کد خبر: ۳۹۷۷۹
زمان انتشار: ۱۲:۲۷     ۲۳ بهمن ۱۳۹۰
سید محمد رضا فیاضی
سرویس نقد رسانه 598/ گاهی باید نوشت. از کجا و از چه نمی دانم. فقط باید بنشینی و دق و دلی دردهایی که برای شنیدنشان شنونده ای نیست؛ سر قلم و کاغذ بیچاره ای خالی کنی که قرار است حکایتگر قصه پر غصه جدایی باشند. جدایی نسلی از نیستان هویتش. هجری که اگر مرد و زن از نفیر این ظلم و جفا، روز و شب بنالند؛ بازهم کفاف این مصیبت عظیم نخواهد بود!

کلاغ سیاه قصه ما، تا یادش هست شاهد جفایی بوده است که تاریخچه ای دارد شاید به قدمت فرزندان آدم. تاریخی که همواره خوی زالو صفتانه برخی انسان نمایان، آن را به سیاهی کشانده است. عده ای در برهه های مختلف زمانی و مکانی، خالصانه و بی ادعا، به فراخور دفاع و حفظ عقایدشان، جان و مال و هرچه دارند می دهند و عده ای کفتارگونه، هر لحظه در کمین اند تا فرصتی را مغتنم شمرند و منافع دنیوی و پوچشان را از آشفته بازار مشغولیت دیگران به چنگ آورند. دستان سیاه این منفعت پرستان، گاه از آستین احتکار و گران فروشی خارج می شود و گاه با پوسته ای جذاب و منورالفکرانه، خود را با نام هنر بر دیگران تحمیل می کند.

پیش از آغاز درخواست می کنم این مطلب را خارج از نگاه های مرسوم صفر و یکی و مطلق گرا بخوانید و قبل از قضاوت پیرامون واژه های احیانا نامطلوب و مصداق یابی هایی که در این روزگار مبدل به اصل و اساس شده اند؛ به ماهیت مطلب توجه فرمایید. 

همچنین لازم می دانم متذکر این نکته بشوم که به هیچ وجه منکر این مطلب نبوده و نیستم که در هر گروه و جمعیتی، استثاناهایی وجود دارند که وجود مبارک ایشان، آدمی را از قضاوت های کلی منع می کند. با این وجود سخن ما پیرامون وضعیت کلی و برآیند مجموعه ایست با نام سینما. بنابراین از محضر مبارک همه اساتیدی که مخاطب این نوشتار نیستند و به اجبار مشمول برخی واژگان عمومی می باشند عذرخواهی می کنم.

با این مقدمه ی تلخ به سراغ واقعه ای خواهیم رفت که به ناحق آن را بزرگ ترین رویداد فرهنگی کشور می خوانند حال آنکه این واقعه بیش از هرچیز، نمایاننده حاکمیت ضدفرهنگ ها بر فرهنگ هاست!

آری سخن از جشنواره ای است که تنها نام مقدس فجر را به یدک می کشد و اگر نبود این اسم و چند فیلمی که دست و پا شکسته سراغ برخی شعائر رفته اند و البته سانسورچی های ظاهر بین وزارتی که قرار است در راه اسلام ارشاد نماید! بی شک این گردهمایی هــــــــنرمندانه، دست کمی از فستیوال های آنچنانی نمی داشت؛ هرچند نشست های خبری روشن فکرمابانه ای که سرتاپای آنرا، نگاه های هرزه شبه مدرن فراگرفته است؛ نوید دهنده ی قرابت هرچه بیش تر به الگوهای مبتذل غربی است. اگرچه دعوت به فحشا امریست ناصواب اما جهت اطلاع بیش تر سری بزنید به گزارش های تصویری باشگاه خبرنگاران جوان از این رویداد فرهنگی!

بگذارید جدا از همه نظرات شخصی، مروری ماهیتی و البته مختصر داشته باشیم به مقوله ای با نام سینما. آنوقت شاید دلیل حرص و جوش های یک دانشجوی ترم آخری کمی مشخص شود!

سینما قبل از هرچیز یک هنر است. هنری که چه مقبول ما باشد و چه نباشد؛ جامعی است از سایر هنرها و هنر رسانه ایست برای رساندن فکر و عقیده.

سینما با توجه به ماهیت و ویژگی های خاص خود، چه از لحاظ قرابت مفهوم انتقال داده شده به مفهوم مد نظر سازنده و چه از نظر قدرت اثرگذاری بر مخاطب، یکی از قوی ترین ابزاهای رسانندگی افکار و عقاید به شمار می آید.

قصد شروع کردن یک بحث تئوریک و خشک را ندارم که این حرف ها جا و مکان خاص خودش را دارد اماخلاصه همه حرف ما در دو کلمه است. دو کلمه ای که دنیایی از حرف ها و مفاهیم در آن خوابیده است. هنـــــــــر متعهد. 

هنر چیست؟ تعهد به چه چیز؟ باز هم نه قصد پرداختن داریم و نه فرصتش را. 

خیلی خلاصه باید گفت؛ یک چاقوی تیز اگر دست جراحی حاذق باشد جان می دهد و اگر دست نابلدی مغرض باشد؛ جان می گیرد.

غرض اینکه، هنر در وضعیت ایده آل خود، بروز دهنده افکار، عقاید و دغدغه های یک ملت است. وضعیت ایده آلی که اولا هنرمند، خالصانه و بدون درنظر گرفتن مطامع شخصی، هنرش را در جهت حل معضلات جامعه به کار می گیرد که به صورت مختصر آن را قربه الی الله می نامند و ثانیا؛ هنرمند، نماینده ای مورد قبول از طرف مردم است و خود را تافته ای جدا بافته و قشری بالاتر از مردم نمی داند.  

در چنین شرایطی، می توان ادعا کرد جشنواره ای از ساخته های سینمایی، نمایاننده دغدغه های اصلی یک ملت است.

حال سوال اینجاست که ساختار جشنواره ای فجر نام، چقدر به دغدغه های اصلی توده جامعه نزدیک است؟ در طی 33 سالی که از انقلاب مردم گذشته است، این به اصطلاح هنرمندان، در قیاس با مردمی که برای حراست از کیان عقایدشان، از جان و مال و همه چیزشان گذشتند؛ در چه جایگاهی قرار دارند؟ آیا نه اینست که سایه سنگین منورالفکری و نگاه های شبه مدرن این افراد، موجب شده تا از حرکت با سیل خروشان ملت باز بمانند؟ وضعیت معیشتی، عقیدتی، فرهنگی و در یک کلام، دغدغه های ایشان تا چه حد به دغدغه های برآیند افراد جامعه ما نزدیک است؟ براستی دستاورد این هنر هفتم، مگر در موارد بسیار معدودی که این موارد هم ناشی از همراهی با آرمان ها و عقاید مردم بوده است، جز نق زدن های روشن فکرانه و رواج فساد و اباهه گرای، چیزی بوده است؟ هنرمندی که دغدغه های اصلی او را مدل اتوموبیل و لباس های آنچنانی و ژست های رسانه ای تشکیل می دهد؛ چگونه می تواند کلمه سنگین تعهد را متحمل شود؟ 

سینمای معناگرایی که دایره مخاطبانش از حیث تفهیم معنا، محدود و خلاصه شده در سازنده می شود؛ چه ارزشی برای جامعه ای خواهد داشت که سرشار از آرمان های مغفول است؟ سینماگران ما جز اینکه دردی بر دردهای این ملت اضافه کنند، نقشی در پیشبرد اهداف این کشور داشته اند؟ براستی چرا در قریب به اتفاق آثار هنری، سطح فکری سازندگان به مراتب پایین تر از جامعه است؟ نگاه سینماگران به سینما به عنوان ابزار قدرتی که مسئولیت آور است، تا چه میزان با نگاه رایج درآمدسازی این صنعت قابل جمع است؟ جایگاه عقاید مردم در میان خیل آثار مبتذل سینمایی کجاست؟ سینمایی که از بالا تا پایین، مملو از سیاست زدگی ها و بده بستان های جناحی است؛ چگونه توانایی نمایش واقع بینانه دغدغه های مردم را خواهد داشت؟

آیا مسئولان فرهنگی ما، تا به حال از خود پرسیده اند چرا بر خلاف عرصه های مختلف دانشگاهی و حوزوی، از علوم اسلامی و سیاسی گرفته تا علوم پیشرفته هسته ای؛ تا به حال یک سو قصد ساده هم به سردمداران عرصه سینما نشده است و برعکس نمونه های فراوانی بر تمجید و تحسین ایشان، توسط دشمنان قسم خورده این مملکت وجود دارد؟ براستی چه چیز موجب شده تا کعبه آمال بسیاری از سینماگران و بازیگران ما، تشبه بی چون و چرا به الگوهای مبتذل غربی باشد؟ در عرصه سینمای اجتماعی، موضوعات مطرح شده توسط سازندگان تا چه میزان به دغدغه های اصلی توده مردم نزدیک است؟  در جشنواره ای که نامش، وامدار فجر انقلابی اسلامی است؛ مفاهیم ارائه شده و خروجی نهایی ساخته ها، تا چه حد در راستای اهداف اولیه انقلاب اسلامی بوده است؟

 آیا صرف آوردن نام یکی از شعائر اسلامی، در سرتاسر آثاری که در آن هیچ جایی از تفکر دینی وجود ندارد؛ می تواند مسئولین فرهنگی ما را اغنا کند که این اثر، اثری است اسلامی و متعلق به سینمای دینی؟ آیا مسئولین فرهنگی ما از خود پرسیده اند چرا جای بسیاری از سینماگران برجسته، در جشنواره ای که قرار بوده مملو از آثار فرهیخته و در شان فرهنگ ایرانی اسلامی باشد؛ خالیست؟ چگونه است که مجوز اکران برخی فیلم ها تا روز اکران معلق می ماند و بسیاری از اهالی سینما؛ کار کردن روی آثاری که کوچک ترین رنگ و بویی از شعائر انقلابی و دینی داشته باشد را موجب نزول کلاس بندی کار خود دانسته و آنرا به معنای خودکشی هنری به حساب می آورند؟ نحوه تعاملات سردمداران فرهنگی با اهالی هنر، تا چه حد خارج از زد و بندهای سیاسی بوده است؟ چرا نمایش ضعیف ادا اطوارهای غربی، نشانه بلوغ و پختگی اثر است و پرداختن به مفاهیم عمیق دینی، به منزله ضعف هنری هنرمند محسوب می شود؟ براستی سه واژه امید، اخلاق و آگاهی، جایگاهی فراتر از یک شعار زیبا داشته اند؟

این ها و صدها سوال از این دست، نمونه ای از پرسش هایی است که برای هر مخاطبی که وقت خود را برای دیدن آثار جشنواره فجر صرف کرده به وجود می آید.

شاید پاسخ به این سوال ها را بیش از هرجا، باید در جدایی هنرمندان از توده مردم جستجو کرد و البته مراد ما از مردمی بودن هنرمند، نه در خوش و بش کردن ها و امضا دادن ها و عکس یادگاری گرفتن هاست؛ بلکه همراهی فکری و هم ذات پنداری در دغدغه هایی است که چه بخواهیم و چه نخواهیم با لوکس نشینی ها، تفکرات و ژست های الگو برداری شده از ناکجا آباد، قابل جمع نخواهد بود.

در سینمایی که درآمدسازی و شهرت طلبی جایگزین پیشبرد آرمان های یک ملت شود؛ چاقوی تیز سینما، جان عقاید نسل جوان را خواهد گرفت و کار به جایی می رسد که سینماگر، برای جلب توجه مخاطب، از هر وسیله ناصوابی استفاده کرده و به جای شرمساری از استعمال شوخی های جنسی و رکیک در ساخته اش؛ با وقاحت خود را انسانی رکیک و متعلق به سینمایی سخیف می داند! همین می شود که سرتاپای سینما و تلویزیونمان مملو از آثاری است با ماهیتی فکاهی و هزل گونه؛ که لودگی را به جای طنز به خورد مخاطب مسلمانی می دهد که قرار است مشمول و عباد الرحمنی باشد که هم عن الغو معرضون اند!

هنرمندی که غرق در دنیای خیالی و ساختگی خود باشد، به اجبار مغلوب روزمرگی ها شده و از رسالت اصلی خود باز می ماند. آنوقت است که جز ظواهری پیش پا افتاده از مسائل مورد علاقه مردم را نخواهد دید و مثلا بزرگ ترین معضل 8 سال دفاع مقدس را، رجوع یک آزاده به همسری می داند که پس از او مزدوج شده است و خود بخوانید حدیث مفصل از این مجمل!

و صد افسوس در جبهه ای که مملو از اشخاصی است که کوچک ترین ارتباطی با عقاید و دغدغه های مردم ندارند؛ آنان که داعیه مذهب داریشان گوش آدم و عالم را کر کرده است؛ برای ورود به این عرصه، دست به دامان استخاره و اما و اگر می شوند و حتی سخن گفتن در این باب را هم برنمی تابند و با کراهت تمام از آن رو بر می گردانند.

در پاسخ به این افراد باید گفت؛ با تمرکز بر وجه رسانه ای سینما و نگاهی فراتر از مرزهای جغرافیایی؛ نکته ای وجود دارد که بسیار کلی و قابل تامل است. با یک بررسی مختصر تاریخی درمی یابیم همواره زمین، شاهد نبرد جبهه حق و باطل بوده است؛ با این همه، ادعای جبهه حق اینست که در مقام استدلال و منطق، همواره غالب و پیروز است که البته ادعای به حقی است. اما متاسفانه این جبهه ؛ در چگونگی ایجاد فضای منطق و رساندن سخن، به مخاطبانی که ذهن آن ها آماج حملات شبهه ها و القاهای نادرست است؛ دارای ضعف اساسی می باشد.

به سخن دیگر نگرانی ما، مواجهه با افکار نادرست موجود در سینمای جهان نمی باشد. چراکه منطق غنی اسلامی به قدری دارای اصالت فکری و قوت منطقی است که هیچ شبهه و سوالی را بی پاسخ نمی گذارد اما؛ براستی در فضای کنونی جهان از حیث رسانه، که وسیله ایست برای انتقال فکر و القای نظر؛ وضعیت جبهه حق و باطل تا چه حد قابل قیاس است؟ نگرانی ما ناشی از ضعف تئوریک و نظری نیست بلکه ترسی است ناشی از قوت شبهه پراکنی حریف و ضعف رسانه ای ما.

در چنین فضایی که همّ و غم جبهه مقابل، در جداساختن نسل جوان از آرمان های گفتمان انقلاب خلاصه می شود؛ آیا جایی برای شک و تردید در ورود جدی و موثر جبهه حزب الله، به فضای سینما باقی خواهد ماند؟

در دورانی که آن را به حق عصر بیداری اسلامی می نامند، حضور رسانه ای ما تا چه میزان از مرحله شعار فراتر رفته است؟

آیا نه اینست که اگر بخواهیم دل خوش به وضعیت سینماگران فعلی و چشم به راه یکی دو سازنده ارزشگرا باشیم در این رقابت نفس گیر افکار و عقاید، عقب خواهیم ماند و همه تلاش خود را باید معطوف گاف های سینماگرانی از جنس خودشیفته ها کنیم که در بدیهی ترین اصول، دارای ضعف های اساسی اند.

مسئولین فرهنگی، تا چه میزان خارج از فضای پرکردن رزومه، قربه الی الله عمل می کنند و براستی میزان شناخت ایشان از مقوله های پیچیده عرصه فرهنگ تا چه حد است؟

با این همه، ماحصل این دردنامه، چه نتیجه ای را به ذهن متبادر می سازد؟ آیا می توان با یک نگاه سیاه و سفید بین مطلق، به علت وجود برخی مشکلات، درِ این جشنواره را هم مثل برخی جاهای دیگر! تخته کرد؟

به عقیده نگارنده همیشه ساده ترین کار ممکن، درست ترین نیست. چه کسی می تواند پتانسیل عظیم موجود در چنین جشنواره ای را انکار کند؟ در این نوشتار قصد ارائه راهکار عملی نداریم اما، غرض نگارنده از بیان چنین انتقاداتی، نخست تذکری بود به مسئولین و مخاطبانی که گاه در تاریکی روزمرگی ها، از توجه به رعایت بدیهی ترین اصول باز می مانند و ثانیا تلنگری است به جریان به اصطلاح خزب الله، تا شاید متوجه خلا حضورشان در صنعت سینما بشوند.

در پایان ضمن تشکر صمیمانه از همه عزیزانی که مظلومانه و البته با شجاعتی خاص در عرصه سینما فعالیتی قربه الی اللهی دارند؛ بسیار به جا می دانم که یادی کنیم از سید شهیدان اهل قلمی كه اين روزها در آشفته بازار بي فرهنگي ها و كج سليقگي هاي مثلا فرهنگي، جاي خالي اش بيش تر حس مي شود.

مرتضی ای که با دید جامعش، جوان مسلمان را در برابر هر پدیده مدرنی، محکوم و موظف به دو چیز می دانست. یا آنرا مستحل در فرهنگ غنی اسلامی کند و یا اینکه بر تمام وجوه آن غلبه یابد و البته خود نیز در راستای پیشبرد فرهنگ غنی اسلامی تا مرحله بذل جان در طریق محبوب پیش رفت.

راستی سید مرتضی؛

گفته بودي: ای شقایق های آتش گرفته! 

دل خونین ما شقایقی است که داغ شهادت شما را بر خود دارد. 

آیا آن روز نیز خواهد رسید که بلبلی دیگر در وصف ما سرود شهادت بسراید؟

و امروز؛ در وصف شهادتت؛ 

بلبل قلم، داغ می زند بر شقایق دل؛ تا سرودی از جنس خون بسراید؛

برای جای خالی ات! 

آه كه چقدر جایت خالیست...
نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:۲
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
ارسال نظرات
مریم الف
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
۲۲:۰۰ - ۲۳ بهمن ۱۳۹۰
۱
۰
برادر:دراین بازارمکاره،که به جفانامش راهنرنهاده اند،ظاهرافریادحقیقت خریداری ندارد.
پاسخ
محمد
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
۰۴:۱۵ - ۲۵ بهمن ۱۳۹۰
حقیقت، حقیقت است
نه با های عوض میشود
نه با هوی
جدیدترین اخبار پربازدید ها