴۹۲۸۳
زمان انتشار: ۱۳:۱۶     ۲۴ فروردين ۱۳۹۱
جعل دشمن خارجی در ایالات متّحده آمریکا، به عنوان عامل مهمّی برای دست‌یابی به وحدت ملّی شناخته شده است. این استراتژی در ادوار مختلف و به ویژه با جای‌گیر شدن نومحافظه‌کاران در دستگاه اجرایی ایالات متّحده، پر رنگ‌تر از هر زمان خود را در سیاست خارجی آمریکا نشان داد.

تردیدی نباید داشت که غرب، در شرایطی که بحران در حوزه‌های نظری، فرهنگی و مناسبات مادّی را به تجربه نشسته است، اسلام و احیای اسلام را به عنوان یک تهدید بزرگ تلقّی کند. گسترش اسلام در غرب و بروز تمایلات اسلام‌خواهانه طیّ دهه‌های اخیر بیش از هر زمان این تهدید را جدّی و واقعی جلوه می‌دهد.

«ایالات متّحده آمریکا» اگرچه در آخرین منزل از تمدّن تکنولوژیک غربی نشسته است؛ امّا فاقد تاریخ و اسطوره است. عمران این کشور بیش از دویست سال نیست؛ کلونی بزرگی از مهاجران که به دلایل مختلف گرد هم آمده‌اند. این امر به منزله نداشتن عاملی مشترک برای حفظ وحدت ملّی و وحدت رویه است. بخشی از این خلأ را قهرمانان نو به نو که توسط سینما و ورزشگاه‌ها جعل و معرفی می‌شوند، پر می‌کنند. قهرمانانی که همگی دولتی مستعجل و عمری کوتاه دارند و بخش دیگر را توهّم دشمنی.

از این نکته نیز نباید غفلت کرد که جعل دشمن خارجی در ایالات متّحده آمریکا، به عنوان عامل مهمّی برای دست‌یابی به وحدت ملّی شناخته شده است. این استراتژی در ادوار مختلف و به ویژه با جای‌گیر شدن نومحافظه‌کاران در دستگاه اجرایی ایالات متّحده، پر رنگ‌تر از هر زمان خود را در سیاست خارجی آمریکا نشان داد.

نو محافظه‌کاران، متأثّر از مبانی فکری لئو اشتراوس، پر رنگ جلوه دادن دشمن مفروض خارجی را در سیاست خارجی در رأس سایر سیاست‌های خود قرار می‌دهند.در سال‌های سخت جنگ سرد، «شوروی» به عنوان دشمن بزرگ غرب و دمکراسی معرفی شد و رسانه‌ها پابه‌پای سیاست‌مداران، همه سیاهی‌ها، ترس، ناامنی، دیکتاتور منشی و ضدّیت با آزادی و دمکراسی را به سوسیالیسم و کمونیسم نسبت دادند و بیش از هفتاد سال از این جریان سواری گرفتند.

فروپاشی شوروی، ضرورت جای‌گزینی دشمن جدید را به گردانندگان سیاست خارجی آمریکا یادآور شد. بازگشت و احیای اسلام، این فرصت را فراهم آورد تا اسلام و مسلمانان جای‌گزین شوروی و کمونیسم شوند.

از این روست که عرض می‌کنم، یکی از دلایل بروز کین‌ورزی ایالات متّحده آمریکا را به طور خاص درباره اسلام و مسلمانان باید به این موضوع باز گرداند. ادوارد سعید در کتاب «شرق‌شناسی» می‌نویسد:

اسلام به چشم «اروپا» و غرب یک تهدید می‌آید. امروز، این بیش از هر زمانی جلب توجّه می‌کند. چون از یک طرف رسانه‌ها بر سر آنچه ظهور، برگشت یا احیای اسلام می‌نامند، اتّفاق‌نظر و خبر زیادی دارند و از طرف دیگر، بخش‌هایی از دنیای اسلام، «فلسطین»، «ایران» و «افغانستان» که توسعه تاریخی متفاوت و نابرابری را گذرانده‌اند، به سلطه سنّت غربی به ویژه آمریکا گردن نگذاشته‌اند. نظرات متخصّصان و رسانه‌ها در این مورد، تقریباً شبیه هم است. جامعه روشنفکران و سیاسی ایالات متّحده تلاشی برای اصلاح یا حتّی مخالفت با تصویر زشت اسلام به عنوان تهدید نکرد؛ بلکه این تصویر را تأیید و بزرگ هم کرد. از هلال بحران برژینیسکی تا بازگشت اسلامِ برنارد لوئیس، همه با تصویری که رسم شده، هم سو هستند.

انتخاب، بسط و رشد جریان القاعده به عنوان چهره‌ای خشن، ضدّ انسانی و نامتمدّن از اسلام و مسلمانان از یک سو کارکرد دامن زدن به اسلام‌هراسی در غرب را داشت و از دیگر سو، جعل رقیبی از میان اهل عامّه برای مقابله با جریان انقلابی شیعی ایران اسلامی.

جای تأسّف است اگر اعلام شود، جماعتی از مسلمانان و از جمله سیاست‌مداران کشورهای اسلامی نیز نادانسته با عملکرد خود بر تصویر جعلی ارائه شده از اسلام و مسلمانان، مُهر تأیید زدند و با غفلت از ضرورت اصلاح این تصویرسازی مغرضانه، اجازه دادند که دشمنان اصلی اسلام، یعنی یهودیّت صهیونیستی به بخش بزرگی از اهداف خودش برسد.

جریانی که بیش از همه، از وجود خصومت مزمن میان مسلمانان و مسیحیان و میان شرق و غرب بهره می‌برد، یهودیّت صهیونیستی است که در این میانه مجال بهره‌برداری دو سویه از شرق و غرب و سرکوب مسلمانان به وسیله دولت‌های غربی را به دست می‌آورد. چنان که تاکنون این ماجرا ادامه داشته است.

ادوارد سعید، در کتاب شرق‌شناسی دردمندانه از این موضوع سخن می‌‌گوید:

کشورهای جهان سوم همه سرگرم تماشای برنامه‌های تلویزیونی آمریکا هستند و حتّی در موارد زیادی که اخبار درباره خود جهان سوم است، کاملاً به چند آژانس خبری وابسته هستند که اخبار خودشان را از آنها بشنوند. جهان سوم به طور کلّی و کشورهای اسلامی به طور خاص از منبع خبر، تبدیل به مصرف‌کنندگان خبر شدند. شاید بتوان گفت: برای اوّلین بار با چنین مقیاسی در تاریخ، دنیای اسلام درباره خودش از طریق تصوّرات تاریخ و اطّلاعاتی که در غرب تولید می‌شود، می‌آموزد.1

برای ترسیم تصویری کامل‌تر باید در نظر گرفت که دانشجویان و اندیشمندان در دنیای اسلام برای آنچه به نام مطالعات خاورمیانه جریان دارد هنوز به کتابخانه‌ها و مؤسّسات آموزشی اروپایی و آمریکایی محتاجند؛ به عنوان مثال در نظر بگیرید که یک کتابخانه به درد بخور از کتاب‌های عربی در سراسر دنیای اسلام وجود ندارد.

بزرگنمایی دشمنی باعث فریب افکار عمومی مردم آمریکا و انحراف ذهنی آنها از بحران‌های داخلی این کشور می‌شود؛ بلکه دست مردان آمریکایی را در دست‌اندازی به نقاط مختلف جهان، اردوکشی نظامی، راه‌اندازی جنگ‌های بزرگ و در عین حال کسب حمایت عمومی ساکنان آمریکا نیز باز نگه می‌دارد. حسب همین رویکرد است که آمریکا در وقت حمله به عراق و افغانستان خود را بی‌نیاز از همراهی متّحدان اروپایی نیز می‌شناسد.

بی‌گمان، قرآن‌سوزی، طرح ویژه‌ای است که در پس خود، برنامه‌ای بزرگ‌تر برای انجام عملیّات نظامی در جغرافیای خارج از ایالات متّحده آمریکا را پنهان داشته است.

آخرین کلام، کلام آخرین

وقتی از آقای تری جونز، کشیش ایوانجلیک پیش قراول قرآن‌سوزی درباره علّت مخالفتش با «قرآن» سؤال می‌شود، به سه نکته اشاره دارد، از نظر او قرآن، کتابی سیاسی، حاوی مضامین خشن است و اسلام می‌خواهد تحت عنوان آخرالزّمان جهان را تصاحب کند.

اگرچه آقای تری جونز، کشیشی ایوانجلیک و پروتستان است و رویکرد آخرالزّمانی در او، به دلیل نسبتش با ایوانجلیسم قوی است؛ لیکن حسب اطّلاعاتی که درباره او و سوابقش منتشر شده، تا سال 2008 م.فاقد تحصیلات دینی قابل توجّه بوده و به دلیل اتّهاماتی، همچون حقّه‌بازی نیز از «کلیسای آلمان» اخراج شده است و حتّی یکی از راهبان «کلیسای کلن» اعلام داشته که آقای جونز حتّی مناسک مذهبی را هم انجام نمی‌داده است. او پس از اخراج از آلمان به اتّفاق همسرش، اقدام به تأسیس کلیسا می‌کند؛ امّا بیش از آنکه او در بند مذهب و کلیسا باشد، سعی در سوءاستفاده از معافیّت مالیاتی کلیسا کرده و با راه‌اندازی شرکت «Ts and company» اقدام به فروش کالا و اموال وقفی و اهدایی مردم به کلیسا می‌کند.

او در حالی از قرآن‌سوزی سخن می‌راند که حتّی برای یک بار هم قرآن را ورق نزده و حتّی با یک مسلمان هم ارتباط نداشته است. وی یک بار نیز در آلمان به جرم استفاده از عنوان دکترا، ناچار به پرداخت 3800 دلار جریمه می‌شود.

به این دلیل، به ذکر سوابق تری جونز اشاره کردم تا عرض نمایم، بیان رویکرد و خطر آخرالزّمانی اسلام و قرآن، بسیار بزرگ‌تر از آن است که اندیشه معلول تری جونز، مجال پر کشیدن بر بلندای آن را داشته باشد.

در حالی که رویکرد به موضوع آخرالزّمان، ظهور دوم مسیح، رویارویی دو نیروی خیر و شر در «صحرای مجیدو» و بالأخره تأسیس حکومت جهانی بنی اسرائیلی در «بیت المقدّس»، در زمره موضوعات اصلی و مبتلا به ذهنی پر قدرت‌ترین مبلّغان انجیلی و کلیساهای صاحب نفوذ آمریکایی و انگلیسی است و طیّ بیش از سی سال اخیر، بخش عمده سیاست خارجی ایالات متّحده آمریکا بر اساس همین رویکرد تنظیم شده است و حتّی توسط دولت‌هایی مثل دولت جرج دبلیو بوش بسیاری از مقدّمات راه‌اندازی جنگ آخرالزّمانی آرمگدون فراهم آمد و رسانه‌های بی‌شماری با اتّخاذ آرایش آخرالزّمانی بر موج ماجرا سوار شده و بر تنور این جنگ دمیدند. می‌توان نتیجه گرفت که آقای تری جونز، تنها مطالبی را تکرار کرده یا وادار به بیان آنها شده تا از این مجرا، بخشی از استراتژی اصلی غرب یهودی علیه مسلمانان قابلیت اجرا بیابد و آقای کشیش هم به صله و مرحمتی سفارش دهندگان پروژه قرآن‌سوزی.

ادوارد سعید، منتقد و استاد ادبیات تطبیقی «دانشگاه کلمبیا» و محقّق فلسطینی الاصل انگشت بر موضوع مهم و ویژه‌ای می‌گذارد، می‌گوید: مشرق زمین در حالی بخش پست‌تر جهان قلمداد می‌شود که از موهبت وسعت پهناورتر و پتانسیل بیشتر برای قدرت، نسبت به غرب برخوردار است. از این رو اسلام همیشه متعلّق به مشرق زمین در نظر گرفته شده است و نگاه به آن با دشمنی و ترس همراه بوده است.

برای این وضعیّت دلایلی سیاسی، روانشناختی و مذهبی می‌توان برشمرد؛ ولی همه این دلایل از برداشتی نتیجه می‌شود که اسلام را رقیبی وحشتناک و چالشی آخرالزّمانی در برابر مسیحیّت می‌دانند.

ادوارد سعید را در آمریکا به عنوان نظریّه‌پرداز ادبی از بنیان‌گذاران نظریّه پسا استعماری، منتقد شرق‌شناسی و فعّال سیاسی می‌شناسند که دیدگاهش درباره تعامل غرب با شرق قابل توجّه است.

موضوع تمرکز و توجّه غرب مسیحی به منجی‌گرایی و آخرالزّمان، موضوع مهم، ریشه‌دار و در عین حال عجین با فرهنگ و باورهای عمومی ساکنان آن بخش از جغرافیای زمین است. اساساً مسیحیّت و مسیحیان را از موضوع تبشیر و انتظار بازگشت دوباره مسیح نمی‌توان منفک ساخت. جز این، مسیحیّت پروتستانی که جمعیّت حدّاکثری ایالات متّحده آمریکا و «بریتانیا» را به گرد خویش دارد، بر محوریّت موضوع بازگشت دوباره مسیح و زمینه‌سازی برای آن، همه تعالیم و آموزه‌های خود را متمرکز ساخته است.

حسب همین موضوع و باور ویژه ساری در میان عموم ساکنان ایالات متّحده است که این کشور را به عنوان کشوری مذهبی و با رویکرد آخرالزّمانی می‌توان شناسایی کرد. مبلّغان این جریان کلیسایی که به عنوان ایوانجلیک شناخته می‌شوند، همه همّت خود را مصروف تبلیغ و بسط موضوع بازگشت مسیح و زمینه‌سازی برای این بازگشت می‌نمایند.

شایان ذکر است مهاجران اوّلیه از «انگلستان»، با داشتن خُلق و خوی پیوریتانی این آموزه را به سرزمین تازه کشف شده، منتقل کردند. نوعی مسیحیّت یهودی شده که مارتین لوتر و کالون بنیان‌گذار آن بودند.

صرف نظر از میزان تأثیرپذیری ایوانجلیک‌ها از لاهوت توراتی که موضوع این مقاله نیست، طیّ حدّاقل سه دهه اخیر، مبلّغان پر قدرت انجیلی با مدد گرفتن از رسانه‌های پر قدرت مدرن و نفوذ در دستگاه سیاسی ایالات متّحده آمریکا، این امکان را یافتند تا نقش مهمّی را در سیاست خارجی این کشور و رؤسای جمهور آن ایفا کنند تا آنجا که آنان، تأثیر بسزایی در تحریک سیاست‌مداران آمریکایی و انگلیسی برای حمله به عراق، افغانستان و تشویق آنان برای حمله به ایران داشتند.

در تفسیر ارائه شده، این مبلّغان انجیلی ـ اگرچه مجعول و محرّف از نظر ما ـ جهان در آستانه ظهور دوم قرار گرفته است. آنان دولت آمریکا را مکلّف به زمینه‌سازی جنگ جهانی و آخرالزّمانی آرمگدون در فلسطین اشغالی و سرکوب مسلمانان می‌شناسند. در تعریف آنها از نیروهای شرور، مسلمانان و اعراب، نماد شرارت و قرآن، کتاب و آیین نامه شرارت و وحشت شناخته می‌شود.

وابستگی کشیش آمریکایی، آقای تری جونز به ایوانجلیک‌ها، پرده از جریانی بر می‌دارد که سعی می‌کنند، غرب مسیحی را با شرق اسلامی درگیر کرده و آتش جنگ صلیبی دوم را به نفع بنی اسرائیل (یهودیان صهیونیست) روشن کنند.

این موضوع، چنان که آقای ادوارد سعید بدان اشاره دارد، حکایت از آگاهی و عمل آقای تری جونز و سایر مبلّغان انجیلی از چالش آخرالزّمانی غرب و اسلام دارد و آتش زدن قرآن نیز در راستای همین موضوع و آگاهی، قابل شناسایی است.

بسیاری از قراین و شواهد، حاکی از هم‌گرایی جدّی ایوانجلیک‌ها با یهودیان صهیونیست است. از نظر مذهبی، پروتستان‌ها و مبلّغان ایوانجلیک ظهور مسیح را برای بنی‌اسرائیل و در بزرگداشت آنان ارزیابی می‌کنند و خود و عموم مسیحیان را وامدار بنی‌اسرائیل و خدمتگزار آنان می‌دانند.

از همین رو، آنان فلسطین را به طور مطلق متعلّق به بنی‌اسرائیل دانسته و حاضر به هیچ گونه مذاکره و گفت‌وگویی در این باره با مسلمانان و فلسطینیان نیستند؛ ضمن آنکه آنان بازگشت یهودیان به فلسطین و تأسیس دولت یهودی در آن سامان را شرط ضروری بازگشت حضرت مسیح(ع) اعلام می‌دارند. پر واضح است که آنان، با این رویکرد، خود را در تعرّض به قرآن و سرکوب مسلمانان محق می‌شناسند و وجود آیات جهادی قرآن و رویکرد مجاهدان مسلمان به مبارزه برای آزادی قدس شریف را در تعارض با خواست‌های خود تعریف می‌کنند، بنابراین، در تلاشی پیگیر، سعی در سرکوب همه مسلمانان مجاهد و نفی هر گونه باور و حرکت جهادی در میان مسلمانان می‌کنند.

غرب، راه نجات را در یک جنگ فراگیر می‌شناسد.

چنان که ذکر شد، غرب در بن بست و بحران حاصل از تاریخ چهارصد ساله بی‌خدا و بی‌آسمان، قبل از آنکه با شرق اسلامی درگیر باشد، در خودش درگیر و مبتلاست. ادامه شرایط و روند فعلی که از اوّلین سال‌های قرن بیستم میلادی، نشانه‌هایش نمودار شد، غرب را در خودش نابود می‌کند و آن را در حوزه‌های مختلف و در آستانه تاریخ جدید که به نام دین و خدا متولّد شده است، به زانو در می‌آورد.

جز این، احیای اسلام و رشد و گسترش آن در میان ساکنان غرب بر سرعت فروپاشی می‌افزاید و این وضع جامعه غربی را در مناسبات سیاسی، اجتماعی و امنیّتی دچار چالش بزرگ ساخته و در برابر شرق اسلامی، در شرایط انفعالی جدّی قرار خواهد داد. شاید بتوان بزرگ‌ترین هراس غرب را در قد برافراشتن قدرتی بزرگ در شرق اسلامی دانست. رقیبی که در دوران کهولت و احتضار تاریخ، تفکّر و فرهنگ غربی، جوانی و برومندی را تجربه می‌کند.

این قدرت، به دلیل رویکرد دینی به عالم و داشتن ادّعای مدیریت کلان بر مبنای قوانین کتاب دینی اسلامی می‌تواند حوزه تمدّنی از دست رفته شرق را که طیّ قرون گذشته از شرق دریای مدیترانه به غرب آن منتقل ساخت، دیگر بار به شرق منتقل ساخته و موجب بروز رکود و ریزش تمام عیار فرهنگی و تمدّنی مغرب زمین شود.

به همان سان که با انتقال حوزه تمدّنی از شرق دریای مدیترانه، مشرق زمین دچار رکود و رخوت شد و به زیر سلطه غرب رفت.

کلام آخر آنکه، بنی‌اسرائیل، که طیّ قرون گذشته و با آلت فعل قرار دادن غرب مسیحی و ساکنان غرب به بخش‌های مهمّی از اهداف و استراتژی‌های خود دست یافته است، برای اجرای آخرین بند از قصیده بلند سلطه‌جویی‌اش و تأسیس حکومت جهانی، فرصت چندانی ندارد. وقایع ذکر شده و شرایط موجود و مطرح حاکی از آن است که چنانچه در حرکتی عاجل و اقدامی سریع، امکان اعلام جهان تک حکومتی را نیابند، دیگر امکان دست‌یابی به فرصتی برای این امر وجود نخواهد داشت.

دست‌یابی به آخرین مرحله از این سناریوی جنگی، فائق آمدن بر همه بحران‌ها و بن‌بست‌ها و از جمله متوقّف کردن روند رو به رشد اسلام‌گرایی در گرو ورود فراگیر به جنگ جهانی است. نبردی که با عنوان جنگ صلیبی دوم، همه فرصت‌ها و بهانه‌ها را برای سرکوب مسلمانان، غصب باقی مانده سرزمین فلسطین، سرکوب نهضت‌های اسلامی و بالأخره متوقّف کردن جریان توفنده انقلاب اسلامی ایران را ممکن می‌سازد.

ایجاد هیجان بالا تا سر حدّ ناشکیبایی در میان مسلمانان می‌تواند ضامن بمبی را بکشد که غرب و سران مجامع مخفی یهودی، از آن برای آغاز آخرین یورش و بزرگ‌ترین آنها استفاده خواهند کرد. چنان که، بالا گرفتن موج اختلافات داخلی در هر یک از سرزمین‌ها و کشورهای اسلامی، امکان تضعیف قوا و توانایی بالقوّه و بالفعل آنان را سبب خواهد شد.

نمی‌توان از این نکته غفلت کرد که در این شرایط حسّاس، طرح شعارهای نو و شبه نظریّه‌های عامّه پسند، خارج از چهارچوب اصلی، بنای فرهنگی و سیاسی اجتماعی ایران اسلامی، زنگ خطری است که غفلت از آن، به خسارات جبران‌ناپذیر می‌انجامد.

کلام خود را با این عبارت ختم می‌کنم.

شرح این هجران و این خون جگر

این زمان بگذار تا وقت دگر

والسّلام

اسماعیل شفیعی سروستانی

ماهنامه موعود شماره 134 و 135

نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها