کد خبر: ۴۷۷۹۳۲
زمان انتشار: ۱۳:۲۷     ۰۱ مهر ۱۳۹۹
بازنشر/ یادداشت دکتر بهداروند پیرامون چرایی و چگونگی پذیرش قطعنامه ۵۹۸:
در پاسخ احتمال اول باید گفت که شواهد و آمارهای عینی نشان دهنده این است که مردم نه تنها از جنگ خسته نشده بودند بلکه بعد از پذیرش صلح در حمله سراسری نظامیان بعث عراق و همچنین حملات منافقین کوردل با شدت و کثرت بیشتری در یک اعزام بی‌سابقه در کاروان 300 هزارنفری به جبهه‌ها روی آوردند.
پایگاه 598 - حجت الاسلام دکتر محمد مهدی بهداروند/ بی‌تردید امروزه نظام مبارک جمهوری اسلامی ایران به عنوان یک جاذبه  قوی اجتماعی و انسانی، در شرایطی پا به عرصه وجود و ظهور گذاشته است که نظام استکبار، با حیله تقدس علم و تکنولوژی و دغل بازیهای سیاسی تحت عنوان «نظم نوین جهانی» و تمدن ابلیسی اش، شعار «انما نحن مصلحون» را سرداده است، اصلاح در صحنه سیاسی تحت عنوان وحدت رویه اداره ملل جهان براساس دمکراسی پوشالی و در صحنه فرهنگی، سازمان دادن کلمه باطل و یا اعتبارات فرهنگی به وسیله وحدت رویه دانشگاهها در رسیدن به اهداف و تئوریها و در حقیقت تحقق پیش فرضهای اولیه خود چه از لحاظ کیفی و چه کمی، و در صحنه اقتصاد نیزبه حکومت حدود 6 هزار میلیارد دلار آمریکا بر بازارهای ممالک دنیا و کنترل اقتصادی از طریق ضوابط و قوانین بین المللی بانکی توصیف می‌گردد و با شعار لذت جویی دائم التزائد شیطانی ازمغزهای فاسد باصطلاح هنرمندان، در سینماها و تئاترها... اهواء عمومی و شهوات ملتها را سازمان می‌دهند.

از سوی دیگر با شعار حقوق بشر از حلقوم خونخواران سازمان ملل نه تنها داعیه حل و فصل دعاوی سیاسی و مالی ملتها را دارند، که ارتقاء وجدان عمومی را تنها در گرو رهبری جهانی قابل تحقق می‌شمارند. و در امور تربیتی وپروشی به جنگ با اصالتهای مذهبی و در باب ازدواج واحترام و تقدس،شالوده نهاد اجتماعی ملل اسلامی را تشویق به تبعیت از کیفیت آداب و زندگی فرنگی و شهرنشینی می‌نمایند.

آداب و رسوم و کلیه قواعد در همه روابط و زوایای زندگی، غلها و زنجیرهایی است که کفر بین المللی و شیطان بزرگ به وسیله متفکران درباری خود، ملل و نحل را به بند کشیده است.

و اما مردم ما باید بدانند که این روزها نیز همانند روزهای جنگ روز امتحان الهی است، روز مقابله با دسیسه‌های فرهنگی استکبار است. روز پرخاش علیه کسانی است که با اسلام کینه دیرینه دارند. هنوز هم صدای مظلومیت حسین(ع) از صحرای کربلا به گوش می‌رسد و مسلمین جهان را در مقابله با کفر به کمک می‌خواهد. هر روز ما روز احقاق حق است، روز خونخواهی است، روز عاشورا است و هر روز، کفر بین الملل با حیله و حربه ای تازه به مقابله با پرچم توحید برخاسته است. یک روز با حمله نظامی قصد نابودی اسلامی را دارد و روز دیگر با حملات ایدئولوژیکی در قالب جاذبه‌ها و کشش‌های مادی و تکنولوژیکی، و چه زیبا فرمود آن وارسته راحل، امام عزیز(ره):

... انتظار آنکه جهانخواران ما را یاری کنند بی‌حاصل است ... و اما اینک معتقدیم که بقاء و حیات نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران در گرو یک مبارزه بی‌امان در صحنه بین المللی جهانی است که بتوان توسعه قدرت اسلام را در مرکزیت ومحوریت سازمان امم اسلامی در حج ابراهیمی به نمایش گذاشت.

بالا رفتن قدرت اسلام، صرفاً در درگیری با نظام استکبار جهانی ممکن و میسر است و همین امر است که محور هماهنگی و تنظیم امور مسلمین می‌باشد و همین امر نیز ضامن بقاء و جاودانگی سیاست نه شرقی، نه غربی است.


ـ علت پذیرش صلح (قطعنامه 598)

در اینجا لازم است پیرامون علل پذیرش صلح و تحلیلهای پیرامون در این باب قدری دقت شود.

آنگونه که امام عزیز بعداز بیان قطعنامه فرمودند:

پذیرش قطعنامه هیچگاه به منزله آشتی کردن با کفار و هم جهتی با آنها و پذیرش روش و منش اجتماعی آنها نیست بلکه ملت اسلامی ایران باید هوشیاتر و بیدارتر از گذشته مواظب دسیسه‌ها و نیرنگ‌های دشمنان قسم خورده اسلام باشند و هیچگاه دست از آماده سازی و جهاد خود در مقابله با کفار برندارند.

با توجه به این مطلب سیاستهای کلی نظام که مقابله با توسعه خواهی و فزون طلبی  کفار است از کلام امام به خوبی روشن و واضح است.

براستی علت پذیرش صلح چه بود؟ چرا جمهوری اسلامی ایران حکمیت سازمان ملل را در امر صلح پذیرفت؟

1 ـ آیا مردم از جنگیدن خسته شده بودند؟

2 ـ آیا می‌توان این امر را به خیانت مسئولین مورد اعتماد حضرت امام نسبت داد؟

3 ـ آیا صرفاً‌ بحرانهای مالی و اقتصادی نظام عامل پذیرش صلح بود؟

4 ـ آیا نظامیان با ارائه نامه خود عامل مهمی در این روند بودند؟

حجت الاسلام و المسلمین هاشمی در مورد مقدمات قبول قطعنامه 598 می‌گوید: پس از شیمیایی زدن در حلبچه به تهران رفتیم و با حاج احمد آقا و مهندس موسوی در این خصوص بحث‌های زیادی کردیم، و قرار شد در بخش سیاسی دکتر ولایتی وزیر خارجه وقت برای چانه زنی و قبولاندن شرایط ایران در سازمان ملل وارد شوند و به امام نیز شرایط کشور و جبهه‌ها را کاملا توضیح دهیم.

من به آقای محسن رضایی فرمانده سپاه در آن دوران گفتم که لیست امکانات مورد نیاز خود را برای عملیات‌های بعدی تهیه کند که منجر به آن نامه معروف آقای رضایی شد. البته گاهی گفته می‌شود جریان منتهی به نوشتن نامه توسط آقای رضایی، ترفند بوده است، اما این موضوع صحیح نیست.

پس از مکتوب کردن نیازهای جنگ توسط آقای رضایی من و ۵ نفر دیگر تاکید کردیم که با شرایط فعلی تامین نیازهای کشور و جنگ قابل تحقق نیست و باید قطعنامه را بپذیریم که امام این موضوع را پذیرفتند.



البته در ابتدا برای امام سخت بود که قطعنامه را بپذیرد و گزارش‌هایی که به ایشان می‌رسید نیز واقع‌گرایانه اما کمی امیدوارکننده‌تر بود و در آن زمان امام یک جمله‌ای گفتند که من تا به حال آن را جایی نگفته‌ام و اکنون نیز نمی‌گویم. در آن جلسه من به امام پیشنهاد کردم که شخصا پذیرش قطعنامه را اعلام کنم و سپس شما من را محاکمه کنید که امام گفتند این حالت قابل اجرا نیست.


در آن دوران من دیگر مطمئن بودم که نباید جنگ را ادامه دهیم و به امام نیز گفتم که با وجود این همه کشته، اسیر، ویرانی و بدهی برای صدام او بعد از جنگ مشکلات زیادی پیدا خواهد کرد که امام نیز گفتند همه مسئولین و شخصیت‌های مهم کشور را دعوت کرده و آنها را در مورد پذیرش آتش‌بس توجیه کنید.

برای بررسی موضوع قطع نامه 598 در آن زمان آیت‌الله خامنه‌ای از همه افراد فوق‌الذکر دعوت کردند، ولی حاج احمد آقا به ما خبر دادند که شخص امام با توجه به اهمیت موضوع می‌خواهند پذیرش قطعنامه را اعلام کنند و اگر کس دیگری آن را اعلام کند، اختلاف ایجاد می‌شود.

با اینکه امام تصمیم به اعلان پذیرش قطعنامه را گرفتند، اما باز هم برخی آقایان در جلسه مسئولان به خاطر این تصمیم امام گریه کردند، اما من همواره خدا را شکر می‌کنم که در بهترین فرصت جنگ را پایان دادیم.[1]

دکتر محسن رضایی فرمانده سپاه در دوران دفاع مقدس در تحلیل پذیرش قطعنامه 598 معتقد است: در اواخر تير ماه جمهوري اسلامی‌قطعنامه 598 پذيرفت، آن هم باز دليلش روشن بود. دليل پذيرش قطعنامه 598 همان پيش‌بيني يك سال پيش بود كه وضع جبهه‌هاي جنگ به زودي تغيير خواهد كرد. اتفاق هم افتاد و همه هم ديدند؛ بنابراين، مسئولان كشور خدمت امام رفتند و از ايشان تقاضا كردند كه شما قطعنامه 598 را بپذيريد، اما امام زير بار نمي‌رفت. از اوايل تير ماه تا پايان تير ماه، حوادث ديگري رخ داد و ارتش عراق تمام نقاط مرز را گرفت و امام پس از اين‌كه نامه مسئولان كشور و نامه‌هاي فرماندهان سپاه و ارتش را ديدند، به ويژه نامه فرمانده سپاه را. همه اينها را كنار هم گذاشتند و فرمودند: من تصميم مي‌گيرم قطعنامه 598 را بپذيرم.[2]

البته دکتر غلامعلی رشید جانشین ستاد کل نیروهای مسلح در تحلیلی متفاوت در این‌باره می‌گوید: پس از حکم آقای هاشمی به عنوان جانشین فرمانده كل قوا، ایشان به فرماندهان سپاه یعنی آقای محسن رضایی و سایر فرماندهان گفت كه من فرمانده كل قوا هستم و هر آنچه كه می‌خواهید برای انجام یك عملیات سرنوشت ساز، روی كاغذ بیاورید كه آقای رضایی نامه‌ای می‌نویسد و در آن نامه امكانات لازم برای شكست دشمن را در آن نامه می‌نویسد. البته آقای هاشمی یك نامه از رئیس برنامه و بودجه دولت آقای میر حسین موسوی نیز دریافت می‌كند كه وضعیت بد اقتصاد كشور در آن نامه تشریح می‌شود و یك نامه از بخش فرهنگی و نامه‌ای دیگر در مورد تحلیل سیاسی از مراكز سیاسی كشور می‌گیرد و با یك دسته تحلیل سیاسی، نظامی، اقتصادی و فرهنگی خدمت امام می‌رسد كه هر 4 تحلیل می‌گویند ادامه جنگ با این وضع سخت است.

البته نظامیان و خصوصاً فرماندهان سپاه معتقد بودیم كه آنقدر ظرفیت در درون ملت ایران و دولت حاكم وجود دارد كه ما قادریم «جنگ جنگ تا پیروزی» را تحقق بخشیم. در طرحی كه برآورد كرده بودیم بصره را شش ماهه می‌گرفتیم و در شش ماه دوم می‌توانستیم كركوك را فتح كرده و شش ماهه سوم اگر مقامات تصمیم بگیرند به سمت بغداد حركت كنیم ولی توان ما باید 3 یا 4 برابر شود و این توان در درون جمهوری اسلامی امكان پذیر است.

مقامات ممکلتی ما معتقد بودند كه ما هزینه‌ای بیش از این نمی‌توانیم صرف جنگ كنیم. آنها بارها به ما جواب می‌دادند كه شما با وضع موجود باید بجنگید و ما هم می‌گفتیم وضع موجود برای به پیروزی رساندن در یك عملیات سرنوشت ساز كافی نیست.

براین اساس امام خمینی(ره) پس از دیدن این 4 تحلیل به پذیرش قطعنامه ‌اشاره می‌نمایند و می‌گویند حال كه مسئولین فرهنگی، اقتصادی و سیاسی و نظامی و از جمله فرمانده كل سپاه كه یكی از معدود فرماندهانی است كه قائل به ادامه جنگ است این را می‌گویند؛ من قطعنامه را می‌پذیرم.

با يارى خداوند متعال و با سلام و صلوات به انبياء بزرگوار الهى و ائمه معصومين صلوات عليهم اجمعين حال كه مسئولان نظامی‌ ما اعم از ارتش و سپاه كه خبرگان جنگ می‏باشند، صريحاً اعتراف می‏كنند كه ارتش اسلام به اين زودی‌‏ها هيچ پيروزى به دست نخواهند آورد و نظر به اين كه مسئولان دلسوز نظامی‌ و سياسى نظام جمهورى اسلامی‌ از اين پس جنگ را به هيچ‏وجه به صلاح كشور نمی‏دانند و با قاطعيت می‏گويند كه يك‏دهم سلاح‏ هايى را كه استكبار شرق و غرب در اختيار صدام گذارده ‏اند به هيچ ‏وجه و با هيچ قيمتى نمی‏شود در جهان تهيه كرد و با توجه به نامه تكان‏ دهنده فرمانده سپاه پاسداران كه يكى از ده‏ها گزارش نظامی‌سياسى است كه بعد از شكست‏هاى اخير به اينجانب رسيده و به اعتراف جانشينى فرمانده كل نيروهاى مسلح، فرمانده سپاه يكى از معدود فرماندهانى است كه در صورت تهيه مايحتاج جنگ معتقد به ادامه جنگ می‏باشد و با توجه به استفاده گسترده دشمن از سلاح ‏هاى شيميايى و نبود وسايل خنثی ‏كننده آن، اينجانب با آتش‌‏بس موافقت می‏نمايم و براى روشن شدن در مورد اتخاذ اين تصميم تلخ به نكاتى از نامه فرمانده سپاه كه در تاريخ 67/4/2 نگاشته است اشاره می‏شود.

فرمانده مزبور نوشته است تا پنج سال ديگر ما هيچ پيروزى نداريم، ممكن است در صورت داشتن وسايلى كه در طول پنج سال به دست مى‏آوريم قدرت عمليات انهدامی‌ و يا مقابله به مثل را داشته باشيم و بعد از پايان سال 71 اگر ما داراى 350 تيپ پياده و 2500 تانك و 3000 توپ و 300 هواپيماى جنگى و 300 هلی‏كوپتر... - كه از ضرورت‏هاى جنگ در آن‏موقع است - داشته باشيم می‏توان گفت به اميد خدا بتوانيم عمليات آفندى داشته باشيم. وى می‏گويد قابل ذكر است كه بايد توسعه نيروى سپاه به هفت برابر و ارتش به دو برابر و نيم افزايش پيدا كند، او آورده است البته امريكا را هم بايد از خليج ‏فارس بيرون كنيم والا موفق نخواهيم بود. اين فرمانده مهم‏ترين قسمت موفقيت طرح خود را تهيه به موقع بودجه و امكانات دانسته است و آورده است كه بعيد به نظر می‏رسد دولت و ستاد فرماندهى كل قوا بتوانند به تعهد عمل كنند. البته با ذكر اين مطالب می‏گويد بايد بازهم جنگيد كه اين ديگر شعارى بيش نيست. آقاى نخست ‏وزير از قول وزراى اقتصاد و بودجه وضع مالى نظام را زير صفر اعلام كرده ‏اند، مسئولان جنگ می‏گويند تنها سلاح ‏هايى را كه در شكست‏ هاى اخير از دست داده ‏ايم به اندازه تمام بودجه‏ اى است كه براى سپاه و ارتش در سال جارى در نظر گرفته شده بود. مسئولان سياسى می‏گويند از آنجا كه مردم فهميده ‏اند پيروزى سريعى به دست نمی‏آيد شوق رفتن به جبهه در آنها كم شده است. شما عزيزان از هركس بهتر میى‏دانيد كه اين تصميم براى من چون زهر كشنده است ولى راضى به رضاى خداوند متعال هستم و براى صيانت از دين او و حفاظت از جمهورى اسلامی‌اگر آبروئى داشته باشم خرج می‏كنم، خداوندا ما براى دين تو قيام كرديم و براى دين تو جنگيديم و براى حفظ دين تو آتش‏بس را قبول می‏كنيم.

خداوندا تو خود شاهدى كه ما لحظه‏اى با امريكا و شوروى و تمام قدرت‏هاى جهان سر سازش نداريم و سازش با ابرقدرت‏ها و قدرت‏ها را پشت كردن به اصول اسلامی‌خود می‏دانيم خداوندا در جهان شرك و كفر و نفاق در جان پول و قدرت و حيله و دورويى ما غريبيم، تو خود ياريمان كن. خداوندا در هميشه تاريخ وقتى انبيا و اوليا و علما تصميم گرفته‏اند مصلح جامعه گردند و علم و عمل را درهم آميزند و جامعه‏اى دور از فساد و تباهى تشكيل دهند با مخالفت‏هاى ابوجهل‏ ها و ابوسفيان ‏هاى زمان خود مواجه شده‏ اند.

خداوندا، ما فرزندان اسلام و انقلابمان را براى رضاى تو قربانى كرديم غير از تو هيچ‏كس را نداريم ما را براى اجراى فرامين و قوانين خود يارى فرما، خداوندا از تو می‏خواهم تا هرچه زودتر شهادت را نصيبم فرمايى. گفتم جلسه‏ اى تشكيل گردد آتش بس را به مردم تفهيم نمايند. مواظب باشيد ممكن است افراد داغ و تند با شعارهاى انقلابى شما را از آنچه صلاح اسلام است دور كنند، صريحاً می‏گويم بايد تمام همتتان در توجيه اين كار باشد. قدمی‌انحرافى حرام است و موجب عكس ‏العمل می‏شود. شما می‏دانيد كه مسئولان رده ‏بالاى نظام با چشمی‌خونبار و قلبى مالامال از عشق به اسلام و ميهن اسلامی‏مان چنين تصميمی‌گرفته ‏اند خدا را در نظر بگيريد و هرچه اتفاق می‏افتد از دوست بدانيد، والسلام علينا و على عباداللَّه الصالحين.[3] روح‏ اللَّه الموسوى الخمينى

نقد و بررسی احتمالات

در پاسخ احتمال اول باید گفت که شواهد و آمارهای عینی نشان دهنده این است که مردم نه تنها از جنگ خسته نشده بودند بلکه بعد از پذیرش صلح در حمله سراسری نظامیان بعث عراق و همچنین حملات منافقین کوردل با شدت و کثرت بیشتری در یک اعزام بی‌سابقه در کاروان 300 هزارنفری به جبهه‌ها روی آوردند و برای مقابله اعلام آمادگی نمودند.

مرحوم سید احمد خمینی در یکی از سخنرانی‌های خود اعلام نمودند، پس از پذیرش قطعنامه 598 و حمله مجدد عراق به ایران و اعزام خیل بی‌شمار نیروهای مردمی به جبهه، امام فرمودند اگر می‌دانستم مردم اینگونه به جبهه می‌آیند قطعنامه را قبول نمی‌کردم.

از طرف دیگر در رأس مسئولین چهره هایی دیده می‌شود که نه تنها احتمال کجروی و تمرد از دستورات امام را نمی‌توان به انها نسبت داد بلکه چهره‌های درخشان آنها بعد از رحلت حضرت امام(ره) ضامن بقاء نظام و اسلام در صحنه اجتماعی گردیده است.

در مورد احتمال سوم یعنی بحرانهای مالی نظام، باید با کمی دقت و تأمل آنرا مورد تحلیل و بررسی قرار داد. زیرا اگر نتوانیم نسبت بحران مالی نظام و پذیرش صلح را مشخص کنیم قدرت بر تحلیل آن در شرایط فعلی را نیز نخواهم داشت.

ـ علل و زمینه‌های بحران‌های مالی (تورم)

آنان که عامل بحران‌های مالی نظام جمهوری اسلامی ایران را به دفاع مقدس ایران در مقابل استکبار منسوب می‌کنند راهی بس غلط را طی نموده و  دچار بحران‌های روحی گردیده اند، زیرا:

1 ـ عاجز از تحلیل در ارائه مدل نسبت به عوامل عقب ماندگی ملت ایران در زمان شاه می‌باشند.

2 ـ در توصیف از فقر در جهان سوم و عوامل آن ناتوانند

3 ـ از  سیاستهای استکباری آمریکا در صحنه مالی و تمدن امروز تحلیل صحیحی ندارند.

4 ـ عاجز از تحلیل و ارائه مدل برای بالا رفتن نرخ تورم بعد از جنگ می‌باشند.

با اندکی تأمل در آمار نرخ تورم در طول جنگ تحمیلی، آن سالهایی که ایران در جنگ به پیروزی های چشمگیری نائل آمده و توانسته  بود تا مناطق مرزی و یا حتی در داخل خاک آنان نفوذ کرده و جزائر و شهرهایی را به تصرف خود در آورد نرخ تورم در حداقل مرتبه خود قرار داشت و بالعکس نیز در ایامی که ایران در جبهه‌ها به دلیل حملات پی در پی عراق مجبور به عقب نشینی گردید، ارزش ریال ایران در مقابل دلار آمریکا سقوط کرده و به تبع آن نرخ تورم رو به افزایش نهاده بود.

بنابراین به سادگی نمی‌توان بحرانهای ناشی از تورم مالی را منوط به جنگ دانست.


واما اینکه تورم از کجا بوجود آمده و ریشه آن چیست؟ باید دانست که نظام‌های اقتصادی موجود در عالم چه نظام اقتصاد کمونیستی و انحصار سرمایه در نظام دولتی و چه نظام اقتصادی غربی و انحصار سرمایه در دست شرکتها و کارتلها و تراستها، از بیان و توصیف حقیقی اقتصاد به نفع محرومین و مستضعفان جهان عاجزند گرچه بعضاً علم شعار مستضعف‌گرایی را بر دوش خود یدک می‌کشند.

با دقت در نظام اقتصادی کمونیستی و توجه به بحرانهای موجود در بلوک شرق در می‌یابیم که تئوری اقتصادی مارکسیسم عملاً کارایی خود را در بین جوامع و ملل از دست داده و به فرموده امام آنرا باید در موزه‌های تاریخی جستجو نمود.

جناب آقاى گورباچف، براى همه روشن است كه از اين پس كمونيسم را بايد در موزه‏ هاى تاريخ سياسى جهان جستجو كرد؛ چرا كه ماركسيسم جوابگوى هيچ نيازى از نيازهاى واقعى انسان نيست؛ چرا كه مكتبى است مادى، و با ماديت نمی‏توان بشريت را از بحران عدم اعتقاد به معنويت، كه اساسي‌ترين درد جامعه بشرى در غرب و شرق است، به در آورد.

شکست کمونیسم بعداز چندین سال حکومت بر نیمی از جهان و عدم توانایی در حل بحرانهای اقتصادی داخلی خود و متمایل شدن سردمداران شرقی و حتی  مردم به ورود در دروازه‌های تمدن غرب، ضعف فرمول های اقتصادی تئوریسین‌های شرقی را روز به روز بر جهانیان روشن تر می‌سازد.

عدم هماهنگی سیاستگذاری های اقتصادی با روحیات و تمایلات جوامع و ملل تحت ستم شرق، گستاخی اجتماعی مردم را در مقابل دولتمردان به گونه ای شکل داد که علاوه بر نپذیرفتن کودتا توسط افراد رادیکال حزب با تظاهرات خودبه مخالفت علنی با آن پرداخته و بر اصلاحات اقتصادی مدیران جامع و تمایل آنها به غرب مهر تأییدی زدند.

و اما در غرب نیز فرعونیت در قالب رفاه اقتصادی و تلون و دنیاطلبی توانسته است جاذبه‌های کاذبی در بین ملل و عمدتاً جهان سوم به وجود آورد.

وجود بحرانهای مالی در غرب به دلیل پیچیدگی خاص خود، برای ساده اندیشانی که وصول به توحش مدرن را یگانه آمال و آرزوی خود دانسته و در تخیلات خود از آن به عنوان مدینه فاضله یاد می‌کنند و در صددند که کلیه آداب و سنن اجتماعی خود را در قالب تکنولوژی صنعتی غرب به گونه ای متمدن جلوه دهند، برای کسانی که ورشکستگی روحی خود را می‌خواهند از طریق اظهار تمایل به روش‌ها و منش‌های غربی جبران کنند، و بالاخره برای دوستان نادانی که زیستن الهی خود را با رفاه مادی غرب آمیخته و به اصطلاح خود ترکیبی از دنیا و آخرت فراهم آورده اند، به سادگی قابل رؤیت نبوده و نخواهد بود، اما با اندکی دقت و تأمل بیشتر در مدل‌های اقتصادی غرب در زمینه‌های مختلفی چون «تئوری عرضه، تئوری تقاضا، تئوری قیمت‌ها و ...» مشاهده می‌شود بحران‌های اقتصادی آمریکا نیز روزافزون رو به رشد بوده و نرخ تورم نیز در آنجا به طور سرسام‌آوری رو به ازدیاد است. منتهی کارشناسان اقتصادی امریکا برای حل بحران تورم داخلی با توسعه ابزار سلطه خود بر جهان سوم توانسته اند این بحران را به کشورهای تحت نفوذ خود صادر کرده و با این صادرات از تورم داخلی خود بکاهند.

طبیعی است که چرخش سود در نظام سرمایه داری آمریکا به نفع سرمایه کارتل ها و تراست ها تمام شده و جریان سود به نفع سرمایه ذاتی نظام سرمایه داری غرب است. شعار محرومیت زدایی و فقرزدایی و از بین بردن محرومیت در جهان سوم همه و همه از دسیسه‌های تبلیغی و یاوه‌های پوشالی ابرمفسدان پهنه ارض است. بعد از گذشت 30 سال از عمر با برکت جمهوری اسلامی برای مردم این امر واضح است که آمریکا و اذنابش، هیچوقت و هیچ زمانی اهداف انسانی را در هیچ برنامه ای دنبال نکرده و نمی‌کنند بلکه باید گفت بزرگترین عامل رکود و عقب ماندگی‌های ملتها در صحنه‌های سیاسی، فرهنگی و اقتصادی، جریان یافتن اهداف ضدانسانی استکبار در تمامی مراحل و شئون زندگی آنهاست که با اهرم تکنولوژی و علم توانسته است اداره جهان را به دست بگیرد.

شعار «علم‌گرایی و مدیریت علمی، فرهنگی» استکبار از طریق ارائه ابزار و معادلات سلطه، تحت عنوان تئوریهای علمی به دانشگاههای دنیا و ارتزاق آنها از این طریق، و مطرح کردن شعار «علم برای علم» و ربودن مغزهای اندیشمندان و متفکران دانشگاههای سراسر دنیا و جمع کردن آنها در مراکز علمی، تحقیقی آکادمی‌های بزرگ غرب و در نهایت تعیین خط مشی و جهت فکری در توسعه تئوریها و فرضیه‌های علمی آنان، ... همه و همه سلطه استکبار را در لباسی مزورانه و نه در قالب سلطه‌های سیاسی و نظامی، بلکه از طریق فرمولها و معادلات علمی و دانشگاهی بر جهانیان به اثبات می‌رساند.

شعارهایی که از طرف آمریکا در صحنه جهانی به عنوان حقوق بشر سر داده می‌شود بی‌ارتباط با تمدن یکپارچه که از طرف غرببرای تمامی دنیا به ارمغان آورده شده است نمی‌باشد. و صد افسوس که ملتها نیز باورشان آمده است که خیر و صلاح انان در زیستن و استفاده از آداب و سنن و روش غرب و غربیان است که متأسفانه بغیر از پرورش مادی هیچ چیز را به دنبال نداشته و نخواهد داشت.

اینجاست که پیام‌های نورانی آن عزیز راحل همواره در گوشمان طنین انداز است که فرمود:

من به تمام دنيا با قاطعيت اعلام مى‏كنم كه اگر جهانخواران بخواهند در مقابلِ دين ما بايستند، ما در مقابل همه دنياى آنان خواهيم ايستاد و تا نابودى تمام آنان از پاى نخواهيم نشست، يا همه آزاد مى‏شويم و يا به آزادى بزرگترى كه شهادت است مى‏رسيم و همان گونه كه در تنهايى و غربت و بدون كمك و رضايت احدى از كشورها و سازمانها و تشكيلات جهانى، انقلاب را به پيروزى رسانديم، و همان گونه كه در جنگ نيز مظلومانه‏تر از انقلاب جنگيديم و بدون كمك حتى يك كشور خارجى متجاوزان را شكست داديم، به يارى خدا باقيمانده راه پر نشيب و فراز رابا اتكاى به خدا، تنها خواهيم پيمود و به وظيفه خويش عمل خواهيم كرد.[4]

حال با توجه به مطالب فوق می‌توان علل صلح تحمیلی را اینگونه بر شمرد:

1 ـ عدم هماهنگی دستگاه کارشناسی با جهت گیری‌های سیاسی و استراتژیک نظام (که عمدتاً‌ توسط امام عزیز بیان شده و دنبال می‌گشت) دانست.

2 ـ هم‌سو نبودن حرکتهای کارشناسانه کارشناسان در امر مدیریت داخلی.

3 ـ جریان ندادن روحیات و پتانسیل سیاسی در امر اقتصاد.

4 ـ هماهنگ نبودن اهداف سیاسی و اقتصادی نظام.

5 ـ عدم توجه به الگوی مصرفی متناسب با روحیه‌های جنگ طلبی مردم و سعی در تأمین هر چه بیشتر رفاه اجتماعی و جریان آن از شهر به روستا و به تبع آن بالا رفتن توقعات مالی ورفاهی مردم از دولت

6 ـ  کوپنی کردن ارزاق و ایجاد حرص در مصرف (که حاصل کوپنیزه شدن توزیع است)

7 ـ عدم توجه به تشدید روحیه قناعت جویی در مردم و صبر اقتصادی و آماده سازی آنان در مقابل نارسایی‌ها و کمبودهای مالی ناشی از جنگ

8 ـ در بعد نظامی توجه مسئولین به اصل قرار دادن ابزار و ادوات جنگی برای بهتر جنگیدن

9 ـ اعتماد به طرحهای کارشناسانه غیربسیجی در پیشبرد اهداف نظامی

10 ـ رایج شدن شعار تکنیک علیه تکنیک و تانک علیه تانک در جبهه‌ها

11 ـ اینها همه و همه عواملی است که در طول مدت 8 سال مبارزه همواره جنگ را تهدید می‌کرد و بالاخره توانست جام زهرآلود را به کام شیرین امام راحل ریخته و حکمیت جنگ را از جبهه‌های نبرد به پشت میزهای مذاکره سازمان ملل آنچنانی بکشد.

بنابراین با تکیه بر معادلات کارشناسی موجود چه در امر تنظیم معیشت جامعه و چه امور دیگر پذیرش صلح امری بسیار ضروری و حیاتی به نظر می‌رسید و گریزی از آن نبود.

ـ وظیفه امروز ما در زمان صلح

با توجه به تحلیل مطرح شده در مورد علل صلح، امروز نیز با فراغت از فشارهای حاصله از جنگ این مهم نباید فراموش شود که تکیه به معادلات کارشناسی غربی طریقی نیست که ما را به رفاه اسلامی رهنمون گردند بلکه معتقدیم که ریشه اساسی نابسامانیهای اقتصادی و فقر درجهان سوم در پذیرفتن نحوه زندگی وتمدن قرن بیستم است که بهای آن به ذلت کشیدن تمامی سران کشورها در سازمان مللی است که حیات سیاسی آن به دست استکبار جهانی مخصوصاً آمریکا است.

«این سازمانها دست‌آورد ابرقدرتهایی هستند که می‌خواهند مردم مستضعف جهان را چپاول کنند»[5]

امروزه کسانی که شعار زندگی اقتصادی ژاپن یاآلمان را برای ملت انقلابی ما دیکته می‌کنند، به ذلت سیاسی اینان در مقابل کاخ پلید سیاه توجهی نداشته و ندارند.

تنها طریق نجات ایران اسلامی از مشکلات اقتصادی و محرومیت‌های داخلی،‌ در ابتدا پشت پا زدن و نپذیرفتن شیوه‌های زندگی آمریکایی در تمدن‌های شهری است. الگوی اقتصادی ما باید بتواند جامعه را از چنگال معادلات دیوان اقتصادی دنیا بیرون کشیده و مبتنی بر معتقدات خود نظام نوین اقتصادی را بنا کند.

خارج شدن از زیر یوغ «محوریت دلار در چرخش اعتبارات بانکی»، «به هم زدن فرمولهای موجود در کنترل قیمت‌ها»، تئوری عرضه، تقاضا و ... همه اینها باید جزء اصول حرکتهای اقتصادی جامعه اسلامی مان باشد اگرچه برای تحقق آرمانهای اقتصادی، از وضع موجود باید آغاز کرد اما سمت و سوی حرکت باید به طرف تحقق اهداف استراتژیک اقتصادی باشد، نه اینکه خدای ناکرده اصول موضوعه اقتصاد غرب رادر حل معضلات پولی جامعه پذیرفته و با طرحهای روبنایی آنرا به ظاهری اسلامی بیاراییم که این راه خطرناکترین فاجعه را بعد از صلح به بار خواهد آورد و باعث جدایی ملت ما از مسئولین و انقلاب گردیده و فضا را برای اختلافات سیاسی داخلی و تشکل‌های مختلف باز کرده و ضربات مهلکی را به ملت و نظام وارد خواهد آورد.

نکته دیگری که در این نوشتار، تذکر آن الزامی است و مسئولین عزیز نباید از آن غفلت داشته باشند این است که در این زمان که عمده توجه خادمان انقلاب به بازسازی مناطق جنگی و محروم کشور و ایجاد یک خط مشی ثابت اقتصادی در مملکت است نباید از دسیسه‌های ستمکاران دنیا و استکبار حتی در مورد حملات نظامی مجدد به هر بهانه ای، غافل شد و آن را نادیده گرفت زیرا اعتماد به سازمان ملل در مورد حل وفصل اختلافات ممالک، مخصوصاً با ایران و آماده نکردن مردم و نظام در مقابله احتمالی کفار، به معنای روگرداندن از مواضع استراتژیک نظام که همان درگیری با نظام استکباری جهانی است می‌باشد.

قدرت‌ها و ابرقدرت‌ها و نوكران آنان مطمئن باشند كه اگر خمينى يكه وتنها هم بماند به راه خود كه راه مبارزه با كفر و ظلم و شرك و بت پرستى است ادامه مى‏دهد و به يارى خدا در كنار بسيجيان جهان اسلام، اين پابرهنه‏هاى مغضوب ديكتاتورها، خواب راحت‏

را از ديدگان جهانخواران و سرسپردگانى كه به ستم و ظلم خويشتن اصرار مى‏نمايند سلب خواهد كرد.[6]

بايد بزرگترين توجه ما به بازسازى نيروها و استعدادها و انتقال تجارب نظامى و دفاعى به كليه آحاد ملت و مدافعان انقلاب باشد، چرا كه در هنگامه نبرد مجال پرداختن به همه جهات قوّتها و ضعفها و طرحها و برنامه‏ها، و در حقيقت ترسيم استراتژى دفاع همه جانبه، نبوده است. ولى در شرايط عادى بايد با سعه صدر و به دور از حب و بغضها به اين مسائل پرداخت؛ و از همه اندوخته‏ها و تجربه‏ها و استعدادها و طرحها استفاده نمود؛ و در جذب هرچه بيشتر نيروهاى مؤمن به انقلاب همت گماشت، و تجارب را به ديگران منتقل ساخت؛ و در تجهيز كليه آحاد و افراد اين كشور، بر اساس اصول و فرمول خاصِ دفاعِ همه جانبه، و تا رسيدن به تشكل واقعى و حقيقى بسيج و ارتش بيست ميليونى، كوشش نمود[7]

با توجه به این مطالب مسئله بازسازی باید به آماده سازی تبدیل شده و هم و غم مسئولین در این باب صرف شود، آماده سازی مردم از لحاظ روحی وسیاسی و هم ازلحاظ فرهنگی و هم از لحاظ اقتصادی و ترمیم مناطق جنگ و رسیدگی به محرومیت محرومان، حائز اهمیت بوده و باید مورد دقت قرار گیرد.


[1] ـ  ر.ک: راه ناتمام از همین قلم.

[2] ـ همان.

[3] ـ همان.

[4] ـ صحیفه امام، ج20، ص 325.

[5] ـ ر.ک سخنرانی مورخ 21/7/67.

[6] ـ صحيفه امام، ج‏20، ص: 319

[7] ـ صحيفه امام، ج‏21، ص: 135

* حجت الاسلام دکتر محمد مهدی بهداروند دبیر علمی دبیرخانه دائمی قطعنامه 598
نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها