کد خبر: ۴۳۱۲۲
زمان انتشار: ۱۳:۲۲     ۱۴ اسفند ۱۳۹۰
سرويس نقد رسانه 598 به نقل از آويني فيلم: 37ساله، اهل خيابان 17 شهريور تهران. تحصيلات دانشگاهي ندارد چون در ميانه راه زماني كه ترم سوم رشته ادبيات فارسي را مي گذراند تحصيل را رها كرده و تجربه رشته هاي مختلف هنر را در پيش گرفته است. در كارنامه بازيگري او حضرت يوسف، دوشيزه باران، گرگ و ميش و روزگار سپري شده به چشم مي خورد.
خوانندگي، بازيگري، مجري گري و نوازندگي از جمله حوزه هاي فعاليتي او در عرصه هنر است و البته خودش مي گويد دستي هم بر آتش شعر و شاعري دارد.
او را در هيچ قالبي نمي توان يافت. البته نه از آن جهت كه دائماً تغيير ظاهر مي دهد بلكه از اين حيث كه مداوم در خلال جواب هاي كوتاه و بلندش به سؤالات منابع مختلف فكري و عقيده اي را شاهد مثال مي آورد.
اميرحسين مدرس خاطره كودكي و نوجواني جواناني است كه بايد بعد از نسل سومي ها جلوي صف بيايند و با مديريت نسل قبلي خود را براي آينده آماده كنند.
شروع فعاليت هنري خودتان را از چه زماني مي دانيد؟
سال هاي اوليه تحصيل من مصادف با انقلاب بود و من به خوبي آن فضا را به خاطر دارم چون خانه ما در خيابان شهباز يا 17 شهريور كنوني بود كه تقريباً در كانون تجمعات و حوادث قرار داشت. خاطراتي از آن موقع برايم مانده ولي در خصوص كارهاي هنري مثل تمام بچه ها در حد همان سن و سال كودكي فعاليت داشتم، يادم هست مثلاً حسنك كجايي را به كمك يكي از معلمانان بازسازي كرده بوديم براي نمايش و اين اولين تجربه من در نمايش و بازي بود.
چه زماني به طور رسمي وارد عرصه نمايش شديد؟
شايد بتوان گفت از دوران راهنمايي، چون فضاي آموزشي مقداري نسبت به دبستان گسترده تر شد و بچه ها مسابقات زيادي را از قرائت قرآن و سرود گرفته تا تئاتر پيش رو داشتند اما با ورود به دوره دبيرستان فعاليتم جدي تر شد چون حوزه مطالعاتي ام بيشتر شده بود و هم تلويزيون توانسته بود جايگاه خوبي ميان خانواده ها پيدا كند.
به واسطه تلويزيون به بازيگري علاقه مند شديد يا سينما؟
سينما زياد مي رفتم و يك تماشاگر حرفه اي فيلم بودم و غيرممكن بود فيلمي از زير دستم در برود.
از طرف خانواده محدوديت نداشتيد؟ چون در آن سال ها سينما زياد موجه شناخته نمي شد.
اوايل محدوديت بود ولي بعداً اين محدوديت از بين رفت و حتي با خانواده و فاميل به سينما مي رفتم، البته اعتماد هم بود بعد هم اينكه فضاي سينماي بعد از انقلاب فضايي نبود كه باز باشد چون موضوعات و محتواي آن نسبت به گذشته تغيير كرده بود و آدم هاي تازه اي وارد سينما شده بودند با تفكرات جديد بنابراين خيلي محل ابتذال نبود مثل حالا.
فعاليت را با تلويزيون شروع كرديد يا راديو؟
من با تلويزيون شروع كردم و بعد از 5 يا 6 سال به راديو رفتم.
آغاز فعاليت تلويزيوني شما درچه قالبي بود؟
با اجرا شروع كردم بعد بلافاصله بازي كردم.
عنوان برنامه ها را يادتان هست؟
بله، اولين اجرايم در برنامه شكوفه هاي انديشه بود كه در اردوگاه ميرزا كوچك خان رامسر ضبط شد بعد درراه كربلا را اجرا كردم.
پس تئاتر را هم بعد از تلويزيون تجربه كرديد؟
بله، اولين تجربه حرفه اي من در تئاتر بعد از تلويزيون بود.
چه جور به تئاتر ورود پيدا كرديد؟ از طريق دوستان تلويزيوني؟
نه، من يك سري دوست داشتم كه تئاتر خوانده بودند و به واسطه آنها وارد تئاتر شدم.
اگر اشتباه نكنم در رشته ادبيات فارسي تحصيل كرده ايد؟
بله، البته در نيمه هاي راه درس و دانشگاه را رها كردم.
چرا؟ دليل خاصي داشت؟
از يك طرف معيشت بود و از سوي ديگر احساس كردم دانشگاه غير از مدرك هيچ چيزي ندارد كه به من بدهد و اساساً مدرك هم به درد من نمي خورد چون من بنا نداشتم جايي استخدام شوم. بنابراين ديدم وقتم تلف مي شود البته جانب انصاف را هم رعايت كنم كه در همان چند ترمي كه در دانشگاه بودم استادان بسيار عزيزي را داشتم كه جانم را برايشان مي دادم اما فضاي كلي حاكم بر دانشگاه غير از اين 2 يا 3 استاد هيچ چيز ديگري بر من نمي افزود، يادم هست اولين جلسه اي كه عروض و قافيه داشتيم از استادي كه تازه فوق ليسانس گرفته بود و به عنوان استاد سر كلاس حاضر شده بود از تقطيع اش ايراد گرفتم، به هرحال رشته من در دبيرستان فرهنگ و ادبيات بود و هميشه نمره ادبياتم 20 بود، من در دوره دبيرستان صناعات ادبي مرحوم جلال الدين همايي را خوانده بودم و آن را به بقيه درس مي دادم و خيلي براي من شكننده بودكه يك استاد دانشگاه در عروض مشكل داشته باشد لذا تصميم گرفتم وقتم را روي كار و فعاليت ديگري سرمايه گذاري كنم بنابراين دانشگاه را رها كردم و يك دوره بازيگري گذراندم در مركز اسلامي آموزش فيلم سازي كه آن زمان در باغ فردوس قرار داشت و آقايان بيضايي، دكتر محمود عزيزي، دكتر محمد صادقي، الستي، دكتر احمد تميم داري، مرحوم دكتر فريدون ناصري و خلج در آن تدريس مي كردند .
آن زماني كه تصميم گرفتيد دانشگاه را كنار بگذاريد با مخالفت هاي خانواده و سايرين چگونه طرف شديد؟
ببينيد من تصور مي كردم آن چيزي كه دنبالش هستم و آن چيزي كه در ذهنم است در دانشگاه نيست، براي من آموختن ضمن تجربه خيلي مهم تر از آموختن صرف تئوري ها بود، من مي ديدم يك پيرمردي كه نه دانشگاه رفته و نه كلاس گذرانده تفسيري كه او از حافظ مي كند خيلي متفاوت از تفسير جواني است كه در دانشگاه تدريس مي كند.
اطرافيان و خانواده هم من را سرزنش مي كردند ولي باز بر حسب اعتمادي كه داشتند راهم را باز گذاشتند.
خيلي ها شما را با نيم رخ مي شناسند چون در اين برنامه نوعي اجراي تلويزيوني باب شد كه جديد بود و تا آن وقت ديده نشده بود. يك مقدار در مورد چگونگي شكل گيري اين اجزا برايمان بگوييد.
اول از همه اين را بگويم كه من اجراي سري دوم نيم رخ را بر عهده گرفتم. براي سري اول تست مي گرفتند و من هم رفتم تست دادم. منتها چون سر نمايش خورشيد كاروان بودم مو و ريش بلندي داشتم بنابراين قبول نشدم كما اينكه من مجري گروه كودك تلويزيون هم بودم، سال بعد دوباره رفتم تست دادم و جالب اينجاست كه مجري انتخاب شده بود و من آخر ليست بودم و فقط به خاطر اينكه ليست تمام شود من را هم امتحان كردند اما زماني كه تست دادم از من خوششان آمد و شدم مجري نيم رخ.
فكر اوليه مجموعه نيم رخ براي آقاي اعلايي و خانم يوسفي بود، محمد حسن زاده هم كارگرداني برنامه را عهده دار بود و به نظر من در آن زمان يكه تاز برنامه هاي تلويزيوني بود. بنابراين نيمرخ كاملاً متفاوت بود، از متن، تصويربرداري، طراحي صحنه و لباس و حتي تدوين گرفته تا نوع موسيقي و ريتم كاملاً با ساير برنامه ها متفاوت بود، من هم سعي كردم نسبت به اجراي گذشته متفاوت تر ظاهر شوم، تصميم گرفتم اجرا و بازيگري و خوانندگي را با هم تلفيق كنم برپايه فاصله گذاري كه شد «اجرا – بازي» يادم هست. من صداي پيرزن، پيرمرد، جوان و غيره را براي بهبود برنامه تقليد مي كردم.
شما در اجرا حوزه خاصي را انتخاب كرده ايد يا نه؟
به نظر من اجرا بايد هم به صورت تخصصي باشد و هم چند وجهي، حالا اينكه به صورت چند وجهي باشد يا تخصصي بستگي به افراد و مجريان دارد، مثلاً يك مجري كه براي برنامه هاي ادبي مناسب است قطعاً براي يك برنامه ورزشي نمي تواند مناسب باشد، اما يكسري حوزه ها هستند كه مرتبط با يكديگرند مثل ادبيات و معارف، چون اين دو حوزه كاملاً به يكديگر وابسته اند.
يك مجري موفق چه ويژگي هايي بايد داشته باشد؟
مطالعه مداوم، اطلاعات عمومي در سطح بالا داشتن، آدم ها را در حوزه هاي مختلف شناختن و از همه مهمتر شناختن جايگاه رسانه در بين مردم.
اين غيبت چند ساله شما جهت تقويت اين ويژگي هايي كه گفتيد بود؟
نه، من عادتم اين است. يعني روالي براي خودم دارم و اين را هم بگويم كه من اجرا را خيلي سخت مي پذيرم و سعي مي كنم يك مقداري تأمل كنم و برنامه ها را به زودي و پشت سر هم قبول نكنم. به چند دليل، يكي اينكه برگردم و كارنامه خودم را مرور كنم، دوم اينكه برنامه سابقم را مي گيرم و بررسي مي كنم، نگاه مي كنم مثلاً كجا حرف نامربوط زده ام يا مثلاً در چه جايي نبايد حرف مي زدم و بعد دست به مطالعه مطالب جديد مي زنم. چون يك مجري بايد اطلاعاتش را دائماً به روز كند، همه اينها باعث شده من اجراي برنامه ها را سخت قبول كنم. مثلاً من اجراي مسابقه را قبول نمي كنم يا مثلاً برنامه هاي جنگ كه براي ولادت ها و اعياد هست را نمي پذيرم به خاطر اينكه معتقدم براي بيننده مفيد نيست اين جور برنامه ها.
پس چي شده كه بقيه اين نظر را نسبت به شما ندارند و بعد از آنكه «مردم ايران سلام» يا «كوله پشتي» را دست گرفتيد اين نظر شدت گرفت؟
«مردم ايران سلام» را آقاي شهيدي فرد كه اشتباهاً اسم ايشان را شهيدي فر مي خوانند از همان پيش توليد خواست كه با هم گپ و گفت داشته باشيم تا من هم يك بخش برنامه را بر عهده بگيرم.
