کد خبر: ۴۴۹۷۱۶
زمان انتشار: ۰۸:۵۳     ۱۴ آذر ۱۳۹۷
در خصوص نحوه برخورد با پوشش‌های هنجارشکن همیشه بحث و اختلاف‌نظرهای زیادی وجود داشته است. این گزارش به بررسی طرحی فرهنگی می‌پردازد که در کنار کاهش تبعات برخوردهای انتظامی صرف، بیشترین خروجی را گرفته است.
به گزارش پایگاه 598، سال‌هاست پوشش‌های خارج از عرف بخشی از زنان و دختران کشورمان در محیط‌های عمومی در تبدیل به یک مساله شده است. مسأله‌ای که هرچه جلوتر آمده‌ایم هم ابعاد جدی‌تری پیدا کرده و هم راه‌حل‌های ارائه شده برای آن سردرگم‌تر شده است. از یک طرف قانون رسمی کشورمان می‌گوید زنان باید یک حد منطقی از پوشیده بودن را در سطح جامعه رعایت کنند و از طرف دیگر مبانی دینی ما نشان می‌دهد حکومت وظیفه دارد در خصوص سلامت اخلاقی جامعه تدبیر و برنامه‌ریزی داشته باشد. اما اینکه چه نوع تدبیری برای مواجهه با این مسأله، صحیح‌تر است همیشه محل بحث و اختلاف نظر بوده است. برخی می‌گویند باید مانند هر قانون‌شکنی دیگری، باید با پوشش‌های نامناسب برخوردی جزمی و انتظامی داشت و عده دیگر معتقدند بدپوششی یک مسأله فرهنگی است و راه‌حلی که برای آن در پیش گرفته می‌شود نیز باید فرهنگی باشد. اما برخوردهای صرفا انتظامی در این سال‌ها باعث شده آسیب‌های بیشتری برای این حوزه ایجاد شود.

در شیراز زمانی که برخورد با هنجارشکنان پوشش در طرح امنیت اجتماعی در دستور کار قرار می‌گیرد، توسط جمعی از زنان فعال این شهر و با یک نگاه منطقی و مدبرانه، طرحی تنظیم می‌شود که نه تنها آسیب‌های برخورد انتظامی با افرادی با پوشش نامناسب به حداقل میزان ممکن برسد بلکه درهای جدیدی را به روی زندگی این افراد باز کند. با خانم دکتر مریم اردبیلی که در آن سال مدیریت اجرای این طرح را برعهده داشت، در این خصوص به گفت و گو نشستیم.

اولین قدم، انجام مطالعه برای شناخت بیشتر افراد با پوشش نامناسب

در بازه‌ای در قالب طرح امنیت اجتماعی قرار شد با هنجارشکنان پوشش برخورد شود؛ خیلی برای ما نگرانی ایجاد شد ازین جهت که نکند این برخوردها آسیب‌هایش بیشتر از منافع آن باشد و مشکلاتی ایجاد کند. به هر حال این یک مسأله فرهنگی است و ضابطین اگر بخواهند مثل قاچاق مواد مخدر و مواردی ازین دست با آن برخورد کنند، قاعدتا پیامدش نتایج مثبتی نخواهد بود. اول با کمک گرفتن از چند متخصص جامعه‌شناسی و روانشناسی اجتماعی، یک مطالعه در سطح شهر شیراز انجام دادیم. پرسشنامه‌ای 200 سوالی تنظیم شد و در یک بازه زمانی مشخص به روشی نامحسوس در اختیار دختران و زنانی قرار گرفت که پوشش‌هایشان از حد مرسوم عرف، از نظر هنجارشکنی فراتر بود. با تحلیل نتایح این پرسشنامه یک سری ویژگی‌هایی را پیدا کردیم که به شکل معناداری در این افراد متفاوت بود. مثلا میزان ساعات مطالعه، کارهایی که اغلب وقت خود را با آن سپری می کردند، مرجع‌هایی که اطلاعات خود را از آن دریافت می‌کردند و ویژگی‌های شخصیتی و فکری ازین دست.

فقط افرادی که قانون پوشش را نقض کردند هدف ما بودند

بعد از آن طرحی نوشتیم تحت عنوان "آفاق" با این سمت و سو که برای افرادی که توسط نیروی انتظامی دستگیر می‌شوند کارگاه‌هایی را برگزار کنیم. طرح را با فرماندهی نیروی انتظامی استان فارس مطرح کردیم؛ اول خیلی مقاومت کردند چون مدل کار کشوری آنان شکل دیگری بود. ولی در نهایت با رفت‌ و آمدها و پیگیری‌ها پذیرفتند اگر در شرایط کاری آنان دشواری ایجاد نکند، همکاری کنند. طرح امنیت اخلاقی سیزده بند داشت که انواع مختلفی از جرم در آن گنجانده شده بود. ما گفتیم فقط کسانی را که صرفا از نظر شما مشکل هنجارشکنی پوشش داشته‌اند را تفکیک کرده و با یک معرفی‌نامه از فضای نیروی انتظامی خارج شوند و به ما در یکی از کانون‌های فرهنگی استانداری مراجعه کنند. و بعد با پیگیری‌های زیاد قرار بر این شد که بعد از گذراندن دوره ما و و ارائه گواهی که بعد از اتمام دوره به آن‌ها می‌دهیم، هنجارشکنی پوشش در سوابق انتظامی آنان ثبت نشود. این را تأکید کنم که ما خیلی اصرار و دقت داشتیم که تنها کسانی به ما ارجاع داده شوند که فقط در پوشش، قانون را شکسته بودند و قانون شکنی یا جرم دیگری نداشته‌اند.

تنها یک استاد توانست استقامت کند

ازین جا ببعد قسمت سخت ماجرا بود؛ یک محتوایی تدوین شد؛ براساس مطالعه‌ای که انجام شده بود، اجمالا می‌دانستیم چه سرفصل‌هایی می‌خواهیم به آنان گفته شود ولی اساتیدی که بتوانند این مباحث را به این گروه با ویژگی‌های خاص ارائه بدهند، مسأله مهم بود. انتخاب این اساتید کار بسیار مشکلی بود؛ در طی دوره اجرای طرح، حدود 28 استاد عوض کردیم؛ اساتید درجه‌یک روانشناسی، جامعه‌شناسی و رشته‌های مختلف که تازه از ابتدای کار با ما همراه بودند و موافقت می‌کردند بیایند با این افراد کار کنند. وقتی می‌آمدند با شرایط بسیار خاصی روبرو می‌شدند. جلسه اولی که وارد می‌شدند با حالت خاصی از پرخاشگری و گستاخی و حتی بی‌ادبی مواجه می‌شدند؛ تمام موضع و ناراحتی که نسبت به طرح امنیت اجتماعی داشتند را نسبت به استادی که در کلاس بود، ابراز می‌کردند و خیلی فشار سنگینی وارد می‌آوردند. حتی ما برای کم شدن این فشار، مدل‌های مختلفی کار کردیم؛ یک بار آمدیم در سه هفته متوالی پنج‌شنبه‌ها برگزار کردیم، بعد دیدیم برای بعضی از آن‌ها مقداری دشوار می‌شود چون مثلا فرض کنید بالاخره این کارت شناسایی او در نیروی انتظامی می‌ماند و شاید کاری داشت مثل سفر و برنامه و ... یک مقداری برای آنان مشکل ایجاد می‌شود.

بخاطر این شرایط ویژه، اساتید مختلفی که می‌آمدند، یکی‌یکی ما را رها می‌کردند و در این عرصه تنها می‌گذاشتند. اما به همین واسطه موضوعات مختلفی برای شرکت‌کنندگان در کارگاه مطرح می‌شد؛ یعنی هر کدام تلنگری زده بودند. یک عده در مباحث روانشناسی، یک عده جامعه‌شناسی و به همین ترتیب رویکردهای مختلفی تلاش شده بود. مثلا حتی یک مقطعی یک مشاوره فردی با برخی از آنان انجام می‌دادیم که موردهای سخت‌تری بودند و برخی مشکلات فردی داشتند. برای اینکه بتوانیم یک مقدار شخصی‌سازی‌تر شده با آنان برخورد شود. در نهایت تنها استادی که استقامت کرد و همراه ما ماند خانم رزا خورشیدی بود.

چرا تا الان کسی این حرف‌ها را به ما نگفته است؟

 با وجود تمام دشواری‌های این کار که واقعا بسیار سخت بود، ایشان ماند و دوره‌ها شکل و شمایلی به خودش گرفت. مثلا فرض کنید اگر این‌ها هفته‌ای با 30-40 برخورد می‌کردند و به ما ارجاع می‌دادند، ما طی آخر هفته دو کارگاه برای آنان برگزار کرده بودیم و این‌ها گواهی را می‌بردند و مسئله حل می‌شد. اما اصل ماجرا خروجی ویژه و مثال زدنی این کارگاه‌ها بود. خانم خورشیدی یک تیزهوشی به خرج داد و رویکردش را متناسب با شرایط روحیه‌ای آنان تغییر داد. به این شکل که ابتدای جلسه یک تلنگر به افراد وارد می‌شد با این سمت و سو که جور دیگری نیز می‌توان به موضوعات نگاه کرد. تلنگری که نه ارتباطی به عفاف و حجاب داشت و نه از سنخ مسائل دینی یا مرتبط با بحث قوانین بود. کاملا عام و بعنوان مثال به بحث گذاشتن تصاویری مشابه تست هوش یا خطای بصری یا چیزی شبیه به آن. با این هدف که به افراد این تلنگر را بزنند که شاید در مورد موضوعات مختلف تا الان نگاه اشتباهی داشته‌اند. بعد از آن بحث‌های مربوط به اینکه آیا هویت بالغ پیدا کرده‌ایم یا نه؛ در دسته مباحث مربوط به روانشناسی رشد. خب افراد همگی در این بخش خلأهایی در خورد پیدا می‌کردند. این مقدار بار را از فضای فراکنی که مدام بخواهند یک نفر دیگر را مقصر این قضیه بدانند به فضای مشکلات و چالش‌های درونی خود افراد می‌برد. اصلا وارد بحث پوشش و عفاف هم نمی‌شد.

 بعد از آن بحث‌های دیگر مثل هویت، قانون و نقش آن در زندگی اجتماعی و مباحث دیگر. همه این‌ها مطرح می‌شد و در نهایت عمده افرادی که این دوره را می‌گذراند، در پایان سوال جدی‌شان این بود که «چرا تا الان کسی این حرف‌ها را به ما نگفته است؟» یعنی دختران جوانی که  بدون احتساب مدت دانشگاه، به هر حال 12 سال در سیستم آموزش و پرورش ما بودند و تمام این سال‌ها رسانه ملی برای آنان برنامه اجرا می‌کند و در هر حال از نظر خود ما در سیستم خیلی به آن‌ها اطلاعات مذهبی و دینی و هویتی می‌دهیم، اولین سوال‌شان این بود که چرا تا الان کسی این مباحث را به ما نگفته است و چقدر دیر این‌ها را فهمیدیم ، و چقدر عمر از دست داده‌ایم. یعنی با آن روحیه ابتدای کارگاه که کاملا نسبت به پذیرش هر آموزشی موضع داشتند رسیدند به این مطالبه! بعد این‌ها می‌رفتند و طبیعتا دیگر کاری با آنان نداشتیم. برخی از آنان سعی می‌کردند ارتباط با خانم خورشیدی را ادامه دهند و مشاوره گرفتن را ادامه دهند. ولی ما پیگیری خاصی نکردیم

برای نیروهای ضابط کلاس برگزار کردیم

مسئولین نیروی انتظامی خیلی به این طرح باور نداشتند و این میان چالش‌های بسیار زیادی پیش آمد. مثلا بعد از شش ماه آمدند گفتند این طرح شما به چه درد می‌خورد؟ مشکل بدحجابی شیراز که حل نشد! که می‌گفتیم این طرح‌ها که مشکل را نمی‌تواند حل کند؛ آن هم 6 ماهه! که بعد می‌رفتند طرح‌های ضربتی جدید تعریف می‌کردند که مشکل حجاب شیراز را یک هفته‌ای حل کنند. که این قبیل برخوردها و برنامه‌ها انرژی خیلی زیادی از ما می‌برد. یک بخش دیگر این بود که ما متوجه شدیم چالش‌هایی در برخورد پلیس با این‌ دسته از افراد وجود دارد؛ برخوردهایی که موقع دستگیری اتفاق می‌افتاد که البته یک بخشی را لاجرم شما حق می‌دادید؛ یعنی یک بخشی تدبیرها و ترفندهای این‌ها بود برای اینکه بتوانند شرایط را مدیریت کنند اما برخوردهای اشتباهی هم صورت می‌گرفت و در کل یک وحدت رویه‌ای وجود نداشت. در واقع یک نوع اشراف جامعه‌شناختی و روانشناختی در افراد و نیروهای ضابط وجود نداشت. با یک سختی تمام نیروهای ضابط را آوردیم و برایشان کلاس برگزار کردیم. یک سری ویژگی‌ها و نکات و الزامات کارشان را گفتیم. البته نمی‌خواهم بگویم صددرصد جواب داد اما یک درصدی نوع برخورد آنان بهبود پیدا کرد.

گزارشی که نگاه‌ها را تغییر داد

ما کار را داشتیم ادامه می‌دادیم و بیشتر هم بازخوردهای منفی از این سمت و آن سمت که چرا کار جواب نمی‌دهد تا اینکه نیروی انتظامی یک گزارشی به ما داد که خروجی طرح را بسیار مثبت نشان می‌داد. بعد از یک سال و نیم بود که به ما گفتند ما این افرادی که در خیابان بعنوان هنجارشکن برخورد می‌کنیم، همیشه یک سری چهره‌های مشخصی هستند. یعنی فردی که ما امروز بعنوان هنجارشکن پوشش با او برخورد می‌کنیم و مثلا جریمه را می‌دهد و می‌رود، انتظار داریم سه ماه دیگر هم با او در یکی از مراکز ما برخورد کنیم. یعنی این افراد بسیار تکرار شونده هستند. در این گزارش به ما گفتند در بین این افرادی که طرح آفاق را گذراندند، تکرار جرم هنجارشکنی پوشش بسیار نادر دیده شد. یعنی در چندصدنفری که کارگاه‌ها را گذرانده بودند، تنها دو سه مورد تکرا شده بود که آن هم فرد، جرم‌های پیچیده‌تری داشته‌است. و این تازه جلب نظر نیروی انتظامی را کرد. یعنی گفتند ما تازه می‌بینیم جرمی که همیشه تکرارشونده بوده، تکرار نمی‌شود.

این طرح زندگی ما را متحول کرد

اینطور بود که پایان سال دوم یا سوم طرح آفاق بود که ما به این فکر افتادیم که به کسانی که شماره موبایلشان را داشتیم، پیامک  بزنیم و دعوت‌شان کنیم به شرکت در یک جشن در پارک بانوان. تعداد زیادی از آنان آمدند و جالب بود که با چه شور و شوقی هم حضور پیدا کردند.  بعد از چند سال نمیخواهم بگویم چادر سر کرده بودند اما اول اینکه همگی پوشش بسیار معقول‌تری داشتند و ثانیا که خیلی تشکر می‌کردند و حتی بعضی از آنان خودشان آمدند پشت بلندگو و داوطلبانه می‌آمدند می‌گفتند از آن روزی که طرح آفاق را گذراندیم چه تغییراتی در زندگی ما اتفاق افتاد. مثلا طرف که 24 ساعت در خیابان‌ها پلاس بود و تمام فکر و ذکرش مد و آرایش و این‌ها بود، تمام این‌ها را رها کرده بود و رفته بود تحصیلاتش را ادامه داده بود، یکی دیگر هنری یاد گرفته بود. یکی دیگر ازدواج کرده بود. یعنی سبک زندگی خیلی از آن‌ها عوض شده بود. نمی‌توانیم بگوییم صددرصد ولی بالاخره با ضریب قابل توجهی، تغییراتی مثبت  برای آنان اتفاق افتاده بود و چقدر با اشتیاق راجع به استادشان که خانم خورشیدی بود و تمام ماجرای پیرامون آن صحبت می کردند.

در برخوردهای جزمی با پدیده بدپوششی، بیشترین فشار متوجه زنان متدین می‌شود

این قبیل طرح‌ها در استمرار طولانی مدت جواب می‌دهد. بیشتر سیاستگذاران فرهنگی در دنیا می‌گویند ما یک سیاست فرهنگی که مطمئنیم درست است را با جدیت اجرایی می‌کنیم و بعد از بیست سال تازه یک تغییرنگرشی را در جامعه می‌بینیم اتفاق می‌افتد. پس یکی این است که باید زمان داد. موضوع مهم دیگر اینکه حداقل کاری که آفاق کرد این بود که جلوی آسیب‌های برخورد صرفا انتظامی  را گرفت. یک پژوهشی یکی از اساتید خانم جامعه شناسی دانشگاه تهران انجام داد. ایشان با مصاحبه‌های عمیق کیفی پژوهشی کرد که متوجه شد گشت ارشاد و این طرح برخورد با هنجارشکنان پوشش، عمده فشاری که می‌آورد روی قشر خانم‌های با پوشش کامل است. یعنی بیشترین کسی که از طرح گشت ارشاد آسیب می‌بیند و فشار را در سطح جامعه تحمل می کند، خانم‌های متدینی هستند که در جامعه حضور دارند. چون خانم‌هایی که با حجاب کامل حضور دارند، این‌ها بیشتر از همه وقتی که گشت ارشاد سفت و سخت می‌شود و سخت‌گیری‌ها بیشتر می‌شود، این‌ها بیشتر طرد می‌شوند و منزوی می‌شوند وتحت فشار قرار می‌گیرند. موقعی که خانم دکتر جناب نتایح پژوهش را ارائه می‌دادند، آقایان مدیری که در جلسه حضور داشتند در بحث عفاف و حجاب واقعا باورشان نمی‌شد.

طرح آفاق دو کار اساسی را انجام داد

این طرح در حالت حداقل، آن سختی و تند و تیزی برخوردهای گشت ارشاد را گرفت. در واقع برخورد با یک جرم فرهنگی نباید انتظامی باشد، باید واقعا الزامات فرهنگی آن دیده شود و آفاق یک فیلتر فرهنگی بود بر سر راه برخورد انتظامی صرف با پدیده فرهنگی و در نتیجه آسیب هایش را کم می‌کرد. شما ببینید وقتی با کسی با برخوردی اشتباه از سمت گشت ارشاد مواجه می‌شود، علاوه بر خودش که دیدگاه و نگرشی منفی نسبت به حاکمیت پیدا می‌کند، خیلی‌هایشان خانواده‌هایشان نیز ممکن است با او همراه شوند و دلسوزی می‌کنند و طوری می‌شود که به ازای هر برخورد، انگار که یک خانواده دشمن می‌شود با کل نظام. ولی وقتی شما یک فیلتر می‌گذارید و فرد متحول می‌شود و تغییر مثبت پیدا می کند اولا که آن اتفاق نمی‌افتد که یک عده را از کل نظام اسلامی دور کنید و هم اینکه برخی تغییرات مثبتی را تجربه می‌کنند.

این طرح برای ما خیلی آموزنده بود و ما را یک مقدار از نزدیک‌تر با این پدیده مواجه کرد. در واقع سال های بعد در تحلیل‌هایی که مثلا در رابطه با علت‌های پدیده بدحجابی ارائده می‌دادیم،چون در طرح آفاق از نزدیک با چند هزار نفر از افراد ارتباط داشتیم، نگاه ما را بسیار تغییر داد و نکات زیادی را یاد گرفتیم.

برخورد کریمانه با افراد، بسیار مهم است

 بحث مهم دیگر اینکه این دوره متناسب با دستور موکد اسلام برای حفظ کرامت افراد بود. یک علت بدحجابی و هنجارشکنی پوشش در زنان ما واقعا مسائل کرامتی است؛ زن آنجور که باید نمیتواند با عقلانیت و با شخصیت خودش در جامعه بروز پیدا کند، احساس عزت و کرامت نمی‌کند و این سبب می‌شود به ابراز وجود از طریق شکل خاصی از پوشش روی بیاورد. خب وقتی ما با برخوردمان با این فردی که خودش کرامت نفسش آسیب دیده، دوباره به این کرامت و عزت نفسش ضربه می‌زنیم او را به قهقرا سوق می‌دهیم. اما وقتی ما با این آدم کریمانه برخورد کنیم، قطعا یک قدم رو به جلو است و با این قضیه دینی‌تر برخورد کرده‌ایم. 

سخت‌ترین و منحصربفردترین تجربه ما بود

در این شکل برخورد با پدیده بدپوششی، تجربه درجه اولی بود آن هم طی همکاری با نیروی انتظامی که خودش کارها را سخت می کرد؛ مثلا ما طرح‌هایی که برای دختران جدیدالورود به دانشگاه یا برای دختران دبیرستانی می‌گذاشتیم،  بدون این نگرانی‌ها و استرس‌ها و فشارها وارد می‌شدیم و خیلی بهتر می تونستیم جواب بگیریم اما طرح آفاق تقریبا سخت‌ترین طرح ما بود. خداوند به خانم خورشیدی عمر بدهد که خیلی در این قضیه کمک کرد.

متاسفانه با اینکه اعتباری برای این طرح اختصاص داده بودیم. اما روزی که از استانداری رفتم فردا صبحش تماس گرفتند و به ما گفتند دیگر کسی را ارجاع ندادند. یعنی حتی یک روز هم بیشتر، این کار ادامه پیدا نکرد و با رفتن من کاملا متوقف شد.

* فارس/ سیده راضیه حسینی

نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۱
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها