کد خبر: ۱۲۱۴۰۱
زمان انتشار: ۰۰:۵۶     ۲۸ اسفند ۱۳۹۱
مقبره امام‌زاده هاجر خاتون خواهر امام رضا(ع) از اماکن متبرکه سنندج است که همواره پذیرای زائران و عاشقان اهل بیت(ع) از اقصی نقاط ایران اسلامی است.

به گزارش 598 به نقل از خبرگزاری فارس از سنندج، امام‌زاده هاجره خاتون خواهر امام رضا(ع) و فرزند امام موسی کاظم(ع) است که در سفر امام رضا(ع) به خراسان در سنندج رحلت نموده و در در محله قدیمی سرتپوله شهر سنندج به خاک سپرده شده است.

مسجدی در کنار مقبره امام‌زاده هاجره خاتون توسط «الله یعقوب »  بنا شده که به اسم مسجد هاجره خاتون شهرت یافت. مرحوم حاج شیخ شکرالله پدر حاج شیخ عبدالله آن را مرمت کرد و مرحوم حاج جلالی فرزند مرحوم محمدصادق، یک دانگ از مغازه‌های پاساژ شهبازی را وقف مسجد هاجره خاتون کرد.

مسجد و زیارتگاه هاجره خاتون یکی از مهم‌ترین مسجدهای شهر سنندج محسوب می‌شود که توسط «عارف حاج شیخ شکرالله» مشهور به «شهباز سنه‌دژ» بازسازی و توسعه یافت و موقوفات زیادی را برای این مجموعه در نظر گرفت.

از بازار بزازان کوی سرتپوله می‌گذرم، دری با زنجیر ضخیم و قفل‌هایی که برخی‌ها به امید گرفتن حاجت به آن بسته‌اند نظرم را به خود جلب می‌کند.

استفاده از معماری سبک کردستانی در ایجاد ایوان ستون‌دار در سمت جنوب از دیگر ویژگی‌های این بنای تاریخی است.

استفاده از گچ‌بری‌های زیبا و نقوش پی‌‌در‌پی گل و گیاه که به وسیله استادان و هنرمندان بزرگ تزیین شده از دیگر ویژگی‌های این مکان است.

خادم پیر امام‌زاده سال‌های سال است که زائران حرم خاتون را پذیرا و بدرقه می‌کند. همه می‌آیند و می‌روند ولی کا اسماعیل از کله صبح تا پاسی از شب در خدمت به زائران در جنب‌و‌جوش است.

از روی صندلی برمی‌خیزد جاروی کوچکش را در دست می‌گیرد و همانگونه که در حال جارو کردن درب ورودی حرم است، نیم نگاهی به من که گوشه در ورودی ایستاده‌ام می‌‌اندازد و می‌خندد.

سلامش که می‌کنم با همان خنده همیشگی جوابم را می‌دهد و بازهم خش‌‌خش جارو و از من فاصله می‌گیرد.

وارد صحن حرم می‌شوم شلوغ‌تر از آن است که فکرش را می‌کردم چند نفری به نماز ایستاده‌اند، عده‌ای قرآن می‌خوانند، چند نفری از مشکلات و ناراحتی‌هایشان می‌گویند. خلاصه هر کس با هدفی امروز دست به دامن خاتون کردستان شده و از ایشان می‌خواهند که حاجتشان را برآورده سازد.

جلوتر می‌روم زن جوانی را که کودک خردسالش را به سینه چسبانده و ضریح را محکم گرفته است نظرم را به خود جلب می‌کند اشک‌هایش پهنه صورتش را کاملا در برگرفته و در حالی که لبانش را به ضریح چسبانده، آرام آرام سخن می‌گوید و در این نقطه تلاقی آسمان و زمین خدا را در دل فریاد می‌زند.. خانم ناامیدم نکن.

این را که می‌گوید به سمتش نیم‌خیز می‌شوم صورتش را به سمتم می‌چرخاند و در حالی که با گوشه روسری‌اش اشک‌هایش را پاک می‌کند می‌گوید تو را به خدا شما هم برایم دعا کنید...

انشالله که مشکلتان حل شود خدا بزرگ است این را می‌گویم و می‌پرسم اهل سنندج هستی؟ نه مهمانم از شهرستان آمده‌ام خواب خانم را دیدم به امید شفا آمده‌ام...

قیافه‌اش به مریض نمی‌خورد به همین خاطر برای آنکه بتوانم سر صحبت را با او بگشایم گفتم بلا دور است، شفا؟

اشک در چشمانش گره بسته است در حالی که به ضریح زل زده، می‌گوید: سرطان دارم و بعد اشک و سکوت....

بدنم یخ زد به یکباره در خود جمع می‌شوم نگاهم به کودک دو سه ساله‌اش که به آرامی بر شانه مادر به خواب شیرین فرو رفته است میخ می‌شود و چند لحظه در خود گم می‌شوم.

پیرزنی در گوشه حرم نشسته و دانه‌های تسبیح آبی‌اش را تندتند از لابلای انگشتانش عبور می‌دهد به سمتش می‌روم و با سلامی سر صحبت را با او می‌گشایم.

با نیم نگاهی از زیر عینک سلامم را به آرامی پاسخ می‌‌دهد و می‌پرسد مسافری؟ خیلی‌ها آمده‌اند و از خانم حاجت گرفته‌اند جواب خیلی‌ها را داده حاجتت را بخواه بی‌جواب نمی‌مانی...

سال‌های زیادی است که هر دوشنبه و پنجشنبه هر جا که باشم خودم را به خانم می‌رسانم و ساعت‌ها در این گوشه دنج نظاره‌گر زائرانی هستم که برای زیارت و گرفتن حاجت‌ به پابوسی هاجر خاتون می‌آیند.

معجزه‌های زیادی از امام‌زاده هاجر خاتون دیده‌ام

این را که می‌گوید اشک در چشمان مریم خانم حلقه می‌زند و برای چند لحظه سکوت را به یاری می‌طلبد..

از شفای بیماران تا نجات زندانیان را به چشم خودم در این مکان مقدس دیده‌ام.

دختر جوانی را می‌شناختم که هفته‌ای دو سه بار به پابوس امام‌زاده می‌آمد ساعت‌ها قرآن می‌خواند و برای شفای مادر مریضش اشک می‌ریخت روزی با چندین بسته شیرینی وارد حرم شد گفت: خاتون، مادرم را شفا داد.

هر روز می‌‌آمد و ساعت‌ها می‌گریست، زنی میانسال که فرزندش دو سال پیش به خاطر وعده و وعیدهای دوستانش به انجام قتل جوانی اعتراف کرده و در زندان به سر می‌برد، برای نجاتش از طناب‌دار به دامن امام‌زاده هاجر خاتون پناه آورده بود.

مدتی پیش با رضایت خانواده مقتول فرزندش از چوبه‌دار نجات پیدا کرد....

اشک شوق مادر این جوان بعد از آزادی فرزندش از چوبه‌دار در کنار ضریح خانم بارقه امیدی بود برای کسانی که به امید رسیدن به حاجاتشان دست به دامن بانویی از نسل آفتاب شده بودند. این را که گفت چادرش را دورش پیچید و از درب حرم مطهر امام‌زاده خارج شد.

وجود مقبره هاجره‌ خاتون در سنندج جایگاهی برای دعا و نیایش و نذر و نیازهای مردم استان و زوار این بانوی گرامی است و مصداق بارز ارادت اهل سنت به پیامبر گرامی اسلام(ص) و ائمه اطهار(ع) است.

امید است مسافرانی که قصد سفر به استان کردستان و به‌ویژه سنندج را دارند به مرقد مطهر بی‌بی هاجره خاتون مشرف شوند و حاجاتشان را از وی طلب کنند.

...................................

گزارش از شیرین مرادی

نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:۲
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
ارسال نظرات
ناشناس
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
۰۹:۵۶ - ۲۸ اسفند ۱۳۹۱
۰
۶
کل اگر طبیب بودی سر خود دوا نمودی
پاسخ
ناشناس
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
۲۲:۳۶ - ۲۸ اسفند ۱۳۹۱
انشالله قلب شما را دوا نماید
جدیدترین اخبار پربازدید ها