کد خبر: ۳۳۶۶۴۶
زمان انتشار: ۱۶:۲۱     ۱۰ شهريور ۱۳۹۴
داریوش سجادی، روزنامه‌نگار مقیم آمریکا تصریح کرد: من معتقدم که آقای هاشمی از اول همین بود. به چه اعتباری؟ آقای هاشمی در دوران جوانی‌شان با وجود اینکه در حوزه بودند و مبارزه هم می‌کردند، در قم "بساز و بفروش" هم بودند، زمین‌های سالاریه را ایشان می‌ساختند و میفروختند. ایشان با منطق "بیزینس" و بساز و بفروش آشنا است. یعنی منش ایشان، منتالیتی ایشان، شخصیت ذهنی ایشان "بیزینس من" است.

به گزارش پایگاه 598، داریوش سجادی روزنامه‌نگار و فعال اصلاح‌طلب گرچه سالهاست کشور را ترک کرده و در ایالت آریزونای آمریکا ساکن شده، اما در تمام این مدت فعالیت پرحجم خود در عرصه سیاسی - رسانه ای را حفظ کرده و از تحلیل‌گرانی است که با دقت و حرارت وقایع روز جمهوری اسلامی را بررسی و تحلیل می کند. او همچنان خود را اصلاح‌طلب می‌داند و از اینکه علمداری جریان اصلاح‌طلب بعد از فتنه 88 از دست چپ انقلابی خارج شد اظهار تاسف می‌کند. سجادی در شبکه‌های اجتماعی به ویژه در فیس‌بوک حضور فعالی دارد و پست‌های منظمی منتشر می‌کند و مطالب مفصل تر خود را نیز در "سخن"، وبلاگ شخصی‌اش به معرض قضاوت مخاطبان می‌گذارد.

سجادی که اخیرا برای سفری چند هفته‌ای وارد تهران شده، لابلای برنامه‌های فشرده‌اش در روزهای گرم شهریور پایتخت، مهمان ««نسیم» شد. آنچه می‌خوانید مشروح گفتگوی دو ساعته خبرنگاران «نسیم» با داریوش سجادی است:


 

*«نسیم»: عملکرد دولت آقای روحانی در این دو سال را چگونه ارزیابی می کنید؟ بخصوص با توجه به اینکه دولت یازدهم تاکید و تمرکز ویژه ای بر سیاست خارجی داشته است

کمال ساده اندیشی است اگر تصور کنیم  1+5 به خاطر اخم جلیلی توافق نکرد اما به خاطر لبخندهای ظریف توافق کرد!

داریوش سجادی: ابتدا مقدمه ای بیان می‌کنم. اصلی که بعد از جنگ جهانی اول وارد نظام بین الملل شد و اتمسفر آن را تحت الشعاع خود قرار داد، اصل "قدرت" بود، و برای تئوریسین های سیاسی هم جا افتاد که در نظام بین الملل حرف اول را قدرت میزند و لاغیر.

در حوزه های ملی مکانیسم های دیگری هم هستند که میتوانند جایگاهی داشته باشند اما متاسفانه در نظام بین الملل قدرت تعیین کننده حرف اصلی است چه قدرت نظامی چه سیاسی چه اقتصادی و حتی جغرافیایی.

لذا از ابتدا تاکنون معتقد به این بوده و هستم که ورود آقای روحانی و تیم سیاست خارجی ایشان، بر اساس یک رویا اندیشی بود، به چه معنا؟ آقای روحانی چه در سخنرانی ها و مناظره های انتخاباتی و چه بعد از آن، بر تعامل بین‌المللی تاکید داشتند، که البته حرف قشنگی است و بر اساس آن هم جلو رفتند، اما کمال ساده اندیشی است اگر تصور شود که نظام بین الملل و گروه 1+5 این همه مدت خود را معطل کرده بود، به خاطر اخم آقای جلیلی با او توافق نکردند اما به خاطر لبخندهای دیپلماتیک و لطافت ها و ظرافت های آقای ظریف با ایشان توافق کردند!

چرا؟ آیت‌الله خامنه ای در اردیبهشت سال 69 در پاسخ به مقاله "مذاکره مستقیم" آقای عطالله مهاجرانی معاون وقت پارلمانی آقای هاشمی رفسنجانی که خواهان حل و فصل مشکلات ایران و آمریکا شده بود، در یک جمله طلایی می گویند که مذاکره در عرف بین الملل یعنی بده و بستان! تو در مواجهه و مذاکره مستقیم با آمریکا چه داری بدهی که بخواهی در ازای آن چیزی را بگیری؟ این حرف کاملا درستی بود!

همین آیت االله خامنه ای در سال 92 با آن دیدگاه، مجوز مذاکره را می دهند، چرا چون الان آنها با ایرانی مواجهند که 19 هزار سانتریفیوژ، آب سنگین و تاسیسات اراک و فردو را دارد. بنابراین امروز دست ایران برای مذاکره باز است. اینها ابزارهای قدرت است.

شما زمانی می توانید وارد مذاکره شوید که توانایی معامله داشته باشید، این کمال کم‌‎لطفی به آقای جلیلی بود که هم در تبلیغات انتخاباتی و حتی تا امروز ایشان را بارها مورد شماتت قرار دادند که شما اصلا مذاکره کننده نبودی یا به قول آقای ولایتی "شما فلسفه تدریس می کردی"!
 

قوه عاقله نظام در سال 92 با رد صلاحیت، جلوی مهندسی انتخابات توسط غرب را گرفت

نظام بین الملل اساسا قرار نبود با آقای جلیلی به توافق برسد، کما اینکه با آقای ظریف هم بر اساس ظرافت ها و لطافت ویژگی های شخصیتی آقای ظریف نبود که مذاکره به توافق ختم شد، آقای جلیلی محکوم به این بود که این مذاکرات معطل بماند تا نتیجه انتخابات 92 مشخص شود، انتخابات در دوره ای که بر اساس یک مهندسی حرفه ای و غیر محسوس توسط آمریکایی ها بعد از عدم موفقیت ماجرای 88 قرار بود افکار عمومی ایران را آنچنان از طریق تحریم های اقتصادی در حوزه معیشتی مستأصل کنند که شهروند ایرانی در عمق این استیصال اقتصادی دنبال یک منجی بگردد.

این منجی قرار بود به صورت سنگین وارد انتخابات شود و رای بالایی جذب کند، انتخاب شود و با این رای بالا بتواند در مذاکرات حضور پیدا کند، که البته نه برای فشار بر دشمن خارجی در مذاکرات بلکه برعکس برای انتقال این فشار بر منابع قدرت در داخل که بتواند آنها را مجاب به رفتارهای خود بکند.

در این ماجرا البته سیستم و قوه عاقله نظام به شیوه های خودش جلوی این حرکت را با "رد صلاحیت" گرفت که اگر گرفته نمی شد محصول انتخابات 92 آنقدر سنگین وزن بود که به اعتبار کسب آرای سنگین وزن میتوانست حتی مناقشات خیابانی شدیدتر از 88 را در پی داشته باشد. چرا که آن کاندیدای خاص این توانایی را داشت که رای همه ضدانقلاب، همه آرای افرادی که در 88 ناکام مانده بودند و همه آرای قشر طبقه سنتی پایگاه خود را جذب کند و رای سنگینی را پشت سر خود قرار دهد و با این وضعیت امکان این بود که این کاندیدای خاص بتواند رای خود را به رخ قوه عاقله نظام بکشد که که من در معرض اقبال مردم هستم و مردم خسته و مستأصل شده اند و باید قضیه را با آمریکا حل کنیم!

به همین دلیل طرف خارجی که هماهنگ با طرف داخلی از طریق افزایش تحریم ها می خواست مردم را مستأصل کند، به دنبال معطل نگهداشتن مذاکرات در دوره آقای جلیلی بود تا این ماجرا را به دوران ریاست جمهوری کاندیدایی بکشاند که از طریق مهندسی آرا انتخاب شده است. بعد از آن هم آمریکایی ها به دنبال این نقشه بودند که به منظور افزایش قدرت رئیس جمهور موردنظر خود، طی یک حرکت هماهنگ تحریم ها را به نفع وی بردارند و آن فرد نیز بتواند از این برداشته شدن تحریم ها به عنوان یک برگ برنده در داخل استفاده کند و آن را در داخل به نفع منافع آمریکا خرج کند.

اما به هر ترتیبی که بود قوه عاقله نظام توانست این صحنه سازی و نقشه دشمن را منجر به شکست نماید و مهندسی انتخابات را به هم بزند و اجازه حضور کاندیدای مورد نظر غرب در انتخابات داده نشد.

عوام‌فریبی یا خودفریبی است که تصور شود به خاطر زیبایی ظاهر و لباس یا انگلیسی فصیح آقای ظریف غربی ها با ایشان توافق کردند. من قبلا هم گفته ام که آمریکایی ها به دنبال فشار برای تامین منافع خودشان بودند و هستند چه در زمان احمدی نژاد با "دیوسازی" از ایران و چه در دولت روحانی با "فرشته‌سازی". یعنی اگر ایالات متحده به این نتیجه برسد که می‌تواند با ایران تعدیل شده و مهار شده و به نوعی به زانو درآمده به توافق برسد در عرض کمتر از 24 ساعت همان رسانه های آمریکا از ایران یک فرشته می سازند.  چرا که تصویرسازی در آمریکا متکی به افکار عمومی نیست بلکه متکی به رسانه است و رسانه ها هم در اختیار قدرت هستند. قدرت اراده کند میتواند ایران را فرشته یا دیو کند بسته به ینکه آن ایران میخواهد در زمین آمریکا بازی کند یا خیر.

برای این گفتم شعار تعامل آقای روحانی "رویااندیشی" بود. سیستم آمریکایی معامله‌گر است و پول و سرمایه را می‌فهمد و می‌گوید من زمانی با تو کنار می‌آیم که بتوانی منافع من را در قبال این بهبود مناسبات تامین کنی. آقای روحانی و تیمشان خوش‌بین هستند که قضیه حل و تمام شد اما من شخصا اصلا همچنین اعتقادی ندارم و گمان می کنم که این مساله در بلندمدت به هیچ عنوان جواب نمی دهد.

نمونه خیلی ساده آن هم همین توافق‌نامه وین است. دقت کنید که یکی از ویژگی‌های آمریکایی ها در تصویب و نوشتن متون حقوقی حتی در داخل آمریکا و در داخل کنگره، تصویب قوانین بسیار مطول و سنگین است که وقتی فردی آن را می خواند هیچ چیز مشخصی نمی تواند از آن برداشت کند و این خود راهکاری است برای زمانی که آمریکایی ها می خواهند برداشت خاص و مورد نظر خود را از آن متن و قانون داشته باشند.
 

آمریکایی ها طوری توافق را می نویسند که بعدا هرطور خواستند بتوانند برداشت کنند

در موافقت نامه وین هم قضیه دقیقا به همین ترتیب آماده شده است. به گونه ای که موافقان آن می توانند اثبات کنند که توافقنامه می تواند منجر به برداشته شدن تحریم ها شود و همزمان مخالفان آن هم میتوانند اثبات کنند که این توافقنامه نمی تواند تحریم ها علیه ایران را بردارد. این همان شگرد است که متذکر شدم.

این ماجرا را قبلا آیت‌الله خامنه ای هم تذکر داده بودند که حتما توافقی باید صورت گیرد که بسیار شفاف باشد اما آن چیزی که امروز حاصل شده به هیچ عنوان شفاف نیست و دقیقا مخالف نظر آیت الله خامنه ای است.

بنابراین به نظر من از دل این توافقنامه هیچ چیزی برای ایران به دست نمی آید مگر اینکه دولت بتواند آمریکا را مجاب کند که ایران به یک گربه ملوس مورد نظر آمریکا تبدیل شده است و دیگر آن لایه های تیز و خراشنده خود را برای منافع آمریکا در منطقه نخواهد داشت.
 

جمهوری اسلامی اگر با کدخدا به رابطه ارباب رعیتی برسد دیگر جمهوری اسلامی نیست

اما خب این مساله هم از دیدگاه بنده شدنی نیست، چرا؟ به این دلیل که منابع اصلی قدرت در جمهوری اسلامی ایران به هیچ عنوان به گونه ای نیست که دولتها بتوانند از آنها به صورت سوء، استفاده کنند. دین، رسانه و قدرت نظامی هر سه در ایران در حوزه قدرت تمام و کمال دولت نیست بلکه به صورت کاملتری در دست همان قوه عاقله نظام یعنی رهبری است. و تا زمانی که رهبری این منابع را تحت تحفظ خود دارد هیچ دولتی نمی تواند بیرون از تعامل با قوه عاقله نظام به توافقی با آمریکا برسد که تامین کننده منافع کلی  انقلاب اسلامی نباشد. لذا اگر قرار باشد جمهوری اسلامی ایران به یک نظامی تبدیل شود که با کدخدا به قول امام(ره) به یک رابطه ارباب و رعیتی برسد که دیگر انقلاب اسلامی نیست.

بنابراین برخلاف کسانی که در داخل دلواپسی خود را مطرح کردند من به هیچ  عنوان دلواپس نبوده ام و میدانم تا زمانی که این منابع قدرت در دست رهبری نظام است مشکلی پیش نخواهد آمد.

مجددا تاکید می کنم که علی رغم پروپاگاندایی که ایجاد کرده اند در این مذاکرات چیزی نصیب ایران نشده است و تنها عایدی ایران از این مذاکرات به رسمیت شناختن موجودیت جمهوری اسلامی ایران در میان همان نظام بین المللی، بدون عقب نشینی از سرحدات عقیدتی خودش است.

اگر می بینید آقای ظریف، عراقچی و دیگران میتینگ برگزار می کنند و از دستاوردهای خود می گویند، در حالی که طرف مقابل از همین توافق نامه برداشت دیگری دارد و آن را هم مکررا بیان می کند و این دقیقا به خاطر مبهم بودن و باز بودن بسیار زیاد موافقتنامه وین است.

از این رو با توجه به ادامه‌دار بودن خوش بینی جریان دولت به مذاکرات هسته ای، معتقدم که نه در کوتاه مدت بلکه در میان مدت و دقیقا در زمانی که به دیوار سخت واقعیت برخورد کنند مجبورند به گونه ای رفتار کنند تا بتوانند عدم تحقق وعده های خود را در نگاه رای دهندگان و طرفداران به گونه ای توجیه نمایند.
 

مشکلشان با ما 1000 سانتریفیوژ نیست، مشکل ماهیت سرکش انقلاب در مقابل هژمونی آمریکاست

تکرار می کنم مشکل آمریکا با ما 10 تا و 100 تا و 1000 تا سانتریفیوژ نیست، مشکل آنها با ماهیت چموش و سرکش انقلاب اسلامی در مخالفت با هژمونی قدرت و نظام سلطه آمریکایی است.

قیام امام حسین(ع) از نظر یزید بسیار شفاف بود، یزید بحث بسیار ساده ای داشت و می گفت من تحت هر شرایطی که وجود داشته، اعلام خلافت کرده ام و در این سیستم خلافت همه باید از من تمکین کنند. امام حسین(ع) هم حرفشان این بود که که من با تو بیعت نمی‌کنم. که خب این حرف خیلی بدی برای آنها بود و می توانست به صورت خیلی سریعی هژمونیک شود.

این در مورد انقلاب اسلامی هم کاملا صدق می کند، چرا که در زمان وقوع انقلاب اسلامی دنیا تحت سیطره هژمونیک قدرت غرب و شرق بود و یک روحانی توانست با برهم زدن این ساختارهای قدرت طرح جدیدی در اندازد. پس این جرم اصلی جمهوری اسلامی است، نه سانتریفیوژ نه تروریسم نه مسائل دیگر. آمریکایی ها می گویند ایران به صورت من خش انداخته است، اعتبار من را شکسته است و من باید آن را نابود کنم که حالا چه از طریق پرونده هسته ای چه حقوق بشر و یا هر راه دیگر.
 

به ضرس قاطع می گویم اگر آقای روحانی پس از این توافق، مشکلات اقتصادی را حل نکند، اولین رئیس جمهور یک دوره ای خواهد بود

لذا به نظر من اگر دولت آقای روحانی نتواند از راه دیگری جز توافق و سیاست خارجی مشکل اقتصادی ایران را حل کند به ضرس قاطع میتوانم بگویم گه اولین رئیس جمهوری خواهد بود که دوره ریاستش تنها به چهار سال اول ختم خواهد شد. همچنان که اگر آرای آقای روحانی در سال 92 را هم بررسی کنیم می توانیم با مشاهده یک دست بودن آرای ایشان در شهر و روستا به این نتیجه برسیم که مطالبه یکسانی در سطح جامعه از ایشان شکل گرفته بود و مخرج مشترک آنها یکسان یعنی مسائل اقتصادی بود.


«نسیم»: با توجه به اظهارنظر مسئولان دولت مبنی بر اینکه مشکل هسته ای و به تبع آن تحریم ها در حال حل شدن است، آیا این توافق در میدان عمل به حل مشکل اقصادی معیشتی مردم می انجامد؟

با تیمی که تکیه اش بر خارج و رفع تحریم هاست نمی توان اقتصاد مقاومتی را پیاده کرد

داریوش سجادی: یک کلمه می‌گویم نه، به این دلیل که تیمی که آقای رئیس جمهور برای تأمین مطالبات اقتصادی چیده آن تیمی نیست که اعتقاد به اقتصاد مقاومتی داشته باشد آقای زنگنه امتحانش را در دوران سازندگی آقای هاشمی پس داده. این تیم اقتصادی تیمی هستند که در زمینی بازی کردند و بازی می‌کنند که در دوران سازندگی به نفع طبقه متوسط و بالا بازی کرد، اقتصاد مقاومتی اگر اولویتی دارد اقشار محروم است، به این دلیل است که می‌گویم این تیم کننده این کار نیست!

آقای روحانی اگر بتواند اقتصاد مملکت را تکان بدهد طبیعتاً هم کشور رو به بهبود است و هم آراء خودش تضمین شده است. آقای روحانی باید تکلیف خود را مشخص کند، یا با اقتصاد مقاومتی یا با تکیه بر توافق نامه‌ای که امید دارند تحریم‌ها را بردارد و مثلاً سرمایه خارجی وارد کشور شود. و به قول آقای روحانی می‌گفتند که تکنولوژی آور  باشد و اشتغال زا باشد.

من معتقدم که دولت یا باید تیم اقتصادی‌اش را عوض کند یا تجدیدنظری در کل سیاست‌های داخلی و خارجی بکند. این سیاست پازل‌هایش با هم نمی‌خورد، نمی‌شود با یک تیم اقتصادی که دغدغه‌اش اقتصاد مقاومتی نیست بخواهید به دنبال مطالبات رهبری در اقتصاد مقاومتی باشید، آن هم با سیاست تکیه بر نگاه خارجی و برداشتن تحریم‌ها.


*«نسیم»: به نظر می رسد آمریکا هم در قبال جمهوری اسلامی ایران، هم کوبا هم سایرین می‌خواهد بگوید که من دیگر دشمن شما نیستم هرچند که شاید قبلاً دشمن بودم. مثلا اوباما می‌گوید شاید ما قبلاً کودتای 28 مرداد را در ایران اجرا کردیم یا در جنگ تحمیلی بمب و تسلیحات به صدام دادیم اما امروز پیام نوروزی می‌دهیم و تبریک می‌گوییم و تحریم‌ها را می‌خواهیم برداریم. یعنی تصویر جدیدی از خود ارائه دهد. از نظر شما این آمریکا نسبتش با ایران بعد از توافق هسته‌ای تغییر کرده یا می‌کند؟

داریوش سجادی: اولاً آمریکا را نباید یک پکیج یک دست دید. در حوزه سیاست ورزی در ایالات متحده ما همواره دو جناح داشتیم تحت عنوان جناح بازها(عقاب‌ها) و جناح کبوترها که تمایزشان این است که کبوترهای کاخ سفید همواره دنبال برخورد نرم افزارانه با مشکلات در خارج از کشور بودند بر خلاف جناح عقاب‌ها که دنبال برخورد با مشت آهنین و سخت افزارانه بودند که نمونه‌اش ریگان بود که در زمان ریاست جمهوری خودش آمده و مدعی جنگ ستارگان شد و با سیاست مشت آهنین مدعی اند توانستند اتحاد جماهیر شوروی را به زانو در بیاورند. مدعی اند بگونه ای مدیریت کردند که مردم شوروی از طریق اقتصاد و معیشت به زانو درآمدند و بریدند و خسته شدند و به کرملین فشار آوردند که نهایتاً گورباچف آمد.

اما این به معنای آن نیست که جناحی که به دنبال برخورد نرم افزارانه و کبوترها هستند دنبال بهبود مناسبات هستند! در برخورد براندازانه با جمهوری اسلامی نه بازها و نه کبوترها کوچکترین تعلل و شکی ندارند، اگر دعوایی هست دعوا بر اثر شیوه اعمال قدرت هست، کما اینکه در قضیه همین توافق بر خلاف حرف‌هایی که من داخل می‌شنوم که می‌گویند در آمریکا جنگ زرگری است، باید بگویم که اصلاً جنگ زرگری نیست.
 

می خواهند با فشار معیشتی، مردم را از آرمان خواهی 36 سال خسته کنند

 واقعاً در کنگره درگیری بسیار بالاست، با اعتبار همین نوع برخورد با ایران که عقاب‌ها معتقدند باید از طریق فشار سخت افزارانه این مشکل را حل کنیم همانطور که در لیبی، عراق، نیکاراگوئه و... حل کردیم و بازها دنبال این هستند که بر اساس فشار معیشتی از درون بلایی بر سر بدنه شهروندی بیاورند که از حمایت از انقلاب و آرمان‌خواهی 36 ساله دست بکشند و به سازش روی بیاورند.

البته این کار را در نیکاراگوئه کردند و 10 ساله جواب داد، در شوروی اعمال کردند که 35 ساله جواب داد اما ایران 36 سال است که مقاومت کرده. آنها دنبال این هستند این مقاومت شکسته شود چه با سخت افزار و چه با نرم افزار.

دقت کنید آقای اوباما هنوز داخل آمریکا نتوانسته ملت خودش را متقاعد کند که این توافق‌نامه به نفعشان هست، الآن خودشان هم معطل کنگره هستند چه برسد به اینکه بخواهند این توافق را به ملت ایران بفروشند، کما اینکه ملت ایران هم هنوز نتوانستند به توافق برسند که بالاخره حالا از دل این توافق‌نامه چیزی در می‌آید یا نمی‌آید.

بنابراین من ماهیت قضیه را چالش براندازانه بین دو جناحی می‌دانم که یکی دنبال برخورد نرم است و یکی دنبال برخورد سخت است. شواهد امر در آمریکا مؤید این است که فعلاً عقاب‌ها دست بالا را دارند و در آخرین آمار، بالای 70 درصد شهروندان آمریکا مخالف توافق‌نامه بودند و تبلیغات بسیار سنگینی دارند می‌کنند.

بعید می دانم بتوانند توافق را حتی در خود آمریکا نقد کنند و به مردمشان بفروشند!

افکار عمومی هم در آمریکا صرفاً دست رسانه است، و در رسانه بیشترین نفوذ را "آیپک" و صهیونیست‌ها دارند که بیشترین پول را دارند در این حوزه آنها فعلاً دست بالا را دارند بنابراین فکر نمی‌کنم به مرحله نقد کردن توافق‌نامه برسند و حتی در خود آمریکا بتوانند این را به شهروندان آمریکایی بفروشند که از قبال آن در انتخابات حالا یا به نفع هیلاری کلینتون یا شخص دیگر دموکرات‌ها بتوانند رأی بخرند.

 

*«نسیم»: پس با این اوصاف یعنی آمریکا عوض نشده و همچنان شیطان بزرگ است؟

آمریکا هنوز شیطان بزرگ است و شیطان بزرگ تمام شدنی نیست

داریوش سجادی: امام(ره) وقتی فرمودند آمریکا شیطان بزرگ است این را به عنوان متلک سیاسی یا طعنه و تحقیر رقیب نگفتند، امام یک شخصیت مذهبی بودند که ترمینولوژی سیاسی ایشان مبتنی بر مبنای فقهی بود، وقتی ایشان می‌گوید آمریکا شیطان بزرگ است این برگرفته از آموزه‌های قرآنی است ما در قرآن وقتی می‌بینیم داستان خلقت انسان را مطرح می‌کند که فرشتگان را بر سجده و کرنش امر می‌کند و شیطان تمرد می‌ورزد حالا تمرد شیطان بر اساس چه منطقی بود؟ بر اساس منطق نژادپرستی که من از آتش هستم و آدم از خاک است. اولین تمایزطلب در تاریخ و نژادپرست شیطان بود منتهی جرم شیطان قبل از خود برتربینی، "خود بینی" بود در نظامی که قرار است در آن همه چیز خداوند باشد. بر اساس آن خودبینی شیطان مظهر کبر و تفرعن است. وقتی حضرت امام(ره) این را می‌گویند که آمریکا شیطان بزرگ است متلک نمی‌گویند و تحقیر نمی‌کنند، بر اساس یک ترمینولوژی فقهی مرکز تفرعن در حال حاضر یا به قول آیت الله خامنه‌ای "اَتمّ استکبار" در آمریکا تجلی پیدا کرده است. بنابراین آمریکا هنوز شیطان بزرگ است و شیطان بزرگ تمام شدنی نیست.

اصلاً انسان در نزاع است که ورزیده می‌شود، چه در جهاد اکبرش و چه در جهاد اصغرش. نزاع مکان ورزیده شده ایمان انسانی است. امام(ره) همیشه می‌گفت "ما رابطه با آمریکا را می‌خواهیم چه کنیم؟" حالا آقای هاشمی و دوستانشان می‌گویند ما رابطه با آمریکا را می‌خواهیم، چه کنیم؟


*«نسیم»: اسم آقای هاشمی را آوردید. به نظر شما چرا آقای هاشمی به این نقطه رسیده؟ آیا ایشان از اول این وضعیت را داشت؟

نگاه آقای هاشمی به مسائل نگاه بیزینسی است، از جمله به رابطه با آمریکا

داریوش سجادی: من معتقدم که آقای هاشمی از اول همین بود. به چه اعتباری؟ آقای هاشمی در دوران جوانی‌شان با وجود اینکه در حوزه بودند و مبارزه هم می‌کردند، در قم "بساز و بفروش" هم بودند، زمین‌های سالاریه را ایشان می‌ساختند و میفروختند. ایشان با منطق "بیزینس" و بساز و بفروش آشنا است. یعنی منش ایشان، منتالیتی ایشان، شخصیت ذهنی ایشان "بیزینس من" است. بیزینس من، تاجر آشنا با الفبای اقتصاد است که اصلی‌ترینش سرمایه، حفظ سرمایه و افزایش سرمایه است. آقای هاشمی رفسنجانی نگاهش به سیاست بر خلاف امام(ره) یک نگاه تاجرمسلکانه است. این نگاه خیلی تقید به اصول‌های غیر قابل عدول ندارد. آدم تاجر اصول غیر قابل عدول ندارد اصل غیر قابل عدولش سرمایه است.

نیکسون یک کتاب دارد به نام "در صحنه" که در این کتاب یک جمله بسیار قشنگی دارد که شاید بشود گفت کامل‌ترین جمله در بیان ماهیت آمریکا و نظام سرمایه داری است می‌گوید در آمریکا پول همه چیز نیست تنها چیز است. این ماهیت نظام آمریکاست. نظامی که خودش را بر اساس منطق کاپیتالیسم تعریف کرده. وقتی پول داری همه چیز داری اخلاق داری منزلت داری تشخص داری احترام داری همه چیز داری و وقتی که پول نداری هیچی نداری این همان منطق بیزینس است در عالیترین سطحش.

وقتی نگاه نگاه بیزینسی است و به انقلاب اسلامی هم بر اساس یک نگاه بیزینسی نگاه می‌کنید این نگاه به ایشان حکم می‌کند که تا آنجایی که منافع حکم می‌کند با آمریکا بجنگی و هر وقت هم حکم نمی‌کند نجنگی و با آن معامله کنی.

بنابراین من معتقدم که ایشان از ابتدا پتانسیلش این بود اما یک سری واقعیت‌ها هم بود. آقای هاشمی همان است که در دهه 60 در همین دانشگاه تهران خطبه‌های عدالت اجتماعی می خواند که خیلی هم خوب بود. حالا یا تحت تأثیر جو یا یک سری واقعیت‌ها به ایشان دیکته کرده که آن منطق بیزینسی خود را غالب کرد بر گفتمان انقلابی خود که آن دیگر مسئله شخصی است و من نمی‌توانم نیت یابی کنم.
 

طبقه متوسطی که آقای هاشمی پرورش داد و امروز حامی اوست، جز قرقره اندیشه‌های غربی و نق زدن، هیچ تولیدی نداشته است

ولی واقعیت نشان داد ایشان بعد از جنگ وقتی وارد سیستم اجرایی کشور شد آن منطق بیزنسی‌اش حاکم شد بر گفتمان انقلاب اسلامی و هر چه هم جلوتر رفتیم شدت گرفت. در هشت ساله توانست یک طبقه متوسطی را تعریف و تشکیل بدهد که این طبقه متوسط متأسفانه بر خلاف تعریف موجود در طبقه متوسط در همه دنیا، ویژگی‌های منحصر به فرد بومی خودش را دارد که یک مصرف کننده و بلعنده است و کوچکترین قابلیت در تولید ندارد فقط مطالبه می‌کند. من اصلاً اعتقادی ندارم به اینهایی که به آقای هاشمی رفسنجانی اعتبار می دهند که ایشان توانسته طبقه‌های متوسط را تقویت کند. می‌گویم که این تقویت طبقه اصلاً افتخاری ندارد چون اینها هیچی تولید نکردند، فقط نق زدند و مطالبه کردند و اگر هم حرفی زدند صرفاً قرقره و ضبط صوت اندیشه‌های غربی بوده و هیچ اندیشه نوینی هم بیرون ندادند. حالا این طبقه پشتوانه هاشمی شده و هاشمی هم وزن دهنده این طبقه شد و این نگاه بیزینسی را تقویت کرد و واقعیت هم این است که آقای هاشمی پایگاه اجتماعی دارد و همین ها پایگاه اجتماعی ایشان هستند.

آقای روحانی هم برای داشتم پایگاه اجتماعی تلاش می کند همزمان هم هاشمی باشد هم خاتمی و حتی احمدی نژاد که البته شدنی نیست.
 

*«نسیم»: برخی معتقدند نگاه آکادمیکی در دولت بر این باور است که بخاطر پذیرش ارزش‌های حاکم بر نظام بین الملل می توان از استقلال کشور هم عبور کرد.. آیا این گونه است؟

اگر جمهوری اسلامی در مذاکرات اعاده حق کرد در درجه اول محصول رشادت های قاسم سلیمانی است

داریوش سجادی: بله. برای همین می‌گویم که اینها دچار خوش‌بینی هستند. در نظام بین المللی که حرف اول را قدرت می‌زند کمال خوش‌بینی است که فکر کنید با خنده‌های دکتر ظریف و یا ادبیات مطنطن آقای روحانی می‌توانیم با آمریکایی‌ها به توافق برسیم و آقای اوباما چشم انتظار است که یکی بیاید خوب انگلیسی حرف بزند. نه! اتفاقاً تعمد و اصرار و ابرام بر این سیاست دقیقاً مخدوش کننده استقلال کشور هم هست.

اگر جمهوری اسلامی توانسته در حوزه‌هایی حتی در مذاکرات 1+5 اعاده حق بکند، قبل از انگلیسی خوش لهجه آقای ظریف یا کت و شلوار پیرگاردین و دکمه سردست ایشان، محصول رشادت های آقای قاسم سلیمانی و بچه‌های سپاه قدس در منطقه است که شریان‌های حیاتی آمریکا را در لبنان، سوریه و عراق در مشت قدرت خود گرفتند و تبعاتش در مذاکرات سیاسی رفت. آن چیزی که آمریکا را متقاعد به مذاکره کرد، استیصال آمریکا در منطقه بود که بالاترین نقش را بچه‌های سپاه قدس داشتند.

من بارها دیدم آقای دکتر ولایتی سعی دارد تیم مذاکره کننده فعلی را محصول تیم خودش در مذاکرات 598 معرفی کند. با کمال احترام باید عرض کنم که این دوستان در آن مذاکرات کاری نکردند. در مذاکرات 598 بعد از حماقت صدام در حمله به کویت باعث شد که خود صدام آن پوئن‌ها را با دست خودش به ایران بدهد وگرنه تا قبل از آن ما چه کاری توانستیم بکنیم!؟ آزاد شدن اسرا محصول همان حماقت صدام بود که باعث شد این پوئن ها را گرفتیم.

 

*«نسیم»: آمریکایی ها می گویند دنبال مهندسی جامعه ایران و تغییر رفتار در آن هستند. شما نسبت جریانات سیاسی اعم از اصلاح طلب و اصولگرا با این هدف آمریکا را چطور می بینید؟

اصلاح طلبی قبل از این که تکلیفش را با آمریکا روشن کند باید نسبت خود را با انقلاب و امام تعریف کند

 داریوش سجادی: ابتدا صادقانه بگویم که من جزو جناح اصلاح طلبان بودم و هنوز هم هستم با تعریف خودم. این اصلاح طلبی که الان هست و خود را علمدار این جریان معرفی کرده آن اصلاح طلبی نیست که در سال 76 بر اساس گفتمان انقلاب اسلامی قرار بود اصلاح طلبی کند و اینکه افرادی مثل آقای زیباکلام می گویند دغدغه اصلاحات الان دموکراسی است، این دغدغه اصلاحات در سال 76 که امثال من دنبالش بودیم نبود. ما دغدغه دموکراسی نداشتیم. دموکراسی ما مختصات خود را براساس انقلاب اسلامی گرفته بود. این دموکراسی که شما دنبال می کنید منتهی می شود به استحاله. همین اصلاح طلبی که نمونه اش فاطمه حقیقت جو است که از بطن جنبش دانشجویی می رود در دل آمریکا با نانسی پلوسی می نشیند مذاکره می کند. نمونه اش مجتبی واحدی می شود که از بطن انقلاب اسلامی می آید در واشنگتن رکیک ترین حرف ها را به جمهوری اسلامی می زند.

این نتیجه همان استحاله محتوایی است که دلایل شخصی اش را نمی توانم نیت خوانی کنم ولی واقعیتش این است که این اصلاح طلبی باید قبل از این که تکلیفش را با آمریکا روشن کند باید با خود انقلاب اسلامی روشن کند، با امامی که رهبر انقلاب و حرف هایش سرحدات انقلاب است. آقای اصغرزاده هفته گذشته می آید مواضعی می گیرد 180 درجه مخالف با مواضع خودش در زمان سفارت، اسم این را می گذارم استحاله، یعنی اصلا ماهیت تفاوت کرده است. بنابراین اصلاح طلبان اگر قرار است کاری کنند ابتدا باید نسبت خود با انقلاب اسلامی را تعریف کنند. این چیزی که الان ا زاصلاح طلبی کف میدان است که علمداری می کند، چیزی نیست که بتواند افتخار کند که متولی نظام و انقلاب و اسلام و رهبری است.

در اصولگراها بحث مطول است اما اصولگراها از منتهی الیه پایداری تا جامعه روحانیت و ... مخرج مشترکشان در چهار مورد اسلام، نظام، انقلاب و رهبری توافق دارند. در عملکرد ها اختلاف دارند که مشکل از خودشان است. ولی من نگرانی ام از این سمت(اصلاح طلبان) است.

در ماجرای جنبش سبز همان مواقع شاید تنها کسی بودم که در 23 تیر یعنی یک روز از انتخابات گذشته، صراحتا در آمریکا به میرحسین موسوی نامه نوشتم و منتشر کردم و هشدار دادم که "تحت هیچ شرایطی ملت را به خیابان نکش. اگر این اعتراض را خیابانی کنی شما آدمی نیستی که بتوانی جمعش کنی. این مملکت روی گسل نشسته و جناح بندی ها و گروه هایی وجود دارند که به دللایل مختلف آماده رویارویی هستند. اگر این گسل فعال شود تو آدمی نیستی که بتوانی جمعش کنی."

متاسفانه جنبش سبز به دلیل اینکه موسوی با گروه ها و جریاناتی که کوچکترین انس و الفتی با انقلاب اسلامی نداشتند، مرزبندی نکرد، لطمه شدیدی به منافع ملی ایران زد. نتیجه اش این شد که جنبش اصلاحاتی که خود را فرزند انقلاب می دانست، بعد از 88 به جایی رسیده که اول باید برادری اش را ثابت کند.

آقای موسوی خوئیینی ها بچه انقلاب بود، کروبی مگر ضد انقلاب بود؟  مگر موسوی ضد انقلاب بود؟ همه بچه انقلاب بودند ولی به خاطر اشتباه محاسباتی لطمه ای به یک جریان فکری زدند که حالا در الفبای بدیهیات سیاسی باید برگردد و خود را تعریف کند. آن هم نه تعریف بر اساس ضدیت با آمریکا. اول تکلیفش را باید با انقلاب اسلامی روشن کند.

*«نسیم»: شما مبدأ این انحراف را فتنه 88 می دانید؟

اصلاح طلبان از 76 یاد گرفتند که با مانور بر سر مرزهای کشدار عقیدتی رای جمع کنند

داریوش سجادی: خیر! 88 برون ریخت اش بود. اصلاح طلبان در دامی افتادند که من اسمش را "تله دموکراسی" می گذارم. از 76 استارتش خورد.

در انتخابات 76 هم اینکه حالا 20 ملیون نفر به خاتمی رای دادند بحث مستقلی است که 20 ملیون رای محصول چه تعاملاتی بود. ولی این آرای بیست ملیونی، جناح چپ انقلاب را دچار توهم و اشتباه کرد چون دیدند می توانند با ذره ای مانور روی "مواضع کشدار"، "آرای مسئله دار" را هم جذب کنند و آمار را بالا ببرند. چون در دموکراسی آمار بالا حرف اول می زند و کمیت آرا مهم است. این آرای بیست ملیونی خاتمی آرای برخوردار از عدم تجانس ساختاری بود. شما نگاه کنید از بچه های روستایی که به عشق سادات بودن به وی رای دادند تا کسانی که به خاطر سیاست های تسامح آمیزش در وزارت ارشاد رای دادند تا کسانی که به خاطر مخالفت با نظام به وی رای دادند. خب این یک بدآموزی داشت. پیروز انتخابات، شیرینی این پیروزیِ محصولِ آرایِ نامتجانس را مزمزه کرد و دید می شود با تجمیع آرا ولو آرای متناقض پیروز شد. از آنجا این دموکراسی عرفی به صورت ویروس وارد بخشی از جناح سیاسی کشور شد.

من در آمریکا بودم، وقتی خانم کریستین امان پور گزارش داد، به عنوان اعتراض مقاله ای نوشتم که برخلاف تصورم اصلاح طلبان استقبال نکردند. من آنجا تکان خوردم که فقط سه ماه است از ایران آمده ام، چه اتفاقی افتاده است؟ همان قلقلکی که آرای ولو نامتجانس خاتمی مزه دموکراسی اکثریت را زیر زبان آقایان برد و اصلاح طلبان یاد گرفتند که اگر زمان انتخابات مقداری سر مرزهای کشدار مانور کنند تا رای خاکستری را جمع کنند برنده می شوند. درست هم محاسبه کردند. برنده شدند با این تفاوت که متوجه نیستند پیروز انتخابات بعد از انتخابات مواجه با آرای نامتجانسی می شود که موظف است آنها را تامین کند. همه جور قشری در اصلاحات، بر اساس ساده اندیشی آقایان، وارد قضیه شد. این بد آموزی ادامه و عمق پیدا کرد. حتی الان ایراد به آقای روحانی هم وارد است از همان ادبیات ورودش به انتخابات با اولین سخنرانیش در دفتر حزب اعتدال و توسعه بود که مبتنی بر جذب آرا بود.

بی رودربایستی اصلا ماهیت دموکراسی در آمریکایی که من هستم که کانون دموکراسی محسوب می شود، بخش اصلی اش در انتخابات "عوام فریبی" است. هر نامزدی قشنگ تر لباس بپوشد و ژیگول تر حرف بزند و خوب تر بتواند مردم را خام کند برنده می شود. این ماهیت دموکراسی است چون ویترینی است. درست برخلاف دموکراسی دینی در انقلاب اسلامی که یک حاکم چه رهبر باشد چه رئیس جمهور و چه... دنبال خواست مردم نیست، دنبال مصلحت مردم است. مثلا اکثر مردم بگویند ما دنبال همجنس گرایی هستیم، نظام اسلامی می گوید ولو اینکه اکثریت باشی این چون مصلحت من و شما نیست بر اساس آن ظرف ایدئولوژیکی که نظام در آن تعریف شده، من تعهدی به تامینش ندارم. در نظام های دموکراسی عرفی این کار را می کنند.

اصلاح طلب ها هم برای کسب اکثریت، به اعتبار این رای های نامتجانس، مواجه با آرای متناقض می شوند.
 

*«نسیم»: جمله ای در فیس بوکتان نوشته اید که "پاک زندگی کردن در آمریکا آزاد است، اما ناپاک زیستن اجباری است" و آن را ناشی از حجم عظیم پروپاگاندای رسانه ای دانستید. در ایران از سال 72 رهبر انقلاب نسبت به "نانوی فرهنگی" و "شبیخون فرهنگی" هشدارهایی مطرح کردند. سرخط سیاست آمریکا برای اثرگذاری در فرهنگ ایران را چه می دانید؟

نظام کاپتالیستی لیبرال آمریکا شهروندان دنیا را با مصرف گرایی تبدیل به سرباز بی جیره و مواجب خود می کند

داریوش سجادی: من مدعیم که در آمریکا برای پاک زیستن آزادید اما برای ناپاک زیستن مجبورید. رسانه ابزار این مسئله است اما علتش را باید در فحوای لیبرال دموکراسی بجویید که حاکم بر آمریکاست. در نظام لیبرال دموکراسی شهروند موجود در ذیل نظام شهروندی است که سنسورهای اخلاقی اش قدرت تشخیص خوب و بد را ندارد، نه این که انسان آمریکایی ذاتا تشخیص خوب و بد را ندارد. سیستم این سنسور را از کار انداخته، از طریق هالیوود و رسانه. خوب و بد را در آمریکا هالیوود برای شما تعریف می کند. در 11 سپتامبر من آمریکا بودم، همان شب که تمام آمریکا را التهاب فرا گرفته بود، "پیتر جنیز" خبرنگار "ای بی سی" برای تشفی خاطر افکار جریحه دار مردم آمریکا، میزگرد سیاسی ترتیب داد و دو مهمان دعوت کرد. اما نه از سیاسیون، یکی "جک نوریس" قهرمان فیلم "دلتا فورس" که در آن فیلم بایک موتور کل حزب الله لبنان را کن فیکون می کند و برمیگردد  و دیگری "سیلوستر استالونه" قهرمان فیلم "رامبو" که با یک تیرکمان افغانستان و همه جا را تکان می دهد می آید. خب این مسخره است ولی واقعیت دارد که افکار عمومی آمریکا را کارشناسان سیاسی شکل نمی دهند، هالیوود شکل می دهد.

وقتی هالیوود می آید به اینها پمپ می کند که ارتش من آنچنان قدرتمند است که یک نفرش می تواند برود و ویتنام را درست کند، کیسینجر نمی تواند راه حل دهد. سیلوستر استالونه می تواند... چون لیبرال دموکراسی فاقد مکانیزم لازم برای ارزشگذاری روی کنش های فردی و اجتماعی است. هرکس هر کاری می کند و از آن لذت می برد آزاد است تا مرز اینکه مزاحم دیگری نشود. بر این اساس همجنس گرایی هم خیلی راحت پذیرفته می شود.

اگر آمریکا دنبال تهاجم فرهنگی یا به قول مقام معظم رهبری شبیخون فرهنگی است، خودش آن را تهاجم فرهنگی نمی داند. بلکه آن را رسالت تاریخی خود می داند که بشریت را نجات دهد. تلقی اش این است که من نظام برتر جهانی هستم و اگر قرار است دنیا را نجات دهم از این طریق است. اما شما این را باور نکنید، این ظاهر قضیه است و اصل آن نظام کاپیتالیستی است که منافع مالی خودش را تامین کند. برای تامین منافع مالی است. اول سنسورهای اخلاقی شهروند را می کشند بعد تبدیل به کالا می کنند و وقتی تبدیل به کالا و مصرف کننده شد حالا بهترین طعمه ای است که چه در واشنگتن و چه در کابل و چه در تهران باشد با مصرف خود سرباز بدون اسلحه نظام آمریکایی می شود.

زن در آمریکا عریان است و این عریان بودن زن در چارچوب نظام لیبرال دموکراسی است. به مرد می گوید مصرف کن و به زن خودت قناعت نکن، وقتی این همه کالای متنوع و رنگارنگ هست. در حوزه های زنانگی هم نظام مصرف سالار به زن رحم نمی کند به خاطر این که زن را تبدیل به کالا کند. زنی که تبدیل به کالا بشود مرد را تشویق به مصرف می کند. آن زن هم برای جلوه گری خودش متوسل به مصرف بیشتر می شود. این در تمام حوزه ها در ساختار سرمایه سالاری دنیا از جمله در ایران که بازار مصرف است حاکم شده است. بنابراین باید این ایرانی که آمده بر صورت نظم هژمونیک آمریکایی پنجه کشیده و نفیش کرده را به آن بازار برگرداند.


«نسیم»: بعد از توافق وین، از جانب رهبر انقلاب هشدارهای صریحی را نسبت به خط نفوذ آمریکا در عرصه های مختلف کشور شاهد بودیم. چند سال پیش از این ایشان با بیان مورد تاریخی شوروی، از ماجرای ورود مک دونالد به عنوان سمبل نفوذ فرهنگ غربی در این کشور نام بردند. جالب اینکه در کشور خودمان هم بلافاصله بعد از توافق وین، زمزمه های بازگشت مک دونالد را شنیدیم. ارزیابی شما چیست؟

وقت وادادگی نیست، با فرهنگ سازی، می توان جلوی نفوذ ایستاد

داریوش سحادی: با خود می گویم ای کاش این جریانات در ایران حداقل از تأسیس شعبه رستوران هایی مثل cheese cake factory حرف می زدند نه از مک دونالدی که امروز همبرگرش یکی از مزخرفترین غذاها در آمریکاست است که خود آمریکایی‌ها هم دیگر نمی‌خورند. اینطور لااقل دل آدم کمتر میسوخت! انسان متاسف می شود که برخی همطونانش "له له" می‌زنند برای آشغالترین غذاهای امروز آمریکا!

در مورد نفوذ، به نظر من باید از از این سوی قضیه هم نگاه کرد. آیا ما توانستیم از طریق روش های ایجابی در مسائل فرهنگی، فرهنگ سازی لازم و شایسته را داشته باشیم؟ مثلا در خصوص حجاب، همچنان بعد از 36 سال هنوز مسئله است. فرهنگ‌سازی اصلی‌ترین کار است. به دنبال حل همه قضایا هم نباشید. دنبال این نباشید که ناگهان همه با حجاب شوند و اصلاً قرار نیست که بشوند. این نزاعی است که قرار است بشر تا آخر با شیطان داشته باشد اما وظیفه ما این است که این مبارزه را انجام بدهیم. یک آقایی می‌گفت که ما در مبارزه با ویدئو و ماهواره شکست خوردیم. گیرم که شکست خوردیم آیا باید تسلیم شویم؟ خیر باید این مبارزات ادامه داشته باشد. وقتی شکست می خوریم که در زمین حریف بازی کنیم. همان آقایی که این حرف را زد من آمار طلاق را نشانش دادم که چقدر افزایش پیدا کرده، این آمار طلاق محصول همین است. آمار طلاق محصول همان فیلم‌هایی بود که از طریق ویدئو می‌آمد و حالا از طریق ماهواره می‌آید.

تبعات این فیلم های هالیوودی برای جوان های کشورهایی مثل ما می دانید چیست؟ اول این است که در جایگاه خودش احساس خفگی می‌کند، دوم این است که می‌گوید اگر بتوانم بپرم آنطرف مثل آنها خوشبخت می‌شوم. وقتی این اتفاق افتاد یک عده از جوان ها می روند و کشور محروم از نیروهای جوان می‌شود، آنهایی که نمی‌توانند بروند عمری را با بغض و نفرین زندگی می‌کنند که اگر می‌رفتیم خوشبخت می‌شدیم. این جوان‌ها نمی‌دانند که آن طرف هیچی نیست. من در آنجا دارم زندگی می‌کنم اگر ایالات متحده آمریکا توانست ابرقدرت جهان شود برای این است که شهرونداش عین ساعت کار می‌کنند.

اینجا تصویر "آنجلینا جولی" و "براد پیت" را می‌بینند و فکر می‌کنند که شهروندان آمریکایی صبح تا شب مشغول عیش و نوشند. در حالی که اینطور نیست. سیستم دقیق دارد کار می‌کند. شهروند آمریکایی هشت ساعت کار می‌کند، اینجا نیم ساعت کار می‌کنند و وقتی که چهارتا فیلم هالیوودی می‌بینند فکر می‌کنند همه‌اش تفریح و عیش و نوش است. بنابراین جوان با بغض نسبت به داخل کشور و با شیدایی نسبت به آنطرف بزرگ می‌شود. بعد آن آقا متأسفانه می‌گوید مبارزه فرجام ندارد، تعطیلش کنیم. نه آقا! تو بلد نیستی مبارزه کنی و اگر نه آن دارد خوب بازی می‌کند.

من قبلا هم گفته ام الزامات حکومتی از نظر من حکم رستوران را دارد. الزامات حکومتی دیگر کلیشه شدند یعنی لیبرال دموکراسی مشخص است که چه چیزی می‌خواهد، سوسیالیسم هم همینطور، نظام حکومت اسلامی هم مشخص است. حالا شما این را در قالب رستوران ببینید. مثلا من اگر چلوکبابی بزنم و شما رجوع کنید و بگویید آقا پیتزا بده می‌گویم که اشتباه آمدید. در منوی من همچین موردی نیست، باید بروی رستوران ایتالیایی. یا من بروم رستوران ایتالیایی چلوکباب بخواهم همین است.

جمهوری اسلامی، خوب یا بد، فرمت خودش را تعریف کرده و با رأی مردم هم تعریف کرده و رفراندوم شده است. شما نمی‌توانید بیایید چیزی غیز از این چارچوب بخواهید. خواست شما برای من محترم است ولی من نه ادعایش را کردم نه توانش را دارم. من فرمتی که تعریف کردم مذهب است، خودم هم تعریف نکردم بر اساس دموکراسی که شما می‌گویید با رأی میلیونی و اکثریتی این چارچوب تثیبت شد. یا مثل خیلی ها که رفتند، به کشورهای دیگر برو، یا بپذیر و بمان، من را متقاعد کن که این درخواست تو خوب است. یا من تو را متقاعد می کنم.

به عنوان مثال شادی حق مسلم همه انسان‌ها است، حق ذاتی است. دعوا سر مصداق‌هایش است. اگر یک جوانی بیاید و بگوید من هم می‌خواهم مثل همه جوان‌های دیگر شاد باشم می‌گویم چه می‌خواهی؟ می‌گوید من رقص "لامبادا" می‌خواهم. می گویم نشد این نظام نظام اسلامی است نمی‌تواند به تو اجازه رقص بدهد، ادعایش را هم ندارد. تو باید نوع شادی خودت را تعدیل کنی چون داری در یک کشور اسلامی زندگی می‌کنی.

اینکه موارد فساد یا طلاق افزایش یافتهف به جز تاثیرات هالییود، یک بخشی اصلی هم کوتاهی خودمان بود که فرهنگ سازی نکردیم. برخورد سلبی کردیم و واکنش های منفی دیدیم.

«نسیم»: زمینه های نفوذ در داخل از جمله در برخی رسانه ها، اشخاص و جریانات که مثل کاتالیزور عمل می کنند را چطور می بینید؟ بخصوص در آستانه انتخابات مجلس که اولین انتخابات بعد از توافق وین است.

به اعتبار وجود شورای نگهبانی که سابقه رد صلاحیت هاشمی را دارد، زیاد برای مجلس نگران نیستم

داریوش سجادی: من به اعتبار وجود شورای نگهبان زیاد نگران نیستم، فیلتر محکمی است. من چون خودم جزو اصلاح طلبان بودم هنوز می بینم بینشان نیروهای انقلاب هستند، ولی متأسفانه ویترین دست امثال محمدرضا خاتمی ها افتاده است. من گله‌ای به دوستانمان دارم و می‌گویم که من و امثال من را شما تنها گذاشتید .ما الآن تنهایی داریم از مواضع چپ اصیل اسلامی دفاع می‌کنیم. 

در مجموع از یک طرف باید از تنوع نیروها و تکثر آرا استقبال کرد، از یک طرف هم باید مواظب بود. مجلس سنگر قوی است. شما نگاه کنید که مجلس ششم چه افتضاحی درست کرد و چه هزینه‌هایی برای کشور ایجاد کرد؟ تکرار می کنم به اعتبار شورای نگهبان زیاد نگران نیستم چون تجربه نشان داده که شورا علی الخصوص آیت الله جنتی تاکنون انصافاً خوب مدیریت کرده است. رد صلاحیت آقای هاشمی رفسنجانی خیلی کار بزرگی بود، من معتقدم اگر هاشمی تایید می شد و رای می آورد احتمال درگیری‌های خیابانی به مراتب بدتر از سال 88 وجودداشت. حالا هم اقای هاشمی دارد تئاتر خودش را بازی می‌کند ولی بحمدلله در انتخابات مجال حضور نیافت. چون آقای هاشمی که مثل مشایی نبود که پایگاهی نداشته باشد. به هر حال سنگین وزن بود و احتمال اصطکاک و چالش وجود داشت، چالش‌های جدی تر از 88. خوشحالم که شورای نگهبان وجود دارد و کارهای بزرگی مثل رد صلاحیت هاشمی را برای حفظ انقلاب انجام می دهد.

نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۱
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها