کد خبر: ۶۱۹۰۹
زمان انتشار: ۱۲:۰۵     ۳۰ خرداد ۱۳۹۱
این سخن این جوان لبنانی تکان دهنده بود. به خودم نهیب زدم که آیا ما برای دیدار رهبرمان که سید حسن از فراقش بی‌تاب است، اینقدر مشتاق هستیم؟ آیا ما برای دیدار امام زمان(عج) حاضر هستیم چند سال حبس بکشیم؟
مشرق - سید حسن نصرالله متولد 1960 است و پس از شهادت سید عباس موسوی از اوائل سال 1992 به دبیری کلی حزب الله رسید و این فرماندهی را در بیست سال اخیر با علم و اعمال نیک در نهایت تدبیر و حسن اخلاق هدایت کرده است. او در مصاحبه با سیمای جمهوری اسلامی که پنج‌شنبه شب 25 خرداد از شبکه چهار پخش شد به راز پیروزی حزب الله اشاره کرد، حقیقت نابی که متأسفانه در خلاصۀ این مصاحبه که خبرگزاری فارس تنظیم کرد، درج نشده بود.

پیشینۀ حزب الله
وقتی صفویان که از نسل شیخ صفی‌الدین اردبیلی بودند در ایران به حکومت رسیدند علمای اندکی از شیعه در ایران باقی بود. لذا شاه تهماسب چند تن از علمای جبل عامل لبنان را به ایران دعوت کرد، علمایی همچون محقق کرکی، حسین بن عبدالصمد جباعی و پسرش  بهاء الدین محمد عاملی (شیخ بهایی). آنها نیز به وطن ما آمده و ایرانی شدند و علوم خود را به ما آموختند و شیعه را ترویج کردند. شیخ بهایی شاگردانی همچون محمد تقی مجلسی، ملاصدرا و فیض کاشانی را پرورش داد و بناهای عجیبی در اصفهان ساخت همچون منار جنبان و آن حمام عجیب که با یک شمع کار می‌کرد.

اما دوران شیعه در لبنان رو به افول گذاشت و شیعیان تحت ظلم واقع شده مجبور گشتند زیر دست اربابان در مزارع نوکری کنند. هر طایفه‌ای چندین شیعه را به عنوان خدمتکار به بیگاری می‌گرفت. گاهی میان طوایف جنگ می‌شد و این خادمان مجبور بودند برای اربابان خود در جنگ شرکت کنند. مجروحان و کشتگان این جنگ‌ها عمدتاً شیعیانی بودند که برای دو طرف مخاصمه می‌جنگیدند.

در این وضع که شیعیان جزو فقیرترین و محروم‌ترین طوایف لبنان بودند حالا نوبت پرداخت دین ما به لبنانی‌ها بود. خداوند قلوب دو ایرانی به نام‌های امام موسی صدر و دکتر مصطفی چمران را برای تقویت شیعیان به سمت لبنان متوجه کرد. به لطف خدا کمی بعد انقلاب اسلامی رخ داد. شیعیان لبنان خوشحال شدند که هم‌کیشان آنها در ایران حکومت یافته‌اند. اما خوشی آنها چندان دوام نیافت. زیرا بلافاصله بعد از فتح خرمشهر، صهیونیست‌ها که قدرت شیعه را احساس کرده بودند و از علاقۀ ما به همکیشان خود خبر داشتند به هدایت امریکا به جنوب لبنان حمله‌ور شدند و در مدت کوتاهی به بیروت رسیدند. اواخر خرداد 1361 حاج احمد متوسلیان با چند بسیجی دیگر به بیروت رفت تا مردم را برای مقاومت آموزش دهند. کمتر از یک ماه بعد، حضرت امام(ره) فرمان داد که «راه قدس از کربلا می‌گذرد» و متعاقباً بسیجی‌ها به وطن بازگشتند، بجز حاج احمد و سه کاردار دیگر که در 14 تیر 1361 اسیر فالانژها شده بودند. این چهار نفر در این سی سال هنوز در زندان‌های فلسطین اشغالی هستند.

اما حزب الله در همین مدت کوتاه در سال 1361، سربلند کرد و شکل گرفت و کم‌کم جزو افتخارات شیعه بلکه هر مسلمان و آزادیخواه در جهان شد. اولین دبیر کل حزب الله سید عباس موسوی بود که در 27 بهمن 1371 اتومبیلش توسط هلیکوپتر اسرائیلی هدف موشک قرار گرفت و با همسر و تنها فرزندش به شهادت رسید. پس از شهید موسوی، طلبۀ سید دیگری به نام حسن نصر الله خلاء او را پر کرد.

این سید دست نیافتنی
دیدار سید حسن نصر الله به راحتی ممکن نیست. او قبل از جنگ 33 روزه در ملاء عام سخنرانی می‌کرد ولی پس از این جنگ شرایط به گونه‌ای رقم خورد که او مجبور به اختفاء شد، هر چند که گاهی به طور غیر منتظره در برخی مراسم شرکت می‌کند. تابستان 1388 مستندی دربارۀ مقاومت لبنان از تلویزیون پخش می‌شد. یکی از جوانان لبنانی که دو سال در دست صهیونیست‌ها اسیر بود به خبرنگار می‌گفت: وقتی آزاد شدیم سید حسن به استقبال ما آمد و بهترین لحظۀ عمر من در آن وقت بود. زیرا به آرزوی دیرین خود رسیدم، سید را دیدم و او را در آغوش گرفتم. او می‌گفت:دو سال زندانی بودن به دیدار سید می‌ارزید. می‌گفت: برخی از دوستانم به من غبطه می‌خورند و حاضر هستند چند سال اسیر صهیونیست‌ها باشند تا در عوض به وقت آزادی بتوانند سید را ببینند.

این سخن این جوان لبنانی تکان دهنده بود. به خودم نهیب زدم که آیا ما برای دیدار رهبرمان که سید حسن از فراقش بی‌تاب است، اینقدر مشتاق هستیم؟ آیا ما برای دیدار امام زمان(عج) حاضر هستیم چند سال حبس بکشیم؟
به هر حال مرتضی حیدری مجری تلویزیون این لیاقت را یافت که سید را ببیند و با او مصاحبه کند. اما ای کاش سؤالاتش مؤدبانه‌تر بود و او از سبک خبرنگاران بی.بی.سی تقلید نمی‌کرد. واضحاً او از موضع یک غیر مسلمان سؤال می‌پرسید تا نقطه ضعفی از سید و حزب الله بگیرد، حزبی که واقعاً لایق نامش هست. وقتی او این سؤالات خود را تشدید کرد سید نیز به سخنان معمول روی آورد.

آیا مگر نه این است که این مصاحبه برای پخش از سیمای جمهوری اسلامی انجام می‌گرفت؟ آیا مردم مسلمان ما به این سؤالات بیگانه نیاز دارند یا به سؤالات تخصصی اسلامی؟ آیا نمی‌شد از معجزات خداوند در جنگ 33 روزه می‌پرسید؟ یا از ایمان بچه‌های حزب الله؟ یا از خصوصیت خاص شهدای ایشان؟

رمز پیروزی حزب الله

همان اوایل مصاحبه وقتی مرتضی حیدری پرسید که حزب الله به این کوچکی چطور در برابر اسرائیل پیروز خواهد شد؟ سید به رمز پیروزی خود اشاره کرد که امام علی(ع) در نهج البلاغه فرمود که ما مقاومت کردیم و چون خداوند صدق ما را دانست، دشمن ما را خوار و ما را پیروز کرد.

این سخن بخشی از خطبۀ 56 نهج البلاغه است و حضرت امیر المؤمنین(ع) در وقتی که مسئلۀ صلح با معاویه در صفین مطرح شده بود یاران خود را با این جملات نهیب می‌زد که چطور کشتن اقوام کافر، بر ایمان و استقامت ما می‌افزود. متن این خطبۀ کوتاه بدین قرار است:
«در ركاب پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله و سلّم بوديم و با پدران و فرزندان و برادران و عموهاى خود جنگ مى‏كرديم، كه اين مبارزه بر ايمان و تسليم ما مى‏افزود، و ما را در جاده وسيع حق و صبر در برابر ناگواري‌ها و جهاد مقابل دشمن، ثابت قدم مى‏ساخت. گاهى يك نفر از ما و ديگرى از دشمنان ما، مانند دو پهلوان نبرد مى‏كردند، و هر كدام مى‏خواست كار ديگرى را بسازد و جام مرگ را به ديگرى بنوشاند، گاهى ما بر دشمن پيروز مى‏شديم و زمانى دشمن بر ما غلبه مى‏كرد. پس آنگاه كه خدا، راستى و اخلاص ما را ديد، خوارى و ذلّت را بر دشمنان ما نازل و پيروزى را به ما عنايت فرمود، تا آنجا كه اسلام استحكام يافته فراگير شد و در سرزمين‏هاى پهناورى نفوذ كرد. به جانم سوگند! اگر ما در مبارزه مثل شما بوديم هرگز پايه‏اى براى دين استوار نمى‏ماند، و شاخه‏اى از درخت ايمان سبز نمى‏گرديد. به خدا سوگند، شما هم‌اكنون از سينه شتر خون مى‏دوشيد و سرانجامى جز پشيمانى نداريد.»

سید رمز پیروزی را در این جملات دردآلود امیر مؤمنان یافته است و با یارانش اراده کرده که کوتاهی آن اصحاب را جبران کند، و همچون مولایش آنقدر استقامت به خرج دهد که خداوند با قوت‌های خود آنها را پیروز کند. و البته هیچ کس در برابر قوای خدا یارای ایستایی ندارد. راز نصرت خدا در مقاومت و مجاهدت فوق العاده است و سید برای انجام این تکلیف، خود را خالص کرده و کمر خود را بسته است.

رمز پیروزی انقلاب اسلامی
سید مرتضی آوینی نیز مشابه همین سخن را دربارۀ انقلاب اسلامی نوشته است. او در مقالۀ «روشنفکران و معاصر بودن» که شهریور 1368 در ماهنامه سورۀ به چاپ رسید به نظرخواهی مجله دنیای سخن از روشنفکران با این پرسش که «تلقی شما از معاصر بودن چیست؟» ایراد می‌کند:
«توهّم برشان داشته که ما نیز حکم بر تقلید نیاکان نهاده‌ایم و تفکرمان سر راهی است و چون با این پرسش‌های حکیمانه(!) روبه‌رو شویم ترس برمان می‌دارد و دستپاچه می‌شویم و قافیه را می‌بازیم. ما را به همان باغ سبزی می‌خوانند که در انگار آنان "بهشت زمینی" است. ما با نهج البلاغه انقلاب کرده‌ایم و اینها با تحلیل‌های احمقانۀ "موج سوم" و "تکاپوی جهانی" می‌خواهند از راه بازمان دارند؛ با همان کلیشه‌هایی دام فریب گسترده‌اند که دانۀ دام خودشان بوده است: "جهان‌شهرِ هر روز کوچک شوند". اگر ظلمی به وسعت یک جهان گسترده شود آیا ضرورت مبارزه با آن از میان می‌رود؟»

امیر المؤمنین(ع) یارانش را نهیب می‌زند
امروزه اگر جنگی در بگیرد چه خواهد شد؟ آیا ما مهیای انقطاع از دنیا هستیم؟ سخن مولا از پس اعصار به گوش می‌رسد وقتی که یاران خود را ملامت می‌کند که چرا به یاران رسول خدا(ص) شباهت نبرده‌اید:
من اصحاب محمد صلّى الله عليه و آله و سلّم را ديده‌ام، اما هيچ كدام از شما را همانند آنان نمى‏نبینم، آنها صبح مى‏كردند در حالى كه موهاى ژوليده و چهره‏هاى غبار آلوده داشتند، شب را تا صبح در حال سجده و قيام به عبادت مى‏گذراندند، و پيشانى و گونه‏هاى صورت را در پيشگاه خدا بر خاك مى‏ساييدند، با ياد معاد چنان ناآرام بودند گويا بر روى آتش ايستاده‏اند. بر پيشانى آنها از سجده‏هاى طولانى پينه بسته بود (چون پينۀ زانوهاى بزها). اگر نام خدا برده مى‏شد چنان مى‏گريستند كه گريبان‏ آنان تر مى‏شد. و چون درخت در روز تند باد مى‏لرزيدند از كيفرى كه از آن بيم داشتند، يا براى پاداشى كه به آن اميدوار بودند.»

زمانۀ ما همچون دوران حکومت امام علی(ع) است
همانطور که رهبر انقلاب در پیام ششم اردیبهشت 1374 خود به اتحادیه انجمن‌های اسلامی دانشجویان (دفتر تحکیم وحدت) فرمودند، زمانۀ ما به دوران زمامداری مولا علی(ع) بسیار شبیه است:
«انقلاب اكنون در مرحله‌اى است كه مى‌توان آن را دوران «جهاد اكبر» ناميد كه دورانى است بسيار سخت، بسيار خطرناك و همه انقلاب‌ها اين دوران را قاعدتاً تجربه مى‌كنند و شايد بشود گفت كه اكثر انقلاب‌ها در اين دوران دچار لغزش و انحطاط مى‌شوند. و شايد تعجب كنيد اگر عرض كنم كه انقلاب عظيم تاريخى نخستين اسلام در چنين دورانى بود كه بيشترين نيروى خود را از دست داد بلى دوران جهاد اكبر يعنى دورانى كه شور و هيجان اوليه انقلاب تا حدود زيادى فرو نشسته، ضمناً موفقيت‌هايى هم به دست آمده و چهره راحت زندگى، خود را به بسيارى نشان داده و چرب و شيرين زندگى در دهان‌هايى مزه كرده است. اين، آن دوران خطرناك است. اميرالمؤمنين(ع) در چنين دورانى بود كه به حكومت رسيد و لذاست كه نهج‌البلاغه بيش از هر چيز ديگر سخن از زهد و بى‌اعتنايى به دنيا دارد و غمگنانه بايد گفت كه حتى «عدل علوى» و «زهد علوى» هم نتوانست موج مخرب دنياطلبى را در آن دوران مهار كند و در نهايت شد آنچه شد.»
رهبر انقلاب در ادامه، تجربه دوران امام علی(ع) و کثرت مؤمنان این روزگار را از عوامل مهم در عبور از این مرحله ذکر فرمودند و بر لزوم وحدت و حضور انقلابی و بی‌اعتنایی به دنیا تأکید کردند و آن را از ملزومات این طریق دانستند.
آیا ما این لیاقت و استقامت را خواهیم داشت که از زمرۀ تسریع کنندگان فرج حضرت صاحب الزمان(عج) باشیم؟

*امیر اهوارکی
نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها