کد خبر: ۳۹۴۸۰۹
زمان انتشار: ۱۵:۱۵     ۰۴ مهر ۱۳۹۵
بازيگر تئاتر، سينما و تلويزيون گفت: بچه‎‎هاي دهه چهل شمسي جملگي در جنگ تعريف نشده‎اند، اما خود اين نسلي كه رفت و جنگيد و در مقابل دشمن ايستاد هنوز براي بچه‎‎هاي نسل امروز در سينما تعريف نشده‎اند.
به گزارش پایگاه 598 به نقل از فارس، اردلان شجاع كاوه بازيگر تئاتر، سينما و تلويزيون فارغ التحصيل دانشكده هنر‎‎هاي با مدرك كارشناسي ارشد از دانشگاه تربيت مدرس است. او فعاليت سينمايي‎اش را در فيلم بايكوت با مجيد مجيدي آغاز كرد و پس از اين فيلم در مجموعه‎اي از فيلم‎‎هاي دفاع مقدس خوش درخشيد. هنوز كه او را مي‎بنيم يا تصوير و  عكسي را از او جايي مي‎بينم ياد آنونس خاطره‎انگيز فيلم هراس شهريار بحراني مي‎افتم. هراس... . هراس... . يك بازي مرگبار... . نكته جالب اين است كه هنوز روزي كه هراس را در سينما به اتفاق خانواده در دهه شصت ديده‎ايم فراموش نمي‎كنم. طبيعي است گفت‎وگو با بازيگر هراس به بهانه هفته دفاع مقدس ويژگي و جذابيت‎‎هاي خودش را دارد. 

پس از دوره اصلاحات مسئولان فعلي اعتقاد راسخي به ساخت فيلم‎‎هايي با موضوع دفاع مقدس ندارند، چرا ساخت آثاري از اين دست در آن دوران ضروري بود و در دوران فعلي ضروري مطرح نمي‌شود؟ 

ساخت آثار دفاع مقدس ذكر تاريخ است و ذكر تاريخ نوري تابنده بر حقيقت و ساخته نشدن فيلم دفاع مقدسي، ناديده گرفتن حقيقت محض است. اگر سينماي ما بخواهد نسبت به تاريخ صادق باشد، قطعا بايد ساز و كارو بهتري را براي ساخت فيلم‎هايي با مضمون دفاع انتخاب كند. تاريخ سرگذشت و به نوعي عبرت است كه موجب هشياري و آينده‌نگري بهتر براي يك جامعه خواهد بود، پس قطعا ضرورت دارد. من اعتقادم اين است كه وقتي انسان ديوانه‎اي به نام صدام به كشور ما هجوم مي‎آورد، مصداق عيني رويدادي است كه ديوانه‎اي در سطح شهر بخواهد در منزل شخص ديگري را با زور و لگد باز كند و فرياد بزند و هيچ نوع پذيرش منطقي نداشته باشد، در مواجهه با اين ديوانه تنها كاري كه شما مي‎توانيد بكنيد اين است كه به نيروي انتظامي زنگ بزنيد و اگر نيروي انتظامي دير از راه رسيد، براي دفاع از خانواده‎تان بايد او را مهار كنيد چون قطعا بحث فلسفي با او هيچ فايده‎اي ندارد و در عين حال اگر كار‎هاي رزمي و دفاع شخصي بلد باشيد مي‎زنيد توي دهانش و او را سر جايش مي‎نشانيد تا زماني كه نيروي انتظامي برسد. فيلم‎‎هاي جنگي كه ما در آن سال‎ها كار مي‎كرديم به ‎گونه‎اي مارش نظامي محسوب مي‎شد. رزمندگاني را كه به منطقه اعزام مي‎شدند تهييج و آماده مي‎كرد.  من غير از اين‌كه عنوان مارش نظامي را در مورد سينماي دفاع مقدس دهه 60 به‎ كار مي‎برم عنوان سينماي آگاهي را بدان اطلاق مي‎كنم چون هنرمندان دست به دست هم دادند تا مردم را راجع به اتفاقات مرتبط با جنگ آگاه‎تر كنند و مردم را هشيارتر كنند. من خاطرم هست در زمان توليد فيلم «هراس»، صدام رسما اعلام كرده بود مي‎خواهد به تهران حمله شيميايي كند. وقتي كار به‎ جايي مي‎رسد كه سكوت جهاني وجود دارد و ديوانه‎اي مي‎گويد من خود تهران را بمباران شيميايي خواهم كرد، طبيعتا وظيفه هنرمند در آگاهي‎رساني سنگين‎تر مي‎شود. جنوب و غرب كشورمان را شيميايي زده بود و آن بلا‎ها را بر سر مردم خودش در حلبچه آورده بود و حالا اين‌قدر گستاخ شده بود كه تهران را هم مي‎خواست بمباران شيميايي كند! اين مسائل را جوان‎‎هاي ما نمي‎دانند، آن زمان گفتيم حالا ما چه‎كاري مي‎توانيم بكنيم. بچه‎ها دور هم جمع شديم و اولين جلسه‎اي كه من آقاي بحراني را ديدم بحث بر سر اين بود كه بايد مردم را در خصوص بمباران شيميايي آموزش دهيم تا اگر خداي ناكرده اين ديوانه خواست تهديدش را عملي كند مردم بتوانند از خود دفاع كنند. اگر يادتان باشد در فيلم «هراس» ذغال درست مي‎كرديم يا بعد از بمباران به ارتفاعات مي‎رفتيم. آن پسر جواني كه در تنور بود، پسر حميد قديريان بود كه الان بزرگ شده. اين‎ها كار‎هايي بود كه ما در سينما از دستمان بر مي‎آمد. من جانباز 30 درصد سينماي جنگي هستم يعني تن و بدنم پر از تركش رويداد‎هاي پشت صحنه فيلم‎‎هاي جنگي است. بار‎ها جراحي شدم. دندان‌هايم خرد شد. به هر حال وظيفه‎ام بود، جنگ يك طرف و اداي دين به آن يك طرف. البته خدا رحمت كند مرحوم جواد شريفي راد را از عزيزاني بود كه ورود به سينما را با ما شروع كرد. در فيلم «دايره سرخ» به ‎عنوان خلبان كار كردم و در بوشهر با آقاي قريبيان و كاسبي همكار بوديم . قبل از شهادت آقاي شريفي راد كه با او صحبت مي‎كردم برنامه‎‎هاي زيادي داشت. مثل طرح‎‎هاي زيادي در خصوص آوردن اسلحه‎‎هاي جديد سينمايي به‎ جاي استفاده از اسلحه واقعي در فيلم و...  چون خود هم كارشناس و صاحب نظر بود يعني در حال رشد و ارتقاي سخت‌افزار ساخت آثار دفاع مقدسي بود. اما در زمان ما به اين شكل نبود. و عمدتا از تجربيات كساني استفاده مي‎كرديم كه خودشان در جنگ حضور داشتند. بچه‎‎هاي جبهه رفته‎اي داشتيم كه كار‎هاي نظامي را هم بلد بودند. اسلحه مي‎گرفتند و مهمات واقعي كار مي‎گذاشتيم و تير‌اندازي مي‎كردند. مثلا در فيلم «هراس» اگر دقت كنيد منور‎هايي كه از بالاي سرمان رد مي‎شود همه جنگي بودند. تير‎هايي كه شليك مي‎شد همه جنگي بودند. بنابراين در چنين شرايطي صدمات زيادي مي‎ديدم و تمام اين مسائل دست به دست هم مي‌داد تا كار‎هاي جنگي با سختي‎ها و كاستي‎‎هايي همراه باشد. بعد از فوت مرحوم سجاد حسيني و اتفاقي كه براي جواد شريفي افتاد به هرحال بايد دقت بيشتري شود و با حوصله بيشتري فيلم جنگي ساخت.  

آيا رجعت به سينماي دفاع مقدس به نوعي باعث طراوت در سينماي ما نخواهد شد؟ 

‎‎ صد در صد، شما فيلم « نجات سرباز رايان» را ببينيد. اگر سي سال قبل قرار بود ما فيلمي بسازيم كه گلوله در آب از كنار سربازان رد شود، مطمئن باشيد در اين صحنه‎ها از گلوله‎‎هاي جنگي استفاده مي‎كردند ولي شما در خصوص «نجات سرباز رايان» مي‎بينيد كه يك گلوله پلاستيكي در آب شليك مي‎شود و از كنار آن، هوا را با فشار خارج مي‎كردند كه شبيه گلوله جنگي به‎نظر مي‎رسد. ما هم بايد دوره‎‎هاي آموزشي و شيوه‎‎هاي نوين ساخت فيلم‎‎هاي جنگي براي عوامل توليد و فيلمسازان اين ژانر برگزار كنيم. حتي اگر مي‎شود چند نفر را براي آموختن تكنيك‎‎هاي توليد اين قبيل فيلم‎ها به خارج بفرستيم.  

سر چه فيلمي تركش خورديد؟ 

بگذريم! اين يكي را نپرس. بيا بحث را عوض كنيم از همه فيلم‎‎هاي 30 سال پيش خاطراتي دارم كه اگر براي شما بگويم وحشت مي‎كنيد، لذت مي‎بريد، خوشحال مي‎شويد ولي اين يكي را نپرسيد. فقط بگويم كه نه تنها من بلكه خيلي از بچه‎‎هاي ديگري كه در آن سال‎ها كار مي‎كردند سر صحنه فيلم‎هاي مختلف مجروح شدند، دريغ از يك پلان از نقش محمد كه 29 سال پيش در سينماي دفاع مقدس بازي كردم كه بتوانم الان هم بازي كنم. اسلحه مي‎آوردند سرصحنه و من بايد حتما انگشت كوچكم را داخل جان لوله مي‎گذاشتم تا ببينم كه فشنگ هست يا نيست. شما فكر كن مثلا با خطري مثل كنده شدن شعله پوش، امكان داشت جانت را سر صحنه از دست بدهي. شما فيلم «گذرگاه» را ببينيد كه ما چقدر در اين فيلم شليك داشتيم. فضاي جنگ، يك شجاعتي هم به بچه‎‎هاي هنرمند مي‎داد. شما روحيه آقاي بحراني را ببينيد، اين‌قدر مهربان و لطيف و دوست داشتني هستند كه بعيد مي‎دانم خودشان بتوانند يك مرغ را ذبح كنند. ولي وقتي جنگ بود نمي‎شد به فكر احساسات باشيم همه بايد حركت مي‎كردند، بايد فيلم جنگي مي‎ساختند. آن موقع بليط سينما 15 تومان بود. الان با اين پول، آدامس هم نمي‎شود خريد. با اين وجود نگاهي به آمار‎‎هاي بالاي فروش آن زمان بيندازيد. 

فيلم‎‎هاي دفاع مقدسي فروش‎هاي بسيار خوبي داشتند.

الان در گروهي كه با آن كار مي‎كنم آسيستان مي‎گويد در دوران كودكي‎اش حدود 17 بار اين فيلم «گذرگاه» را در سينما ديده است. درايتي در آن زمان وجود داشت كه مردم حقيقتا سينما را دوست داشتند، البته اين نكته را هم بايد در نظر بگيريم كه آن موقع تلويزيون و ويدئو نبود. اولين سريالي هم كه من در سال 66 كار كردم «هشت بهشت» بود كه 16 ميليمتري مي‎گرفتيم. خدا رحمت كند اكبر خواجويي را. در آن موقع مرحوم حسين پناهي، هادي اسلامي بچه‎‎هايي بودند كه با آن‎ها سريال‎‎هاي 16 ميليمتري كار مي‎كرديم. گروه را مي‎برديم در ميدان سلاح‌ها را چك مي‎كرديم ببينيم سالم هستند يا نه. نه مانيتوري بود و... با زحمت و مرارت آثار سينمايي و تلويزيوني ساخته مي‎شد. شتاب و سرعتي كه در اين عصر وجود دارد آن زمان نبود. بچه‎‎هاي سينماي دفاع مقدس يادم هست كه از جان و دل كار مي‎كردند. در فيلم‎برداري «هراس» يادم هست سر ميز غذا منتظر نشسته بوديم ديديم آقاي بحراني نيست. گفتيم كجاست؟ ديديم ايشان خودش به تنهايي بالاي تپه در حال كندن سنگر براي فيلمبرداري صحنه بعدي است. همان سنگري كه من در فيلم در آن شهيد شدم. يك دفعه بچه‎ها غذا را ر‎ها كردند و براي كمك به ايشان دويديم. مي‎خواهم بگويم كار‎ها دلي بود، همه با هم كار مي‎كرديم، خيلي دلي بود. تصورش در اين زمان بسيار سخت است. الان ارزش‎ها و روحيات تغيير كرده است. تاثير جنگ در سينما آن‎گونه بود كه همه با هم بوديم. در فيلم «هراس» در آن صحنه‎‎هايي كه عراقي‎ها ماسك به چهره داشتند و تير مي‎خوردند، خود ما بوديم كه آن نقش‎ها را بازي مي‎كرديم. يعني من و جعفر دهقان و ساير دوستان، از اين‌طرف تيراندازي مي‎كرديم و از آن‌طرف خودمان نقش عراقي‎ها را بازي مي‎كرديم كه با همان تير‎ها كشته مي‎شوند چون بدن‌مان آماده‎تر بود و راحت‎تر انجام مي‎داديم. خيلي خوب بود، يادش به خير. فيلم‎ها با صبر و حوصله و فداكاري ساخته مي‎شد. ما كه مهره كوچكي بوديم در كنار آن دوستان، به هرحال خاطره‎‎هاي خيلي خوبي از دوران دفاع مقدس و سينماي دفاع مقدس داريم. الان هم دوستان هستند ولي فاصله بين ما افتاده و كمتر آن‎ها را مي‎بينم. 

 به‎نظر شما اين‎گونه فيلم‎ها نمي‎تواند دوباره مردم را جذب سينما كند؟ 

چراكه نه. دوستان بايد دوباره دور هم جمع شوند. الان ديگر تيمي به آن معنا كه با هم كار‎هاي دفاع مقدسي بكنند نيست. هركس به‎ سويي مي‎رود ديگر! 

نگران نبوديد كه در همين نقش‎ها كليشه شويد؟ 

‎‎ خب عوض آن همه كار زيبا و آن همه بسيجي بازي كردن، در دهه 70 ديگر شروع كردم به بازي كردن در نقش‎‎هاي منفي. رفتم سمت تلويزيون و از سينما فاصله گرفتم و به نوعي آن همه حضور يك‌پارچه، دل‎انگيز و مشابه فراموش شد. 

پشيمان هستيد كه مسير كارنامه خود را عوض كرديد؟ 

ببينيد من بازيگرم، هر نقشي را به من بدهند و جاي كار داشته باشد مي‎پذيرم اما بازي كردن در آثار دفاع مقدسي لذت ديگري دارد، به ‎نظرم اصلا كليشه نبود، فيلم‎ها مال مردم بود، مال بچه‎‎هاي جنگ بود، ما بايد حرمت مي‎گذاستيم چون مردم با فيلم‎ها ارتباط برقرار مي‎كردند. 

فيد‌بك‎‎هايي كه مردم يا رزمندگان در آن زمان به شما نشان مي‎دادند چگونه بود؟ 

خيلي خوب. اتوبوسي بود كه رزمندگان را به جبهه اعزام مي‎كرد. يكي از رزمندگان از اتوبوس پايين پريد و روبوسي كرد و برايم گفت كه من فيلم گذرگاه را در اهواز ديدم و مي‎گفت: «خيلي حال كرديم. يك‌بار در محاصره با دوستان در سنگر تنها بوديم و سنگرمان را آب گرفته بود ما هم شروع كرديم به تعريف صحنه‎‎هايي از فيلم گذرگاه براي هم و آن مدتي كه در محاصره بوديم با تعريف كردن گذرگاه خيلي اوقات خوبي داشتيم.» به هرحال سينماي دفاع مقدس در آن دوران براي خودش جذبه خاصي داشت. شما خودتان براي دوستان فيلم تعريف نمي‎كنيد؟ آن موقع هم همين‎طور بود. وقتي براي هم فيلم تعريف مي‎كرديم اصلا زمان را احساس نمي‎كرديم و ناگهان متوجه مي‎شديم دو سه ساعت گذشته است. اميدوارم اتفاقات خوبي در اين سينما بيفتد و به نوعي صنعتي بشود. يك بنده خدايي از من پرسيد دعاي شما چيست؟ گفتم اول و آخر كه سلامتي است ولي انشاله سينما صنعتي شود و بازيگري تعريف صنعتي داشته باشد. الحمداله سينماي ايران همه چيز دارد فقط صنعتي نيست. 

اگر الان به شما نقش بسيجي يا فرمانده زمان جنگ پيشنهاد بدهند تمايل داريد اجرا كنيد؟ 

‎بله. اتفاقا براي ماه آينده يك پيشنهادي در اين زمينه‎ها دارم. اكثر اين قبيل كار‎ها را قبول كرده‎ام. فقط تلويزيون ما را زياد مشغول كرد، از سينما دور شديم. 

از آن فضا فاصله گرفتيد؟ 

 بچه‎‎هاي دهه چهل شمسي جملگي در جنگ تعريف نشده‎اند، اما خود اين نسلي كه رفت و جنگيد و در مقابل دشمن ايستاد هنوز براي بچه‎‎هاي نسل امروز در سينما تعريف نشده‎اند.

پس خودتان هم از آن نسل هستيد و در جنگ بوديد؟ 

بودم عزير ولي تو ننويس. من 18 دوره مربي توپخانه در ارتش بودم. 

مي نويسم. اول گفت‎وگو طي كرديم بدون سانسور و بدون روتوش. 

خب بنويس اما نه بيشتر از اين‌چيزي كه الآن مي‎گويم. در اوايل جنگ بودم بالاخره بازيگر‎ها نمي‎توانند يك گوشه از مملكت خودشان يك سنگي را حتي كوچك بردارند بالاخره تو جنگ بوديم بعد از جنگ هم تو سينماي جنگ بوديم. مخلص مردم بوديم و يك گوشه كار را گرفتيم.

حرف آخر؟ 

يادمان نرود، سينما كار تيمي است، از كارگر صحنه كه روزي 5 تن بار جابه‎جا مي‎كند تا كسي كه عكس مي‎گيرد و هر فريم فيلم نتيجه زحمت يك گروه است. براي همين است كه در ‎ساز و كار صنعتي سينما بازيگر‎ها را لاي پنبه مي‎گذارند و مراقب‌شان هستند. هر عكسي در هر فيلمي ماحصل زحمت 13‎ـ‎14 ساعت كار است و همه عوامل هستند كه دست به دست هم مي‎دهند تا يك فيلم ساخته شود. ما فقط توي چشم هستيم چون عكس آخر را مي‎گيريم. دعاي من براي روزي است كه انشاالله همه بچه‎‎هاي سينما به حقشان برسند، از كارگر صحنه تا كارگردان و آرتيست 


نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها