کد خبر: ۷۵۷۳۰
زمان انتشار: ۱۹:۲۳     ۰۵ شهريور ۱۳۹۱
براي آنكه متهم نشويم به نق زدن، به زود قضاوت كردن و به سياه‌نمايي عليه رسانه‌ي ملي، سي روز صبر كرديم تا سريال‌هاي ويژه‌ي ماه مبارك رمضان به انتها برسد و به اصطلاح پيام اخلاقي سريال به بار بنشيند. هر چند تحمل برخي از اين سريال‌ها به مدت سي روز حقيقتاً دشوار بود، اما منتظر مانديم تا عبرت‌هاي اين چهار سريال ناگهان در قسمت آخر آشكار شود و مديران سيما برگ برنده‌هاي‌شان را كامل رو كنند؛ از زوج نازايي كه در قسمت پاياني به مدد موسسه‌ي رويان صاحب 5 قلو شدند تا قاتلي كه بعد از ابتلا به نسيان، به دليل سوابق پدرش در جنگ توسط خانواده‌ي مقتول بخشيده شد!
 
حالا در فاصله‌ي چند روز بعد از اتمام ماه مبارك رمضان، سعي داريم تا در مجالي جداگانه و از منظر نقد به هر يك از سريال‌هاي چهارگانه‌ي سيما در طول اين ماه عزيز بپردازيم و البته در كنار اين سريال‌ها، برخي برنامه‌هاي تركيبي و غيرنمايشي پخش شده‌ي سيما را نيز در اين ايام مورد بررسي قرار دهيم. متن زير دومين بخش از اين سلسله مقالات است كه به نقد سريال «خداحافظ بچه» اختصاص دارد.
 
چند سالي است كه سنت رسانه‌ي ملي در پخش سريال‌هايي با موضوع تحول در ماه مبارك رمضان، با بدعت پخش مجموعه‌هايي با تم سقوط جايگزين شده است؛ به اين معنا كه اگر پيش از اين، سريال‌هاي ماه مبارك رمضان با محوريت يك شخصيت منفي آغاز مي‌شد و مخاطبين طي سي روز داستان تحول معنوي اين شخصيت را تماشا مي‌كردند، حالا در اين چند سال اخير بايد ناگزير، داستان سقوط اخلاقي يك شخصيت متدين يا حداقل مثبت را از ابتدا تعقيب و در هر قسمت، ابعاد جديدي از فرورفتن اين شخصيت سابقاً مثبت را در منجلاب گناه رصد كنند تا ناگهان سريال به قسمت آخر برسد!
 
اما با پرده‌برداري از قسمت آخر اين سريال‌ها، ماجرا ناگهان رنگ و بوي تحول -آن هم به باسمه‌اي‌ترين شكل ممكن- به خود مي‌گيرد و عبرت‌ها از در و ديوار آشكار مي‌شود! به نحوي كه شخصيت‌هايي كه بيست و نه روز، در غرقاب گناه بدون هيچ‌گونه عذاب وجداني آب‌تني مي‌كردند، در قسمت پاياني بدون هيچ‌گونه منطق روايي، متحول شده، به «غلط كردم» مي‏افتند و پوزه‌ي شيطان را به خاك مي‌سايند!
 
حقيقت آن است كه اگر فقط كمي به حافظه‌ي تصويري خود رجوع كنيم، به وفور با سريال‌هايي برخورد خواهيم كرد كه در قسمت آخر ما را به مرز عصبانيت شديد و ابراز تأسف از ديدن تمام قسمت‌هاي قبلي همان سريال‌ها رسانده‌اند! و اين بيش از هر چيزي به اين برمي‌گردد كه هر گونه سقوطي در اين سريال‌ها، در پايان بايد بدون هيچ‌گونه زمينه‌سازي و قرينه‌ي قبلي و بنا به يك قانون نانوشته، ختم به تحول و در واقع ختم به خير شود.
 
اين‌گونه است كه در پربيننده‌ترين سريال ماه رمضان امسال، شخصيت‌هايي كه در طول بيست و اندي قسمت، به راحتي دزدي كرده و دروغ گفته‌اند، با شنيدن نام موسسه‌ي رويان، يك دل نه صد دل متحول شده و سرتا پا مالامال شوق، شامورتي‌بازي‌هاي قبلي را فراموش كرده و عازم اين موسسه مي‌شوند. بر اساس همين منطق هندي هم، خداوند كار خير آنها را با اعطاي يك عدد «پنج قلو» پاسخ مي‌دهد و تمام! مخاطب هم لاجرم بايد عبرت بگيرد كه پيش از هرگونه دزدي، يك سري هم به موسسه‌ي رويان بزند! در نتيجه مسئولين سيما هم مي‌توانند مجموعه‌اي از پيام‌هاي اخلاقي اين سريال‌ها را ليست كرده و براي رسانه‌ها بفرستند!
 
حقيقت آن است كه نويسندگان و كارگردانان سريال‌ها، بر خلاف آنچه كه هميشه ادعا دارند، اصلاً به باورپذير شدن بعد عبرت‌آموز آثارشان توجه نمي‌كنند و صرفاً همين كه شخصيت اصلي در پايان داستان، متحول شود را، براي رضايت مديران سيما – و نه مردم- كافي مي‌دانند! حال اينكه بديهي است براي چنين تحولي نياز به بسترسازي سينمايي و تصويري وجود دارد تا نتيجه‌گيري پاياني منطقي جلوه كند.
 
به طور مثال، كارگردان سريال «خداحافظ بچه» چند روز قبل در برنامه‌ي «سينماگلخانه» مدعي شد كه در طول داستان اين سريال، سعي كرده است تا نشان دهد كه چگونه اين زوج جوان از يك دروغ ساده شروع مي‌كنند و به تدريج به دروغ‌هاي بزرگ‌تر و به گناهان كبيره مي‌رسند. اما مسئله اينجاست كه اين ادعا را وقتي مي‌توان باور كرد كه خود كارگردان، براي نشان دادن سقوط اين دو نفر تمهيداتي انديشيده باشد. مثلاً اينكه در قاب‌بندي‌ها و موقعيت‌هاي طراحي شده و سير داستاني، كار را به نحوي پيش ببرد كه نشانه‌هايي از سقوط اين زن و شوهر و فرو رفتن آنها در منجلاب، در بطن سريال وجود داشته باشد. چنانچه در سريال «تا ثريا»، سيروس مقدم تلاش كرده بود تا سقوط كاراكتر ثريا بر اثر تحصيل مال آميخته به ربا را، حتي در قاب‌بندي‌هاي اين شخصيت هم جلوه دهد و تصاوير معوج و زشتي از او ارائه كند و آن قدر او را درگير وقايع ناخوشايند كند كه همه از اثرات منفي ربا شيرفهم شوند. (هر چند آن قدر در اين كار اغراق كرد و البته برخي شيطنت‌ها را در اين ميان دخيل نمود كه با اعتراض رسانه‌ها، كار سريال به توقيف كشيد!) اما در «خداحافظ بچه»، اين زن و شوهر سارق و گناه‌كار را هميشه در ميزانسني متعادل، لوكس و معمولي و در دكورهايي سرسبز، زيبا و حتي پر از رنگ‌هاي شاد (مثلاً در اتاق بچه) مي‌بينم كه دائماً هم در حال رد و بدل كردن ديالوگ‌هاي عاشقانه هستند! آن هم درست در زماني كه فرزند سرقتي خود را در آغوش دارند! حال، اين مخاطب نگون‌بخت بايد مصاديق سقوط اين زوج را در كجاي اين سريال جستجو كند و چگونه با وجود چنين مناظر دل‌انگيزي بايد به اين نتيجه برسد كه دزديدن بچه خيلي كار بدي است؟
 
 
حتي وقايع داستاني اين سريال هم به نحوي طراحي شده‌اند كه به جاي آنكه سقوط اين دو نفر براي مخاطب ملموس باشد، بيننده در اين دزدي‌ها و گناهان با اين زوج احساس قرابت مي‌كند و دوست ندارد تا بچه به پدر و مادر اصلي خود برسند و هر بار كه در اثر يك اتفاق، دست پدر و مادر واقعي بچه از رسيدن به فرزند خود كوتاه مي‌ماند، احساس خوشايندي به مخاطب دست مي‌دهد! چنانچه دزدي در اين سريال بيشتر يك كار بامزه است تا يك خطا و اشتباه! اما معلوم نيست كه چگونه ناگهان در قسمت آخر، اين دو نفر متوجه اشتباه خود شده و تلاش مي‌كنند تا مخاطب را به اين باور برسانند كه بچه‌دار شدن، راه و روشي ديگري دارد.
 
 جالب آنكه در همين قسمت پاياني هم كه سفارشي بودن از تك تك دقايق آن چكه مي‌كند، مفاهيمي مثبتي منتقل نمي‌شود جز اينكه، موسسه‌ي رويان در حل معضل نازايي بسيار پيشرفته است! يعني نه خبري از توبه است و نه تسليم شدن در برابر خواست الهي مبني بر بچه‌دار نشدن يك زوج نابارور! كه هر چه هست، ستايش تكنولوژي است و بس.
 
مسئله‌ي بعدي اينجاست كه با وجود ارزشمند بودن فعاليت‌هاي موسسه‌ي رويان باز هم تبليغ مستقيم و تا اين حد آماتور آن در يك سريال، آن هم درست در جايي كه مخاطب اصلاً انتظار ديدن آن را ندارد، چندان پذيرفتني نيست و يك كليپ تبليفاتي يا يك مستند حرفه‌اي به شدت مي‌توانست موثرتر از اين تمهيد باشد؛ چه آنكه اين نوع تبليغ بيشتر به ضد تبليغ براي اين موسسه تبديل شده بود! در واقع اگر هدف مديران رسانه‌ي ملي حقيقتاً تبليغ اين موسسه بود، مي‌شد براي آن سناريوي جداگانه‌اي نوشت؛ نه اينكه به بدترين شكل ممكن و در قسمت آخر يك مجموعه، چنين تبليغ گل‌درشتي گنجانده شود. درست مثل سريال «نرگس» كه ناگهان در برخي از قسمت‌ها و در بحبوحه‌ي درگيري شوكت با پسر و عروسش، كار به انرژي هسته‌اي و توليد آب سنگين مي‌كشيد!
 
از سويي بايد پرسيد كه چرا هدف‌گذاري سريال‌هاي رسانه‌ي ملي تا اين حد كوچك است كه آرمان خود را بعد از سي قسمت، تا كاركرد يك كليپ تبليغاتي براي يك موسسه‌ي پزشكي پايين كشيده است؟ به جز تبليغ غيرحرفه‌اي اين موسسه، «خداحافظ بچه» چه هدف ديگري را دنبال مي‌كرد؟ يعني تجلي پيشرفت علمي ايران در وضعيت فعلي، فقط در بارور كردن يك زوج نازاست؟ و اگر اين بارور كردن تا اين حد كه در قسمت آخر نشان داده مي‌شود، آسان است چرا مخاطب ايراني بعد از باز كردن افطارش بايد روزانه يك ساعت از وقتش را براي ديدن چنين مجموعه‌اي با چنين گره‌ي مضحكي صرف كند؟ آيا مخاطب ايراني حق دارد بعد از ديدن قسمت پاياني اين سريال از خود بپرسد كه اگر در قمست اول سريال، ناگهان نام موسسه‌ي رويان به گوش اين دو نفر مي‌خورد، چه مي‌شد؟ و در آن صورت، چه لزومي به ساختن سي قسمت سريال وجود داشت؟
 
به هر حال، به نظر مي‌رسد كه اين يادداشت‌ها  و نقدها در اعتراض به ساختار و محتواي سريال‌هاي ماه مبارك رمضان، مانع تقدير آقاي «دارابي» از اين سريال‌ها نخواهد شد؛ چرا كه «خداحافظ بچه» پربيننده‌ترين سريال ماه مبارك رمضان بوده و بسياري را از ديدن ماهواره‌ها – آن هم درست لحظاتي بعد از افطار- منصرف كرده است (!) و فارغ از اينكه محتواي اين سريال چه بوده و پيامش را چگونه منتقل كرده است، مي‌توان مطمئن بود كه از سريال‌هاي تركيه‌اي مبتذل ماهواره و خيانت‌واره‌هاي فارسي‌وان سالم‌تر بوده است. پس فعلاً با همين توجيه عشق است رسانه‌ي ملي و جلسات تقدير از سريال‌سازان! و نيز اف بر منتقدين سريال‌هاي سيما كه كم شدن مخاطبين ماهواره در اثر پخش سريال «خداحافظ بچه» را ناديده مي‌گيرند!
نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:۱
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
ارسال نظرات
محمد علی
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
۲۳:۱۴ - ۱۰ شهريور ۱۳۹۱
۰
۰
جالبه در این سریال تقریبا همه خانم ها مانتویی هستند یعنی چادر خیلی آرام ونرم پر......واقعا برای رسانه متاسفم.....
پاسخ
جدیدترین اخبار پربازدید ها