با رضا [شهيدي فرد] خيلي صحبت كردم و من تمام دغدغه هاي خودم را به او منتقل كردم و گفتم كه ديگر از اجرا خسته ام چون مدت هاست در اجراهاي تلويزيوني اتفاق خاصي به وقوع نمي پيوندد و ترجيح مي دهم كارهاي ديگري انجام بدهد ضمن اينكه من در آن زمان سر سريال حضرت يوسف بودم و سر و شكلم براي اجرا مناسب نبود چون هم موهايم بلند بود و هم گريم داشتم تا اينكه رضا توفيق پيدا كرد و به عمره مشرف شد، زنگ زد به من و گفت الآن دارم مي روم و به هيچ كس ديگر نمي توانم توجه داشته باشم بيا و برنامه را دستت بگير، من هم قول دادم و گفتم چشم. رضا شهيدي فرد رفت مكه و من هر روز به جاي او برنامه «مردم ايران سلام» را اجرا كردم و زماني كه او از مكه برگشت قرار شد كه من هفته اي 2 روز كاملاً در برنامه حضور داشته باشم البته رضا خودش مي آمد ولي جلوي دوربين حاضر نمي شد و به عنوان تهيه كننده كارها را پيگيري مي كرد، در همين بين ماجراي كوله پشتي پيش آمد، اتفاقي كه همه مي دانند، من همان زمان علي رغم اينكه مشغول «مردم ايران سلام» بودم در يك فيلم هم داشتم بازي مي كردم و اصلاً كوله پشتي را نديده بودم چون دائماً سر فيلمبرداري مي رفتم، يك روز ديدم دوستان دارند از برنامه كوله پشتي حرف مي زنند و مي گويند ديدي ديشب چي شد؟ اين گذشت تا اينكه از شبكه 3 با من تماس گرفتند و گفتند كه ما مي خواهيم شما جاي فرزاد حسني برنامه را اجرا كنيد، در همان تماس اول قاطعانه گفتم نه، به چند دليل، اول بحث حرفه اي قضيه است چون ما و بازيگرها در صنف مان عادت داريم كه نقش يا اجراي نيمه كاره كس ديگري را نمي پذيريم مگر اينكه اتفاق ناگواري براي مجري يا بازيگر بيفتد و چاره نباشد مثل اتفاقي كه براي پوپك گلدره در سريال نرگس افتاد (خدا رحمتش كند) دوم اينكه واقعاً نمي رسيدم چون هم چراغ خاموش سري اول را داشتم هم مردم ايران سلام و هم داشتم در يك فيلم بازي مي كردم بنابراين قاطعانه گفتم نه، اين تماس قطع شد تا فردا كه دوباره از دفتر مدير شبكه زنگ زدند، صحبت كرديم و باز من همان دلايل روز قبل را براي ايشان بازگو كردم، تماس قطع شد و مجدداً به فاصله يك روز تماس گرفتند، گفتم بابا اين همه آدم چرا من؟ ما اين همه مجري و گوينده داريم، كلي صحبت كرديم، آخر سر گفتم استخاره مي كنم، استخاره كردم و بسيار بد آمد، تماس گرفتند و گفتم آقاجان اگر من و شما متحير باشيم خداوند كه متحير نيست، خداوند جواب داده و گفتم بد است گفتند كه شايد آن آقايي كه استخاره كرده حالش بد بوده، يك دفعه ديگر بگو استخاره كند گفتم آقا اين چه كاري است چند بار كه استخاره نمي كنند. گذشت تا اينكه از دفتر آقاي ضرغامي تماس گرفتند و من نزديك يك ساعت تلفني سر لوكيشن فيلمبرداري با آقاي ضرغامي صحبت كردم و تمام دلايلم را براي ايشان بازگو كردم و ايشان هم انصافاً پذيرفتند منتها دلايلي را ذكر كردند كه فراگيرتر از دلايل شخصي من بود و نهايتاً ايشان فرمودند: «من از شما خواهش مي كنم تشريف بياوريد و برنامه را اجرا كنيد.» اين يعني خلع سلاح! و من در مقابل جمله ايشان ديگر نتوانستم حرفي بزنم كه متأسفانه از اين رفتن من به كوله پشتي تعبير ديگري شد. البته اين را هم اضافه كنم كه ماجراي كوله پشتي اصلاً براي من بد نشد به خاطر اينكه بازخوردي كه از مردم داشتيم بسيار خوب بود هرچند براي كوله پشتي اجراي خاصي نداشتم و تنها يك اجراي ساده، خنثي داشتم و خيلي جاها بود كه من در مورد مهمان هيچ اطلاعاتي نداشتم.
اصلاً نظرتان در مورد اتفاقي كه براي فرزاد حسني افتاد چيست؟
ببينيد، حرف خوب زدن و خوب حرف زدن دو مقوله جداست، شايد در آن شب جنجالي، حق با مجري برنامه بود و انتقادات او درست بود ولي شيوه بيان نادرست بود، در آن خامي ديده مي شد چون تابع احساسات بود، نقد تابع احساسات نيست و در آن جايي براي مسخرگي وجود ندارد زيرا حداقل اين است كه مهمان برنامه چند سالي از من بزرگتر است، مثالي بزنم ماجراي خفاش شب را همه مي دانند و تمام مردم ايران ثانيه شماري مي كردند براي اعدامش يعني اگر دست مردم مي دادند تيكه بزرگش سبيلش بود نه گوشش! دو شب قبل از اعدامش در شبكه يك سيما دكتر گلزاري با خفاش شب گفت وگو كرد و او را مورد روانكاوي قرار داد. در اين برنامه دكتر گلزاري به گونه اي با خفاش شب حرف مي زد كه ذره اي توهين در ادبيات او ديده نمي شد، اين يعني وظيفه رسانه و قبل از همه اين حرف ها رفتار دكتر گلزاري كاملاً يك رفتار اسلامي بود حالا شما لحن مجري كوله پشتي را ببينيد، من به عنوان فردي كه تجربه 22 ساله در حرفه اجرا دارم اين لحن را نمي پسندم.
آيا با فرزاد حسني هم قبل از آنكه به كوله پشتي برويد ارتباط برقرار كرديد؟
بله، مكرر با ايشان تماس گرفتم ولي متأسفانه تلفنش را جواب نمي داد و در يكي از شب ها كه داشتم از برنامه كوله پشتي مي آمدم بيرون از سازمان و دوست عزيزم فرزاد حسني داشت مي رفت براي پخش شبكه جام جم ماشين را نگه داشتم و آمدم پائين، فرزاد را صدا كردم، دست دادم و روبوسي كردم و برايش توضيح دادم ولي متأسفانه او برخورد حرفه اي نكرد، (خدا ظرفيت هايمان را بيشتر كند).
بازي در سريال حضرت يوسف چگونه به شما پيشنهاد شد؟
من از موقعي كه آقاي سلحشور و تيم ايشان داشتند تحقيق مي كردند در جريان ساخت سريال بودم و گاهي اوقات در جلسات آنها شركت مي كردم و از همان زمان آقاي سلحشور پيشنهاد نقش دادند و من هم اطاعت امر كردم.
سريال «حضرت يوسف» را با تمام انتقاداتي كه به آن مي شد چگونه ارزيابي مي كنيد؟
بايد قبول كنيم يك مقداري قصه از همان ابتدا كه شروع شد هجو داشت.
با ادبيات فيلمنامه مشكلي نداشتيد؟
اتفاقاً يكي از ايرادات همين است، به نظر من بايد ديالوگ ها بازنويسي مي شد و زماني كه خودم سرصحنه بودم بعضي جاها را تغيير مي دادم (ديالوگ هاي خودم را).
در اوايل مصاحبه گفتيد سينما در گذشته محل ابتذال نبود مثل حالا، منظورتان چيست؟
به نظر من موضوعات مورد توجه سينما مبتذل است نه خود سينما. سينما در ذاتش تعالي دارد مگر مي شود مفسده داشته باشد. ممكن است ما آدم هاي فاسد داشته باشيم ولي سينما فاسد نيست من تعجب مي كنم كه عده اي بي فكر مي گويند سينما فاسد است. سينما شاخه هنر است، هنر زيباست.
الآن گزينه سينمايي در كارنامه شما نمي بينيم، مي خواستم بدانم امير حسين مدرس در برابر سينما موضع خاصي دارد يا اصلاً پيشنهاد نبوده؟
نه، من اصلاً جبهه گيري در مقابل سينما ندارم، علاقه مند هستم كه اوضاع سينما بهتر شود و به يك روالي كه خود سينماگران به آن معتقدند و دادشان الآن بلند است برسد. ولي من براي جبهه گيري و موضع داشتن در برابر سينما نبوده كه در آن كار نكرده ام بلكه پيش نيامده برايم، غير از دو، سه موردي كه بوده و فعاليت كرده ام.
شما چقدر پيگير سينما هستيد؟
من همه فيلم ها را مي خرم چون نمي رسم سينما بروم يا خيلي كم مي توانم فيلم ها را روي پرده سينما ببينم، فيلم ها را مي گيرم و در خانه مي بينم.
بهترين فيلمي كه ديديد...
برجسته ترين فيلم هايي كه ديدم را اگر بخواهم نام ببرم اجاره نشين ها، آژانس شيشه اي، آوار كه در دوران نوجواني من بود.
فيلم هايي كه در سال هاي اخير ساخته شده است را چطور داوري مي كنيد؟
فرزند خاك را خيلي دوست دارم. پابرهنه در بهشت را هم همينطور.
كدام سريال ها را هنوز در خاطر داريد؟
سربداران، سلطان و شعبان، بوعلي سينا، هزار دستان، امام علي(ع)، مرگ تدريجي يك رؤيا، اولين شب آرامش و زيرتيغ.
درخصوص سير مطالعاتي كه داريد مي خواستم بپرسم كه چه جور برنامه ريزي مي كنيد؟
من به تاريخ خيلي علاقه دارم البته در دو بخش تاريخ اسلام و تاريخ ايران. حوزه معارف بسيار مطالعه دارم و كتاب هايي كه به اصطلاح درحد فهم خودم باشد را مي خوانم و به عنوان مرجع نگهداري مي كنم، در حوزه ادبيات كه دلمشغولي وسيعي نسبت به آن دارم مطالعه زيادي دارم، در حوزه فرهنگ و هنر و مقداري هم سياست مطالعه دارم.
شما از اين سير مطالعاتي مي خواهيد چه نتيجه اي بگيريد و آيا نقطه پاياني براي خودتان تعريف كرده ايد؟
من هيچ ايستگاهي براي خودم مشخص نكرده ام.
پس اين مسير صرفاً به حال شما برمي گردد؟
بله، من از تجربه كردن و يادگرفتن خوشم مي آيد.
تفريحات اميرحسين مدرس چيست؟
من به تفريح به ماهو تفريح قائل هستم و علاقه مندم، يعني من سونا مي روم، استخر مي روم، ورزش مي كنم، كوه مي روم، مسافرت مي روم، در مسافرت كتاب هم مي خوانم ولي طبعاً در استخر نمي شود مطالعه كرد!
اگر اشتباه نكنم دستي هم به شعر و شاعري داريد؟
من تجربه هاي شعري دارم و اين برمي گردد به حوزه علاقه منديم به ادبيات، شعر هم خيلي دارم و پراكنده در نشريات منتشر مي شود اما اين كه چرا به عنوان شاعر مطرح نشده ام به خاطر اين است كه خيلي از دوستانم هستند كه كارشان قوي تر از من است و تا وقتي اشعار آنها هست ميدان براي من باقي نمي ماند.
سؤالي كه اينجا مطرح مي شود اين است كه چرا شب هاي شعر رسانه اي نمي شوند و غالباً به صورت بلوتوث و يا از طريق اينترنت در ميان مردم پخش مي شوند؟
ببينيد خوشبختانه الآن فعاليت هايي در اين زمينه دارد صورت مي گيرد اما عمده مشكل ما اين است كه هنوز در رسانه ملي شبكه اي به عنوان شبكه فرهنگ و ادب وجود ندارد.
شبكه چهار با همين عنوان فعاليت مي كند.
نه، شبكه چهار شبكه فرهيختگان است. من معتقدم كه ما بايدشبكه اي با عنوان فرهنگ و ادب داشته باشيم. چون ادب و فرهنگ نياز اصلي تمام علوم است، طب، رياضيات، فيزيك و تمام علوم براي اين كه مطرح و اصلاً قابل فهم شوند به ادبيات نياز دارند حتي در حوزه ورزش هم مي بينيد كه براي تفسير آن، ادبيات ورود پيدا مي كند شما الآن تيترهاي روزنامه هاي ورزشي را ببينيد چقدر مسخره هستند، تيتر با فونت 125! مي زنند دايي گفت: نه، آخر اين يعني چه؟
نه روتيتر دارد نه تيتر درست و حسابي كه آدم بفهمد اصلاً دايي به چه چيزي «نه» گفته است.
براي ورود به عرصه موسيقي تحت آموزش قرار گرفتيد؟ جرقه تهيه آلبوم ماه ني از كجا در ذهنتان زده شد؟
من دوره آموزش موسيقي و رديف آوازي را گذرانده ام و كارم را با تيتراژ سريال عشق گمشده شروع كرده ام، من از گذشته اين دغدغه را داشتم تا نوحه هايي كه در ميان مردم بوده و از كلام فاخر برخوردار بوده را جمع آوري كنم تا فراموش نشود. تا اين كه در سال 84 من طرحش را به سازمان تبليغات دادم و مورد پذيرش قرار گرفت تا اين كه در سال 85 آلبوم ماه ني وارد بازار شد الحمدالله استقبال خوبي هم از آن شد الآن هم در پي تهيه و تنظيم آلبوم ديگري با همين موضوع هستم.
خيلي از مردم مي پرسند كه تغييرات زيادي كه در ظاهر اميرحسين مدرس مي بينيم به چه علت است؟
گريم هاي مختلفي است كه در كارهاي مختلف دارم.
فكر نمي كنيد اين تغيير چهره روي مخاطبان برنامه هاي زنده تلويزيوني كه هفتگي شما را مي بينند تأثيرگذار باشد؟
نه، اصلاً به نظر من بيننده اي كه بنشيند و به گشادي و تنگي كت من ايراد بگيرد بهتر است كه تلويزيون نگاه نكند، به جاي اين كه به محتواي برنامه توجه كند نشسته تا ببيند كي سبيلش كج است، كي ريشش را مي تراشد كي...
اين درست است اما از طرفي ما مي بينيم كه سيما مقدار زيادي ظاهر مجريان و بازيگرانش را آزادتر كرده. به عنوان مثال در يكي از برنامه هاي زنده كه قبل و بعد از افطار ازتلويزيون پخش مي شد مجري آن برنامه كاملاً آرايش زنانه و واقعاً غيراسلامي داشت.
به نظر من تا جايي كه هويت اخلاقي و عرفي جامعه لطمه نبيند حدمجاز است ولي موقعي كه از دايره خارج شديم ديگر نمي توان گفت رسانه ملي كه فرهنگ سازي جزء شرح وظايفش است به رسالت خود عمل كرده، فرهنگ ما اين نيست كه پسرها زير ابرو بردارند، همين كار براي دخترها در يك مقطعي هم عيب بود. طبعاً الآن ديگر به طريق اولي در تلويزيون ورسانه اي كه در شرح وظايفش اگر نگوييم راه انداختن جريان فرهنگي بلكه رعايت عرف فرهنگي جامعه آمد و بايد رعايت شود.

نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:۱
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
ارسال نظرات
منتقد
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
۱۱:۳۷ - ۲۱ تير ۱۳۹۱
۰
۰
چرا نظرات رو پخش نمی کنید .این فرزاد حسنی و چندتای دیگر از مجری ه سینمای ایران رو به گند کشیده اند .چقدر می خواهید مردم کوچک بشن بخاطر این بی هویتی ها
پاسخ
جدیدترین اخبار پربازدید ها