کد خبر: ۹۱۶۸۹
زمان انتشار: ۱۱:۱۴     ۱۸ آبان ۱۳۹۱
روزنامه‌هاي صبح امروز ايران در سرمقاله‌هاي خود به مهمترين مسائل روز كشور و جهان پرداخته‌اند كه برخي از آنها در زير مي‌آيد.

كيهان:انتخابات آمريكا مهم بود؟

«انتخابات آمريكا مهم بود؟»عنوان يادداشت روز روزنامه كيهان به قلم محمد ايماني است كه در آن مي‌خوانيد؛«گران ترين» انتخابات تاريخ در «بدهكارترين» كشور دنيا به پايان رسيد. ميزان بدهي هاي آمريكا اكنون از 16هزار ميليارد دلار گذشته و بنابراين هزينه 6 ميليارد دلاري براي انتخابات رياست جمهوري حتي اگر 2 برابر هزينه انتخابات سال 2000 ميلادي باشد و در برابر چشمان 47 ميليون نفر گرسنه كارتن خواب انجام شود، در ورشكستگي پنهان يك سيستم چيزي را جابه جا نمي كند. طبق آمارهاي موجود، از سال 1972تا امروز به فاصله 40 سال 11انتخابات برگزار شده كه به طور متوسط 45 درصد آمريكايي ها رغبتي به حضور در آن و انتخاب منحصر در ميان 2 نامزد دموكرات يا جمهوري خواه نشان نداده اند. امسال نيز پيش بيني ها بر آن بود كه 90 ميليون شهروند آمريكايي شركت نمي كنند.

براي مردم آمريكا، باراك اوباما بهتر بود يا ميت رامني جمهوري خواه؟ براي ديگر كشورها و دولت ها و ملت ها كدام ترجيح دارد؟ حالا كه اوباما انتخاب شده، كدام پرونده هاي چالش برانگيز را پيش رو دارد و نسبت ما با دومين دولت اوباما چه خواهد بود؟ اين انتخابات به خودي خود چه قدر مي تواند براي ما مهم باشد و به چه ميزان از چشم انداز نشانه شناسي و دلالت، پراهميت تلقي گردد؟

1-انتخاب اوباما از نگاه راي دهندگان، انتخاب ميان بد و بدتر است. البته آمريكا در دوره اوباما 6 هزار ميليارد دلار بدهكارتر شد اما خيلي ها در آمريكا مي دانند كه دست كم 4 هزار ميليارد از اين رقم حاصل سياستگذاري به بن بست رسيده نومحافظه كاران (دولت بوش) در دو جنگ عراق و افغانستان بوده است. و نيز آنها شنيدند كه ميت رامني هنوز سوار توسن قدرت نشده، 47درصد آمريكايي هاي فرودست را «مفت خور» خطاب مي كند. اين مصداق همان ضرب المثل معروف است كه مي گويد طرف در جهنم از ترس عقرب جرّاره به مار غاشيه پناه مي برد! ساختار سيستم سياسي- اقتصادي آمريكا همان است كه پاول فارل چند روز قبل از انتخابات در روزنامه وال استريت ژورنال اذعان كرد.

«اقتصاد آمريكا تبديل به اقتصاد فرانكشتايني شده، هيولايي كه دچار جنون آدم كشي است و خود را به همراه جماعتي كه او را خلق كرده اند، نابود مي كند. سرمايه داران آمريكايي خود و دموكراسي شان را و به دنبال آن اقتصاد جهاني را نابود مي كنند. اقتصاد فرانكشتايني در اغلب زمينه ها به ورشكستگي رسيده است.»

2- ترجمه عقرب جرّاره و مار غاشيه و اوضاع دوزخي به زبان آلماني مي شود همين گزارش تحليلي كه اشپيگل آن لاين در آستانه انتخابات آمريكا در معرض قضاوت مخاطبان قرار داد. «انتخاب رئيس جمهور براي امپراتوري سقوط كرده! آلماني ها بدشان نمي آيد رامني را نامزد ثروتمندان و اوباما را نامزد مردم ببينند، انتخاب ميان خوب و بد.

اين تلقي غلط است. صرف نظر از اينكه چه كسي پيروز شود، آنچه بر آمريكا تسلط مطلق دارد، سرمايه داري است؛ يعني همان قدرتي كه مي تواند ايالات متحده را نابود كند. ارتش سلاحي مي سازد كه ظرف يك ساعت مي تواند به هر نقطه از جهان شليك و آنجا را ويران كند. اما در همين زمان در بروكلين و كوئينز و نيوجرسي تيرهاي حامل سيم برق در كنار خيابان افتاده اند. طوفان ميليون ها نفر را آشفته كرده است.

آمريكا كشوري پيشرفته براي طبقات خاص و در حال رشد براي بقيه شهروندان است. در نيويورك بيمارستان ها را تخليه و بيماران را به جاي ديگر مي برند. كسي كه نتواند تضاد موجود در جامعه آمريكا را ببيند، نمي تواند تسلط مطلق، سرمايه داري را درك كند. سرمايه سالاري مطلق آمريكا را به ويراني كشانده و دولت را ناكارآمد ساخته است. اوباما نتوانست در اين وضعيت تغيير ايجاد كند. رامني هم نخواهد توانست».

اشپيگل معتقد است «اروپا در اشتباه است اگر فكر مي كند انتخاب ميان اين دو، ميان خوب و بد است... 4 سال پيش كه اوباما كارش را شروع كرد به نظر مي رسيد اين آغاز دوباره براي آمريكاست ولي اين تصور ناشي از سوء تفاهم بود. او گوانتانامو را تعطيل نكرد و مصونيت جنايتكاران جنگي در دستگاه بوش را لغو ننمود.او بازارهاي مالي را تغيير نداد. قدرت مردم در برابر قدرت بانك ها و كارتل ها و نظاميان هيچ است و رئيس جمهور هم در برابر آنها قدرتي ندارد... براي اروپا فرقي نمي كند كه برنده چه كسي باشد. اينها فقط نشانه هاي شكست آمريكا هستند، علت آن نيستند. نه دموكرات ها و نه تي پارتي ها و جمهوري خواهان هيچ كدام مسلط بر مناسبات نيستند.

براي ما اروپايي ها و در عرصه سياست خارجي، نه اوباما كبوتر است و نه رامني شاهين. اوباما هم آدم مي كشد چه فرقي مي كند با سرباز يا هواپيماي بدون سرنشين! روش قتل چه چيزي را براي قربانيان تغيير مي دهد؟ از سوي ديگر برخلاف لفاظي اسرائيل، آمريكا دست به جنگ عليه ايران نخواهد زد زيرا آمريكا در واقع ديگر نمي تواند از عهده چنين جنگي برآيد.

از همه اينها گذشته دموكرات ها در جنگ طلبي كم از جمهوري خواهان ندارند... واقعيت اين است كه ما ديگر آمريكا را نمي فهميم. وقتي از آلمان يا اروپا به آمريكا نگاه مي كنيم، فرهنگي ناآشنا مي بينيم. نظام سياسي در دست سرمايه و لابي هاي آن است. آنچه امروز بر آمريكا مسلط است آميزه اي از بي مسئوليتي و سودجويي حريصانه است. افول امپراتوري آمريكا آغاز شده است. ممكن است آمريكايي ها به رغم كوشش هايي كه بكنند نتوانند جلوي آن را بگيرند ولي آنها حتي تلاش هم نمي كنند.»

3- با همه اينها و با وجود انفعال هر دو حزب جمهوري خواه و دموكرات- و نامزدهاي آنان- نفوذ لابي صهيونيستي در آمريكا رو به كاهش است. نتانياهو هرچند پس از پيروزي اوباما به وي تبريك گفت و مقامات صهيونيست اوباما را «بهترين رئيس جمهور براي اسرائيل» خواندند اما طي يك سال اخير روابط دو دولت آميخته با تشنج و تنش كم سابقه بوده است. كار به جايي رسيد كه كساني چون نتانياهو و برخي مقامات ديگر علنا اوباما را سرزنش كرده و از رامني حمايت كردند. البته مسئله به استقلال اوباما و نوكرمآبي رامني برنمي گردد، بلكه به محدوديت هاي قدرت كاهنده حاكميت آمريكا مربوط مي شود.

به يك معنا هرچه حلقه مقاومت و بيداري اسلامي با محوريت ايران تنومندتر مي شود، سربالايي مقابل سياست خارجي آمريكا و اسرائيل را تندتر و صعب العبورتر مي كند. اينجاست كه اسب هاي درشكه مجبورند حتي اگر از يك تيره و نژاد باشند، يكديگر را گاز بگيرند. اوباما و نتانياهو البته مجبورند بر سر مسائل مهم خاورميانه با هم بسازند و كار كنند اما واقعيت هاي جهان امروز مدام به تقابل هاي جديد ميان اين دو متحد استراتژيك دامن مي زند.

2 ماه پيش- 7 شهريور، 28آگوست- بود كه نشريه فارين پاليسي تنها گوشه اي از گزارش محرمانه 82 صفحه اي 16نهاد اطلاعاتي آمريكا را با عنوان «ايالات متحده براي خاورميانه بدون اسرائيل آماده مي شود؟» منتشر كرد. در آن گزارش اطلاعاتي تصريح شده بود «اسرائيل بزرگترين خطر براي منافع ملي آمريكاست و به خاطر ماهيت خود مانع از روابط طبيعي واشنگتن با 57 كشور اسلامي شده است. بيداري اسلامي و بهار عربي بخش مهمي از جمعيت 2/1ميليارد نفري مسلمانان را به حركت درآورده تا پيگير موضوع فلسطين باشند... دولت آمريكا ديگر نه امكانات مالي آن را دارد كه از اسرائيل حمايت كند و نه افكار عمومي آمريكا از چنين اقدامي حمايت مي كند... اسرائيل به رژيمي اشغالگر كه در ايجاد دموكراسي شكست خورده، تبديل شده است.

مخالفت با اين رژيم آپارتايدي در سطح بين المللي در حال گسترش است و نبايد در ائتلافي شركت كرد كه بيشتر جامعه جهاني با آن مخالف است.» بي دليل نيست كه راديو اسرائيل سه شنبه شب در گزارشي اعلام كرد «تحليلگران اسرائيلي مي گويند نتانياهو از قدرت گيري دوباره اوباما بيمناك است. نتانياهو طرفدار ميت رامني بود و اگر اوباما به قدرت برسد ممكن است انتقام بگيرد. وعده هاي اوباما به مردم آمريكا محقق نشد و به نظر نمي رسد بتواند در دوره دوم نيز آنها را برآورده كند و از جمله اقتصاد را بهبود ببخشد.»

اوباما در اين ميان ناتوان تر از آن است كه چالش هاي مهمي چون مسئله فلسطين و امنيت رژيم اشغالگر، يا بيداري اسلامي و چالش ايران و ديگر پرونده هاي لاينحل منطقه را برطرف كند. او از اينجا رانده و از آنجا مانده است. به تعبير روزنامه فيگارو «اسرائيلي ها در نظرسنجي ها بدون كمترين ترديد، و با اكثريت قابل توجهي اعتماد خود را به رامني اعلام كرده اند. همزمان شهروندان كشورهاي عرب و مسلمان سرخوردگي خود را از عملكرد اوباما پنهان نمي كنند و نسبت به سياست هاي اوباما در خاورميانه ابراز ناخشنودي و يأس مي كنند. براي مثال اقبال عمومي مصري ها به عنوان يك كشور بزرگ خاورميانه نسبت به اوباما تنها طي يك سال 13درصد كاهش يافته است.»

اوباما شعار تغيير را سال 2008 از جمله در دانشگاه قاهره و در روزگار حكومت حسني مبارك عرضه كرد و اين در حالي بود كه چند ماه پيش از آن علنا از حمله رژيم صهيونيستي به غزه جانبداري كرده و آن را حق تل آويو دانسته بود. او طرح نيم بند دو دولت مستقل را در سپتامبر 2010 مطرح كرد و 5 ماه بعد، از همين طرح بي مايه با فشار صهيونيست ها عقب نشست. با اين حال به تعبير بي بي سي «كمتر كسي در اسرائيل، ابقاي اوباما را خبر خوشي براي نتانياهو مي داند. اوباما نيز حملات لفظي و انتقادهاي شديد نتانياهو را فراموش نخواهد كرد.»

4- اوباما همان بوش ضعيف شده است همچنان كه آمريكاي 2012، همان آمريكاي آب رفته 2001 است. معدل جنايت در دوره اوباما كمتر از دوره بوش نيست. در منازعات و بحران هاي منطقه از افغانستان و پاكستان تا ليبي و سوريه و لبنان و فلسطين و بحرين و يمن و عربستان و عراق، رد پاي آمريكا در اغلب ناامني ها و جنايت هاي زنجيره اي قابل مشاهده است. اگر هم در بسياري از كشورها بيش از اقدامات موجود مداخله نكرده اند، صرفاً تيغشان نبريده است. آمريكا در عراق، سوريه، لبنان، فلسطين و افغانستان شكست هاي بزرگي به جان خريد. در اين ميان ايران به نحو قدرتمندي - به واسطه بيداري و مقاومت اسلامي و در چارچوب حق استقلال و حاكميت ملت ها- آمريكا را به چالش كشيده است.

گزاره كانوني در تحليل سياست آمريكا اين است كه قدرت اين امپراتوري در ابعاد مختلف، وضعيت كاهنده و در حال فرسايش دروني به خود گرفته است. متقابلا بايد فقط از موضع اقتدار و استقلال با او مواجه شد. در واقع بايد بيش از هر زمان ديگري، موفقيت را در اقتدار و قدرتمندي بيشتر خود بجوييم و نه در شعبده بازي هاي سياسي در رژيمي كه طي يك دهه گذشته در مطبوعات معتبر اروپايي و حتي آمريكايي به عنوان «جمهوري دلقك ها» (CLOWNS REPUBLIC) توصيف شده است. نه فقط براي ما بلكه براي اغلب كشورهاي دنيا و حتي كشورهاي اروپايي، اوباما و دولت متبوع وي حرف تازه اي براي گفتن ندارند. به يقين اگر اقتدار و پويايي و پيش روندگي امروز گفتمان انقلاب نبود، نه آمريكا و نه رژيم اسرائيل در موضع ضعف فعلي نبودند. ما هرچه قدرتمند و منسجم تر و همدل تر باشيم، ضعف و انشقاق در جبهه مقابل فزوني خواهد گرفت و هرچه دچار سستي و اختلاف شويم، آنها متحدتر و جسورتر خواهند شد.

خراسان:فرصتي براي تغيير اوباما

«فرصتي براي تغيير اوباما»عنوان يادداشت روز روزنامه خراسان به قلم عليرضارضاخواه است كه در آن مي‌خوانيد؛پس از 18 ماه رقابت هاي انتخاباتي آمريکا به پايان رسيد و همانطور که پيش بيني مي شد باراک اوباما توانست بر رقيب جمهوري خواه خود پيروز شده و به عنوان 45 امين رئيس جمهور آمريکا برگزيده شود. نتايج رسمي اعلام شده نشان مي دهد اوباما با کسب 303 راي الکتورال در مقابل 206 راي در مقابل ميت رامني به پيروزي رسيده است. نتايج انتخابات کنگره نيز که همزمان با انتخابات رياست جمهوري برگزار مي شد نشان مي دهد سنا همچنان در دست دموکرات ها قرار خواهد داشت و مجلس نمايندگان نيز در انحصار جمهوريخواهان باقي مي ماند. اين به معني شباهت هاي زياد بين اين دولت و دولت قبلي آمريکاست. با اين حال دو وزير کليدي کابينه اوباما يعني هيلاري کلينتون وزير امور خارجه و سناتور سابق نيويورک و همچنين تيموتي گيتنر وزير خزانه داري اين کشور پيش از اين از تمايل خود براي کناره گيري از پستشان خبر داده اند و اين يعني تحول در دو عرصه اقتصاد و سياست خارجي.

تغيير در راس هرم دستگاه سياست خارجي آمريکا مي تواند نشانه اي براي پيش بيني جهت گيري هاي دولت جديد اوباما در عرصه روابط بين الملل باشد. گزينه هاي مطرح براي جانشيني کلينتون عبارتند از تام دونيلون که هم اکنون مشاور امنيت ملي است و همچنين سوزان رايس که سمت سفير آمريکا در سازمان ملل را بر عهده دارد. البته نام ديگري نيز مطرح است و آن جان کري رئيس کميته شوراي روابط خارجي سناي آمريکاست. از بين اين سه نفر دونيلون روابط گرمي با اسرائيل دارد. رايس معمولا در سازمان ملل از اسرائيل در مقابل برخي محکوميت هاي رسمي دفاع مي کند اما به طور کلي برخي اسرائيلي ها و مقامات حامي اسرائيل از لحن تند وي در برخي موارد انتقاد مي کنند. کري اما داستان ديگري دارد. او با اظهارات تندش عليه حمله اسرائيل به نوار غزه در سال 2009 ، باعث حيرت بسياري از تحليلگران شد. از سوي ديگر روابط وي با بشار اسد در سوريه پيش از بروز بحران در اين کشور نيز مورد انتقاد برخي سياستمداران آمريکايي است. از همين رو مي توان گفت که هرکدام از اين انتخاب ها نشان دهنده سناريويي متفاوت براي سياست هاي دولت آمريکا در مقابل چالش هاي اساسي روابط خارجي اين کشور مي باشد.

در مقابل تغيير برخي پرسنل کاخ سفيد و وزارت امور خارجه در آمريکا، اسرائيل نيز به زودي انتخاباتي را براي تعيين نخست وزير برگزار مي کند. نتانياهو و آويگدور ليبرمن، وزير امور خارجه کنوني وي در ماه ژانويه نبرد سختي را پيش رو خواهند داشت. نبردي که به دقت در آمريکا زير نظر گرفته مي شود.

در همين رابطه ايتان هابر که پيش از اين مدير کل دفتر اسحاق رابين بود در مقاله اي که در روزنامه يديعوت آحارونوت منتشر کرده است در اين باره مي نويسد " نتانياهو به شدت از اين نگران است که در صورت پيروزي اوباما در انتخابات رياست جمهوري آمريکا که در حال حاضر پيروزي او مسجل شده، اوباما عزم خود را جزم کند که بخواهد از نتانياهو در انتخابات اسرائيل انتقام بگيرد و براي شکست وي در اين انتخابات وارد عمل شود. به خصوص که نزديکان اوباما نخست وزير اسرائيل را رسما متهم مي کرده اند که به شکل بسيار بدي در انتخابات آمريکا دخالت مي کرده است."

چنانچه حلقه تصميم گيران سياست خارجي و لابي جنگ طلب اسرائيل را دو عامل کليدي در تصميم سازي هاي سياست خارجي آمريکا در قبال ايران بدانيم بايستي عنوان داشت که اوباما اين فرصت را دارد تا سياست هاي خود را در قبال جمهوري اسلامي ايران تغيير دهد . هرچند بسياري چون جيمز دابينز، رئيس مرکز بين المللي سياست دفاعي و امنيتي رند و يا مارتين اينديک مدير برنامه مطالعات خاورميانه موسسه بروکينگز معتقدند دولت دوم اوباما ابتکار جديدي را در مقابل ايران دنبال نمي کند.

تلاش براي فشار بر ايران از طريق تحريم هاي يک جانبه و چند جانبه از يک سو و پرهيز از هرگونه ماجراجويي نظامي دو رويکردي است که در دولت جديد آمريکا تداوم خواهد يافت.

در عرصه داخلي نيز بهبود وضعيت اقتصادي و بهداشتي مردم آمريکا در اولويت برنامه هاي کاري دولت جديد خواهد بود. برنامه هايي که به دليل حضور قدرتمند جريان تي پارتي و مخالفت هاي جدي ايشان در کنگره با دشواري هاي خاص خود مواجه خواهد بود.

جمهوري اسلامي:تحليل سياسي هفته

«تحليل سياسي هفته»عنوان سرمقاله روزنامه جمهوري  اسلامي است كه در آن مي‌خوانيد؛اولين روز هفته جاري، مصادف با سالروز واقعه مهم غدير بود، عهد بزرگ ولايت علوي كه عطر آن در سرتاسر هفته استشمام شده و مي‌شود. غدير همواره زمينه‌اي براي وحدت امت اسلامي بوده و اين بستر نشأت گرفته از شخصيت بزرگ مولاي متقيان حضرت علي عليه السلام است كه مورد قبول همه مذاهب اسلامي است. بي‌ترديد يكي از دلايلي كه آن حضرت در طول تاريخ به سرمشقي مثال زدني براي آحاد مسلمين تبديل گرديدند، عدالت گستري ايشان چه در زندگي خصوصي و چه در تعاملات سياسي و اجتماعي بوده است. سيره زندگي ايشان از جواني تا شهادت، يادآور اين نكته مهم است كه وظيفه رهبران ديني استفاده مناسب و اخلاق مدارانه از ابزارهاي مختلف در جهت رشد و حركت به سوي تكامل معنوي انسان هاست و تنها راه رسيدن به اين هدف بزرگ، عمل صادقانه است كه در آن تنها بايد رضايت خداوند در نظر گرفته شود.

متأسفانه امروزه از مفاهيم ارزشمندي مانند "عدالت" كه فردي با ويژگي‌هاي حضرت علي عليه السلام خود را براي اعتلاي آن در طبق اخلاص نهاد و تقديم كرد، استفاده ابزاري مي‌شود و "عدالت" در پاي كسب قدرت ذبح مي‌گردد، درحالي كه مولاي متقيان هدف خود از قدرت و تشكيل حكومت را تنها براي جاري و ساري ساختن "عدالت" در جامعه اسلامي معني مي‌كنند و براي قدرتي كه در جهت اجراي عدالت قرار نداشته باشد ارزشي قائل نيستند.

مكتب انسان سازي كه ريشه در غدير دارد، فداكاري براي رسيدن به اتحاد و همبستگي مسلمانان را از ويژگي‌هاي اصلي خود برمي شمرد و اين درس بزرگ را به آحاد ملت يادآور مي‌شود كه چشم پوشي از بالاترين موقعيت‌ها و تحمل بيشترين سختي‌ها براي رسيدن به اهداف والا، ويژگي خاص انسان‌هاي برتر است و اين كار بزرگ علاوه بر استحكام بخشيدن به پايه‌هاي مكتب علوي، جاودانگي را براي فداكاران به ارمغان مي‌آورد. اين جملات تداعي كننده ياد و خاطره يكي از شاگردان برتر مكتب علوي، شهيد مظلوم آيت‌الله بهشتي است كه مي‌گفت: "بهشت را به بها دهند، نه به بهانه."

در هفته جاري، همچنين اخبار مربوط به سؤال نمايندگان مجلس شوراي اسلامي از رئيس‌جمهور حجم گسترده‌اي از فضاي رسانه‌اي را به خود اختصاص داد. طرح سؤال از رئيس‌جمهور كه براي دومين بار در طول حيات دولت دهم صورت مي‌گيرد، در جلسه علني روز يكشنبه مجلس شوراي اسلامي با 76 امضا توسط هيأت رئيسه مجلس قرائت و اعلام وصول شد. هر چند به جريان افتادن اين طرح با اعتراض جمعي از نمايندگان مجلس كه معتقد بودند امضاهاي اين طرح نصاب لازم را براي ارائه به رياست جمهوري ندارد روبرو شد و عده‌اي از نمايندگان طرفدار دولت تلاش كردند از مطرح شدن موضوع جلوگيري نمايند، با اين حال اين تلاشها به جايي نرسيد و سؤال به دفتر رئيس‌جمهور ارسال شد.

نكته مهمي كه درباره اين طرح وجود دارد، اينست كه اين طرح نيز مانند ساير طرح‌هاي استيضاح و يا سؤال از وزرا، از همان ابتدا با اما و اگرها و حواشي زيادي روبرو بود، بطوريكه هنوز هم طرفداران دولت با وجود انتشار اسامي امضا كنندگان طرح، معتقدند طرح سؤال از رئيس‌جمهور با پس گرفته شدن امضاي چند تن از نمايندگان فاقد اعتبار است و قابل طرح نيست درحالي كه نمايندگان با استناد به آئين نامه داخلي مجلس مي‌گويند انصراف از طرح سؤال بايد قبل از اعلام وصول طرح در صحن علني صورت گيرد و پس از اعلام وصول نمايندگان نمي‌توانند امضاهاي خود را پس بگيرند.

اين درحاليست كه از قول رئيس قوه مجريه نقل شده وي در نظر دارد در جلسه طرح سؤال برخي ناگفته‌هاي خود را بيان كند، البته اين نقل قول با واكنش برخي نمايندگان نيز مواجه گشته و آنها نيز گفته‌اند رئيس‌جمهور يكبار براي هميشه ناگفته‌هاي خود را بگويد و خيال همه را راحت كند. به نظر مي‌رسد، گذشته از آنكه سؤال از رئيس‌جمهور و وزرا حق نمايندگان مجلس است و البته مقامات اجرايي نيز بايد پاسخگوي عملكردها و سياست گذاريهاي خود باشند، فضاسازي‌هاي پديد آمده درباره اين اقدام قانوني را كه انجام آن حق نمايندگان مردم در مجلس است، نبايد به مسأله‌اي پيچيده تبديل نمود. علاوه بر آن حضور مقامات اجرايي در مجلس و پاسخگويي به سؤالات نمايندگان مردم فرصتي براي آنهاست تا ضمن شفاف سازي در عملكردها، مشكلات موجود را نيز صادقانه با مردم و نمايندگان آنان در ميان بگذارند و به دنبال راه‌چاره‌اي براي مقابله با مشكلات باشند.

اين هفته در صحنه بين‌المللي شاهد چند رويداد مهم بوديم. در خاورميانه، اوضاع سوريه همچنان متشنج بود و درگيري‌هاي شديد ميان تروريستهايي كه از خارج تسليح مي‌شوند با نيروهاي دولتي در چند شهر جريان داشت. در عين حال، جبهه بين‌المللي ضد سوريه، در ادامه تلاش‌ها براي اعمال فشار به دولت سوريه، نشستي را در دوحه قطر ترتيب دادند تا به زعم خود، جبهه مخالفين داخلي دولت سوريه را كه در تشتت و تفرقه شديدي به سر مي‌برند با هم متحد سازند. اين درحالي است كه به اذعان خود غربيها، اختلافات در ميان مخالفان حكومت سوريه به قدري عميق است كه احتمال رسيدن آنها به وحدت و اتحاد تقريباً غيرممكن است. تلاش‌هاي دو ساله جبهه ضد سوري در داخل و خارج سوريه حاصلي در بر نداشته است و همين مسئله نگراني دشمنان دولت سوريه را فراهم ساخته است. اكنون به اذعان ناظران، تلاش‌هاي ضد سوري به بن بست رسيده است و به همين دليل است كه اين هفته، اخضر ابراهيمي، فرستاده سازمان ملل، نبيل العربي، دبيركل اتحاديه عرب و لاوروف وزير خارجه روسيه در نشست مشتركي كه در قاهره داشتند بار ديگر بر راهكار سياسي به عنوان تنها راه حل بحران سوريه تاكيد كردند.

آمريكا روز سه شنبه شاهد برگزاري انتخابات رياست جمهوري بود كه در آن باراك اوباما پيروز شد. گرچه در داخل آمريكا از مدتها قبل تبليغات دامنه‌دار و پرهياهويي براي اين انتخابات به راه افتاده بود ولي در سطح بين المللي، آنچنان اهميتي به اين رخداد داده نشد.

واقعيت امر اين است كه مردم دنيا برخلاف جنجال‌هاي داخل آمريكا، انتخابات آن كشور را رقابتي و دو قطبي تلقي نمي‌كنند و در واقع دو نامزد رياست جمهوري را دو روي يك سكه مي‌دانند. هر كسي كه به عنوان رئيس‌جمهور آمريكا برگزيده شود مقيد است سياستهاي ترسيم شده از پيش تعيين شده‌اي را دنبال كند و به عنوان نمونه، بايد تابع و سرسپرده صهيونيسم بين الملل و رژيم صهيونيستي باشد و اهداف امپرياليستي آمريكا را دنبال كند در چنين شرايطي چه تفاوتي مي‌كند كه چه كسي بر سر كار بيايد.

تلاش براي ترور رجب اردوغان، نخست‌وزير تركيه، ديگر رويداد مهم خبري هفته بود كه درصدر عنوان اكثر رسانه‌ها قرار گرفت. در اين باره خبرهاي ضد و نقيضي منتشر شد.

 درحالي كه برخي اخبار از كشته شدن چند محافظ اردوغان در اين حادثه خبر دادند برخي ديگر، اين گزارش‌ها را تكذيب كرده و حادثه را به اقدام يك كارمند ناراضي محدود قلمداد كردند. با اينحال آنچه كه حساسيت پيگيري اين چنين خبرهايي را افزايش داده است سياستها و عملكرد بحث‌برانگيز اردوغان در يكي دو سال اخير بوده است.

مواضع اردوغان در برابر مسائلي همچون بحران سوريه و نيز ايجاد فضاي خفقان و ديكتاتوري در داخل تركيه، موقعيت اردوغان را در شرايط حساسي قرار داده و موجب شده كه انتشار چنين خبرهايي بازتاب‌هاي سريع و گسترده‌اي پيدا كند.

سفر نخست‌وزير انگليس و رئيس‌جمهور فرانسه به منطقه، ديگر رخداد مهم خبري هفته بود. آنچنانكه رسانه‌هاي غربي عنوان كرده‌اند ماموريت اين مسئولان غربي، عقد قراردادهاي كلان تسليحاتي با كشورهاي عرب منطقه است. واقعيت اين است غرب كه در بحران مالي شديدي به سر مي‌برد، براي نجات از اين گرفتاري، به فكر خالي كردن جيب كشورهاي ثروتمند حاشيه خليج فارس افتاده است.

در اين ميان گزارش رسانه‌هاي غربي حاكي است كه حكام عرب با خريدهاي سنگين اسلحه از اروپا، از جمله انگليس و فرانسه موافقت كرده‌اند. 

سياست روز:آقايان اصلاح‌طلب ياد بگيريد

«آقايان اصلاح‌طلب ياد بگيريد»عنوان سرمقاله روزنامه سياست روز به قلم محمد صفري است كه در آن مي‌خوانيد؛پس از اعلام نتايج انتخابات رياست جمهوري آمريکا و پيروزي باراک اوباما براي دومين بار، ميت‌رامني رقيب اوباما، تن به شکست نداد و با صدور بيانيه‌اي خواهان تجديدنظر در آرا و حتي ابطال انتخابات شد.

وي در ادامه بيانيه خود تصريح کرده است که اگر به خواسته‌هاي وي و هوادارانش توجهي نشود، هوادارانش را به کف خيابان‌ها خواهد کشاند.

«رامني» براي آغاز مخالفت‌هاي خود با پيروزي اوباما، از صبح ديروز مقابل کاخ سفيد تحصن کرده است. جمعي از هوادارانش نيز در کنار او ديده مي‌شوند.

او ادعا دارد که در انتخابات تقلب شده و وي رئيس‌جمهور قانوني آمريکاست.

وي اعلام کرده است که به زودي جشن پيروزي بزرگ خود را مقابل کاخ سفيد در کنار مردمي که به او راي داده‌اند با سخنراني مهمي برگزار خواهد کرد.

«رامني» در بيانيه خود تاکيد کرده است که اوباما راي‌هاي او را به نام خود ثبت کرده است، دادستاني کل آمريکا در واکنش به اظهارات رامني رقيب اوباما اعلام کرده است که به هيچ وجه زير بار خواسته‌هاي غيرقانوني او نخواهد رفت، هيات برگزاري انتخابات نيز با صدور بيانيه‌اي اعلام کرد که اظهارات رامني غيرقابل پذيرش است.

آقايان اصلاح‌طلبي که در انتخابات ۸۸ با عدم پذيرش قواعد دموکراسي به انتخابات و نتايج آن اعتراض کرديد و ادعاي تقلب را مطرح ساختيد حداقل از آنهايي ياد بگيريد که شما را به اين وادي انداختند و تحريک کردند که شعار تقلب در انتخابات رياست جمهوري ۸۸ را سردهيد و کشور را به آشوب بکشيد!

از آنهايي ياد بگيريد که پس از شکست به رقيب خود تبريک مي‌گويند.


چگونه است که شما تنها آموزه‌هايي را از آنها فرا مي‌گيريد که، خود آنها هم حتي به خود اجازه نمي‌دهند فکرش را بکنند؟!

آقايان اصلاح طلب بر موجي سوار شديد که آنها به راه انداختند، ديديد که رقابت‌هاي انتخاباتي آمريکا چگونه برگزار شد. درس بگيريد و از کرده خود پشيمان باشيد.

يادتان هست که در زمان انتخابات ۸۸ آمريکايي‌ها چگونه بر آتش فتنه مي‌دميدند و شما هم بدون توجه به منافع ملي، کشور و مردم نفت روي آن مي‌ريختيد تا شعله‌ورتر شود. حداقل شمايي که ادعاي دموکراسي‌گري سر مي‌دهيد، از همين آتش‌بياران معرکه قاعده بازي را ياد بگيريد.

ياد بگيريد که هنگام شکست چگونه رفتار کنيد و اگر هم پيروز شديد باز چگونه برخورد کنيد. همه چيز در آمريکا با منافع ملي گره خورده است. هر يک از کانديداهاي انتخابات رياست جمهوري در اين کشور مي‌دانند که چگونه از منافع ملي کشورشان دفاع کنند. آيا شما در آن فتنه ۸۸ از منافع ملي دفاع کرديد؟ اکنون هم که انتخابات رياست جمهوري را نزديک ديده‌ايد و خود را مي‌خواهيد براي آن احيا کنيد، از هم‌اکنون، ابتدا با ابراز ندامت و سپس با فراگيري چارچوپ‌هاي قانوني براي حضور در انتخاباتي که در اين کشور زندگي مي‌کنيد، تن به قانون بدهيد و بهانه‌هاي گذشته را هم بر زبان نياوريد. که اگر باز، چنين اتفاقي بيفتد اين بار، مردم با شما جدي‌تر برخورد خواهند کرد.


 


تهران امروز:آمريكا وانتخابات توفانی

«آمريكا وانتخابات توفانی»عنوان يادداشت روز روزنامه تهران امروز به قلم حسن هاني‌زاده است كه در آن ميخوانيد؛سرانجام رقابت‌هاي انتخاباتی آمريكا که پرهزینه‌ترین ونفسگیرترین انتخابات تاریخ ایالات متحده آمريكا به‌شمار مي‌رود به پیروزی باراک اوباما نامزد حزب دموکرات بر رقیب جمهوري‌خواه خود«میت رامنی» منجر شد واوباما برای دومین بار به عنوان رئيس‌جمهوري آمريكا برگزیده شد. این انتخابات از آن جهت از اهمیت بیشتری در مقایسه با سایر انتخابات رياست‌جمهوري آمريكا بر خوردار است که دو قطب جامعه سیاسی آمريكا در برابر یکدیگر قرار گرفته بودند. باراک اوباما نماینده طیف جامعه‌اي است که در آمريكا شاید به عنوان طیف فرو دست وغیرپرخاشگر تلقی مي‌شود و تحت‌تاثير شعارهای صلح‌دوستی دموكرات‌ها قرار دارد.

رگه‌هاي اسلامی پیشینه اوباما، اصول آفریقايي وی و وابستگی ساختاری به حزب دموکرات،در جامعه نژادپرستی مانند آمريكا که همواره هژمونی نظامی، برتری نژادی وبر خورداری از قدرت اقتصادی بخشی از ادبیات سیاسی این جامعه را تشکیل مي‌دهد،حضور مجدد باراک اوباما در کاخ سفید را دشوار کرده بود. در مقابل،رقیب وی میت رامنی که از ايالت‌هاي محافظه کار و پررونق شرق ایالات متحده وارد عرصه انتخاباتی شده شانس وی را برای پیروزی در انتخابات رياست‌جمهوري افزایش داده بود.

اما باراک اوباما که شانس با او یاری کرد تا توفان «سندی» به او کمک کند تا مدیریت بحران جمهوري‌خواهان در ایالات‌های توفان زده را زیر سوال ببرد توانست از «پروپاگاندای سندی» برای انتقاد از فرمانداران جمهوري‌خواه ايالت‌هاي توفان‌زده به‌سود خود استفاده کند. هوشمندی بالای باراک اوباما برای استفاده از توفان سندی علیه مدیریت جمهوري‌خواهان درحقیقت برگ برنده مهمی به دست وی داد.

در عین حال تجزیه وتحلیل روان‌شناختی انتخاباتی آمريكا نشان مي‌دهد که جامعه آمريكا از شعارهای جنگ طلبانه جمهوري‌خواهان به‌شدت خسته ودلگیر شده‌اند ومایلند در فضايي آرام وبدون لشکرکشی پنتاگون به خارج به زندگی خود ادامه دهند. جامعه آمريكا شاید به دلیل عملکرد نا معقول جورج بوش در حمله به عراق وافغانستان برای ده‌ها سال رنج برد ولذا به نظر مي‌رسد که حتی در انتخابات آینده شانس جمهوري‌خواهان برای پیروزی در انتخابات پايین باشد.

اوضاع مالی واقتصادی بحرانی آمريكا و بدهی خارجی 12هزار میلیارد دلاری این کشور شرایط معیشتی مردم آمريكا را به‌شدت تحت‌تاثير قرار داده ولذا مردم آمريكا با هرگونه لشکرکشی آمريكا به خارج مخالفند. این بدهی به‌طور طبیعی برآیند دو جنگی بود که جورج بوش جمهوري‌خواه بر بودجه وساختار اقتصادی ومالی شکننده آمريكا تحمیل کرد.

لذا جامعه آمريكا اکنون به سمت دموكرات‌ها متمایل شده زیرا باراک اوباما ثابت کرده است که باید بر خلاف سلف خود یعنی جورج بوش حرکت کند وهزینه‌های جنگی را صرف رفاه ملی کند.

 قطعا در سیاست خارجی،دولت جدید آمريكا به سمت تعامل نرم با کشورهای منطقه به‌ویژه کشورهای خاورمیانه حرکت خواهد کرد واین امر شرایط جدیدی را در آینده بر منطقه خاورمیانه حاکم خواهد ساخت،هر چند اوباما از سیاست جنگ نرم علیه کشورهای منطقه همچنان استفاده خواهد کرد.

برآیند انتخابات آمريكا نشان مي‌دهد که باراک اوباما به دلیل پشتیبانی گسترده لابی صهیونیستی از رقیب خود «میت رامنی» در 4سال آینده فاصله خود را با رژیم‌اسرائيل افزایش خواهد داد وسیاستی مستقل‌تر در مقایسه با گذشته اتخاذ خواهد کرد. مجموعه این عوامل ودور شدن اوباما از سياست‌هاي چالش برانگیز لابی صهیونیستی این فرصت را فراهم خواهد ساخت تا جمهوری اسلامی ایران دست به‌راستی آزمايي سياست‌هاي خارجی اوباما بزند تا به تدریج تحريم‌هاي اقتصادی برداشته شود.

هر چند فضای بين‌المللي در پرتو فشارهای اقتصادی آمريكا وغرب علیه ایران برای انجام مذاکره دو جانبه با دولت جدید آمريكا فراهم نیست اما از آنجايي که سيگنال‌هاي اوباما برای ایران در طول سال‌هاي اخیر مثبت بوده لذا امکان رفع تحريم‌هاي اقتصادی دور از ذهن نیست. آنچه مسلم است در کابینه آینده باراک اوباما خانم هیلاری کلینتون در پست وزارت خارجه نخواهد بود اما به نظر مي‌رسد که نخستین گام وزیر خارجه جدید آمريكا حرکت به سمت لغو تدریجی تحریم‌های ایران خواهد بود.

اگر این تحریم‌های ظالمانه برداشته شود به‌طور طبیعی فضای دلپذیرتری برای تعامل مثبت ایران با خارج به‌وجود خواهد آمد زیرا تجربه نشان داده که ملت ایران در برابر هرگونه فشار خارجی ایستادگی خواهد کرد و از حق مشروع خود برای برخورداری ازفن‌آوری هسته‌ای عقب نشینی نخواهد کرد اما در عین حال دروازه‌های گفت‌وگو برمبنای منافع ملی همیشه باز بوده است.

آفرينش:تحليل گفتمان پيروزي درانتخابات آمريكا

«تحليل گفتمان پيروزي درانتخابات آمريكا»عنوان سرمقاله روزنامه آفرينش به قلم    حميدرضا عسگري است كه در آن مي‌خوانيد؛همانطور كه پيش بيني مي شد باراك اوباما براي دومين باربعد از جنگ جهاني دوم به عنوان يك دموكرات براي دومين مرتبه رياست كاخ سفيد را به عهده گرفت. اوباما توانست باكسب 303 رأي، ميت رامني رقيب جمهوري خواه خودرا با 206 رأي الكترال پشت سر بگذارد.

اما نكته مورد بحث ما رويكرد و واكنش دو كانديدا به پيروزي و شكست در اين انتخابات مي باشد كه مي تواند درس هايي دموكراتيك براي تمامي نظام هاي مردم سالار داشته باشد. رويه پيش رونده در انتخابات آمريكا نقطه عطفي داشت كه از سوي ملت آمريكا و هم از سوي دو كانديداي رياست جمهوري مورد توجه قرار گرفت و آن چيزي نبود جز "تحمل طرف مقابل".

بابررسي سخنراني هاي دو كانديدا پس از پايان انتخابات به مواردي برخورديم كه مي تواند نكات سازنده و اخلاقي فراواني را در بعد سياسي و اجتماعي براي عموم داشته باشد و نبايد چشم بر كردار و رفتار خوب انسان ها بست، حتي اگراين اعمال از دشمنان ما سرزده باشد!

 شكست براي هيچ شخص و گروهي خوشايند نيست، اما قبول شكست درهنگامي كه رقيب در اوج غرور و شعف پيروزي است، عمل قابل ستايش و پسنديده اي است. رامني پس اعلام نتايج، شكست در انتخابات را پذيرفت و در تماسي تلفني اين پيروزي را به باراك اوباما رييس جمهورآمريكا تبريك گفت. براساس آمار پرهزينه ترين انتخابات تاريخ آمريكا در اين دوره درحدود 7 ميليارد دلار بوده كه تمام آن از سوي هواداران و حزب متبوع كانديداها تامين شده است، لذا شكست براي هواداران هرطيف به منزله بر باد رفتن هزينه هنگفتي است كه دراين بحران اقتصادي براي نامزد خود صرف كرده بودند.

اما مشاهده كرديم كه با اعلام پيروزي اوباما طرفداران وي در كمال مسالمت و احترام به طرف مغلوب به شادي و پايكوبي پرداختند. در سمت ديگر هواداران غمگين رامني بدون هيچ اعتراض و واكنش منفي همراه با كانديداي خود به طرف مقابل تبريك گفتند و بعد سكوت اختيار كردند. شايد براي ما زياد تعجب آور نبود اگر هواداران شكست خورده به سبب بي ثمر شدن تلاش ها و هزينه هنگفت انتخاباتي به اردو كشي هاي خياباني و تخريب اموال عمومي جهت تخليه ناراحتي خود بپردازند، اما چنين نكردند...!

اما برخورد كانديداي پيروز يعني اوباما نيز درحد خود آموزنده و شايسته صورت گرفت. در سخنراني وي چندين پارامتر كلامي به چشم خورد :

- "وي از رامني و ستادتبليغاتي او تشكر كرد"،‌ با اين كارباعث تسكين غم شكست خوردگان عرصه رقابت و براي آنها احترام قائل شد و طوري برخورد نكرد كه بخواهد همچون دوران رقابت طرف مقابل را تحقيركند.

- "وي درادامه ابراز كرد كه قطعاً با رامني ديدار و گفتگو خواهد داشت تا بتوانيم آينده بهتري بسازيم". درمنفي ترين برداشت، اين گفتار اوباما مي تواند ظاهري باشد، اما آيا تسكين دهنده و اميد بخش براي ملت آمريكا و خصوصاً طيف شكست خورده درانتخابات نخواهدبود؟

- "همچنين اعلام كرد رامني و خانواده اش خدمات فراواني را به ملت و كشور آمريكا داشته اند و شايسته تقدير و تشكر هستند". آيا نمي توانست بدون هيچ واكنشي از كنار اين موضوع گذشته و با غرور ناشي از پيروزي رقيب و طرفدارانش را تحقير كند؟ اما چنين نكرد...!

  - "در بخشي ديگر از سخنان خود اعلام كرد كه اختلاف دو نامزد رياست جمهوري تنها تفاوت ديدگاه آنها براي خدمت به ملت آمريكاست". با اين سخن خط كشي سياسي و زمينه ايجاد تنش ميان مردم و سياسيون كاهش يافته و تقسيم بندي به "خودي و غيرخودي" عملا از بين خواهد رفت و حتي اگر به ظاهر هم اين مطالب عنوان شده باشد، حداقل فرصت هايي كه ممكن است از تعامل با جمهوري خواهان براي تيم اوباما حاصل شود از بين نخواهد رفت.

اما مطلب آخر اينكه در پايان سخنراني اوباما تمامي اقشار جامعه آمريكا از فقير و غني، سالم ومعلول،پير يا جوان را برابر دانست و اعلام كرد هرچه باشيم مي توانيم با "تلاش و كوشش" خوشبخت شويم. اين نحوه شعاردهي از سوي يك رييس جمهور به طور قابل توجهي ميتواند در تهيج عقلاني افكارعمومي و كاهش سايش هاي طبقاتي و سياسي موثر واقع شود و همگرايي را به ارمغان آورد.

آنچه گفته شد درتاييد شخص يا دولت آمريكا نبود، بلكه بررسي گفتمان انتخابات آمريكا بود كه مي تواند نمونه اي آموزنده براي تمام اقشارسياسي و كشورهاي دنيا باشد.

آرمان:باید حق را گفت

«باید حق را گفت»عنوان يادداشت روز روزنامه آرمان به قلم دکتر مسعود پزشکیان است كه در آن مي‌خوانيد؛تا جامعه از نظر علمی و آگاهی به حدی نرسد که بداند یک نماینده یا رئیس‌جمهور چه اختیاراتی دارد و تا چه اندازه می‌‌تواند به سخنانی که می‌گوید، عمل کند، نمی‌توان با این ناآگاهی مبارزه کرد.

یکی از راهکارهای قاعده‌مند کردن انتخابات و راهی که پس از انتخابات، بتوان از فرد برگزیده، انتظار پاسخگویی داشت، وجود احزاب در جامعه است، تحزب نتوانسته است در جامعه ما شکل بگیرد و آن هم نیاز به حدی از رشد اجتماعی و یک نگاه فرهنگی دارد و تا اندازه‌ای بحث‌های اعتقادی این اجازه را نمی‌دهد و از لحاظ اعتقادی، نگاه‌هایی که برخی افراد به نام دین و مذهب ارائه می‌کنند، محدودیت‌هایی پدید می‌آورد که ایجاد ساختار تحزب را مشکل روبه رو می‌کند.

متأسفانه آگاهی اجتماعی به اندازه‌ای نرسیده تا بتواند در قالب حزب به فعالیت بپردازد. وجود انسان‌های عالم و آگاه و توانمند، می‌تواند جریاناتی را پدید آورد و تا رقابت در جامعه نباشد، عوام فریبان برنده خواهند بود.

در درون احزاب مذهبی نیز نگاه علمی و کارشناسانه وجود ندارد و چیزی که می‌تواند مملکت ما را نجات دهد، علم و آگاهی است. همانگونه که شهید مطهری گفته اند، بدون علم و آگاهی، ایمان موتوری بدون چراغ است. ایمان یک قدرت و توان حرکت است و اگر با علم و آگاهی و تجربه همراه نباشد، به تنهایی راه به جایی نمی‌برد و حتی می‌تواند آسیب‌هایی در پی داشته باشد.

رسانه‌ها وظیفه دارند آگاهی رسان باشند، اما در بسیاری مواقع، رسانه‌ها از سلایق عمومی پیروی می‌کنند تا بحث‌های علمی؛ در نتیجه گاه شکل کلی یک رسانه به سمت عوام دوستانه می‌رود تا اینکه آگاهی دهنده باشد.

رسانه‌ها، مسئولین و روشنفکران به نوبه خود در آگاهی بخشی به مردم سهمی دارند و اگر هر بخشی سهم خود را انجام دهد، شاید بتوان از وضع کنونی بیرون آمد. رسانه ملی نیز نباید نگاه و سلیقه خاصی را اعمال کند، رسانه‌ای که باید بی‌طرف باشد و واقعیت را بازتاب دهد، می‌تواند واقعیت‌ها را تحلیل کرده و درستی و نادرستی آن را ثابت کند. باید حق را گفت و بحق عمل کرد تا بر حق باشیم.

مردم سالاري:کاخ سفيد باز هم به اوباما رسيد

«کاخ سفيد باز هم به اوباما رسيد»عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاري به قلم حميد خوش‌آيند است كه در آن مي‌خوانيد؛ پيروزي باراک اوباما در مقابل ميت رامني از اردوگاه جمهوريخواهان، براي يک دوره چهار ساله ديگر، ميزباني کاخ سفيد را مجدداً در اختيار دموکرات‌ها و شخص اوباما قرار داد. پنجاه و هفتمين انتخابات رياست جمهوري آمريکا که پرهزينه ترين انتخابات اين کشور لقب گرفته است پايان پذيرفت و باراک اوباما با کسب قطعي 303 رأي از آراي الکترال کالج براي دومين دوره رئيس جمهور آمريکا شد و ميت رامني رقيب وي نيز فقط به 203 رأي بسنده نموده و در انتخابات شکست خورد.

پيروزي مجدد اوباما در انتخابات رياست جمهوري از اين منظرگاه که مردم آمريکا علي‌رغم مخالفت‌هاي گسترده با برنامه‌هاي حکومتي اوباما طي چهار سال گذشته که اين مخالفت‌ها بويژه در قالب «جنبش تسخير وال استريت» و جست و گريزهاي خياباني بصورت عيني تبلور يافته است، با وجود اين برخلاف انتظاراتي که در بسياري از محافل سياسي جهان بخصوص در ميان ناظران بين المللي و علاقه مندان به مسئله انتخابات ايالات متحده، مبني بر شکست او جود داشت، ليکن همه اين تصورات نقش بر آب شد و اوباما بار ديگر به کاخ سفيد راه يافت و انتخاب دوباره او از يک منظر اثبات نمود که فرآيند انتخابات رياست جمهوري در آمريکا بگونه اي نيست که بتوان به راحتي آن را مورد پيش‌بيني قرار داده و تحليل نمود.

 پيروزي اوباما در انتخابات آمريکا همچنين نشان داد که نظام انتخاباتي و نظام سياسي آمريکا از ماهيتي «سيستماتيک» برخودار است، انتخاباتي که در آن مردم نه به «اشخاص» بلکه به «افکار» و برنامه‌ها و استراتژي‌ها و سنت‌هاي تاريخي رأي مي‌دهند. همچنين انتخاب مجدد اوباما از طرف مردم براي دوره دوم رياست جمهوري آمريکا به وضوح نشان داد که با وجود مخالفت‌هاي گسترده جامعه آمريکايي با رويکردهاي او، کماکان مردم با طرح‌ها و برنامه‌هاي حکومتي و اقتصادي اوباما موافق هستند.

در واقع انتخابات 6 نوامبر آمريکا نه تنها يک انتخابات صرف بلکه يک «همه پرسي» و رفراندوم فراگير درباره موافقت يا عدم موافقت مردم با رويکردهاي سياسي، اقتصادي و ارزشي- اجتماعي باراک اوباما و ابقا يا عدم ابقاي او بود.

حقيقت اين است مشارکت اخير مردم آمريکا در انتخابات رياست جمهوري نه يک حضور «احساسي و عاطفي» بلکه يک حضور به مفهوم واقعي «کاملاً معنادار» و برخودار از پشتوانه‌هاي فکري و منطقي بود که بهره مندي از چنين اسلوب فکري و طرز تفکرات سياسي که از يک جنبه بيانگر آينده نگري و رشد و بالندگي فکري جامعه آمريکا نيز هست، مردم را وادار نمود که اين بار نيز نه به اشخاص بلکه به افکار و برنامه‌هاي سيستميک، هدفمند، جهت دار و نظام‌مند اشخاص رأي دهند.


ابقاي مجدد اوباما در کاخ سفيد اثبات نمود که انتخابات آمريکا با وجود برخورداري از برخي نقاط ضعف، همچنان متکي به «سيستم» است نه شخص، چرا که در صورت مبتني بر شخص بودن انتخابات آمريکا قائدتاً اوباما که منشأ مشکلات و معضلات اقتصادي کنوني در آمريکا معرفي مي‌شود، نمي‌بايست انتخاب مي‌شد.

فلذا پذيرش مجدد ميزباني اوباما در کاخ سفيد از اين منظر که وي از جمله رؤساي جمهوري بوده است که در راستاي سنت تاريخي آمريکا گام برداشته و در قلمرو سياست خارجي نيز با بهره‌مندي از «درک تاريخي» از مصالح کشور و «درک سيستمي» از دنياي بيرون و نظام بين‌الملل مبادرت به اتخاذ عمل و تصميم گيري نموده است حائز اهميت فراوان مي‌باشد. چرا که در يک کلام آنچه که باعث غلبه اوباما در يک نبرد تنگاتنگ و شانه به شانه در مقابل رامني شد، برخورداري اوباما از «درک سيستميک» در زمينه مسائل داخلي و بين المللي بود.

جامعه امروزي آمريکا که خاطرات خوشي از جنگ افروزي و کشت و کشتار ساير ملت‌ها ندارد به اين خاطر که دموکرات‏ها و در رأس آنها اوباما برخلاف جمهوريخواهان که قائل به نوعي تک روي و خودمحوري و نظامي‌گري در سياست خارجي آمريکا هستند، همواره علاقمند پيشبرد سياست‏هاي خود از طريق اجماع جهاني و اقناع گروه‌هاي سياسي حاکم در ديگر کشورها بوده‌اند، «جهت» رأي خود را به سمت اوباما تعيين نموده و او را مورد پذيرش قرار دادند تا به نظام جهاني بگويند که همچنان پشتيبان اوباما و طرح‌هاي او هستند.

مردم آمريکا هنوز هم اوباما را که با شعار تغيير و دستور کار اقتصادي در سال 2008 به رياست جمهوري رسيد، مسؤل شرايط نابسامان کنوني در اقتصاد کشورشان مي‌دانند که زندگي بر مردم را گران نموده است. اما اين تمام ماجرا نبوده و نيست چرا که از نظر مردم اوباما از نقاط قوت بالايي نيز در حوزه‌هايي که مي‌بايستي برخوردار مي‌بود، بهره مند مي‌باشد.

بنابراين در اين راستا نقاط قوت و متغيرهاي تعيين کننده و نقش آفرين در انتخاب مجدد اوباما به رياست جمهوري آمريکا را در سه محور به صورت ذيل مي‌توان شناسايي کرد: محور نخست برخورداري اوباما از يک نگاه سيستميک به موضوعات داخلي و مسائل خارجي که نمونه آشکار آن را مي‌توان در سياست خارجي آمريکا در زمينه اشغال نظامي‌عراق و در سياست داخلي در رابطه با مسئله تأمين اجتماعي که در طول يک دهه گذشته محل منازعه بين دموکرات‌ها که خواستار تغيير وضع موجود و جمهوريخواهان که در پي حفظ و استمرار شرايط فعلي در اين دور مورد بوده اند جستجو نمود.

در واقع خروج از عراق و راهبرد افغانستان و کاستن از تعداد سربازان مستقر در خاورميانه نقاط قوت سياست خارجي اوباما در طول چهار سال گذشته بوده است که در انتخاب مجدد اوباما به رياست جمهوري آمريکا نقش بي بديلي داشته است. محور دوم نگاه سيستميک اوباما به سياست خارجي در ابعاد منطقه اي و فرامنطقه و درک صحيح و اصولي وي از مفهوم استراتژي‌هاي کلان آمريکا و نظام سياستگذاري خارجي کشور و بويژه مفهوم منافع ملي و چهار عنصر شکل دهنده آن يعني حيات و پيشينه تاريخي، وضعيت و موقعيت جغرافيايي، فرهنگ و ذهنيت ارزشي ليبرال و شرايط بين‌المللي بوده است.

در واقع عملکرد مثبت اوباما از نظر مردم آمريکا در اين حوزه‌ها نيز به يکي از متغيرهاي تأثيرگذار در پيروزي او در انتخابات اخير بوده است. اما محور نهايي و سوم نيز که تا حدودي نقش تعيين کننده در انتخاب مجدد اوباما به رياست جمهوري آمريکا داشت ويژگي‌هاي شخصيتي و رفتاري وي به خصوص برخورداري از اعتماد به نفس کم نظير جهت ترسيم آينده اي روشن و جاه طلبانه در زورگار تيره و تار امروزي براي آمريکا مي‌باشد.

در هر صورت راهيابي مجدد اوباما به کاخ سفيد فصل جديد را در تاريخ سياست ايالات متحده که عصر تفوق را پيش روي دارد و در پي تقويت پايه‌هاي هژموني و برتري خود است قرار خواهد داد تا در مسير تحقق اين هژموني، استراتژي متناسب و منطبق بر آن يعني اشاعه ارزش‌هاي ليبرال آمريکايي پياده و اجرا شود.

بنابراين اوباما در نهايت پس از صرف هزينه‌هاي ميلياردي در رقابت‌هاي انتخاباتي، بار ديگر سکان رياست بر کاخ سفيد را در دست گرفت. او که چند ماه مانده به انتخابات رياست جمهوري هر گونه تصميم‌گيري درباره مسائل مهم و حياتي را به بعد از مشخص شدن نتايج آرا موکول کرده بود، اکنون با چالش‌هاي داخلي و خارجي بيشماري روبروست که برخي از آنها همچون بحران اقتصادي ميراث دوران جرج بوش است و بعضي ديگر يا ماحصل سياست‌هاي اتخاذي او بوده يا نتيجه تحولات بين‌المللي و منطقه‌اي است.

از جمله اين چالش‌ها در ابعاد داخلي مي‌توان به بحران اقتصادي، بيکاري، بدهي‌هاي فزاينده که به بيش از 16 تريليون دلار رسيده اند و جنبش تسخير وال استريت و همچنين در ابعاد خارجي به تحولات اخير منطقه خاورميانه و شمال آفريقا، روابط با چين و روسيه، چگونگي پيشبرد روند صلح خاورميانه و همچنين به طولاني ترين جنگ آمريکا و متحدانش در افغانستان اشاره کرد که دوره دوم رياست جمهوري اوباما را با دشواري‌هاي فراواني روبرو خواهد کرد.

دنياي اقتصاد:تاثير سياست‌هاي اقتصادي آمريكا براقتصادهاي نوظهور

«تاثير سياست‌هاي اقتصادي آمريكا براقتصادهاي نوظهور»عنوان يرمقاله روزنامه دنياي اقتصاد به قلم رامین ناصحی است كه در آن مي‌خوانيد؛سیاست‌های پولی شدیدا انبساطی بانک مرکزی آمریکا، «فدرال رزرو»، در چهار سال گذشته، موجب افزایش نقدینگی نزد موسسات مالی آمریکایی شده‌است.

شواهد نشان می‌دهد که بخش قابل توجهی از این نقدینگی، به اقتصادهای در حال رشد از جمله، برزیل، مکزیک، شیلی، هند، کره‌جنوبی و اندونزی سرازیر شده است. این هجوم سرمایه خارجی، متغیرهای کلان اقتصادهای میزبان را دچار تغییرات ناگهانی کرده و این نوسانات، می‌تواند در بلندمدت، موجب بی‌ثباتی و کاهش رشد اقتصاد جهانی شود، اما ریشه این سیاست پولی انبساطی شدید ایالات‌متحده، چیست؟

به منظور مقابله با بحران جهانی در چند سال گذشته، فدرال رزرو، سیاست پولیِ شدیدا انبساطی را دنبال کرده و نیز چندی پیش اعلام کرد که قصد دارد مرحله جدیدی از سیاست «تسهیل مقداری» (Quantitative Easing) خود را آغاز کند. این سیاست نامتعارف پولی، عبارت است از خلق پول توسط بانک مرکزی جهت خرید اوراق بهادار دولتی بلند مدت و نیز اوراق بهادار خصوصی مانند اوراق بهادار با پشتوانه وام‌های مسکن. هدف این سیاست، بازگرداندن رونق اقتصادی از طریق کاهش نرخ بهره بلندمدت است. متاسفانه اغلب تحلیل‌هایی که در مورد سیاست‌های پولی آمریکا ارائه می‌شوند، فقط بر تاثیرات داخلی این سیاست‌ها متمرکز بوده و به تاثیرات گسترده‌تر آنها بر اقتصاد سایر کشورهای جهان، توجه چندانی ندارند.

با اجرای مرحله اول و دوم سیاست «تسهیل مقداری»، بانک‌مرکزی آمریکا مبلغی بسیار هنگفت (حدود دو تریلیون دلار) از اوراق بهادار متنوع را، از بانک‌ها و موسسات مالی خریداری کرده که این سیاست، موجب افزایش محسوس حجم نقدینگی نزد این موسسات شده است. شواهد نشان می‌دهند که موسسات مالی بخشی از این نقدینگی را نزد بانک مرکزی ذخیره و بخش دیگر را در کشورهای در حال رشد مثل برزیل، شیلی، مکزیک، هند، سنگاپور، کره جنوبی، هنگ کنگ و اندونزی سرمایه‌گذاری کرده‌اند. دلیل اصلی این سرمایه‌گذاری‌ها که اغلب به صورت اعطای وام یا خرید سهام بوده، بالاتر بودن نرخ بهره و رشد اقتصادی این کشورها نسبت به آمریکا و اروپا قلمداد می‌شود، اما این هجوم سرمایه، موجب تغییرات ناگهانی در برخی از اقتصادهای میزبان شده است.

به عنوان نمونه، از شروع سیاست «تسهیل مقداری» تا به حال، شاخص سهام در هند، تایلند، برزیل و شیلی بین ۱۲ تا 20 درصد افزایش پیدا کرده است. همچنین شاهد بالا رفتن ارزش پول کشورهای کره جنوبی، برزیل، شیلی و اندونزی بین ۱۰ تا 15 درصد نسبت به دلار آمریکا بوده‌ایم. از سوی دیگر قیمت مسکن در هند، سنگاپور و هنگ کنگ به شدت اوج گرفته است.

بی‌شک نمی‌توان دلیل این شوک‌های قیمتی را، تنها سیاست‌های فدرال رزرو دانست، اما مطالعات فراوانی از جمله آخرین گزارش سالانه «بانک تسویه‌های بین‌المللی»، نقش سیاست تسهیل مقداری بانک مرکزی آمریکا را در این نوسانات، بسیار پررنگ می‌بیند.


با توجه به تحلیل بالا، می‌توان استدلال کرد که ادامه سیاست‌های پولی انبساطی فدرال رزرو، می‌تواند موجب بی‌ثباتی اقتصادهای در حال رشد شود. ادامه هجوم سرمایه به این اقتصادها، می‌تواند مشوق حباب‌های قیمتی در بازار سرمایه و مسکن گردد و در آخر به بحران مالی ختم شود. تضعیف صنایع داخلی از طریق افزایش شدید ارزش پول ملی (بیماری هلندی)، از دیگر تاثیرات منفی تداوم سرازیر شدن سرمایه خارجی به این اقتصادها می‌باشد. اخیرا به جهت پیشگیری از این عواقب، بعضی از اقتصادهای رو به رشد مثل برزیل، محدودیت‌هایی بر ورود سرمایه خارجی به اقتصادشان وضع کرده‌اند.

در پایان، اشاره به این نکته بسیار مهم است که بخش بزرگی از کارشناسان، افزایش قیمت جهانی نفت، طلا و کالاهای اساسی در چهار سال گذشته را نیز، نتیجه سیاست خلق پول فدرال رزرو می‌دانند. به اعتقاد آنها، بخش اعظم پولی که از سال 2008 به بعد توسط بانک مرکزی آمریکا به وال استریت تزریق شده، سر از بازار کالاهای اساسی، خصوصا بازار نفت، درآورده است؛ بنابراین علاوه بر ایجاد بی‌ثباتی در اقتصادهای در حال رشد، امکان دارد ادامه سیاست‌های انبساطی شدید فدرال رزرو، قیمت کالاهای اساسی را نیز بالاتر ببرد و اقتصاد جهانی را در خطر رکود تورمی مضاعفی قرار دهد.

نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها