کد خبر: ۵۴۹۳۰۶
زمان انتشار: ۱۰:۴۴     ۲۴ آذر ۱۴۰۴
دل‌نوشته‌ای از حجت‌الاسلام دکتر بهداروند:

قیمتِ جنگ و هشت سال دفاع مقدس چگونه شناخته می‌شود؟

قیمتِ جنگ را زمانی می‌فهمی که جنگ را از پشتِ قاب‌ها و تیتر‌ها بیرون بیاوری و ببری وسطِ خاکریز؛ همان‌جا که آدم نه قهرمانِ پوستر است، نه بازیگرِ روایت. همان‌جا که بدن، روح، آبرو، خواب، امنیت و حتی «خبر داشتن از خودت» تبدیل می‌شود به یک کالای کمیاب. جنگ را با کلمات تعریف نمی‌کنند؛ جنگ را با تن تعریف می‌کنند.

به گزارش سرویس فرهنگی پایگاه خبری 598، یادداشت پیش‌رو، دل‌نوشته‌ای از حجت‌الاسلام دکتر محمدمهدی بهداروند درباره قیمت واقعی جنگ و تجربه‌های زیسته رزمندگان دفاع مقدس است که متن کامل آن در ادامه آمده است:

چند روز قبل متنی را در فضای مجازی خواندم که خیلی دلم گرفت و سبب شد این دلنوشته را بنویسم. از همان متن‌هایی که آدم را یک‌باره از هیاهوی روزمرگی می‌کَند و می‌نشاند روبه‌روی خودش؛ روبه‌روی یک سؤال سنگین: ما با رنجی که از کنارمان گذشته چه کرده‌ایم؟ با حقیقتی که در خاکریز‌ها زندگی شده، چطور روبه‌رو می‌شویم؟ با خاطره‌ی آدم‌هایی که نامشان را شنیده‌ایم، اما شاید هنوز عمقِ زندگی‌شان را نفهمیده‌ایم، چه می‌کنیم؟

براستی قیمتِ جنگ و هشت سال دفاع مقدس چگونه شناخته می‌شود؟ با چه راهی، با چه شیوه‌ای؟ نه با آمارِ خشک، نه با تیتر‌های درشت، نه با قاب‌های بی‌دردِ مناسبتی. قیمتِ جنگ را باید از دلِ روایت‌های زنده فهمید؛ از شهادتِ جزئیات؛ از شنیدنِ صدا‌هایی که در هیاهوی شهر گم می‌شوند. باید نزدیک شد؛ آن‌قدر نزدیک که جنگ را نه به‌عنوان «حادثه»، بلکه به‌عنوان «زندگی» لمس کنی. راهش این است: خواندنِ خاطراتِ بی‌تعارف، شنیدنِ تاریخِ شفاهیِ رزمنده‌ها، نشستن پای دردِ جانباز‌ها و خانواده‌های شهدا، و مهم‌تر از همه، دیدنِ جنگ از پنجره‌ی رنج‌های انسانیِ کوچک، اما واقعی. شیوه‌اش هم همین است که به جای کلی‌گویی، به سراغ لحظه‌ها برویم؛ به جای شعار، به سراغ حقیقت؛ به جای روایتِ تمیز و آرایش‌شده، به سراغ آن بخش‌هایی که آدم را می‌لرزاند و ساکت می‌کند.

قیمتِ جنگ را زمانی می‌فهمی که جنگ را از پشتِ قاب‌ها و تیتر‌ها بیرون بیاوری و ببری وسطِ خاکریز؛ همان‌جا که آدم نه قهرمانِ پوستر است، نه بازیگرِ روایت. همان‌جا که بدن، روح، آبرو، خواب، امنیت و حتی «خبر داشتن از خودت» تبدیل می‌شود به یک کالای کمیاب. جنگ را با کلمات تعریف نمی‌کنند؛ جنگ را با تن تعریف می‌کنند.

قیمت جنگ یعنی همین: اینکه از ظرفی آب بخوری که در همان ظرف ادرار می‌کنی؛ و در طول یک شبانه‌روز، شاید فقط دوبار حق داشته باشی بروی دستشویی. یعنی مرز‌های معمولِ زندگی، آن چیز‌هایی که ما در شهر برایشان حسِ شرم و حیا و نظم داریم، یک‌باره در هم بریزد؛ نه از بی‌اخلاقی، از بی‌چاره‌گی. جنگ آدم را به جایی می‌برد که انتخاب‌هایش لوکس نیست؛ ضرورت است. آنجا که باید با خودت کنار بیایی، با تنِ خودت، با بوی خودت، با وضعی که اگر کسی بیرون از آن موقعیت باشد حتی تصورش هم حالش را بد می‌کند.

قیمت جنگ یعنی اینکه شورتت شش ماه تنها تن‌پوش تو باشد؛ نه از فقرِ خانه، از تنگنای خط. یعنی عرق و خاک و خون و باران و سرمای شب با هم قاطی شود و تو یاد بگیری «مردانه بودن» یعنی تحملِ بی‌صدا، نه ژستِ بلند. قیمت جنگ یعنی اینکه احدی از وجودت خبر ندارد؛ نه مادر، نه پدر، نه همسر، نه بچه. هیچ‌کس نمی‌داند تو زنده‌ای یا نه. هیچ‌کس نمی‌داند امشب کجا خوابیده‌ای؛ اگر اصلاً خوابی در کار باشد. انگار از صفحه‌ی دنیا پاک شده‌ای، اما درست همان لحظه‌هاست که فهمی عجیب در آدم روشن می‌شود: آدم می‌تواند بی‌هیچ شاهدی هم درست بماند، فقط برای خدا.

قیمت جنگ یعنی اینکه ندانی عاقبت چه می‌شود. نه فردا روشن است، نه ساعت بعد. آدم‌ها کنار دستت می‌خندند و ناگهان دیگر نیستند. می‌خوری، قدم برمی‌داری، نفس می‌کشی، اما هیچ تضمینی وجود ندارد که این «عادی‌ترین کار‌های دنیا» را دوباره تکرار کنی. این بی‌خبری اگر کسی اهلش نباشد، دیوانه‌اش می‌کند. اما رزمنده‌های ما خیلی وقت‌ها وسطِ همین بی‌خبری آرامشی پیدا می‌کردند که از جنس محاسبه نبود؛ از جنس توکل بود. آنها آینده را با دست‌های خالی نگه داشتند؛ و شجاعتشان شبیه حساب‌وکتاب نبود، شبیه ایمان بود؛ و اینجاست که لایه‌ی دیگری از قیمت جنگ آشکار می‌شود: توسل. نه توسلِ زینتیِ بعد از جنگ، توسلِ واقعیِ وسطِ آتش. آنجا که آدم از ته دل صدا می‌زند و جواب را هم گاهی می‌بیند. اینکه توسلات و عنایاتِ معصومین را با چشمِ ظاهر و باطن ببینی؛ نه به معنای قصه‌سازی، به معنای تجربه‌ی چیزی که عقلِ معمولیِ روزمره برایش کلمه کم می‌آورد. گاهی یک نجاتِ عجیب، گاهی یک الهامِ لحظه‌ای، گاهی یک «نرو» یی که در جانت می‌افتد و نمی‌دانی از کجاست، گاهی یک آرامشِ ناگهانی که مثل دستِ مهربانی می‌آید و قلب را می‌گیرد تا نریزد. بعضی چیز‌ها را آدم فقط وقتی می‌فهمد که همه‌ی تکیه‌گاه‌های معمولش بریده باشد و تنها راهِ باقی‌مانده، آسمان باشد.

شاید برای همین است که بعضی آدم‌ها، وقتی از جنگ بیرون می‌آیند، دیگر مثل قبل نیستند. نه اینکه غمگین‌تر شده باشند؛ عمیق‌تر شده‌اند. چیز‌هایی را دیده‌اند که با هیچ کلاس و کتابی منتقل نمی‌شود. گاهی در نگاهشان چیزی هست که انگار از جنسِ «بعد از تجربه» است؛ انگار یک لایه از دنیا برایشان کنار رفته و حقیقت، بی‌پرده‌تر شده. آدم‌هایی که مدت‌ها هیچ‌کس از وجودشان خبر نداشته، اما همان بی‌خبری را تبدیل کرده‌اند به یک مدرسه‌ی درونی: مدرسه‌ی صبر، مدرسه‌ی سکوت، مدرسه‌ی وفا.

در چنین مدرسه‌ای، مردانگی یعنی حفظِ حرمتِ دیگران حتی وقتی خودت خسته‌ای. یعنی پای عهد ایستادن حتی وقتی امیدت کم شده. یعنی به جای اینکه با تلخیِ رنج، تلخ شوی، با رنج، وسیع‌تر شوی. آدم‌هایی از این دست، جنگ را فقط «جنگیدن» نکرده‌اند؛ جنگ را «زندگی کردن» کرده‌اند؛ و شاید همین است که نامشان، هر وقت به زبان می‌آید، چیزی در دل آدم می‌لرزد؛ چیزی شبیه شرم، شبیه احترام، شبیه دلتنگی.

حالا هر وقت اسمِ برادر خوبم سردار علی‌اصغر گرجی‌زاده می‌آید، من اول یاد همین قیمت‌ها می‌افتم. یاد آن چیز‌هایی که در روایت‌های کوتاه جا نمی‌شود. یاد سختی‌هایی که اگر کسی فقط یکی از آنها را برای یک هفته تحمل کند، به خودش می‌بالد؛ اما آنها ماه‌ها، سال‌ها، بی‌هیاهو تحمل کردند. یاد لحظه‌هایی که اگر کسی امروز با عقلِ راحتِ پشتِ میز درباره‌اش قضاوت کند، ظلم کرده است؛ چون آن لحظه را نزیسته، آن ترس را نچشیده، آن توکل را نفهمیده؛ و آخرش، وقتی همه‌ی این تصویر‌ها کنار هم می‌نشیند، آدم به یک اعتراف می‌رسد؛ اعترافی که اگر از دل نیاید، بی‌فایده است: آری، ما تا قیامت به گرجی و گرجی‌ها بدهکاریم و از آنها درسِ زندگی می‌آموزیم. این بدهکاری فقط با اشک سبک نمی‌شود؛ با «آدم شدن» سبک می‌شود. با این که در روز‌های راحتی، انصاف را گم نکنیم. حرمتِ مردم را نشکنیم. حق را ارزان نفروشیم؛ و اگر نام آن مردان را دوست داریم، روششان را هم دوست داشته باشیم؛ همان روشِ بی‌ادعا، همان ایمانِ بی‌هیاهو، همان مردانگیِ بی‌تظاهر.

قیمتِ جنگ و هشت سال دفاع مقدس چگونه شناخته می‌شود؟

نظرات بینندگان
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
آخرین اخبار پربازدید ها
نیازمندیها
09107726603 تماس یا پیام در پیام رسان های ایتا و تلگرام