يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَأُنْثَى وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ(حجرات 13) * * * ای مردم! ما شما را از یک مرد و زن آفریدیم و شما را تیره‌ها و قبیله‌ها قرار دادیم تا یکدیگر را بشناسید؛ (اینها ملاک امتیاز نیست،) گرامی‌ترین شما نزد خداوند با تقواترین شماست؛ خداوند دانا و آگاه است! * * * ای مردمان شما را از مردی و زنی/ما آفریده‌ایم به علم و به اقتدار/ دادیمتان قرار به اقوام گونه‌گون/انس و شناخت تا که به ‌هم‌ آورید بار/ بی‌شک بود زجمع شما آن‌عزیزتر/نزد خدا که بیش به تقواست ماندگار/ زان‌رو که هست عالم و آگاه کردگار/بر مردمان مومن و مشرکت بروزگار

 

      
کد خبر: ۲۳۹۰۹۸
زمان انتشار: ۱۵:۳۰     ۰۶ مرداد ۱۳۹۳
مهاجم سابق استقلال در راستای مصاحبه جنجالی نکونام علیه قلعه نویی اظهارات جالبی بیان کرد.

به گزارش پایگاه 598 به نقل از جام نیوز، جواد نکونام در مصاحبه ای جنجالی اتهاماتی به امیر قلعه نویی وارد کرد و از بلایی سخن گفت که بر سر یک بازیکن استقلال در آوردند و از او پول گرفتند تا بازی کند و در نهایت نیز بیرونش کردند.



منظور نکونام، ایمان موسوی بود که با وجود درخشش در ابتدای فصل کم کم کنار گذاشته شد و از استقلال رفت.



موسوی در مصاحبه با خبرورزشی ضمن تایید اظهارات نکونام مطالب جنجالی دیگری را نیز مطرح کرده است که در زیر می خوانید:



نزدیک به یک سال و اندی سکوت و ناگهان شکستن آن. سکوتی که وقتی می‌شکند در آن حرف‌های مهمی نهفته است. حرف از ایمان موسوی است و ناگفته‌های «کوچکی» که از دوران حضورش در استقلال به زبان می‌آورد. او بعد از مصاحبه جنجالی جواد نکونام با خبرورزشی، لب به سخن می‌گشاید و حرف‌هایی می‌زند که می‌تواند در تاریخ فوتبال ایران بسیار مهم و به یادماندنی باشد.


او ماجرای پولی را تعریف می‌کند که نکونام کدهایش را داده بود‌؛ پولی که دوست نزدیک امیر قلعه‌نویی در استقلال از او گرفته بود. موسوی داستان‌هایی تعریف می‌کند که می‌گوید بخش کوچکی از آن اتفاقات هستند. از شبی می‌گوید که در بیمارستان بستری شد و تا مرگ رفت اما استقلالی‌ها سراغش نیامدند. این شما و این مصاحبه‌ای جنجالی از بازیکنی که روزهای تلخی را در استقلال سپری کرد.


جواد نکونام روز گذشته با خبرورزشی مصاحبه‌ای انجام داد و غیرمستقیم از اتفاقاتی که برای تو در استقلال رخ داد، حرف زد. دوست داریم از زبان تو صحت این ماجراها را بشنویم.
اول از همه بگویم برای من استقلال یعنی عشق. روزی که بازیکن این تیم شدم، انگار به تمام آرزوهای زندگی‌ام رسیده‌ام. بازی در تیمی که خیلی بازیکن بزرگ داشته و هرکسی شانس بازی در آنجا نصیبش نمی‌شود. مخصوصاً اینکه امیر قلعه‌نویی من را خواسته بود. همیشه آرزو داشتم در این تیم بازی کنم، پس وقتی به آنجا رفتم انگیزه بسیاری داشتم. همه‌چیز از اولین مسابقه‌ای شروع شد که مقابل گهر گل زدم و خبرنگاری پرسید تو خیلی پاچه‌خواری امیر قلعه‌نویی را می‌کنی. کسی که من را می‌شناسد، می‌داند علاقه‌ام را پنهان نمی‌کنم. اگر حرفی می‌زنم از روی علاقه است. همانجا گفتم من احتیاجی به پاچه‌خواری ندارم، با بازی کردن خودم را نشان می‌دهم. این حرف‌ها باعث شد تا برایم اتفاق تازه‌ای بیفتد. یک جورهایی می‌توانم بگویم روزهای تلخ من از همانجا شروع شد. در بازی بعدی مقابل آلومینیوم هم گل سه امتیازی زدم ولی در بازی با ساپیا نیمه اول تعویض شدم و بعد از آن رفتارها عوض شد. دیگر خبری از آن تماس‌ها نبود که ایمان جان ما تو را دوست داریم و می‌خواهیم به استقلال بیایی. دومین مشکل من در استقلال، داشتن یک ماشین خوب بود. خیلی‌ها فکر می‌کنند فوتبالیست‌ها آدم‌های ثروتمندی هستند. وقتی با آن ماشین به تمرین استقلال رفتم، بعضی‌ها فکر کردند من بچه پولدارم در حالی که نمی‌دانستند همان ماشین را قسطی خریده‌ام و پول زیادی ندارم. هرچه از نفت تهران گرفته بودم، سرمایه زندگی‌ام بود.


کمی داستان را باز می‌کنی؟ جواد نکونام از پولی حرف زد که یکی از نزدیکان امیر قلعه‌نویی از تو گرفته است.
بعد از جدایی از نفت، تمام سرمایه‌ام 50 میلیون تومانی بود که از ته مانده قراردادم باقی‌مانده بود. ماشینم را قسطی گرفته بودم و باید قسطش را می‌دادم. اتفاقاً رنگ ماشینم به عشق استقلال آبی بود. یکی از نزدیکان قلعه‌نویی که فکر می‌کرد چون چنین ماشینی سوار می‌شوم، پولدار هستم، به من گفت چرا پولت را در بانک گذاشته‌ای، آن را به من بده تا سرمایه‌گذاری کنیم و پولی دربیاوریم. گفت پدرم در کار ماشین‌های سنگین کشاورزی است و می‌توانیم با هم شراکتی کار کنیم، از آن‌طرف ماهی 4، 5 میلیون تومان به تو سود می‌رسد. من شناخت زیادی از این آدم نداشتم ولی به اعتبار اینکه دوست امیر قلعه‌نویی است، اعتماد کردم. پول را دادم ولی هرچه گذشت دیدم هیچ اتفاقی نمی‌افتد. سه ماه گذشت و خبری نشد. قسط ماشینم مانده بود و هیچ پولی نداشتم. جیبم کاملاً خالی بود، در حالی که همه فکر می‌کردند چون فوتبالیست هستم پول دارم. در آن سه ماه چیزی به دیگران نگفتم تا اینکه یک روز با جواد نکونام حرف زدم. پیش او رفتم و گفتم چنین مشکلی برایم پیش آمده. هیچ پولی ندارم و پولی را هم که از من گرفته‌اند، نمی‌دهند. کل داستان را هم برایش توضیح دادم. از همان روز آقاجواد افتاد دنبال کار من چون می‌دید چه وضعی دارم و بدهکار هستم. خیلی جالب است که بدانید تازه بعد از این اتفاق‌ها، یادم هست دو، سه هفته قبل از دربی همین دوست قلعه‌نویی به من زنگ زد و گفت 6 میلیون چک دارم و بی‌پولم. اگر آن را پاس کنی در دربی در ترکیب ثابت هستی! خلاصه نکونام به دوست امیر قلعه‌نویی گفت یا سودش را بدهید یا پولش را برگردانید. اگر هم ماشین خریده‌‌اید سندش را باید به اسمش بزنید. از همان روز شما اگر بدانید چه بلاهایی سر من آمد. به نکونام گفته بودند این پسر را بی‌خیال، با ما رفاقت کن و با او کاری نداشته باش. از آن‌طرف هم به من گفته بودند جواد را بی‌خیال، با ما رفاقت کن اما آقاجواد به شدت پیگیر کار من بود. همین مسئله هم باعث شد تا روزگار من سیاه شود. از هر طرفی که فکر کنید آقایان برایم حاشیه‌سازی کردند. به من گفتند این مسئله را منکر شو، ما با تو هستیم. هر کاری از دستمان بربیاید برای تو می‌کنیم. شماره 10 تیم را به تو می‌دهیم و بازی می‌کنی. اتفاقاً یک مدت اوضاع خوب شد ولی بعد فهمیدم که من را به بازی گرفته‌اند.


نقش امیر قلعه‌نویی در این داستان‌ها چه بود؟
امیر قلعه‌نویی برای من یک اسطوره بزرگ بود. واقعاً دوستش داشتم اما داستان این بود که وقتی او فهمید نکونام خودش را وارد قضیه کرده، با این بازیکن اختلاف پیدا کرد. من از قلعه‌نویی توقع بعضی رفتارها و برخوردها را نداشتم. بارها و بارها من را کوچک کرد. انگار من دشمن تیم بودم. بارها شنیدم که می‌گفتند این‌ها کلاس ندارند، بی‌کلاس هستند! در آن مدت خیلی کوچک شدم با این حال همیشه قلعه‌نویی را دوست داشتم.


چرا اینقدر زود به نزدیکان امیر قلعه‌نویی اعتماد کردی؟ یعنی از هیچ‌کس سؤال نپرسیدی؟
من از کجا می‌دانستم. امیر قلعه‌نویی را می‌شناختم، به اتکای او این کار را کردم. وقتی می‌دیدم هر روز با هم می‌روند و می‌آیند و رفت‌وآمد خانوادگی داشتند، چطور اعتماد نمی‌کردم؟ ولی مادرم قبل از اینکه پول را بدهم گفت وقتی پای پول وسط می‌‌آید، پدر و مادر هم وفا ندارند چه رسد به این آدم‌ها. واقعاً نمی‌توانم خیلی از مسائل را باز کنم ولی تمام حرف‌های آقاجواد حقیقت داشت. من به خاطر این داستان‌ها تا پای مرگ پیش رفتم. خیلی‌ها را شناختم...


تا پای مرگ پیش رفتی؟ مرگ واقعی؟!
(سکوت) بگذارید یک‌سری مسائل را باز نکنم ولی شما شرایط من را تصور کنید؛ دور از خانواده، تنها در تهران، بدون پول. پول‌هایم را گرفته بودند. قسط ماشینم عقب افتاده بود، باشگاه هم یک ریال به من پول نمی‌داد. شرایط وخیمی داشتم و هر روز باید کلی توهین و کنایه می‌شنیدم. به خاطر چی؟ چون پولم را از دوستان آقایان می‌خواستم و اینکه ماجرا را به جواد نکونام گفته بودم. اوضاعم اینقدر خراب بود که کارم به بیمارستان کشید. اصلاً نمی‌دانم این حرف‌ها را بگویم درست است یا نه. واقعاً پدر و مادرم چقدر سختی کشیدند! شرمنده‌شان هستم. آن شب پول نداشتم من را در بیمارستان بستری کنند. همسایه‌ها من را به بیمارستان بردند، یک بیمارستان دولتی. خون زیادی از دستم رفته بود. مسئولان بیمارستان گفتند باید 5 میلیون تومان واریز کنید تا بستری شود. نه پولی در بساط داشتم و نه بیمه بودم. به یکی از مسئولان استقلال هم زنگ زدم و گفتم دارم می‌میرم ولی گفت باید زودتر به ما می‌گفتی و کاری از دستمان برنمی‌آید! من فقط بعدها فهمیدم که پدر و مادرم به مسئولان باشگاه زنگ زده‌اند که مگر ایمان بازیکن شما نیست، مگر به او بدهکار نیستید، بروید و پول بیمارستان را بدهید ولی انگار دستور رسیده بود کسی نباید سراغ ایمان موسوی برود. اصلاً مگر ما چنین بازیکنی داریم؟ یک نفر هم از باشگاه سراغ من نیامد که موسوی زنده است یا مُرده. آقای فتح‌ا...‌زاده مدیرعامل باشگاه این داستان‌ها را نمی‌دانست. این تازه بخشی از اتفاقاتی بود که تجربه کردم. اوضاع روحی بدی داشتم...


چه اتفاقات دیگری؟ چرا آنها را بازگو نمی‌کنی؟
شما اگر بدانید چه بلاهایی سر من آمد... روزی می‌رسد که خیلی چیزها را می‌گویم. اگر بدانید چقدر جو علیه من درست شد، چه تماس‌هایی گرفتند که ایمان موسوی را بیرون بیندازید، اینکه بازیکن نیست، چرا او را گرفته‌اید... جواد نکونام به من نشان داد که انسان است. هیچ پناهی نداشتم، پشت من ایستاد و حمایتم کرد. این داستان خیلی به ضرر او هم تمام شد. می‌توانست موقعیتش را خراب نکند و به زندگی‌‌اش ادامه بدهد ولی به خاطر من جلوی این آدم‌ها ایستاد. بلاهایی که سرم آمد گفتنی نیست. درگیری‌هایی شد، حرف‌هایی شد که اگر بگویم دل همه به درد می‌‌آید. خدا بزرگ است، من هم مدارکی دارم که اگر نیاز باشد به وقتش نشان همه می‌دهم تا ببینند سر یک بازیکن جوان در این فوتبال چه‌ها آمد. اگر آنها را بازگو کنم، حالتان از فوتبال به هم می‌خورد... آن موقع شرایط من خیلی بد بود، توقع داشتم حداقل کسی که مرا آورده استقلال، از من دفاع کند اما عوضش.... عیبی ندارد. در عوض جواد نکونام را الان کنارم دارم که واقعاً مرد است. به خاطر من منافع خودش را به خطر انداخت. او با همه بازیکنان جوان این‌طور بود.


یادمان هست که برای گرفتن رضایتنامه‌ات هم مشکل پیش آمد. آیا شایعات در آن زمان صحت داشت؟
اگر بدانید چه بلایی سرم آمد. در لیست استقلال نبودم ولی رضایتنامه‌ام را نمی‌دادند. مدام می‌گفتم رضایتنامه‌ام را بدهید ولی می‌گفتند قلعه‌نویی خارج از ایران است و باید او اجازه بدهد. به امیری معاون باشگاه زنگ زدم و گفتم چرا تکلیفم را روشن نمی‌کنید؟ گفت ما تو را نمی‌خواهیم ولی قلعه‌نویی باید بگوید! دو، سه روز مانده بود قبل از پایان نقل و انتقالات که سرانجام رضایتنامه من را دادند ولی بگذارید یک داستان خیلی جالب برایتان تعریف کنم. یک شب در خانه بودم که یکی از بازیکنان تیم به من زنگ زد. از دوستان نزدیک دوست قلعه‌نویی بود. به من گفت ایمان می‌خواهم تو را ببینم. گفتم اگر تنها هستی ایرادی ندارد. آمد پیش من و گفت که این داستان‌ها را تمام کن. دوست امیر هم زنگ زد و گفت که ایمان! تو پشت جواد نکونام را خالی کن، با او نباش در عوض ما با تو رفاقت می‌کنیم و نکونام را له می‌کنیم و امسال هم شماره 10 را به تو می‌دهیم. در استقلال هم پول خوب می‌گیری. به او گفتم یک تار موی جواد نکونام را به هزار تا مثل شما نمی‌دهم. گفتم از فوتبال خداحافظی می‌کنم، شماره 10‌‌را هم نمی‌خواهم ولی آقاجواد را به شما نمی‌فروشم!


گفتی تماس گرفتند و گفتند موسوی را بیرون بیندازید. منظورت زمانی است که در تبریز بودی یا حالا که در اهواز هستی؟
هر جا که می‌خواستم بروم زنگ می‌زدند و می‌گفتند چرا ایمان موسوی را می‌گیرید، اینکه بازیکن نیست. لفظ زشتی به کار برده بودند که شرمم می‌‌آید به یک آدم بگویم. مگر همه ما آدم نیستیم، شما فکر کرده‌‌اید آخرتی وجود ندارد؟ جالب است بدانید به فولادی‌ها گفته بودند ایمان موسوی با گسترش فولاد قرارداد دارد و نمی‌توانید او را به خدمت بگیرید. وقتی آقای اسکوچیچ شنید که قرارداد ندارم، تعجب کرده بود. او در اوج ناامیدی‌ام به من پیشنهاد بازی در فولاد را داد و گفت فکر می‌کرد من بازیکن گسترش هستم. در هر صورت امیدوارم بعضی‌ها جواب حرف‌هایشان را آن دنیا بگیرند ولی با این حال می‌بخشم‌شان، من بخشیدم‌تان اگر خدا از گناه‌‌تان بگذرد.

ماجرای آن 50 میلیون به کجا رسید؟ پول را گرفتی یا نه؟
به خاطر جواد نکونام ریختند ولی آخرش به‌دست من پولی نرسید! بیشتر از این نخواهید موضوع را باز کنم. کاش هیچ‌وقت آن پول را نمی‌دادم و این اتفاقات نمی‌افتاد. فقط می‌توانم بگویم کمرم شکست. باید از آقای اسکوچیچ مربی فولاد تشکر ویژه‌ای کنم که با من رفتار خوبی داشته است. به او زنگ زدند و گفتند ایمان موسوی را نگیر، او که بازیکن نیست. بهتر است ایمان را از تیمت بیرون بیندازی. یک روز او به من گفت ایمان من تنها چیزهایی را که می‌بینم باور می‌کنم، نه چیزهایی را که می‌شنوم. باید از او واقعاً تشکر کنم. مگر من جرمم چه بود؟ چون بچه ساده‌ای بودم و به شما پول دادم؟ کمر من را شکستید. یک روز منتظرم خدا حق من را از این‌ها بگیرد.

ماجرای ماشینت چه بود؟ گویا قبل از سفر قطر گفته بودند ماشینت را بده و برو در ترکیب!
بله، این داستان حقیقت دارد. دوست نزدیک آقای قلعه‌نویی به من گفت تو که داری به خارج از ایران می‌روی، ماشینت را به من بده. منتها با خودم فکر کردم ممکن است هزار و یک اتفاق بیفتد. ماشین هم که به اسم من است. آن‌وقت چه بلایی سر خودم بیاورم. ماشین را ندادم و از آنجا هم با من چپ افتادند. چقدر من و نکونام را اذیت کردند. هزار جور حاشیه برایمان درست شد. فقط امیدوارم در فولاد دیگر مشکلی برایم پیش نیاید. چون در این شرایط بازیکن استرس می‌گیرد. امیدم به خداست و مطمئنم آقای اسکوچیچ هم حق را به حقدار می‌دهد.


ظاهراً باید در مصاحبه‌ای مفصل خیلی حرف‌ها را بزنی. آیا حرف خاصی مانده که بزنی؟
از من که گذشت، امیدوارم این بلاها سرهیچ آدمی نیاید. امیدم به خداست و از مردم می‌خواهم بابت این حرف‌هایی که زدم و آنها را ناراحت کردم، من را ببخشند. باید از طرفداران استقلال هم تشکر کنم که همیشه از من حمایت کردند ولی این را بدانند ایمان موسوی در استقلال شرایط خوبی نداشت، وگرنه بازی‌های بهتری انجام می‌داد.


راستی آقای روشن هم در یک مصاحبه گفته بود برای استقلال امثال همین موسوی خوب هستند که پول بگیرند و بروند!
من آقای روشن را خیلی دوست دارم و برایش احترام زیادی قائل هستم. من ایشان را خیلی دوست دارم و برایش احترام خیلی زیادی قائل هستم. هنوز در آرشیو بعضی از گل‌هایش را دارم. اصلاً از او دلگیر نیستم و می‌دانم این مسائل را نمی‌دانست. افتخار می‌کنم در تیمی بازی کردم که آقای روشن کاپیتان آن بود. افتخار می‌کنم در تیمی بودم که امثال او در این تیم بازی کرده‌اند.

نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۱
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها