کد خبر: ۴۳۰۲۸
زمان انتشار: ۱۱:۰۳     ۱۴ اسفند ۱۳۹۰
ولادیمیر پوتین مردی که به درستی تزار جدید کرملین نام گرفته است، بار دیگر در آستانه تصاحب مقام ریاست جمهوری است و سرنوشت روسیه در دوران ریاست جمهوری وی سئوالی است که ذهن اکثر کارشناسان را به خود مشغول کرده است.

به گزارش فارس، در غرب فقط شاید چند کارشناس بودند که با نام او آشنایی داشتند و اکثر روس‌ها هم شناختی از او نداشتند.

ولادیمیر اسپیردونویچ پوتین هفت اکتبر ۱۹۵۲ در لیننگراد (سن ‌پترزبورگ امروزی) به دنیا آمد.

پدربزرگش اسپیریدون آشپز شخصی لنین و استالین و پدر و مادرش کارگران یک کارخانه بودند.

در جوانی شیفته شخصیت افسرهای اطلاعاتی و امنیتی شوروی بود.

در دوران سربازی، به نیروی دریایی شوروی پیوست و به یک زیردریایی فرستاده شد. در لنینگراد به دانشگاه رفت و از رشته حقوق این دانشگاه فارغ‌ التحصیل شد که در همان زمان تحصیل نیز عضو «سازمان کمونیستی جوانان اتحاد جماهیر شوروی»بود.

*پوتین، ترکیبی از تربیت مسیحی و تعالیم کمونیستی

به خاطر علایق خود به مسائل اطلاعاتی و امنیتی، وارد (کا. گ‌. ب) کمیته امنیت دولتی شوروی شد.

پدر پوتین یک کمونیست واقعی بود و مادر او یک مسیحی ارتودوکس بود.

مادر پوتین مطمئن بود که فرزندش یک مسیحی ارتدوکس خواهد شد و به همین خاطر وی را در معرض آموزه ‌های مسیحی قرار می ‌داد. پدر ولادیمیر متوجه این مسئله شده بود اما این زمانی بود که نابینایی به سراغ وی آمد. در بیست و چهار سالگی دوره آموزشی (کا. گ.‌ ب) را تمام کرد.

در سی و یک سالگی ازدواج کرد و دو سال بعد صاحب دو دختر شد.

وی در سی و دو سالگی به سمت یکی از اعضای ارشد (کا. ‌گ. ‌ب) ارتقای مسئولیت یافت و یک سال بعد، سازمان اطلاعات و امنیت شوروی، وی را به آلمان شرقی فرستاد اما اتحاد دو آلمان در سال ۱۹۹۰، به لنینگراد بازگشت.

*مردی که به زبان پرولتاریا سخن می گوید

در سال ۱۹۹۱ در سال فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، از نهاد های امنیتی کناره ‌گیری کرد. بعد از فروپاشی شوروی همچنان در ساختار قدرت در دولت فدراسیون روسیه باقی ماند و در سال ۱۹۹۹ در ادارات مختلف اجرای وظیفه نمود و بعد از مدتی به کاخ ریاست جمهوری راه یافت و توانست اعتماد یلتسین را به خود جلب کند.

مردم روسیه خسته از دوران نا‌امن پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی  که با گسترش امواج جدایی‌ طلبی، جنگ در چچن و اقدامات گوناگون تروریستی مواجه شدند و در جریان گروگانگیری‌های خونبار در مسکو، بسلان، داغستان و . . . هر روز با اخبار هولناکی که امکان فروپاشی فدراسیون روسیه را برجسته می‌ساخت، رو به ‌رو بودند.

از همین رو  در روز ۲۶ مارس سال ۲۰۰۰ میلادی به فردی رای دادند که به زبان "پرولتاریا" سخن می‌راند.

*ولادیمیر پوتین در روسیه پس از 10 سال کماکان بی‌بدیل است

ولادیمیر پوتین هر چند پس از دو دوره ریاست جمهوری اکنون بیش از چهار سال است کلید کرملین را به دمیتری میدویدیف تحویل داده و به ‌عنوان نخست وزیر رسما شخص دوم در سیاست روسیه به حساب می‌آید، اما هم مردم روسیه و هم سیاستمداران غربی در او کماکان چهره‌ی قدرتمندترین مرد روسیه را می‌بینند.

با نواختن دوباره سرود ملی دوران اتحاد شوروی، پوتین تنها نمادها را زنده نکرد، بلکه با جان دادن به ساختارهای گذشته، با یک تیر دو نشان را نیز هدف قرار داد. پوتین در تصحیح خطای خصوصی‌سازی، از یک سو سرمایه‌داری دولتی را تقویت کرد و از سوی دیگر سر سرمایه‌داران نوخاسته با تمایلات سیاسی، همچون میشائیل خودوروفکسی را بر سنگ کوبید.

ولادیمیر پوتین در روسیه پس از 10 سال کماکان بی‌بدیل است و مرکز قدرت به حساب می‌آید.

 *حزب روسیه متحد جای حزب کمونیست را در شوروی را گرفته است

روسیه در سالهای ۲۰۱۲ دیگر اتحاد جماهیر شوروی اواخر سالهای ۱۹۷۰نیست: با وجود اینکه این دو نقاط اشتراک زیادی دارند. مثلا در جایی که «ساختار سلسه مراتبی عمودی» حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروی (PCUS) قدرت داشت، امروز حزب «روسیه متحد» ، به ریاست آقای ولادیمیر پوتین فعالیت دارد که حدود ۴۶ درصد از کارمندان دولت در رده های مختلف را در بر می گیرد.

دوما جای شورای عالی اتحاد جماهیر شوروی را گرفته ، که نمایندگان واجد شرایط آن از میان لیست احزاب و توسط کرملین انتخاب می شوند- احزابی که تحت کنترل کرملین نباشند، واجد شرایط محسوب نمی شوند.

*هر گونه اعتراض سرکوب می شود

هر گونه اعتراض سرکوب، و تلویزیون سانسور می شود. رای دادگاه ها عموما در جهت قدرت حاکم و برای آن مطلوب است. در اقتصاد، نظامی «نئو شوروی» برقرار است: در زمان لئونید برژنف ، هیدروکربن ها و مواد خام ۵۵ درصد از کل صادرات را به خود اختصاص می داد؛ میزان آن امروز ۸۰ درصد است. تعداد کارمندان دولت، کارکنان پلیس و سرویس های امنیتی افزایش یافته است در حالی که جمعیت از ۲۸۷ میلیون در زمان شوروی سابق به ۱۴۲ میلیون در زمان حال(فقط برای روسیه) رسیده است.

شرکت های بزرگ تحت کنترل دولت هستند. در سیاست خارجی ، فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، بنظر آقای پوتین «بزرگترین فاجعه ژئوپولیتیکی قرن بیستم» است.

*اقتصادی که به روی جهان باز است

با این همه روسیه امروز اساسا با اتحاد جماهیر شوروی متفاوت است. رژیم حاکم هرچند در بسیاری از زمینه ها به هیولایی تبدیل شده است، ولی بصورتی متناقض بر کشوری آزاد حکومت می کند. با اینکه روس ها امکانات زیادی برای بیرون رفتن از کشور ندارند، هر وقت که بخواهند می توانند آن را ترک کنند و هر زمان که بخواهند به آن بازگردند. بیش از پنج میلیون نفر از آنها در خارج از کشور زندگی می کنند، و این در حالی است که ملیت روسی خود را نیز حفظ کرده اند.

اقتصاد این کشور رو به جهان باز است (در سال ۲۰۰۹ ، حجم تجارت خارجی ۴۰.۷ درصد از تولید ناخالص داخلی را نشان می دهد، در حالی که این رقم ۱۸.۳ درصد برای ایالات متحده است).

*مدل پوتین موفق تر از مدل اتحاد جماهیر شوروی  عمل کرده است

فرهنگ و شبکه های اطلاع رسانی این کشور در خارج از مرزهای آن پخش می شوند. در این کشور روزنامه های غربی موجود است و شهرهای اصلی تلویزیون های خارجی را دریافت می کنند. بر خلاف چین ، روسیه اینترنت را فیلتر نمی کند. علیرغم قتل جنجالی چندین روزنامه نگار، بعضی روزنامه ها آشکارا به انتقاد از نظام سیاسی می پردازند. انجام هرگونه فعالیت تجاری آزاد است (در روسیه یک و نیم میلیون شرکت کوچک و متوسط وجود دارد).

هم اکنون شهروندان می توانند، صاحب آپارتمان و خانه شخصی خود شوند و یا مالک زمینی بدون هیچ گونه محدودیتی در مورد وسعت آن شوند. بانک های خصوصی و شرکت های صنعتی نیز پدیدار شده اند.

سیستم فعلی در نوع خود منحصر به فرد است. مخلوطی از « شبه شوروی» و « بدلی از غربی» موقعیتی را ایجاد کرده است که مورخ روسی الکسی میلر آن را چنین توصیف می کند: « در روسیه می توان خود را شخصا آزاد احساس کرد در حالی که این کشور عمیقا با استانداردهای دموکراسی ناسازگار است». در واقع مدل پوتین حداقل در دو جنبه به طور قطع موفق تر از مدل اتحاد جماهیر شوروی  عمل کرده است.

*افتخار پوتین

نظام شوروی در زمینه اجتماعی و اقتصادی، بر فقر و توریع کالاهای ضروری استوار بود. اصلاح طلبان پرستروئیکا و جوامع غربی که به اولین دولت دموکراتیک روسیه مشاوره می دادند عقیده داشتند که پایان فقر و دسترسی به مالکیت خصوصی مانع از بازگشت حکومت استبدادی می شود. اما در عمل این اتفاق نیفتاد. رشد اقتصادی در سالهای ۲۰۰۰ – در اثر شرایط مساعد جهانی – باعث ثروت اندوزی بسیاری از شهروندان شد که نتیجه آن وفاداری آنها به نظام حاکم بود. اقشار متوسط و بالا دریافتند که رژیم بقای وضعیت آنها را تضمین می کند. بدین ترتیب معامله ناگفته ای شکل گرفت: رفاه اقتصادی در برابر ثبات سیاسی.

پوتین، رئیس جمهور سابق و نخست وزیر فعلی، هنوز به این موضوع افتخار می کند، و آن را اساسی ترین خدمت خود به کشورش می داند.

*اوراسیا گرایی راهبرد اصلی پوتین در سیاست خارجی

زمانی که پوتین به ریاست جمهوری روسیه رسید با تفکیک حوزه‌ های راهبردی و غیر راهبردی، سیاست خارجی را در حوزه اول تعریف کرد و مدیریت آن را شخصاً در اختیار گرفت.

او با استفاده از اختیارات قانونی خود (مُصرح در قانون اساسی) در رأس هرم سلسله‌ مراتب تصمیم ‌سازی سیاست خارجی قرار گرفت و جایگاه، نقش و وظایف کنشگران سطوح پائین ‌تر این هرم از جمله احزاب را از طریق مقررات، ضوابط و شیوه ‌های رسمی و غیر رسمی بازتعریف کرد.

بر این اساس، پوتین گرایش شدید به رویکرد امنیتی راهبردی اوراسیاگرایی که ریشه در فرهنگ و ژئوپولتیک خاص روسیه دارد،  را در دستور کار خود قرار داد.

*چالش یا فرصت کدام یک در مقابل ایران است

گرچه این روند تا حدودی در دوران میدویدیف در روسیه تضعیف شد، اما به نظر می رسد با بازگشت پوتین در دوره ریاست جمهوری باز هم این رویکرد مور توجه این کشور قرار بگیرد.

حال، این سؤال مطرح است که برحسب پیوندهای استراتژیک بین تهران ـ مسکو، از دیدگاه علایق ژئوپلیتیکی ایران، بازگشت مجدد پوتین چه نوع فرصت‌ها و چالش‌های احتمالی را برای ایران می‌تواند به همراه داشته باشد؟ این موضوع  باید در چهارچوب نگرش ژئواستراتژیکی و ژئوپلیتیکی به رویکرد اوراسیاگرایی پوتین مورد ارزیابی و تحلیل قرار بگیرد.

*ایران گره‌گاه منافع استراتژیکی مستقیم روسیه ـ اوراسیاست

هرچند نمی‌توان انکار کرد پوتین نیز گاهی بنا به شرایط زمانی و بیشتر برای تمرکز قدرت در کرملین و تقویت ابتکار عمل روسیه در عرصه داخلی و خارجی موضع منفعلی در قبال غرب داشت، اما کاملاً بدیهی است اساس دکترین سیاست خارجی پوتین بر محوریت ملی‌گرایی و اوراسیاگرایی است. اصولاً در نگرش ژئواستراتژیکی، اوراسیاگرایی در طرف مقابل ائتلاف آتلانتیکی است.

اگر بر اساس آنچه که غرب ادعا دارد عراق برای اقتصاد و ژئوپلیتیک آن از اهمیت حیاتی برخوردار است، در نگرش ژئواستراتژیکی به اوراسیاگرایی، ایران گره‌گاه منافع استراتژیکی مستقیم روسیه ـ اوراسیاست. اتحاد ژئوپلیتیک با ایران قادر است آرزوی بسیاری از نسل‌های استراتژیست‌ روسیه، یعنی «ورود به آب‌های گرم» از طریق راه‌های صلح‌آمیز و دموکراتیک را تحقق بخشد. در دکترین اوراسیاگرایی پوتین، روسیه و ایران به‌عنوان هارتلند همگرایی اوراسیایی در مقابل ائتلاف آتلانتیکی مکمل ژئوپلیتیکی یکدیگرند.

*محور مسکو تهران بدیلی در مقابل ائتلاف آتلانتیکی

در این رویکرد کاملاً ژئواستراتژیکی که مدیریت توانمند آن حتی می‌تواند «کیش و مات» را برای ائتلاف آتلانتیکی در نظام ژئوپلیتیکی جهانی به همراه داشته باشد، در یک طرف آن، روسیه تکیه‌گاه استراتژیکی ایران در مقابل غرب محسوب می‌شود و در طرف مقابل، ایران بزرگ‌ترین نقطه ضعف آمریکا، رقیب سنتی روس‌ها در عرصه رقابت جهانی است.

محور «مسکو ـ تهران» خط اصلی و زیربنای ایدئولوژیکی همگرایی اوراسیایی در برابر ائتلاف آتلانتیکی محسوب می‌شود، هرچند دکترین اوراسیاگرایی پوتین در درجه نخست مستلزم ائتلاف روسیه ـ اوکراین می‌باشد، با این حال مشارکت استراتژیک روسیه با ایران شرط کافی آن به‌حساب می‌آید و این مسئله به طور حتم تاثیر خود را بر سیاست خارجی روسیه در مقابل ایران خواهد گذاشت.

نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها