کد خبر: ۵۱۵۲۱۲
زمان انتشار: ۱۲:۱۷     ۰۹ دی ۱۴۰۰
در طی فیلم، مدام پازل­ های ذهنی مخاطب تغییر می­کند و جایگاه ظالم و قربانی، بین سه ضلع «امیر، لیلی و مردم روستا» جابه ­جا می­شود...

به گزارش پایگاه خبری 598 به نقل از فرهنگ نویس،

فاطمه سادات جلالی فرد

منفعت­ طلبی یا فقر؟! کدام­یک بیش از دیگری می­تواند جامعه ­ای را حریصِ پول و طعمه­ ی طمع کند، تا جایی که به قتل قهرمان خود دست بزند؟! این سوالی­ست که ذهن مخاطبِ فیلم سینمایی «بی­همه چیز» را درگیر خود می­کند. اتفاقات فیلم، حول محور دو شخصیت اصلیِ امیر و لیلی با بازی پرویز پرستویی و هدیه تهرانی شکل می­گیرد. فیلم، به کمک روایتی نسبتا تازه، ماجرای انتقامی­ را به تصویر می­کشد که از دل یک کینه کهنه برآمده است. قسمت تلخ ماجرا آن­جاست که این انتقام شخصی، در عرض چند روز تبدیل می­شود به یک دغدغه­ ی جمعی!

بستر اتفاقات، روستایی دورافتاده در زمان­ه ای قدیم است، اما داستانِ آن، به هیچ وجه از زندگی و زمانه­ی ما دور نیست. فیلم در نگاه اول، داستان چرخش زمانه و ناپایداریِ داشتن­ ها و نداشتن­ هاست؛ قصه­ ی تحسین­ ها و تقبیح­ های مردمِ این روزگار که امروز هستند و فردا نیستند.

«بی­ همه چیز» به کارگردانی و نویسندگی محسن قرایی به همراه محمد داوودی و تهیه کنندگی جواد نوروزبیگی، ضمن طرح دغدغه­ های اجتماعی، توانسته است با نمادسازی­ های هوشمندانه، گاه پای دغدغه­ های سیاسی را نیز به لایه ­های زیرین فیلم­نامه­ اش بکشد؛ در این میان، سکانس­ های مربوط به «نوری» با بازی زیبای باران کوثری، بیش از همه گواه این نظر است. نوری، به احترام و اعتماد امیر، معتمد روستا، حاضر می­شود گاوش را که تمام دار و ندارش است، به مدت چند ساعت، به مسئولین روستا امانت بدهد، اما اهمال­ کاری­ های ناخواسته ­ی آن­ها­ در قبال این اعتماد، نوری را از یک دوست­دار ارادتمند، یک شبه تبدیل می­کند به یک بدخواه پر از کینه! حرف­های او و مسئولین روستا، در دعوای پس از این ماجرا، درخور توجه است.

البته این هوارهای پس از هوراها، اتفاق روتینی در فیلم است. «بی­ همه چیز»، پر است از تغییر مواضعی که می­توان آن­ها را نشانگر باری به هر جهت بودنِ حمایت­ها و طرفداری­ هایی دانست که بنیه و اساسی ندارند و بسته به نرخ روز­ اند. این روی سکه­ ی فیلم، زمانی برای مخاطب پررنگ­تر می­شود که مردم روستا حاضر می­شوند عزت ­نفس و آزادگی­ شان و حتی جان کسی را که روزی به نامش قسم می­خوردند، یک­جا با پول معاوضه کنند. در این میان، سکانس دعوای مردم با معلم جوان روستا، شاید یادآور دوگانه ­ی «نان» و «آرمان» باشد که در جامعه ما سال­ها برای برخی محل بحث است.

سوال «منفعت­ طلبی یا فقر؟» هم درست از جایی کلید می­خورَد که مردم محتاج روستا برای رسیدن به ثروت، علی­رغم میل باطنی خود، با گریه پای یک قتل­نامه را امضا می­کنند! این­جاست که مخاطب از خود می­پرسد آیا طمع پول، این مردم را به این روز انداخته است یا فشار بی­ پولی؟!

به نظر می­رسد در فیلم «بی­ همه چیز»، تلاش کارگردان و نویسنده، بر خلق شخصیت­ های خاکستری و خودداری از قهرمان ­سازی یا ضدقهرمان­ سازی­ های افراطی بوده است؛ به همین خاطر در طی فیلم، مدام پازل­ های ذهنی مخاطب تغییر می­کند و جایگاه ظالم و قربانی، بین سه ضلع «امیر، لیلی و مردم روستا» جابه ­جا می­شود. در نهایت مخاطب سردرگم می­ماند که برای کدامشان دل بسوزاند و از کدامشان حرصی باشد و این سردرگمی، انعکاسی از واقعیت اطراف ماست که حواسمان باشد هیچ وقت قرار نیست به دنبال خوب یا بد مطلق باشیم.

«بی ­همه چیز» از لحاظ ساختاری، ریتمی آرام دارد و بار کشش و جذابیت آن را تعلیق و هیجان نهفته در محتوای فیلم­نامه ­اش به دوش می­کشد. فیلم در پایان، کمی از واقعیت دور می­شود و اندکی سرسری و سریع رقم می­خورَد. با توجه به اوج گرفتن داستان در دقایق پایانی، مخاطب، انتظار پایان­ بندی جذاب­تری را دارد؛ با این­ حال، یکی از تاثیرگذارترین و پرمعناترین سکانس ­های فیلم در انتهای آن به نمایش گذاشته می­شود؛ خصوصا با حضور کوتاه کودکی به نام «احد»!

نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها