يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَأُنْثَى وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ(حجرات 13) * * * ای مردم! ما شما را از یک مرد و زن آفریدیم و شما را تیره‌ها و قبیله‌ها قرار دادیم تا یکدیگر را بشناسید؛ (اینها ملاک امتیاز نیست،) گرامی‌ترین شما نزد خداوند با تقواترین شماست؛ خداوند دانا و آگاه است! * * * ای مردمان شما را از مردی و زنی/ما آفریده‌ایم به علم و به اقتدار/ دادیمتان قرار به اقوام گونه‌گون/انس و شناخت تا که به ‌هم‌ آورید بار/ بی‌شک بود زجمع شما آن‌عزیزتر/نزد خدا که بیش به تقواست ماندگار/ زان‌رو که هست عالم و آگاه کردگار/بر مردمان مومن و مشرکت بروزگار

 

      
کد خبر: ۵۲۴۶۰۰
زمان انتشار: ۲۰:۱۰     ۱۲ ارديبهشت ۱۴۰۲
یادداشت/
کیان عبداللهی

پایگاه خبری 598: پرسش از «حقیقت» یعنی اینکه چه چیز درست است و چه چیز درست نیست؛ سوال از امر «خیر» (Good)، یعنی چه کاری را باید انجام داد؟ و چه کاری را نباید مرتکب شد؟ و پرسش از امر «زیبا» یعنی چه چیز و با چه معیاری حقیقتا زیباست؟ و چه چیز نیست؟ را شاید بتوان کلان‌ترین و مهم‌ترین سوالات تاریخ اندیشه بشری قلمداد کرد. سوالاتی که در دوره‌های مختلف پاسخ‌های متنوع و متفاوتی به آنها داده شده، اما به‌نظر می‌رسد نظریاتی که به‌جای جزیره‌ای دیدن این حوزه‌ها، به یک پیوند و ارتباط میان آنها قائلند، اقبال و جذابیت بیشتری را کسب کرده‌اند. 
افلاطون ایده‌ای دارد که حداقل به تصور من نزدیک‌ترین دیدگاه به واقعیتِ نسبت میان «حقیقت» و «خیر» و «زیبایی» است؛ او این سه را درواقع یکی می‌داند و معتقد است که حقیقت و خیر و زیبایی سه وجه یک چیزند و نه سه چیز متفاوت. 
ایمانوئل کانت، فیلسوف دوران‌ساز قرن هجدهمی غرب هم علاوه‌بر دو کتاب بسیار مشهورش، یعنی «نقد عقل محض» و «نقد عقل عملی»، نقد سومی هم دارد با عنوان «نقد قوه حکم» که اگرچه قرن‌ها در ایران و حتی جهان به آن کم‌توجهی شده، اما حتما مهم‌ترین کتاب او یا حداقل مکمل قطعی دو نقد دیگر است. خود او معتقد است که با این کتاب، پلی میان دو نقد پیشین، یعنی عقل نظری و عقل عملی زده و مفسران و شارحان هم معتقدند که بدون نقد سوم، انسان در دو نقد دیگر ‌کانت اسیر و شهروند دو جهان کاملا متمایز و بی‌ربط به هم و به تعبیری «آواره» است. 
در دیدگاه کانت در نقد قوه حکم نیز، چه درباره امر زیبا (و حتی امر والا) و چه درباره عقل نظری، مشخص است که «اخلاق» نقش بسیار مهمی دارد. به‌نوعی که کانت در بخش‌هایی معتقد است حتی برای درک بهتر «زیبایی» هم اخلاقی زیستن مهم است، چه رسد به اینکه بخواهیم درباره عقل نظری صحبت کنیم. 
مقصود از این مقدمات و ارتباط آن به ماجرای شهید الداغی و محسن برهانی چیست؟ اینکه وقتی به هر دلیلی کینه‌جویی و موضع‌گیری علیه جمهوری اسلامی و مذهبی‌ها برای محسن برهانی که می‌گوید حقوقدان و استاد دانشگاه است، اصل شد و وقتی از اخلاق کناره جست، نه‌تنها امر «خیر» و «نیک» برای او پوشیده می‌شود، و نه‌تنها نمی‌تواند منطق نظری عملِ شرافتمندانه و انسانی شهید حمیدرضا الداغی را ببیند، بلکه حتی «زیبایی» کار او را هم -فارغ از اینکه این شهید یک حزب‌اللهی و طرفدار دوآتشه‌ جمهوری اسلامی هست یا نیست- نمی‌تواند درک کند. 
آنطور که دوستان شهید الداغی، مثل مهدی عرفاتی – هم‌دانشگاهی سابق شهید- نوشته‌اند، شهید الداغی اساسا مذهبی دوآتشه مصطلح، آن‌طورکه برخی تصور کنند نبوده؛ اما غیرتمند و با شرافت بوده و انسانی می‌زیسته و همین روحیه‌اش او را به امر و اقدامی کشانده که مومنانه رفتار کرده و همین برای مذهبی و غیرمذهبی‌های باشرافت «زیبا» و «خیر» و مصداق «حقیقت» محسوب می‌شود. 
اما محسن برهانی که اخلاق را در پای کینه‌‌‌‌جویی‌ نفله‌ کرده، نه می‌تواند این نیکویی را ببیند و نه آن زیبایی را درک کند. اینجاست که نه حقوق‌خوانی به کار می‌آید و نه دانشگاهی بودن. آدمی باید اولا انسان باشد و اخلاقی عمل کند تا حقیقت و زیبایی را هم بتواند آن‌گونه که هست، درک کند. در غیر این صورت هر دو برای او پوشیده می‌ماند. 

نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها