کد خبر: ۵۲۶۳۸۳
زمان انتشار: ۱۴:۳۱     ۲۱ خرداد ۱۴۰۲
طاهر ۱۱ساله سرش درد می‌کرد، شب اول خوابش نبرد، شب دوم هم همین طور و شب‌های بعد هم هر کاری ‌کرد، نتوانست پلک روی هم بگذارد. دیگر از بی‌خوابی کلافه شده بود. دنبال یک راه چاره می‌گشت...

به گزارش پایگاه خبری 598، همین که عقربه‌های ساعت از ۱۲ شب می‌گذرد، پلک‌های آدم چنان سنگین می‌شود که انگار وزنه به آنها بسته‌اند اما یک مرد اهوازی از ۴۵ سال پیش تا حالا نخوابیده.

همشهری در پی سرنخ سال ۱۳۸۸ سراغ یک شخص عجیب در اهواز رفته است. کسی که سال‌هاست نخوابیده. متن کامل گزارش را اینجا بخوانید:

طاهر طرفی ۵۶ ساله دلش لک زده برای اینکه فقط پنج دقیقه پلک‌هایش را روی هم بگذارد. در تمام این سال‌ها سراغ همه جور دوا و درمانی هم رفته اما دریغ از یک ثانیه خواب.

در اهواز کسی نیست که طاهر طرفی را نشناسد. رد او را از روستای عجیب و غریب لت کرآباد در اهواز گرفتیم و همه جا دنبالش گشتیم تا رسیدیم به شرکت توسعه نیشکر و بالاخره آنجا پیدایش کردیم. همین که سراغ طاهر را از یکی از همکارانش در شرکت گرفتیم، خندید؛ «ِ طاهر را می‌گویی؟ می‌شناسمش. همان که خیلی وقت است نخوابیده؟ همه او را می‌شناسند. اتفاقا الان دارد توی فضای سبز شرکت کار می‌کند. هر موقع می‌بینمش ازش می‌پرسم، طاهر، هنوز هم شب‌ها بیداری؟ نخوابیده‌ای؟ او هم می‌گوید بله، هیچ وقت خوابم نمی‌برد».

کاش نمی‌زدم توی سرش

همه این بی‌خوابی‌ها از یک شیطنت کودکانه شروع شد. آن زمان طاهر ۱۱سال داشت. او ماجرا را این طور تعریف می‌کند: «آن موقع خیلی کم سن و سال بودم و دوست داشتم سر به سر دیگران بگذارم. یک کارگر روی زمین نشسته بود و من هم به هوای بچگی و اذیت‌کردنش یک سوسک گنده برداشتم و انداختم توی پیراهن او. کارگر بینوا یکهو عین برق گرفته‌ها بلند شد و دنبالم کرد. آن‌قدر دویدم که از نفس افتادم. خسته و کوفته ایستادم که کمی نفس تازه کنم که یکدفعه کارگر از راه رسید و با چوبی که دستش بود، یک ضربه کوبید فرق سرم. از آن به بعد خواب به چشمم حرام شده».

طاهر ۱۱ساله سرش درد می‌کرد، شب اول خوابش نبرد، شب دوم هم همین طور و شب‌های بعد هم هر کاری ‌کرد، نتوانست پلک روی هم بگذارد. دیگر از بی‌خوابی کلافه شده بود. دنبال یک راه چاره می‌گشت. موضوع بی‌خوابی‌اش را با پدرش در میان گذاشت؛ «رفتیم دکتر و او بعد از معاینه به پدرم گفت پسرت از این به بعد بی‌خوابی می‌کشد. پدرم که خیلی ناراحت شده بود گفت یعنی هیچ دارویی وجود ندارد؟ نمی‌شود عملش کنید؟ دکتر هم گفت امکان عمل وجود دارد اما بعد از ۱۸ سالگی».

۱۲ میلیون تومان خرج عمل جراحی طاهر می‌شد تا از بی‌خوابی نجات پیدا کند اما او چنین پولی نداشت.

طاهر ۱۸ ساله شد، ۲۰سالگی را هم گذراند و شد ۲۷-۲۶ ساله تا اینکه یاد حرف دکتر افتاد و برای عمل جراحی آماده شد اما حرف‌های دکتر، هوش از سرش پراند؛ «۱۲میلیون تومان هزینه این جراحی است، مشکل که نداری؟» اما تهیه این پول برای طاهر خیلی سخت بود. او فقط می‌توانست شکم ۱۳ سر عائله‌اش را سیر کند، اما اینکه بخواهد ۱۲ میلیون تومان هم خرج عمل جراحی‌اش بکند ممکن نبود. طاهر با خنده می‌گوید: «با امسال می‌شود ۴۵سال که من چشم روی هم نگذاشته‌ام». جالب اینجاست که طاهر این همه مدت نخوابیده اما اصلا احساس خستگی نمی‌کند و هر روز صبح آفتاب نزده سر کارش حاضر است.

آدم وقتی خوابش یکی دو ساعت کمتر از همیشه می‌شود، چنان خلق تنگی پیدا می‌کند که آن سرش ناپیدا! اما خستگی درکردن و خوابیدن طاهر خیلی جالب است؛ «دست‌هایم را پشت سرم قلاب می‌کنم و چشم‌هایم را می‌بندم و دراز می‌کشم. وقتی خمیازه می‌کشم یعنی خوابم اما بعد از چند ثانیه یکهو گیج می‌شوم». یک روز به گوش طاهر رسید که سروکله دکتری پیدا شده که قصه بی‌خوابی او را شنیده و می‌خواهد از این درد بی‌درمان نجاتش بدهد.

پس شال و کلاه کرد و با همسرش به مطب آن دکتر رفت؛ «به‌ام چند تا قرص داد. آنها را انداخت توی لیوان آب؛ یک چیزی شبیه شیر شد و بعد گفت بخور. می‌گفت ۱۵ دقیقه‌ای خوابت می‌کنم. خوردم. چشم دکتر مدام به ساعتش بود. یک ربع که هیچ، یک ساعت گذشت اما هنوز داشتم با چشم‌های باز نگاهش می‌کردم.

خوابم نبرد اما به جایش بدنم حسابی خارش گرفت». البته طاهر در این سال‌ها یک‌بار خوابیده است، آن هم چند ثانیه کوتاه؛ «یک بار داشتم توی شرکت راه می‌رفتم، یک در شیشه‌ای سر راهم بود که آن را ندیدم و یکهو با کله رفتم توی در. چنان ضربه‌ای توی سرم خورد که تا سه ثانیه از هوش رفتم؛ فقط همین یک‌دفعه را خوابیدم». طاهر همه جور دارویی را از شیمیایی بگیرید تا گیاهی، مصرف کرده اما تا همین حالا که داریم با او مصاحبه می‌کنیم، هیچ‌کدامشان افاقه نکرده است.

هیچ کس خواب نمی‌ماند
ماه رمضان که می‌شود، او اهل خانه و در و همسایه‌ها را بیدار می‌کند. گاهی اوقات با دوستانش شب‌نشینی دارد. یک بار چند نفر از دوستانش قرار گذاشتند طاهر را تا صبح بپایند تا ببینند خوابش می‌برد یا نه اما فقط تا ساعت دو صبح بیدار ماندند و بعد از شدت بی‌خوابی همان‌جا روی زمین ولو شدند.

طاهر شب‌های بی‌خوابی‌اش را این جوری صبح می‌کند؛ «بعضی وقت‌ها سریال‌های تلویزیون را نگاه می‌کنم. عاشق فیلم‌های کاراته‌ای هستم. بعضی وقت‌ها هم قدم می‌زنم یا اینکه دوچرخه سواری می‌کنم». طاهر الان ۱۸ سال است که در شرکت توسعه نیشکر کار می‌کند. اول به خاطر اینکه شب‌ها تا صبح می‌توانست بیدار بماند، نگهبان شد و بعد از مدتی هم راننده و حالا هم به صورت پیمانکاری در این شرکت کار می‌کند.

بی‌خوابی‌اش یک وقت‌هایی بقیه مردم به‌خصوص دکترها را می‌ترساند: «یک بار عمل جراحی داشتم و دکترها نمی‌دانستند من خوابم نمی‌برد. آمپول بیهوشی به‌ام تزریق کردند. یکهو چشم یکی از دکترها به‌ام افتاد و حسابی ترسید، گفت تو هنوز نخوابیدی؟ به‌اش گفتم من هیچ وقت خوابم نمی‌برد و دکترها مجبور شدند بی‌حسی موضعی انجام بدهند».

با این حال همسر طاهر که دختر عمویش هم هست، با آگاهی از این موضوع او را انتخاب کرده است؛ «اتفاقا این موضوع را می‌دانست و قبول کرد با من ازدواج کند». بچه‌های طاهر هم هیچ مشکلی با بی‌خوابی‌های پدرشان ندارند و یک جورهایی به آن عادت کرده‌اند؛ «شب‌هایی که فوتبال دیر وقت پخش می‌شود، تا صبح با آنها می‌نشینم پای تلویزیون». طاهر دو رقیب دیگر هم در بی‌خوابی‌اش دارد؛ «یکی خانمی است که توی کرمانشاه زندگی می‌کند و ۳۵ سال است که چشم روی چشم نگذاشته، آن یکی هم مردی جنوبی است که ۳۵ سال است نخوابیده».

این وسط وقتی دانشجوها به پست طاهر می‌خورند و از بی‌خوابی‌اش با خبر می‌شوند با حسرت به او می‌گویند خوش به حالت که نمی‌خوابی و به جایش می‌توانی درس بخوانی و دکترایت را هم بگیری. طاهر هم می‌گوید: «ای کاش من به جای شما بودم و فقط یک ساعت می‌توانستم چشم‌هایم را روی هم بگذارم».

نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها