سرویس سیاسی پایگاه خبری 598-حجتالاسلام دکتر محمد مهدی بهداروند/ مهدی نصیری زمانی از چهرههای پرادعای جریان موسوم به روشنفکری دینی و منتقد مدرنیسم غربی بود؛ اما امروز به یکی از سردمداران نفی و انکار همان مبانیای تبدیل شده است که روزی از آن دفاع میکرد. مسیر او از تریبونهای رسمی انقلاب تا رسانههای بیهویت معاند، نشانگر نوعی انحطاط فکری و اخلاقی است که در آن، دغدغه حقیقت جای خود را به عطش دیدهشدن و تسویهحساب با گذشته داده است.
در دهههای گذشته، نصیری به عنوان مدعی نقد مدرنیته غربی، خود را در قامت متفکری مستقل معرفی میکرد. اما امروز به تکرار همان حرفهایی مشغول است که رسانههای ضدایرانی با پول دشمن در پایتختهای غربی تولید میکنند. او در موضع منتقد باقی نمانده، بلکه با بیانی تلخ و پرکینه، ارزشهای انقلاب و ایمان مردم را نشانه میرود. این سقوط فکری، بخشی از پروژهای بزرگتر است که با هدف بیاعتبارسازی روحانیت، سستکردن ایمان دینی جامعه و شکستن ستونهای معنوی استقلال ایران دنبال میشود.
وقتی کسی که سالها از قرآن، امام و انقلاب سخن گفته، امروز در کنار کسانی میایستد که اساساً دشمن هر سهاند، دیگر نمیتوان از نقد سخن گفت. نصیری در موضع مخالفت مشروع نیست؛ در جبههای قرار دارد که مأموریتش تحریف تاریخ، تخریب ارزشها و تزریق یأس در جامعه مذهبی است. این حرکت، نشانهای روشن از بریدگی فکری و هضمشدن در پروژه رسانهای دشمن است، نه بازگشت به آزاداندیشی.
نصیری در مصاحبهها و نوشتههای اخیرش نه از عقلانیت دینی سخن میگوید و نه از اخلاق نقد. واژههایش بوی تحقیر و انتقام میدهد. او در مقام قاضیای نشسته که علیه همه آنچه خود زمانی باور داشت، حکم صادر میکند. این چرخش، بیش از آنکه نتیجه تحول فکری باشد، حاصل فرورفتن در خلأ هویتی است که روشنفکرنماهای بریده را به ابزار تبلیغاتی بیگانه بدل میکند.
در تاریخ معاصر بارها دیده شده است که بخشی از مدعیان دینداریِ نوگرا، وقتی از مقبولیت اجتماعی و فکری سقوط میکنند، برای بقا در صدر اخبار، به دامن دشمن پناه میبرند. مهدی نصیری، با مواضع و گفتار اخیرش، به مصداق کامل این الگو تبدیل شده است. او حتی در نقد خود انصاف را کنار گذاشته و به تکرار تحقیر و دروغ روی آورده است.
حقیقت تلخ ماجرا این است که نصیری امروز نه در جبهه نقد، که در اردوگاه نفرت ایستاده است؛ جایی که قلم و زبانش دیگر به دفاع از اندیشه خدمت نمیکند، بلکه ابزار تضعیف ایمان و وطن شده است. چنین چهرههایی، هرچند با ادبیات فکری سخن بگویند، عملاً مرزهای وطنفروشی را در کسوت روشنفکری جابجا کردهاند. سرنوشت او هشداری است برای هر کسی که از ایمان و حقیقت فاصله بگیرد تا دیده شود.