کد خبر: ۷۰۴۶۵
زمان انتشار: ۱۲:۴۶     ۱۰ مرداد ۱۳۹۱
یک مدت قصه‌هایمان شده بود دو تا خانم خوشگل و یک آقای نسبتاً خوشگل. یک مثلث عشقی که بعضا می‌شد «سکس دیالوگی». اسم‌هایشان را هم اگر بخواهید نام می‌برم. آبی و زرد و قرمز و‌ آتش‌بس و آتس هست و آتس نیست و...

فارس، اکبر عبدی را همه در ایران می‌شناسند. بازیگری که هر نقشی به او بدهی، درمی‌آورد. زن، بچه، دیوانه، پیر، جوان، رمانیتک، خوشحال، ناراحت، دکتر، مهندس، پلیس، پادشاه، تاجر، عاشق و هر نقش دیگری که فکرش را بکنید.

عبدی متولد 4 شهریور 1339 اردبیل است. او تا به حال در فیلم‌های زیادی جلوی دوربین رفته که اجاره‌نشین‌ها (داریوش مهرجویی)، دلشدگان (زنده‌یاد علی حاتمی)، ای ایران (ناصر تقوایی)، مدرسه پیرمردها (سیدعلی سجادی‌حسینی)، مادر (زنده‌یاد علی حاتمی)، آدم‌برفی (سید داوود میرباقری)، گراند سینما (حسن هدایت)، سفر جادویی (ابوالحسن داوودی)، روز فرشته (بهروز افخمی)، قاعده بازی (احمدرضا معتمدی) و خوابم می‌آد (رضا عطاران) از آن جمله‌اند.

 

 

او همچنین دو سیمرغ بهترین بازیگر نقش مکمل را از جشنواره فجر به خانه برده است. یکی سال 1368 برای بازی در فیلم «مادر» ساخته مرحوم «علی حاتمی» و دیگری برای نقش‌آفرینی در فیلم سینمایی «خوابم می‌آد» ساخته رضا عطاران.

اکبر عبدی حالا در نقش جدیدی ظاهر شده، در لباس یک روحانی. اما کاراکتر او مثل کاراکتر روحانی فیلم «مارمولک» طنز نیست، بلکه خیلی هم جدی است و تجربه جدیدی در کارنامه او محسوب می‌شود.

این بازیگر که اهالی سینما او را عمو اکبر صدا می‌زنند، به تازگی جلوی دوربین مسعود ده‌نمکی در فیلم سینمایی «رسوایی» حاضر شد و یک نقش متفاوت را بازی کرد تا به خودش ثابت کند برای یک بازیگر کمدی سخت نیست که نقش جدی بازی کند.

عمو اکبر سینمای ایران هیچ وقت جلو و پشت دوربین دست از شوخی‌هایش برنمی‌دارد اما در پروژه «رسوایی» به دلیل بازی در نقش یک کاراکتر جدی و حساس و به احترام لباس روحانیت، با هیچ‌کس بگو بخند نمی‌کند و این‌طور که خودش می‌گوید عوامل گروه حتی جرئت نمی‌کردند با او سلام علیک کنند.

در آخرین روز از فیلمبرداری فیلم سینمایی «رسوایی» تصمیم گرفتیم گپ و گفتی با این بازیگر تمام‌عیار داشته باشیم.

بخس اول گفت‌وگوی فارس با عبدی در مورد چگونگی حضور در فیلم سینمایی «رسوایی» و کاراکتر روحانی صحبت کردیم. 

بخش دوم گفت‌وگوی فارس با این کمدین محبوب سینما در ادامه می‌آید:

 

 

«اکبر عبدی» رسوایی، هیچ ربطی به اکبر عبدی‌های دیگر ندارد

 

* با توجه به اتمام فیلمبرداری پروژه «رسوایی»، به نظر خودتان توانستید نقش را به خوبی بازی کنید؟

- دیروز که با دوستان تدوین‌گر صحبت می‌کردم، خدا را شکر از این نقش راضی بودند و خیلی هم به من روحیه دادند. به من گفتند عمو اکبر، یک «اکبر عبدی» جدید است و با اکبر عبدی‌های دیگر کاملاً متفاوت است. هیچ ربطی به اکبر عبدی‌های قدیمی ندارد. بعد گفتم حالا که می‌گویید جدید است، به جهت منفی خوب است یا مثبت؟ گفتند: مثبت. بسیار جدی و قابل باور بود. جدی بودن آن هم به اندازه‌ای جلو رفته که تلخ و عبوس هم نشده است. من تصورم از شخصیت آقا رسول‌الله این است که آدم عبوسی نبوده و از آن طرف هم خیلی بگو بخند و شوخ نبوده است، همه چیز را در حد تعادل داشته است. ایشان هم مثل همه ما بشر و بنده خدا بوده ولی پُست رسالت پیامبر است که ایشان را خاص می‌کند. کسی که آدم را دعوت می‌کند و دست آدم را می‌گیرد و به خدا وصل می‌کند، اگر عبوس و اخمو باشد، کسی سمت او نمی‌‌آید؛ بنابراین تصور من این است که رسول‌الله باید شخصی شیرین و عرض کردم استاندارد باشد. سعی نکردیم از آن طرف هم بیفتیم و خیلی شخصیت روحانی را جدی و عبوس و تلخ نشان دهم که قابل باور نباشد.

 

 

* وقتی که این نقش را به شما پیشنهاد دادند، با توجه به اینکه این لباس یک لباس خاص است و حساسیت‌های خاصی را هم به دنبال دارد، از ریسک کردن در این زمینه نترسیدید؟

- من این حواشی را می‌دانستم. از آقای ده‌نمکی خواهش کردم خودت تحمل کن و به لطف کرد همه را در خودش ریخت. شاید 15 ساعت در روز کار می‌کردیم و پس از آن آقای ده‌نمکی 4 ساعت می‌رفت در یک جلسه و توضیح می‌داد که این نقش با نقش‌های کمدی اکبر عبدی متفاوت است.

همچنین در طول روز‌های فیلمبرداری که در جلسات زیادی حضور داشت، حتی یک دقیقه از این جلسات را برای ما نگفت که مبادا انرژی منفی جلوی دوربین انعکاس پیدا کند؛ از این جهت از ایشان ممنویم، چون سنگ صبور ما بود و به ما نگفت و روحیه ما را خراب نکرد.

 

 

بهترین جواب برای دوستان منتقد تماشای فیلم است

 

 آقای ده‌نمکی جلسات زیادی رفت و برای دوستان در مورد نقش روحانی و موضوع فیلم توضیح داد ولی به نظرم بهترین جواب برای آن دوستان دیدن فیلم است.

 

 

«رسوایی» اگر قرار بود لطمه‌ای بخورد 28 روزه فیلمبرداری نمی‌شد

 

* الان برخی رسانه‌ها با توجه به اینکه هنوز فیلم آماده نشده، شروع به حاشیه‌سازی کردند، به نظر شما چرا برای فیلم دیده نشده جنجال به پا می‌کنند؟

- یک عده هستند که از زمان «اخراجی‌ها1» شمشیر را برداشتند؛ بعضی‌ها از رو، بعضی‌ها از پشت. عده‌ای هستند که ما هم آن‌ها را می‌شناسیم به چه منظور حرف‌ می‌زنند، یعنی با دلیل و قصد انتقاد می‌کنند. درصورتی که اگر می‌خواهند با این انتقاد به کار کمک کنند، می‌توانند از راهش وارد شوند و بگویند ما چه کمکی می‌توانیم بکنیم. اینکه از دور سنگ بزنید و متلک بگویند درست نیست.

یک عده هم هستند که با یک جلسه دو ساعته آقای ده‌نمکی روشن می‌شوند، این‌ها دیگر دوست هستند و دشمن نیستند. این کار هم اگر می‌خواست لطمه بخورد ظرف 28 روز فیلمبرداری نمی‌‌شد و فیلمبرداری آن چهار ماه طول می‌کشید.

این دوستانی هم که قرار است پاره آجر ول بدهند تا آخرین سانس اکران این فیلم سنگ‌اندازی خواهند کرد، ولو اینکه فیلم بعدی فیلمی باشد درست برعکس قصه، آن‌ها یاد گرفتند فقط سنگ‌اندازی کنند.

 

از خدا می‌خواهم قرص کسانی که جلوی پای‌شان را می‌بینند، عوض کند!

 

بعضی وقت‌ها هم این بنده خداها آنقدر دور را نمی‌توانند ببیند و نوک دماغ خود را می‌بینند که این سنگ را جلوی پای خودشان می‌اندازند. یک آدمی که سنگ جلوی پای خودش می‌اندازد دیوانه است و ما با آن‌ دعوایی نداریم، فقط از خدا می‌خواهیم ما را موفق‌تر و قرص آن‌ها را هم عوض کند!

 

 

اگر قصدمان فروش بود مجید سوزوکی را نمی‌کشتیم و اخراجی‌های 25 می‌ساختیم

 

* نگاه شما در این فیلم به گیشه است؟

- در مجموع به گیشه خیلی کاری نداریم. اگر قرار بود به گیشه چشم داشته باشیم، «مجید سوزوکی» اخراجی‌ها را نمی‌کشتیم و اخراجی‌های 25 را می‌ساختیم!

 

اخراجی‌ها اولین فیلمی بود که به صورت لوپ اکران شد

 

در کنار آن «اخرجی‌ها» اولین فیلمی بعد از انقلاب است که به صورت لوپ اکران شد، یعنی سانس 3، 5، 7 صبح داشت و آپارات اصلاً تعطیل نمی‌شد. مردم در طول شبانه‌روز فیلم می‌دیدند.

یادم است روزی با آقای ده‌نمکی به سینمای «ایران» رفتیم. جالب بود این سینما همزمان در سه سالن خود با یک کپی، «اخراجی‌ها» را پخش می‌کرد و هر سه سالن هم پر بود. مدیریت صحیح آقای حسینی بود که با یک کپی فیلم را در سه سالن نمایش می‌دادند.

 

ساعت 4 صبح مردم از ته دل می‌خندیدند و شاد بودند

 

ساعت 3-4 صبح مردم از ته دل می‌خندیدند و همه شاد بودند‌، دست می‌زدند، تشویق می‌کردند. 15 دقیقه برق سالن را روشن کردند و مردم ما را تشویق کردند و خسته نباشید گفتند. ما هم تشکر کردیم از اینکه می‌توانستند این ساعت در منزل استراحت کنند ولی به سینما آمدند و اخراجی‌ها را دیدند.

 

صحبت‌ اکبر عبدی برای آقایان حسود

 

این خیلی مهم است، این را برای کسانی می‌گویم که مشکل دارند، آقایان حسود که کاملا عمدی پشت کردند به این فیلم که هیچی را ندیدند یا خودشان را زدند به کوچه علی چپ که ندیدیم.

مردم در شرایطی فیلم را دیدند که می‌توانستند 1500 کانال رنگارنگ ماهواره را با 80 هزار تومان در منزل داشته باشند. این خیلی مهم است.

تنها فیلمی که قبل از انقلاب، اکران آن لوپ (چرخشی) شد، فیلم بروسلی بود که من یادم هست سینما «کریستال» لاله‌زار آن را لوپ کرده بود. دیگر نداشتیم تا اخراجی‌ها.

 

 

الان همه به دنبال کارهای بارها امتحان شده‌اند 

 

* چند روز پیش آقای انتظامی در گفت‌وگو با فارس به ضعف فیلمنامه‌های فیلم‌های سینمایی اشاره کردند و گفتند خجالت می‌کشم در این فیلمنامه‌های ضعیف و سطحی بازی کنم. به نظر شما چقدر سینمای ما با مشکل فیلمنامه ضعیف دست به گریبان است؟

- «رسوایی» یکی از بهترین فیلمنامه‌های بسیار قوی شاید 20 سال اخیر است. به هر حال اشکالی که الان به وجود آمده این است که سناریوها و قصه‌ها اولا دنبال لقمه هضم شده و جویده شده هستند و دنبال این هستند که قصه‌ای حداقل 10 بار جواب داده باشد و اطمینان داشته باشند سرمایه کار برمی‌گردد.

 

روایت اکبر عبدی از «سکس دیالوگی» در فیلم‌های مثلث عشقی

 

یک مدت قصه‌هایمان شده بود، یک مثلث. دو تا خانم خوشگل و یک آقای نسبتاً خوشگل یا دو آقای خوشگل و یک خانم نسبتا قشنگ. این‌ها تازه ازدواج کرده بودند، بعد خانم یادش می‌آمد با این آقا قدیم همکلاس بوده. یک مثلث عشقی که بعضا می‌شد «سکس دیالوگی» یا «سکس رادیویی»؛ چون نمی‌توانستند خیلی چیزها را نشان دهند، این کار را می‌کردم. اسم‌هایشان را هم اگر بخواهید می‌توانم نام ببرم. آبی و زرد و قرمز و بنفش و‌ آتش‌بس و آتس هست و آتس نیست و...

 

عبدی و جمشید آریا با 300 کیلو وزن نمی‌فروختند؛ یک کاموای 200 گرمی می‌فروخت

 

قبل از آن هم در یک برهه زمانی همه رفته بودند سراغ کار کودکان، چون 200 گرم کاموا (کلاه‌قرمزی و پسرخاله) فروخته بود. «جمشید آریا» و «اکبر عبدی» با 300 کلیو گوشت نمی‌فروختند اما فروش یک کاموای 200 گرمی (کلاه‌قرمزی) به میلیارد می‌رسید.

 

 

بعضی نویسنده‌ها مثل خیاط‌های سری‌دوز شدند

 

این اواخر هم که همه دنبال کارهای امتحان شده بودند. خیلی از آدم‌هایی که قصه‌نویس هستند مثل رمان‌نویس‌هایمان، کسی به آن‌ها سفارش نمی‌داد ‌و ‌می‌رفتند نجار می‌شدند! ولی در مقابل یک سری آدم‌ها هم بودند که مثل خیاط‌های سری‌دوز بودند. وقت نداشتند، برای سه سال آینده هم سفارش گرفته بودند. دوستانی که به صورت تیمی می‌نویسند.

سخت‌ترین بخش ساخت یک فیلم مثل ساخت یک ساختمان، نقشه آن است. ما الان ورود بازیگر به سینما داریم ولی آیا فیلمبردار و قصه‌نویس می‌آ‌ید.

اگر قصه‌نویس انقدر زیاد بود که مشکل قصه نداشتیم، همیشه 10 قصه جدید و تازه آماده ساخت بود. الان بعضی فیلمنامه‌نویسان تلویزیونی‌نویس‌اند، بعضی‌ها روتین‌نویس یا 90 قسمتی‌نویس‌اند. مثل اینکه به چهارراه استانبول می‌روی و به شما می‌گویند این‌ها تولیدی مانتو دارند، این‌ها تولیدی لباس بچه‌اند و ...

الان قصه‌نویسی این‌جوری شده، اکشن می‌خواهی باید سراغ فلان آقا و گروهش بروی، کمدی می‌خواهی باید بروی سراغ آقای فلان. این است که ما در قصه فقیر می‌شویم ولی آن‌طرف آب می‌بینید قصه خیلی خوب است ولی بازیگران و کارگردان خیلی معروف نیستند، ولی چون قصه نو است فروش آن بالا می‌شود.

 

گفت‌وگو: حمید یادروج

نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها