کد خبر: ۲۳۰۹۵۶
زمان انتشار: ۱۲:۱۰     ۲۸ خرداد ۱۳۹۳
درنگی بر نقش و کارکرد رسانه‌ها در کاهش جمعیت؛
زمانی که یک نریشن تجاری پخش می‌شود، خانواده ای خوشبخت با والدینی که روابط به‌ ظاهر خوبی با هم دارند و همگی در حال خندیدن هستند، در کنار یک کالا که موضوع اصلی تبلیغات است، به همراه یک بچه دیده می شوند. این تبلیغات نمادهای ظاهری خوشبختی مانند خوشحال بودن را به ما نشان می دهند و در حال القای این پیام هستند که با داشتن این کالا می توانید خانواده ای خوشبخت داشته باشید. اما پیام مخفی دیگری هم در این نمایه‌ی تجاری به مخاطب القا می شود و آن برابر دانستن خوشبختی، آن هم به معنای تنعم مادی با خانواده ای کوچک است.
به گزارش سرویس فرهنگی پایگاه 598 ، صدای خنده‌ی یک کودک چقدر شما را به وجد می‌آورد؟ تاکنون شده است با دیدن کودکی گریان دلتان بخواهد او را در آغوش بکشید و پناهش دهید؟ در پارک می توانید جلو خود را بگیرید و به بازی بچه ها نگاه نکنید و لذت نبرید؟ با این اوصاف، شما دوست دارید چند بچه داشته باشید؟ و چه مدت بعد از ازدواج فرزندآوری داشته باشید؟
 
امروزه همه‌ی ما (بعضی کمتر و بعضی بیشتر) بچه ها را مادامی که مال خودمان نباشند، فرشته ای معصوم می‌دانیم که در هر فرصتی با زدن لبخند یا ابراز محبت کلامی مورد نوازش‌شان قرار می دهیم، اما آن هنگام که بچه ای قرار است فرزندمان بشود، او را مخل آسایش و خوشبختی می دانیم. ترجیح می دهیم بعد از ازدواج او را دیرتر به دنیا بیاوریم و بعد هم کمتر ببینیمش. پرستار، مهد، مدرسه‌ی دوشیفته، کلاس‌های متفرقه و... این در حالی است که شریعت و فرهنگ ملی ما بر فرزندآوری زیاد و بلافاصله بعد از ازدواج تأکید دارد.
 
 این توجه و اهمیت دینی-اجتماعی به حدی بوده که حتی به رشد یک رشته‌ی پزشکی خاص در رفع مشکل زوج هایی که نمی توانستند به این مهم دست یابند منجر شده و ما اکنون به این لطف، جزء بهترین ارائه‌دهندگان خدمات پزشکی ناباروری در جهانیم. پس چرا علی‌رغم این همه اهمیت فرهنگی در سال های اخیر، شاهد رشد زوج هایی هستیم که مایل به فرزندآوری نیستند یا فرزند کمتری را می خواهند و آن را هم ترجیح می دهند تا چندین سال پس از ازدواج به تعویق بیندازند؟
 
اولین پاسخ در شرایط کنونی، وضعیت اقتصادی است که بی‌شک هم همین‌طور است. تحولات جمعیتی از جمله بُعد خانوار همواره به دو عامل طبیعی (زیستی) مانند میزان طبیعی فرزندآوری و نیز به عوامل اجتماعی مانند مذهب، قدرت و اقتصاد وابسته بوده است. در چهار قرن گذشته در جهان، عوامل طبیعی به‌وضوح رنگ باخته و عامل اقتصادی در تعیین میزان فرزندآوری و بُعد خانوار نقش مهم‌تری یافته  است. اما آنچه مهم است این است که بدانیم اقتصاد نه فقط به‌واسطه‌ی بحران مالی و تورم و بیکاری (آن‌طور که اغلب مردم فکر می کنند)، بلکه از طرق دیگری هم بر ساخت جمعیتی خانواده ها اثر گذاشته است.
 
همان‌طور که نظام معیشتی غیرسرمایه داری نیازمند خانواده‌ی گسترده است و تقسیم کار و کارکرد اقتصادی خانواده در آن متفاوت است، در اقتصاد سرمایه‌داری هم خانواده‌ی کوچک شکل مطلوب خانواده است. برای همین است که می بینیم در ابتدای راه توسعه، تأکید بر فرزندآوری کمتر می شود. شعار فرزند کمتر زندگی بهتر، یعنی افراد تحت تکفل خود را کم کنید تا از نعمات مادی بیشتری در این دنیای تازه بهره مند شوید و زندگی بهتر یا همان خوشبختی مادی مستلزم داشتن فرزند کمتر می شود.
 
وقتی شکل اولیه‌ی خانواده‌ی گسترده در پی توسعه‌ی اقتصاد سرمایه داری جدید بعد از جنگ جهانی دوم تغییر یافت، چتر حمایتی خانواده‌ی گسترده برچیده شد و مسئولیت افراد جامعه به دوش کل جامعه یا همان بودجه‌ی بخش عمومی دولت افتاد. اداره‌ی تعداد افراد کمتر به معنای ذخیره‌ی پول بیشتر بود و خود این یعنی سرمایه‌گذاری مجدد بیشتر و در نهایت سودآوری بیشتر برای این نظام.
 
اضمحلال خانواده به معنای سنتی آن، پیرمردها و پیرزن هایی را برجای گذاشت که دیگر کسی را برای مراقبت در دوران کهن‌سالی ندارند و دولت رفاهی که زمانی فکر می کرد می تواند زمین را بهشت کند، از حوالی سال های 1920 به بعد، به بحران برخورد و امروزه به دنبال طرح های مراقبت از سالمندان در منزل و توسط اعضای خانواده است که دیگر اعضایی هم یافت نمی شود.

 
این کم شدن میل فرزندآوری و کوچک شدن بُعد خانوار در نهایت منجر به بروز بحران های اجتماعی، فرهنگی، اخلاقی و حتی اقتصادی شد. اضمحلال خانواده به معنای سنتی آن، پیرمردها و پیرزن هایی را برجای گذاشت که دیگر کسی را برای مراقبت در دوران کهن‌سالی ندارند و دولت رفاهی که زمانی فکر می کرد می تواند زمین را بهشت کند، از حوالی سال های 1920 به بعد، به بحران برخورد و امروزه به دنبال طرح های مراقبت از سالمندان در منزل و توسط اعضای خانواده است که دیگر اعضایی هم یافت نمی شود.
 
افسردگی فراگیری در جوامع این‌چنینی در میان کهن‌سالان رشد یافته است و این پدر و مادرهای رهاشده یا سالخوردگان هرگز والدین نشده، در پژوهش های اجتماعی، بزرگ‌ترین هراس خود را مرگ در تنهایی عنوان داشته‌اند. کاهش میزان موالید به کاهش جمعیت بومی کشورها منجر شد و همین امر امروزه به بحران مشروعیت سیاسی آن ملل تبدیل شده است.
 
بحران های اقتصادی ناشی از کمبود نیروی کار هم یکی دیگر از معضلات برجامانده از سیاست های کنترل موالید در جوامع است که با وجود وضع قوانین تسهیل‌کننده مانند مرخصی های چندساله با حقوق و مزایا هم نتوانسته‌اند جامعه را دومرتبه به فرزندآوری بیشتر ترغیب کنند؛ چراکه اولاً اقتضائات عینی نظام اقتصادی مانند وضعیت کار، مهاجرت به خاطر کار و... همچنان پابرجاست.
 
 ثانیاً مشکلات بازدارنده‌ی نظام اقتصادی موجود مانند بحران های اقتصادی، بیکاری تورم و... که امکان تکفل افراد بیشتر را عملاً سلب می‌کند، هر روز تشدید می شود. ثالثاً و مهم‌تر از همه اینکه با دستکاری ارزش ها و نظام فرهنگی پیشین و جایگزینی آن با ارزش های مقتضی نظام اقتصادی نوین، کاهش میل فرزندآوری در جهان شیوع یافته است؛ یعنی ذهنیت افراد و نظام فرهنگی جوامع دیگر فرزندآوری زیاد را ضدارزش می داند. اما این امر با دخالت مستقیم نظام اقتصادی حاصل نشد؛ چراکه ابزار لازم برای ایجاد چنین تغییراتی را اصولاً یک نظام اقتصادی در دست ندارد، بلکه از طریق کارگزاری نظام سیاسی و رسانه ها این تغییر حاصل گردید.
 
این دو ابزار قدرتمند، تولید و حمایت از ارزش های جدید را برعهده گرفتند. دولت ها با تصویب قوانین مختلف در حوزه‌ی قوانین اشتغال زنان، خدمات درمانی و بیمه ها، قطع کردن یا ندادن حمایت های شهروندی به خانواده های پرجمعیت، موانع رفاهی و معیشتی ایجاد کردند و رسانه ها که نقش اساسی تری داشتند، از طریق ارزشمند کردن فرزند کمتر و ضدارزش کردن فرزند بیشتر، ذائقه‌ی جوامع را تغییر دادند. از آنجایی که این روند و مکانیسم های نحوه‌ی عمل رسانه ها مهم هستند، تمرکز اصلی این یادداشت بعد از این مقدمه‌ی طولانی اما لازم، بر نحوه‌ی عمل رسانه ها متمرکز خواهد شد.
 
برای تبدیل کردن یک امر در جامعه  به امری ارزشی، باید آن را دارای کارکرد و کارآمدی نشان داد. اما این به‌تنهایی کافی نیست. بسیاری امور هستند که ما می دانیم برایمان نفع دارد و انجام نمی دهیم و امور دیگری هستند که می دانیم ضرری از آن ها متوجه ما می شود، ولی آن ها را انجام می دهیم. پس باید چیزی بیش از یک محاسبه‌ی عقلانی در کار باشد. این امری است که رسانه ها، خصوصاً صنعت تبلیغات، به‌خوبی دریافته است.
 
آن ها برای وادار کردن افراد جامعه به پذیرش یک امر، باید آن  را به بخشی از روند لذت گرایی بی‌منتها و یک نیروی اجتماعی مؤثر بر کنش افراد تبدیل کنند؛ یعنی کاری کنند که هریک از افراد جامعه، هنگام انجام دادن یا ندادن آن کنش، به قضاوتی که تک‌تک کنشگران دیگر راجع به وی خواهند داشت، حساس باشد. به این ترتیب، برآیندی از نیروهای اجتماعی خرد و کلان فراهم می شود که فشار شدیدی بر تک‌تک افراد می-گذارد و آن ها دیگر نمی توانند خارج از فشار این نیرو و به‌طور منفرد، به انجام یا طرد کنشی بپردازند.
 
در یک نتیجه‌گیری کوتاه، رسانه ها باید کاری می کردند که فرزندآوری کمتر متناظر با لذت فردی بیشتر بشود و نیز بخشی از الزام اجتماعی قرار بگیرد تا خود جامعه از طریق ایجاد فشار بر روی تک‌تک افرادش، آن ها را در این راه کنترل و هدایت کند. اجازه دهید برای عینی کردن این توضیحات، از مثال هایی در رسانه های خودمان استفاده کنم که در نگاه اول، مثال های ساده و دم‌دستی ای محسوب می شوند، اما دقیقاً همین آمیختگی شان با روزمره‌ی زندگی ما، به آن ها این امکان را می دهد که بتوانند هر روز در ضمیر ناخودآگاه ما دست ببرند و ضمن ساختن ذهنیتی جدید در ما، عملکرد شبکه‌ی اجتماعی ما را هم تغییر بدهند.
 
تولید فشار اجتماعی
 
همان‌طور که اشاره شد، یکی از راه های اثرگذاری رسانه ها بر روی بُعد خانوار از طریق دستکاری در ارزش های اجتماعی بود تا از طریق فشار اجتماعی ای که جامعه به افراد وارد می آورد، آن ها را وادار به تبعیت از ارزش فرزند کمتر بکند. برای رسیدن به این مقصود، از نماد و نشانه های خاصی در رسانه ها استفاده شد. از جمله:
 
1.       فرزند کمتر، طبقه‌ی بالاتر
در بسیاری از برنامه های مختلف، از جمله سریال ها و فیلم ها، خانواده هایی با طبقه‌ی بالای فرهنگی و اقتصادی همیشه با دو فرزند یا تک فرزند نشان داده می شوند. تقریباً هیچ خانواده‌ی محترمی را در این دست برنامه ها نمی-توانید پیدا کنید که فرضاً پنج فرزند داشته باشند. معمولاً خانواده هایی با سطح اقتصادی و فرهنگی پایین، تعداد فرزندان بیشتری دارند و به‌طور آشکاری معضلات فرهنگی و اقتصادی در بین آن ها دیده می شود.
 
 والدین خانواده های کم‌فرزند اغلب دکتر و مهندس و والدین خانواده های پرجمعیت اغلب شهرستانی و کم‌سواد و کارگر جلوه داده می شوند. این امر یعنی بازنمایی توأمان نمادهای طبقه‌ی بالای اقتصادی یا فرهنگی با فرزند کمتر، باعث می شود افراد یکی از راه های تعلق داشتن به طبقه‌ی بالا را داشتن فرزند کمتر بدانند و خودشان مایل به داشتن فرزند کمتر بشوند و هم در ذهنیت جامعه برچسبی برای قضاوت اجتماعی ساخته شود که هر خانواده‌ی پرجمعیتی را دیدند، آن را دارای معضلات فرهنگی بداند. به این ترتیب، خانواده ها از ترس نوع قضاوتی که در موردشان خواهد شد، ترجیح می دهند فرزند کمتری داشته باشند.
 
بالغ بر بیست سال است که رسانه های تصویری ما فرزند کمتر را نماد طبقه‌ی بالا و فرزند بیشتر را نماد طبقه‌ی پایین جلوه داده اند. البته امروزه رسانه ها دیگر به تلویزیون محدود نمی شوند، اما عملکرد رسانه های نوین به این ترتیب نیست و آن ها خط جداگانه ای دارند.
 
اگر شما هم متولد دهه‌ی شصت و پیش‌تر از آن باشید، حتماً به خاطر خواهید آورد که چگونه در دوران اولیه‌ی توسعه بعد از انقلاب، برای افراد خجالت آور بود که تعداد خواهران و برادران خود را در جمع بگویند. تک‌فرزندی یکی از مفاخر اجتماعی افراد محسوب می شد؛ به نحوی که حتی در ازدواج افراد هم بسیار مؤثر بود و بعد از ازدواج هم شبکه‌ی اجتماعی افراد به‌شدت برای قضاوت بر روی اینکه کسی ازدواج افتخارآمیزی داشته یا نه، تعداد خانواده‌ی همسر وی را ملاک قضاوت قرار می دادند
 
.
از آن زمان تاکنون در واقع بُعد خانوار به بخشی از ملاک های تعیین طبقه اگر نگوییم، حداقل قشر اجتماعی فرد تبدیل شده است. این نوع ارزش نشان دادن خانواده‌ی کوچک و ضدارزش نشان دادن خانواده‌ی بزرگ را می توانید در بسیاری از سریال های زمان دولت سازندگی تا سریال های طنز و جدی سال جاری ملاحظه کنید. با این تفاوت که در سریال ها و برنامه های دهه‌ی شصت، بیشتر خجالت‌آمیز بودن خانواده‌ی بزرگ نشان داده می شد. مثلاً خانواده ای برای رفتن به خواستگاری، همه‌ی اعضای خانواده را که می بردند، جواب رد می شنیدند یا برای رفتن به میهمانی، همه‌ی فرزندان را نمی بردند یا جلو همسایه ها سعی می کردند تعداد فرزندانشان را حتی‌المقدور رو نکنند و در برنامه های اخیر نشان داده می‌شود که چطور خانواده های پرجمعیت دارای معضلات فرهنگی همچون اعتیاد و دزدی و... هستند و از کنترل والدین خارج شده اند. به این ترتیب، بالغ بر بیست سال است که رسانه های تصویری ما فرزند کمتر را نماد طبقه‌ی بالا و فرزند بیشتر را نماد طبقه‌ی پایین جلوه داده اند.
 
البته امروزه رسانه ها دیگر به تلویزیون محدود نمی شوند، اما عملکرد رسانه  های نوین به این ترتیب نیست و آن ها خط جداگانه ای دارند که به‌طور مجزا به آن خواهیم پرداخت. به نظر می رسد همین امر به‌خوبی نشان می دهد که این نوع نمایش از بُعد خانوار در صداوسیمای ما بازنمایی واقعیت نیست، بلکه تا حدود زیادی میراث دستکاری فرهنگی آغاز توسعه‌ی دهه‌ی شصتی است. این گفتار به معنای نفی این موضوع نیست که در عالم واقع نمی توان مصداق حقیقی ای برای داستان های رسانه‌ی ملی پیدا کرد، بلکه به این معناست که بین آن واقعیت عینی و عملکرد این‌گونه‌ی این رسانه، ارتباطی انکارناپذیر وجود دارد.
 
از سوی دیگر، رسانه اگر واقعاً دغدغه‌ی بازنمایی واقعیت اجتماعی را دارد، می توانست خانواده های بزرگ و موفق را هم به‌عنوان الگو نشان دهد و ذهنیت جامعه را متوجه این قسمت از واقعیت هم بکند. به هر حال، اگر این نظر را تندروی بدانیم که رسانه ها باعث ترویج این نوع نگاه به خانواده‌ی بزرگ شده اند، دور از انصاف خواهد بود که نقش آن ها را هم به‌کل نادیده بگیریم.
 
2.      فرزند کمتر، تربیت بهتر
 
هم‌راستا با واقعه ای که در بالا ذکر شد، نشان دادن فرزندان مؤدب در خانواده های کوچک و فرزندان بی‌ادب در خانواده های بزرگ هم یکی دیگر از اقدامات رسانه ها در تولید و تقویت ایده‌ی فرزند کمتر بوده است. کافی است برای اثبات این موضوع، متوجه سریال هایی باشید که در آن ها یک خانواده‌ی بزرگ و یک خانواده‌ی کوچک وجود دارد تا ببینید تفاوت رفتاری فرزندان این دو خانواده چطور نمایش داده می شوند.
 
البته نقش آموزش و پرورش هم در این راستا کم نبوده است و تأثیری که قضاوت ها و مشاوره های اولیای مدرسه بر اولیای دانش‌آموزان داشتند هم در این‌باره اهمیت دارد که موضوع بحث این یادداشت نیست. به این ترتیب، خانواده ها باور کردند که برای تربیت بهتر فرزندان خود، باید فرزند کمتری داشته باشند. اما تجربه بعد از ربع قرن نشان داد تک‌فرزندی هم با مسائل کمی روبه‌رو نیست!


 
3.     فرزند کمتر، احترام و اعتبار اجتماعی بیشتر
 
وقتی فرزندت زیاد باشد، یعنی نتوانی متعلق به طبقه‌ی بالای فرهنگی شناخته شوی و جامعه تو را با برچسب درست تربیت نشده، خانوار پرجمعیت و... بشناسد، دیگر طبیعی است نتوانی اعتبار اجتماعی بالایی داشته باشی. تو و خانواده‌ی پرجمعیت تو، یکی از مهم‌ترین فاکتورهای احترام اجتماعی، یعنی خانواده‌ی کوچک را ندارید. اعتبار اجتماعی برخلاف امروزه که مهم‌ترین ملاکش میزان درآمد و ثروت خانواده است، تا چندی پیش از حرکت جامعه به سمت مصرفی شدن و نمایش اجتماعی ثروت، تا حدود زیادی از طریق ملاک های دیگر مورد سنجش قرار می گرفت.
 
احتمالاً اگر شما از متولدین دهه‌ی هفتاد به بعد باشید، نتوانید این موضوع را به‌خوبی بزرگ ترهای خود درک کنید، ولی زمانی در جامعه بود که واقعاً تعداد فرزند زیاد در رسانه های ما برای پدر شرمی بزرگ نشان داده می شد و معمولاً سریال ها این نوع قضاوت ها را از سوی همسایگان، مدیران مدارس فرزندان، راننده‌ی تاکسی و گذری و غریبه و دوست و فامیل و آشنا، به‌عنوان سوژه‌ی فیلم به تصویر کشیده و به جامعه بیشتر منتشر می کردند که مردی که فرزند بیشتری دارد، در جامعه به خاطر داشتن فرزندان بیشتر احترام کمتری دارد؛ چراکه حتماً سواد درست‌وحسابی ندارد که اگر کمی آدم بافرهنگی بود، حتماً کنترل موالید را می فهمید و استفاده می کرد، حتماً به طبقه‌ی پایین تعلق دارد و حتماً یا نمی تواند و یا اصلاً برایش مهم نیست فرزندانش چطور تربیت خواهند شد.
 
تأثیر بر روان و ذائقه‌ی افراد
 
این خط رسانه ای که گفته شد، بیشترین تلاشش بر روی فرهنگ‌سازی عمومی بود. به خاطر همین هم موضوع تعداد فرزندان را در بُعد اجتماعی  اش به تصویر می کشید. اما با تغییر یک‌سری شرایط اقتصادی و فرهنگی در جامعه از یک سو و پیدایش رسانه های جدید مانند نشریات زرد و اینترنت، از حجم و اثر این نوع سیاست‌گذاری کمتر شد و نوع دیگری شیوع یافت. رسانه های نوین عمدتاً با تک‌تک مخاطبین به‌صورت انفرادی در ارتباط هستند و محتوای خاصی را ارائه می دهند. به همین خاطر، می توان از سال-های 73-74 به بعد، یک خط جدید پررنگ‌تری را شناسایی کرد که به‌نحو جدیدی در کنترل موالید و بُعد خانوار اثر گذاشته‌اند.
 
1.       فرزند کمتر، همه چیزِ بهتر! فرزند بیشتر، همه چیز بدتر
 
زمانی که یک نریشن تجاری این روزها پخش می شود، خانواده ای خوشبخت با والدینی که روابط به‌ظاهر خوبی با هم دارند که می شود آن را از نگاه خاصشان به هم فهمید و همگی در حال خندیدن هستند، در کنار یک کالا که موضوع اصلی تبلیغات است، به همراه یک بچه دیده می شوند. این تبلیغات نمادهای ظاهری خوشبختی مانند خندیدن و خوشحال بودن را به ما نشان می دهند و در حال القای این پیام هستند که با داشتن این کالا می توانید خانواده ای خوشحال و خوشبخت داشته باشید تا بتوانند از طریق تبدیل داشتن آن کالا به یک آرزوی شاد، آن را در بازار به فروش برسانند. اما پیام مخفی دیگری هم در این نمایه‌ی تجاری به مخاطب القا می شود و آن برابر دانستن خوشبختی، آن هم به معنای تنعم مادی با خانواده ای کوچک و جمع‌وجور است.
 
شما چند پیام بازرگانی را دیده اید که خانواده ای خوشحال را با پنج فرزند یا حتی سه فرزند نشان دهد؟ حداکثر فرزندانی که یک مادر خوشبخت در حال تبلیغ وسایل آشپزخانه دارد، در صورتی که نخواهند او را یک زن تنهای خوشبخت نشان دهند، فقط یک فرزند است. خانه ای آرام و خانواده ای خوشحال با وسایل. البته اگر پای خدمات الکترونیکی بانک ها در میان باشد، حتماً تعداد فرزندان بیشتر می شود و دو فرزند نشان داده خواهد شد؛ آن  هم برای اینکه به شما ثابت کنند دو فرزند یعنی دردسر. پس بیایید خدمات بانکی ما را انتخاب کنید تا فرصتی برای رسیدن به دردسرهایتان داشته باشد.
 
با تغییر یک‌سری شرایط اقتصادی و فرهنگی در جامعه از یک‌سو و پیدایش رسانه­های جدید مانند نشریات زرد و اینترنت، نوع دیگری از تبلیغات شیوع یافت. رسانه­های نوین عمدتاً با تک‌تک مخاطبین به‌صورت انفرادی در ارتباط هستند و محتوای خاصی را ارائه می­دهند. به همین خاطر، به‌نحو جدیدی در کنترل موالید و بُعد خانوار اثر گذاشته‌اند.
 
از حق که نگذریم، خانواده های سه‌فرزندی هم در این صنعت وجود دارد، اما فقط در تبلیغات غذاهای آماده به‌عنوان کالاهای نجات‌بخش مادر. در این دست تبلیغات، روایتی را می‌بینید از مادری که از دست سیر کردن شکم بچه ها به ستوه آمده و به یکباره یاد فلان کنسرو و فلان غذای آماده می افتد و با ریختن این غذاها در مقابل فرزندانش، به آرامش و خوشبختی که همان وقت خرج نکردن برای بچه هاست دست می یابد یا با دادن غذای آماده به بچه ها، همسرش را از شر بردن بچه ها به پارک نجات می دهد! این وضعیت تنها یک پیام را به ناخودآگاه جامعه القا می کند: «خوشبختی و آرامش شخص شما برابر با داشتن فرزند کمتر است.» از اینجاست که عنصری جدید اضافه می شود: فرد.
 
دیگر خوشبختی خانواده نیست که اهمیت دارد، خوشبختی و آسایش فرد مهم است. به دنبال کسب آن باش و ما (شرکت تجاری) در حال ارائه‌ی خدماتی هستیم که بتوانی «تو» فرد راحت‌تر باشی. همین وضعیت در تبلیغات تصویری نشریات هم وجود دارد. یک فرزند کنار یک زوج خوشحال.
 
از صنعت تبلیغات که بگذریم و فیلم و سریال ها را دیگر مطرح نکنیم، می رسیم به نشریات چاپی که با مشاوره ها و داستان ها و محتواهای خود، فرزند بیشتر را در این شرایط غیرعقلانی جلوه می دهند و بر مسئولیت والدین در دادن دنیایی بهتر به فرزندانشان تأکید دارند. دنیایی که با کمتر بودن تعداد فرزندان امکان‌پذیر است. مشاوره های خانواده هم تأکید دارند که اول چند سالی بگذرد، اگر از احتمال طلاق خبری نبود، بعد فرزند بیاورید و این‌قدر به تعداد فرزندان طلاق نیفزایید. بدون اینکه توجه کنند کمترین میزان طلاق، از آن خانواده های پرجمعیت است. تأکید این مشاوران بر آن است که لزومی ندارد فرد خودش را فدای خانواده کند و اگر همسرش را دوست نداشت یا تفاهم نداشت، به‌جای ساختن به خاطر بچه‌ها، باید طلاق بگیرد و شانس خود را جای دیگری امتحان کند. چیزی که دقیقاً نقطه مقابل فرهنگ سلم و سازش ماست و به‌شدت متأثر از نگاه فردگرایانه است که به نوبه‌ی خود، به تقویت فردگرایی و اصالت فرد در برابر اصالت خانواده در جامعه منجر می شود.
 
اصلاً در سیاست های ما و در اتخاذ رویکردهای روان‌شناسی و جامعه‌شناسی، ما اصالت را به خانواده نمی‌دهیم و این خطر بزرگی برای ما شده است. اهمیت این مثال ها در اینجاست که همه‌ی این‌ها علاوه بر تأکید بر فرزند کمتر، در حال ترویج خرده‌فرهنگ هایی هستند که به‌طور غیرمستقیم بر فرزندآوری افراد تأثیر می گذارد. مانند همین ترویج فردگرایی و ارزش کردن اصالت فرد در برابر اصالت خانواده.
 
2.      فرزند کمتر، لذت جنسی بیشتر
 
در همین راستا، اتفاقی در صفحات وب در حال رخ دادن است که عموماً هم در وب‌سایت‌های رسمی یا دارای مجوز فعالیت می توان دید و آن ترویج اصالت لذت است، مخصوصاً در نوع لذت‌گرایی جنسی. به‌عنوان مثال، می توانید به صفحات زناشویی وب‌سایت های این‌چنینی سری بزنید و ببینید چقدر یادداشت و مشاوره‌ی روان‌شناسی با این محتوا پیدا می کنید که اگر می‌خواهید دوران بارداری و بعد از تولد فرزند، شوهرتان به شما خیانت نکند، اگر می‌خواهید عشق خود را بعد از فرزنددار شدن همچنان تند و آتشین نگاه دارید، اگر می‌خواهید حال‌وهوای کذای شما در وقت کذا بعد از فرزنددار شدن کاسته نشود، با این راهکارها می توانید در عین حالی که باردار هستید یا فرزند دارید (و نه فرزندان، لطفاً به عبارت منفرد فرزند توجه کنید) همه‌ی لذت های قبل از این دوران را با همسرتان داشته باشید.
این قبیل مطالب، که حجم بسیار بالایی دارند، از چند جهت در تحلیل ما اهمیت دارند. اول اینکه مهم‌ترین بخش اثرگذار بر فرزندآوری کمتر در جامعه‌ی کنونی ما و کل جهان، بحث لذت جنسی و داشتن یک خانواده‌ی دونفره است. شاهد آن خانواده هایی که با وجود تمکن مالی، همچنان بر دونفره بودن تأکید دارند. اصلاً چه خوب است پیمایشی انجام شود و از زوج‌های جوانی که می گویند به‌خاطر مسائل اقتصادی فرزند نمی آورند، سؤال شود اگر تمکن مالی بالایی داشتید، همین امسال حاضر به فرزندآوری بودید یا همچنان ترجیح می دادید چند سال دیگر را دونفری سر کنید؟
 
باید این واقعیت تلخ و شیرین را باور کنیم که لذت‌گرایی جنسی جدید تقریباً به «روندی بازگشت‌ناپذیر» در جهان تبدیل شده است. افراد واقعاً بخشی از خوشبختی خود را با امکان داشتن این رابطه در ذهنشان تفسیر می کنند. مسائل بسیاری باعث این امر شده است که مجال پرداختن به آن‌ها اینجا نیست. اما به هر حال، حتی زن و شوهر ها هم دیگر مانند قدیم روابط تنظیم‌شده ای ندارند و اصلاً داشتن برنامه‌ی مرتب، مکان خاص و شرایط و قواعد خاص برای زوج های جوان قابل قبول نیست. در هجمه‌ی جهانی این اژدهای آزادشده، دیگر افراد نمی پذیرند که در طولانی‌مدت همین امر باعث کاهش لذت روانی آن ها و بروز ناهنجاری های متعددی در روابطشان خواهد شد.
 
به هر حال، بچه ها این روزها مزاحم های اصلی روابط آزاد هستند. پیش آن ها باید کلی خودکنترلی داشت و در حالی که ایده‌ی ذهنی ما را رسانه های جهانی ایده‌ی لذت‌گرایی جنسی بی‌مهابا تعریف کرده اند، واقعاً چقدر ممکن است زوج های جوان تن به پذیرش چنین محدودیتی بدهند؟ نتیجه‌ی اولیه‌ی این امر در جامعه‌ی ارزش‌گرای ما، فرزند کمتر و دیرتر است، اما می تواند در آینده به اخراج زودتر فرزند از خانه منجر شود و با پدیده‌ی جوان های مجرد مستقل مواجه شویم.
 
 اتفاقی که در همه جای دنیا افتاده است. به‌واقع اگر جامعه‌ی ما از بحران های جهانی درس گرفته و قصدی برای اصلاح آینده‌ی خود دارد، باید این موارد جزئی، اما خیلی مهم را از دیده‌ی سیاست‌گذاری و تصمیم‌گیری نیندازد. دادن آگاهی به جامعه در این‌باره که رفتار امروز ما چه فردایی را می تواند به بار بیاورد، شاید بتواند راهگشا باشد.
 
به هر حال، هرچه فرد آزادتر باشد و مسئولیت کمتری داشته باشد، وقت بیشتری برای کار پیدا می‌کند. چیزی که نظام اقتصادی به آن وابسته است. هرچه افراد منفک‌تر باشند و خبری از حمایت‌های جمعی نباشد، افراد بیشتری ناچارند تن به کار بدهند و این، شرایط را برای کارفرمای سرمایه‌دار مساعدتر می کند. هرچه افراد فراغت بیشتری داشته باشند، بیشتر می توانند تفریح کنند و تفریح بیشتر یعنی مصرف بیشتر در جامعه و باز هم نظام اقتصادی سود بیشتری از فروش لذت‌های تفریحی خواهد برد. انسان جدیدی که نظام جدید خلق کرده است، بی نهایت لذت‌گرا، فراری از مسئولیت خانوادگی و فردگراست. طبیعی است این نوع انسان، میلی به داشتن یک خانواده‌ی بزرگ نداشته باشد و برای نظام جهانی موجود مطلوب باشد. اما برای ما چطور؟(*)
 
 

برهان/ معصومه ندیری؛ کارشناس ارشد برنامه‌ریزی و رفاه اجتماعی
نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۲
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها