
به گزارش سرویس دین و اندیشه پایگاه خبری 598، جریانی که در برابر حق قرار میگیرد، گریزی از تناقض، سبکاندیشی و خودشکنی به معنای عدول از روش ادعایی خود ندارد. اساساً این یکی از شاخصههای مهم یک جریان باطل است و با همین شاخصه میشود شناختش. نمیشود راهِ راستِ جلوهگر در آیین ابراهیم را کنار گذاشت و در ورطهی سبکاندیشی و تناقضگویی نیفتاد؛ که فرمود: جز آدم سبکمغز چه کسی از دین ابراهیم روی میگرداند؟ (وَ مَنْ يَرْغَبُ عَنْ مِلَّةِ إِبْراهيمَ إِلاَّ مَنْ سَفِهَ نَفْسَه) [بقره130].
مکذّبین انبیا که با افهی استقلال و خودسالاری و عزت نفس، اطاعت از هر بشری را افت کلاس و خسران مبین میدانستند، از آباء و شیوخ و بزرگانشان اطاعت کردند!
خوارجی که فاز توحید برداشته بودند و حکومت حتی امام علی(ع) را هم شرک میدانستند، برای جنگیدن با حضرت، امیری را از خودشان انتخاب کردند!
ملحدین نوابغی که فاز تیزهوشی و خردورزی برداشتند و از متقنترین ادلهی اثبات وجود خدا ـ به زعم خودشان ـ یکیدوتا سوراخ پیدا کردند، آخرش به این نتیجه رسیدند جهان زادهی صدفهی مهبانگ و بدون خالق است؛ همینقدر واقعبینانه و علمی!
جریانی که از بس دقیق و منتقد است و لابد به خاطر موشکافی و ژرفاندیشیاش نتوانست با واقعهی غدیر قانع شود که مولا به معنای حاکم و امیر است و پیامبر(ص) علی(ع) را به خلافت بلا فصل نصب فرمود، با یادداشت نیمبند ابوبکر در نص بر عمر ـ آن هم در حال احتضار ـ کار را تمام دید و هیچ مناقشهای به ذهن نقّادش نرسید.
منتظری که به حضرت آقا گیر میداد و میگفت رهبری کارش فقط نظارت است، خودش وقتی قائم مقام بود که هیچ شأن قانونیای نداشت، در ریز و درشت مملکت دخالت میکرد.
فتنهگران که با پیراهن عثمانِ «مردم» همهجور ظلمی به نظام و ولایت روا داشتند، سال ۸۸ زیر میز بزرگترین رویداد مردمسالارانهی نظام زدند و به نظر مردم تمکین نکردند.
افرادی که مثلاً به خاطر مردمدوستی و مردمسالاری بیستچاری به نظام گیر میدهند، یکدفعه در مدح رضاخان، این نمادِ مردمسالاریِ تاریخ بشر، کتاب نوشتند!!!
سلبریتیهای مهربان و دلنازکی که به خاطر مرگِ مشکوکِ مهسا امینی دیگر دلِ ماندن در ایران نداشتند، به امریکا مهاجرت کردند؛ جایی که سالانه صدها آمریکایی ـ که دهها نفرشان زناند ـ با تیراندازی مستقیم پلیس یا شوک الکتریکی یا فشار و ضرب و شتم و شکنجهی فیزیکی کشته میشوند!
مهدی نصیریِ مفلوک، به خاطر مثلاً حقوق بشر و آزادی و مردمسالاری، منتقد نظام جمهوری اسلامی شد؛ ولی کارش به مالهکشی اسرائیل کشید! هماو که عارش میآمد از نظام جمهوری اسلامی حمایت کند که مبادا مالهکش ظلم و ستم نظام شود!
سخنرانی که سالها عَلَم اسلام رحمانی را بلند کرد و چنان آش را شور کرد که شمر و حرمله را هم روزی در بهشت در کنار بهشتیان تصور کرد، در زمین دعوای خودش با مسئولین نظام، انقلابیها و مذهبیها بسیار هم با توپ و تشر و آتش و باروت حرف میزند.
از این مثالها تا صبح میشود زد.
حالا چه شد که اینها به یادم آمد؟! داشتم مناظرهی آقایان حامد کاشانی و سلیمانی اردستانی را میدیدم که تناقضاتی از دوران باستان تا دوران معاصر جلوی ذهنم آمد.
آقای اردستانی که مدتی است جبههی دعوای خودش را با فقهای شیعه و احیاناً نظام جمهوری اسلامی قرار داده، بارها طعنه به فقها و علمای شیعه، بلکه کل جهان اسلام زده که به گزاف ادعا میکنند منبع دینشناسیشان قرآن، سنت، عقل و اجماع است؛ در عمل منابعشان اجماع، شهرت و خبر واحد است. یعنی فقهای قم و نجف آخرین کاری که میکنند مراجعه به قرآن و حدیث اهل بیت(ع) است. نظر و فتوایشان همان است که دیگر علما بر آن اجماع کردند، بلکه همان است که مشهور شد.
فوقش اگر در مسئلهای همه همنظر نبودند و مشهور و اجماعی در کار نبود، خبر واحدی گیر میآورند و بر اساس همان فتوا میدهند و تمام!
آن وقت خودش چه؟! منابع اسلامشناسیاش به همین ترتیب که میگوید فطرت، عقل، قرآن و سنت است.
اما در این سه ساعت مناظرهاش کاشف به عمل آمد که منبع فهم دینش ذوق، ظن، استحسان و استبعاد است! دریغ از یک حرف درستودُرمان بر اساس فطرت. دریغ از یک استدلال عقلی متقن. دریغ از یک استناد فنی و محکم به قرآن و سنت.
حرفی را که دوست داشت به اثبات برساند، از خبر واحد و ظنیات دینی که هیچ، از فیلم هم حاضر بود مایه بگیرد و اثبات کند.
به خبر واحد و مشهورات مکرر در مکرر استناد میکرد. دمبهدقیقه وارد بحث تاریخی میشد و اظهار نظر تاریخی میکرد، اما ژست استنکاف از ورود به عرصهی تاریخش هم سر جایش بود.
الغرض؛ این همه سستی و ضعف و تناقض ـ که نه برای اهل فن، بلکه برای عموم بینندگان هم آشکار بود ـ همه از نشانههای ایستادن در برابر حق است.