کد خبر: ۳۲۲۹۹۳
زمان انتشار: ۱۱:۴۹     ۰۷ تير ۱۳۹۴
در حال حاضر دشمنی آمریکا با نظام جمهوری اسلامی در حد اعلاست و اگر تا امروز رسما کاری علیه این کشور نکرده‌اند، نتوانسته‌اند والا کوتاهی نمی‌کنند.
به گزارش پایگاه 598 به نقل از فارس،«.....ننگتان باد ای تفاله‌های شیطان و عارتان باد ای خودفروختگان به جنایتکاران بین‌المللی که در سوراخ‌ها خزیده و در مقابل ملتی که در برابر ابرقدرت‌ها برخاسته‌ است به خرابکاری‌های جاهلانه پرداخته‌اید.

عیب بزرگ شما و هوادارانتان آن است که نه از اسلام و قدرت معنوی آن و نه از ملت مسلمان و انگیزه فداکاری او اطلاعی ندارید.

شما ملتی را که برای سقوط رژیم پلید پهلوی و رها شدن از اسارت شیطان بزرگ دهه‌ها جوانان عزیز خود را فدا کرد و با شجاعت بی‌مانند ایستاد و خم به ابرو نیاورد، نشناخته‌اید.

شما کوردلان با آنکه دیده‌اید با به شهادت رساندن شخصیت‌های بزرگ، صفوف فداکاران در راه اسلام فشرده‌تر و عزم آنان مصمم‌تر می‌شود، می‌خواهید با به شهادت رساندن عزیزان ما این ملت فداکار را از صحنه بیرون کنید.

شما تا توانسته‌اید به فرزندان اسلام چون شهید بهشتی و شهدای عزیز مجلس و کابینه با حربه ناسزا و تهمت‌های ناجوانمردانه حمله کرده‌اید تا آنها را از ملت جدا کنید و اکنون که آن حربه از کار افتاد و کوس رسوایی همه‌تان بر سر بازارها زده شده، در سوراخ‌ها خزیده و دست به جنایاتی ابلهانه زده‌اید که به خیال خام خود، ملت شهید پرور و فداکار را بترسانید و نمی‌دانید که در قاموس شهادت، واژه وحشت نیست .....بهشتی مظلوم زیست و مظلوم مُرد و خار در چشم دشمنان بود...»

این سطور قسمتی از پیام امام خمینی(ره) به مناسبت فاجعه هفتم تیر خطاب به ملت ایران بود.

پس از برکناری بنی‌صدر از فرماندهی کل قوا و ریاست‌جمهوری، موفقیت‌های افراد خط امام در عرصه سیاسی کشور، جبهه ضد انقلاب و سازمان مجاهدین خلق را در بن بستی همه‌جانبه قرار داد. اما رخنه و نفوذ منافقین در نهادها، احزاب و ارگان‌های اسلامی و انقلابی در درازمدت و طی برنامه‌ای حساب‌شده از سویی و کوتاهی در حفاظت از مسئولین و شخصیت‌های نظام از سویی دیگر، فرصتی را برای منافقین پدید آورد تا با تبلیغات بر روی اعضاء و هواداران گروهک‌های خود از آنان جهت ورود به فاز نظامی و آغاز حرکت مسلحانه استفاده کنند.

پس از رسمی شدن این تصمیم منافقین در 30 خرداد 1360 و کشتار بی‌رحمانه مردم، نوبت به انتقام‌گیری از مسئولین رسیده بود که اولین اقدام در این راستا ترور ناموفق آیت‌الله خامنه‌ای در تاریخ 6 تیر 1360 بود (هرچند که این سازمان حاضر به قبول مسئولیت آن نشد.) هدف اصلی اما برداشتن یکباره مسئولین نظام و به دست گرفتن قدرت بود و بهترین گزینه برای این اقدام دفتر حزب جمهوری اسلامی ایران. چرا که در طول چند سال آغازین نظام جمهوری اسلامی، مهمترین محل تجمع و تصمیم‌گیری مدیران و مسئولان خط امامی شمرده می‌شد.

سرانجام 6 روز پس از عزل بنی‌صدر و در هفتم تیرماه سال 1360، دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی، در حالی که جمعی از بلندپایه‌ترین مسؤولان نظام، هم چون آیت اللّه بهشتی رئیس دیوان عالی کشور، چهار وزیر، دوازده معاون وزیر و حدود سی نماینده مجلس در آن جلسه حضور داشتند، منفجر شد و 72 تن از یاران وفادار انقلاب به شهادت رسیدند.

 به مناسبت فرا رسیدن سی و چهارمین سالگرد این فاجعه در گفتگویی با حجت‌الاسلام والمسلمین اصغر باغانی یکی از بازماندگان فاجعه تروریستی هفتم تیر که هم‌اکنون رئیس شعبه 13 دیوان عالی کشور است به تبیین شخصیت شهید مظلوم بهشتی و بازخوانی زوایا و ابعاد این حادثه پرداخته ایم.

* معتقد بود طلبه‌ها باید سیاسی باشند

او ابتدا سابقه آشنایی خود با شهید بهشتی را در  سالهای قبل از انقلاب عنوان می‌کند و می‌گوید: ارتباط ما با شهید بهشتی به سال‌ها قبل از انقلاب برمی‌گردد که ما در قم بودیم و ایشان (ایت‌الله بهشتی) هم آنجا مشغول به تحصیل بود و همزمان ریاست دبیرستان «دین و دانش» قم را برعهده داشت.

وی شهید بهشتی را فردی روشن‌بین با روحیه سازماندهی نیروها توصیف می‌کند: «معتقد بود باید طلبه‌های فعال حوزه را آموزش سیاسی داد و آنها باید مجهز به زبان‌های خارجی باشند تا بتوانند در کشورهای دیگر مفید واقع شوند.»

* آموزش زبان خارجی به طلاب

حجت‌الاسلام باغانی در توضیح فعالیت‌های شهید بهشتی در قم می‌گوید: «در همان دبیرستان دین و دانش شب‌های پنج‌شنبه و جمعه جلساتی را برپا کرده بود که در شب اول به طلبه‌ها زبان عربی و انگلیسی توسط 2 استاد داده می‌شد که آقای زرین قلم آموزش انگلیسی و آقای شبیر خاقانی که اهل خرمشهر بود، آموزش زبان عربی را بر عهده داشت و طلبه‌ها هم گزینش شده بودند.»

* آموزش زبان در حوزه باب نبود/ بهشتی خط شکنی کرد

وی ادامه داد: «شب جمعه هم بحث‌های سیاسی بود که خود شهید بهشتی آن را بر عهده می‌گرفت. آن موقع این مسائل باب نبود که مثلا طلبه‌ها زبان انگلیسی یاد بگیرند. این نشأت گرفته از فکر بلند ایشان بود که به نوعی خط‌شکنی کرد تا اهل علم فاضل، مجهز به زبان روز دنیا بوده و از مسائل سیاسی آگاهی کامل داشته باشند».

* ساواک جلوی حرکت را گرفت

حجت‌الاسلام باغانی اظهار می‌کند که این جلسات بعد از یکسال به دلیل حساس شدن ساواک تعطیل شد و آنها (ساواک) آقای بهشتی را از آموزش و پرورش قم به تهران تبعید کردند و رتبه دبیرستان دین و دانش نیز به راهنمایی تنزل پیدا کرد و اجازه ندادند این روند ادامه پیدا کند اما همین مقدار هم که انجام شد، موجب گردید تا جمعی از افراد، فکرشان تکان بخورد که باید با این مسائل آشنا شوند و حوزه باید به این موضوعات از جمله یادگیری زبان خارجی ورود پیدا کند.

* حکم امام(ره) به بهشتی سروصدا ایجاد کرد

رئیس شعبه 13 دیوان عالی کشور با بیان اینکه شهید بهشتی پس از تبعید به تهران نیز دست از کار نکشید و جامعه روحانیت مبارز را که یکی از قدیمی‌ترین تشکل‌های سیاسی است راه‌اندازی کرد، اظهار داشت: در همان ابتدای پیروزی انقلاب و بعد از استقرار واحدهای نظام، حضرت امام (ره) حکم ریاست دیوان عالی کشور را که در حقیقت دستگاه قضای آن زمان بود به شهید بهشتی دادند که همین حکم سر و صدای زیادی ایجاد کرد.

«من در همان اوایل انقلاب سفری به قم داشتم و متوجه شدم انتخاب شهید بهشتی در آنجا نیز سرو صدایی بر پا کرده است؛ آقایانی که در حقیقت عضو جبهه نفاق بودند اما در آن موقع چهره خود را نمایان نمی‌کردند، از من پرسیدند که این همان آسدمحمد بهشتی است؟ من هم گفتم بله همان آسید محمد حسینی‌بهشتی است. آنها خیلی از شخصیت شهید بهشتی می‌ترسیدند چون سابقه ایشان در برخورد با جریانات ضد انقلاب را می‌شناختند.»


حجت‌الاسلام والمسلمین باغانی

* به بهشتی گفتم جواب تهمت‌ها را بده

وی با تاکید بر این نکته که در خصوص اتهامات و دروغ‌هایی که به ایشان می‌بستند بسیار با او صحبت می‌کردیم گفت: «خود بنده یک مرتبه در سال 59 که ایشان قرار بود در نمازجمعه تهران سخنرانی کند، در پایین جایگاه خدمت‌شان رسیدم و گفتم بحث انتقاد و اشکال به شما به وسیله مخالفین در جامعه زیاد است و به نظر من شما باید به شهرهای مهم سفر کنید تا با سخنرانی‌های شما مردم روشن بشوند. شهید بهشتی گفت: این حرف بسیار خوبی است ولی من وقت ندارم؛ اما این موضوع را مدنظر قرار می‌دهم. یک بار بنده مطلع شدم که ایشان قرار است برای سخنرانی به مشهد بروند. خدمت‌شان رسیدم و گفتم بد نیست حالا که برای سخنرانی به مشهد می‌روید، یک جلسه هم در سبزوار داشته باشید که ایشان قبول کردند. وقتی برای سفر آماده شدند، اهالی نیشابور هم فهمیدند که قرار است آقای بهشتی در مشهد و سبزوار سخنرانی کنند. آنها هم درخواست کردند که یک سخنرانی هم در نیشابور انجام شود که شهید بهشتی پذیرفت.»

* جمعیت شعار می‌داد: بهشتی، بهشتی، طالقانی را تو کشتی

«نیشابور مثل سبزوار نبود و آن یکدلی و یکدستی را نداشت. نماینده نیشابور در دور اول مجلس، سخت مخالف بهشتی و حزب جمهوری اسلامی بود. به هر حال ما به مسجد جامع نیشابور رفتیم اما وقتی آقای بهشتی پشت تریبون قرار گرفت و خواست سخنرانی را شروع کند، جمعی که تعدادشان قابل توجه هم بود در صحن اصلی شروع به شعار دادن کردند و عمده شعارشان هم این بود که می‌گفتند: «بهشتی بهشتی طالقانی را تو کشتی» البته شعارهای دیگری هم می‌دادند که من نمی‌خواهم اینجا بازگو کنم. به هر ترتیبی بود سخنرانی به پایان رسید و از نیشابور به سمت سبزوار آمدیم و گمان می‌کردیم یکی دو ساعت مانده به غروب به محل سخنرانی می‌رسیم اما پیش از ورود به شهر، دیدیم جمعیت بسیار زیادی برای استقبال از آقای بهشتی حتی فرسنگ‌ها مانده به سبزوار جمع شده بودند به طوری که ما تقریبا هنگام اذان مغرب به محل سخنرانی رسیدیم.»

* بهشتی گفت: آمریکا بشنو این صدای ملت ایران است

باغانی در ادامه روایت آن روز می‌گوید: «شب در سبزوار همه نمازهای جماعت را تعطیل کرده و نمازگزاران مساجد به همراه ائمه جماعات به مسجد جامع آمده بودند و به آقای بهشتی اقتدا کردند و نماز جماعت باشکوهی خوانده شد. ما ابتدا فکر کرده بودیم که شبستان مسجد برای نشستن جمعیت کافیست اما آنقدر جمعیت زیاد بود که مجبور شدیم از منبر صحن مسجد که معمولا در تابستان از آن استفاده می‌شد در آن هوای سرد دی ماه استفاده کنیم.»

حجت‌الاسلام باغانی سر دادن شعار «مرگ بر آمریکا» به عنوان یک شعار عمومی را برای نخستین بار در سخنرانی شهید بهشتی در سبزوار عنوان می‌کند و می‌گوید: «شهید بهشتی به منبر رفت و من هم برای خیر مقدم یک پله پایین‌تر قرار گرفتم و صحبت کردم. وقتی خواستم پایین بیایم حتی 20 سانتی‌متر جا برای نشستن نداشتم و به درخواست شهید بهشتی همانجا نشستم. ایشان حدود یک ساعت و ربع سخنرانی کرد و برای اولین بار در خلال سخنرانی ایشان بود که مردم شعار «مرگ بر آمریکا» سر دادند و همان جا شهید بهشتی گفت: «آمریکا این صدای مردم ایران است بشنو.» بعد این سخنرانی شعار مرگ بر آمریکا در سراسر کشور سرایت کرد.»

نماینده سبزوار در دور اول مجلس شورای اسلامی ادامه داد:‌ بعد از سخنرانی، فشار جمعیت اجازه نمی‌داد ایشان از درب اصلی خارج شود و بعد از هماهنگی‌هایی که صورت دادیم از درب پشت مسجد خارج شدند. بعد از مراسم ما هماهنگ کرده بودیم که ایشان یک سخنرانی هم در مدرسه شریعتمدار سبزوار که یک مدرسه علمیه بود داشته باشد و به انتظامات سپردیم که تنها روحانیون وارد جلسه شوند.

* هیچگاه از خودش دفاع نکرد

بعد از این مراسم از تربت حیدریه هم آمدند و درخواست داشتند تا آقای بهشتی یک سخنرانی هم در این شهر داشته باشد. ایشان با لطفی که داشتند گفتند اگر آقای باغانی موافق باشند من قبول می‌کنم. من هم گفتم بله این نظر خود ما بود که شما در شهرهای مختلف سخنرانی کنید. ایشان در این سخنرانی‌ها اصلا از خودشان چیزی نگفتند و دفاعی نکردند. هر چه می‌گفتند از انقلاب بود. فردای آن روز به تربت حیدریه رفتیم. حدود 500 متر مانده به شهر دیدیم که جمعیتی در حدود 300 نفر در حال خروج از شهر و حرکت به سمت ما هستند. ابتدا فکر کردیم برای استقبال آمدند اما جلوتر که آمدند دیدیم همان شعارهای مخالفین را سر می‌دهند که عمده آنها این شعار بود که «بهشتی بهشتی طالقانی را تو کشتی».

آن موقع نماینده دور اول مجلس از تربت حیدریه، آقای امامی بود که عالمی برجسته بود. ایشان نگران بودند که درگیری به وجود بیاید و خواهش کردند که ما عکس‌العملی نشان ندهیم. من هم به ایشان گفتم که نه شهید بهشتی اهل این حرف‌هاست و نه ما. اگر کاری به کار ما نداشته باشند و فقط شعار بدهند و بروند اشکالی ندارد. به هر حال آنها شعارشان را دادند و رفتند.

شهید بهشتی بلافاصله در شبستان مسجد جامع روی منبر رفت و سخنرانی کرد. بعد از آن گفت من ساعت یک پرواز دارم و باید به تهران بروم و همان جا خداحافظی کرد و رفت. نکته جالب این است که مردم تربت حیدریه به خاطر شعارهایی که مخالفین داده بودند حتی پس از رفتن شهید بهشتی در فلکه جلوی مسجدجامع جمع شدند و مانند ایام محرم شروع به شعار دادن به نفع شهید بهشتی کردند.

* انفجار حزب به روایت شاهد عینی

حجت‌الاسلام والمسلمین باغانی در تشریح حوادث هفتم تیر 1360 گفت: «در شب حادثه هفتم تیر بحث جلسه درباره تورم و مسائل اقتصادی بود و اداره جلسه هم بر عهده آقای کاظم‌پور دارابی وزیر وقت بازرگانی. قرار بود بحث ناتمام جلسه قبل خود را ادامه دهند. در خلال بحث یک نفر پیشنهاد داد به واسطه فضای سیاسی آن زمان که آقای بنی‌صدر به تازگی عزل شده بود و انتخابات ریاست جمهوری در پیش بود، موضوع جلسه عوض شود و مسائل سیاسی مورد بحث قرار گیرد.»

رئیس شعبه 13 دیوان عالی کشور در ادامه اظهار داشت: «شهید بهشتی که دبیرکل حزب بود گفت باید رأی‌گیری کنیم. چنانچه اکثریت حاضر در جلسه به تغییر دستور رأی دهند اشکال ندارد. همین هم شد و قرار شد خود آقای بهشتی اداره جلسه را به عهده بگیرد. ایشان پشت جایگاه رفتند و شروع به سخنرانی کردند و همزمان شهید استکی که نماینده مردم شهرکرد در مجلس بود شروع به توزیع برگه‌هایی کرد تا هر کسی می‌خواهد بعد از شهید بهشتی سخنرانی کند وقت بگیرد.

* بهشتی هنگام شهادت درباره چه موضوعی سخن می‌گفت

بازمانده فاجعه هفتم تیر آخرین دقایق قبل از انفجار را چنین نقل می‌کند: «آقای بهشتی گفتند: برادران انتخابات ریاست جمهوری یک موضوع مهم پیش روی ماست. دقت کنید که مبادا دوباره یک شخص «در آب نمک خیسانده» (منظورش بنی صدر بود) را به ما غالب کنند. این جمله را که گفت ناگهان صدای انفجار مهیبی بلند شد و یک شعله نور زرد عجیب را دیدم. این آخرین جمله‌ای بود که من از شهید بهشتی به خاطر دارم.»

وی در ادامه با بیان اینکه در این حادثه من بی‌هوش نشدم اما همه جا تاریک بود و نمی‌توانستم تکان بخورم گفت: « آوار سنگینی روی من بود و بعد از چند دقیقه صدای ناله افراد بلند شد. استخوان ترقوه چپ من شکسته بود و با صورت روی زمین افتاده بودم و بر اساس اصابت آوار، پیشانی‌ام شکسته بود و خون زیادی می‌رفت. طوری که صورتم از شدت گرمای زیر آوار خیس شده بود. پرده گوش چپ من هم پاره شده بود و بعدها با چند عمل پیوند، قدری بهبود یافتم اما کاملا خوب نشدم. صورتم، محاسنم و ابروهایم سوخته بود و فکر می‌کردم که شهید می‌شوم و شروع به گفتن شهادتین کردم و مشغول به خواندن دعا شدم.

در همین حین متوجه صدای یک نفر در نزدیکی خودم شدم که ناله می‌کرد و می‌گفت خدایا کمرم شکست، کمکم کنید. من او را نمی‌دیدم، پرسیدم شما که هستید؟ ایشان گفت من صفاتی دزفولی‌ام. من گفتم من هم باغانی هستم و توصیه کردم که مقاومت کند اما بعد از چند دقیقه دوباره شروع به ناله کرد. بعد از نیم ساعت متوجه حضور مردمی شدیم که برای کمک آمده بودند که حضور آنها بر روی آوار، خودش یک سنگینی مضاعفی شده بود. بعد از چند دقیقه مردم را متفرق کردند اما در تاریکی ما را نمی‌دیدند. من متوجه شدم که پای چپم را می‌توانم تکان دهم. به واسطه این تکان، آنها متوجه حضور من شدند اما در همین حین یک نفر گفت پایت را تکان نده که من دارم می‌میرم. از او پرسیدم شما که هستید گفت من محمدخان هستم. (ایشان عضو شورای مرکزی حزب بود و بعد هم در کابینه‌ آقای هاشمی وزیر اقتصاد شد.) به هر حال بعد از چند ساعت ما را از زیر آوار نجات دادند و به بیمارستان مصطفی خمینی که آن زمان میثاقیه نام داشت منتقل کردند. من آنجا متوجه شدم که تعداد دیگری از مجروحان حادثه هم آنجا هستند. همه به اتفاق، سراغ شهید بهشتی را می‌گرفتیم و آنها هم می‌گفتند حالش خوب است.

به محض ورود به بیمارستان یک نفر آمد تا وسایل شخصی و اسلحه کمری من را تحویل بگیرد. شماره منزل را به ایشان دادم و گفتم اگر امکان دارد با خانواده تماس بگیر و خبر بده که من سالم هستم.

مقداری که حالم بهتر شد خواستم تا یک دستگاه تلویزیون یا رادیو در اتاق ما قرار دهند تا از اخبار مطلع شویم اما کادر بیمارستان با این بهانه که صدا برای گوش شما ضرر دارد، قبول نکردند.

* خبر شهادت بهشتی را بعد از تدفین شهدا شنیدم

نماینده مردم سبزوار در دور اول مجلس شورای اسلامی روزهای پس از انفجار را چنین روایت می‌کند: «چند روز به همین وضعیت گذشت. یک روز سرپرستار بخش که خانم غروی بود، از من پرسید: آقای باغانی فکر می‌کنید در این حادثه چند نفر کشته شدند؟ من گفتم 5-4 نفر باید کشته شده باشند. ایشان رفت دوباره برگشت و گفت حدود 30 نفر شهید شدند و دوباره رفت و آمد و گفت مثل اینکه کشته‌شده‌ها حدود 50 نفرند. دفعه سوم که آمد دیدم از شدت گریه صورتش سرخ شده و این بار تعداد واقعی شهدا را به من گفت اما به وضعیت آقای بهشتی اشاره نکرد. من هم از آنجا که دلم نمی‌خواست خبر بدی در این زمینه بشنوم، چیزی نپرسیدم و به صحبت چند روز قبل افراد که گفته بودند آقای بهشتی زنده است اکتفا کردم اما چند روز بعد از تدفین پیکر شهدا، از طریق تلویزیون متوجه موضوع شدم.»

حجت‌الاسلام باغانی با بیان این موضوع که در این حادثه از میان حدود 120 تا 130 نفر، 73 نفر شهید شدند، گفت: «28 نفر مجروح و چند نفر هم تقریبا سالم ماندند. یادم هست روز یکشنبه که شبش انفجار صورت گرفت، در مجلس به آقای هاشمی گفتم که با توجه به احساس خطری که از طرف منافقین وجود دارد خوب است از جلسات محافظت شود. هم جلسات حزب و هم مجلس. ایشان هم گفتند درست است و باید اینطور باشد.»

* سخنرانی با ویلچر در جلسه تاریخی مجلس

وی در ادامه با اشاره به جلسه تاریخی مجلس پس از حادثه هفتم تیر چنین می‌گوید: «پس از دفن شهدا، هیأت رئیسه مجلس تصمیم گرفته بود جلسه علنی برپا کنند. آقای ولایتی که در آن مقطع نماینده تهران و کارپرداز مجلس بود، از طرف آقای هاشمی به ملاقات ما آمد و گفت می‌خواهیم فردا به صورت نمادین یک جلسه علنی برپا کنیم که ممکن است به حدنصاب نرسیم. (27 نفر از شهدای حادثه حزب از نمایندگان مجلس بودند) و از من خواست که در این جلسه شرکت کنم. من هم با کمال میل این تصمیم انقلابی را پذیرفتم. من را با ویلچر و‌ آمبولانس به مجلس بردند و همان خانم غروی هم به عنوان پرستار به همراه ما بود. حتی تیم حفاظت از ورود ایشان جلوگیری کرد اما به دستور آقای هاشمی ایشان هم وارد صحن علنی مجلس شد. با ورود ما، آقای هاشمی از جایگاه هیأت رئیسه بلند شد و احوالپرسی کرد و من هم از ایشان خواستم تا چند دقیقه‌ای صحبت کنم.

ایشان پرسید می‌توانید صحبت کنید گفتم بله با همان ویلچر پشت تریبون رفتم و شروع به سخنرانی کردم طوری که نمایندگان مجلس گریه می‌کردند. بعد از من، آقای هاشمی چند دقیقه‌ای صحبت کرد و جلسه ختم شد جلسه‌ای که در تاریخ مجلس به یادگار ماند.»

در ادامه مصاحبه با توجه به مسئولیت های کنونی و قبلی حجت‌الاسلام والمسلمین باغانی بحث به مسائل روز نیز کشیده شد.

* دشمنی امروز آمریکا با ایران در حد اعلاست

وی که معتقد بود «مرگ بر آمریکا» ابتدا از سبزوار و در حین سخنرانی شهید بهشتی به عنوان یک شعار عمومی به همه نقاط کشور سرایت کرد، در پاسخ به این سوال که گمان می‌کنید دشمنی آمریکا با ایران در حال حاضر در چه سطحی است، تاکید کرد: « در حال حاضر  دشمنی آمریکا با نظام جمهوری اسلامی در حد اعلاست و اگر تا امروز رسما کاری علیه این کشور نکرده‌اند، نتوانسته‌اند والا کوتاهی نمی‌کنند. همانطور که دیدیم اوباما رئیس‌جمهور آمریکا در تلویزیون گفت اگر قدرت داشته باشم حتی پیچ و مهره‌های هسته‌ای ایران را باز می‌کنم اما نتوانست.

* نه فقط سانتریفیوژ، آمریکا به دنبال ریشه کن کردن نظام اسلامی است

آمریکا دست از دشمنی برنداشته چرا که از ایران ضربات زیادی خورده که نمونه‌های آن در عراق و سوریه و لبنان قابل مشاهده است. چقدر سعی کردند تا بشار اسد را ساقط کنند. در لبنان چقدر تلاش کردند تا اوضاع این کشور را به دست بگیرند و گروه 14 مارس را در این کشور حاکم کنند اما حزب‌الله شکل گرفت و امروز سید حسن نصرالله مانند یک شیر در میدان حضور دارد. چقدر آمریکایی‌ها تلاش کردند پس از تخلیه عراق یک حکومت دست‌نشانده را روی کار بیاورند اما نتوانستند. اینها ضرباتی بود که از ایران خوردند. بنابراین آمریکا هیچ گاه از دشمنی‌اش با ایران نکاسته و اگر بتواند، می‌خواهد نظام جمهوری اسلامی را سرنگون کند نه فقط سانتریفیوژها را از کار بیندازد. آنها می‌خواهند ریشه این نظام را بکنند ولی نمی‌توانند چرا که جمهوری اسلامی به واسطه خون‌های مقدسی که در راه استقرار آن ریخته شده مستحکم است و آمریکا هم از همین نگران است که این کشور علیرغم این همه فشار و جنگ و ترور و تحریمی که علیهش صورت گرفته، سرپاست و دارد به یک الگو تبدیل می‌شود. آمریکایی‌ها قابل اعتماد نیستند. آنها می‌خواهند دانش هسته‌ای ما را به صفر برسانند ولی نمی‌توانند و برای همین با غیظ با ما برخورد می‌کنند که البته قرآن جواب آنها را داده و این جمله از شهید بهشتی هم معروف است که خطاب به آمریکایی‌ها گفت از ما عصبانی باش و از این عصبانیت بمیر. این هم که امروز آمریکایی‌ها می‌خواهند با ما کنار بیایند، از سر استیصال‌شان است.

* اظهار نگرانی پشت پرده هاشمی از محکومیت فرزندش

رئیس شعبه 13 دیوان عالی کشور همچنین با اشاره به محکومیت مهدی هاشمی تصریح کرد: بعد از حکم مهدی هاشمی توسط قوه قضائیه و قطعی شدن این حکم من آنطور که دنبال کردم، دیدم آقای هاشمی در چند سخنرانی مدام گله و ابراز ناراحتی کردند. البته ایشان اسم نبردند ولی معلوم بود که به دنبال محکومیت پسرشان ایشان ناراحتی‌اش را بروز می‌دهد.

* ناراحتی خانواده هاشمی از حکم فرزندشان قدری طبیعی است

او همچنین در واکنش به اظهارات همسر آیت‌الله هاشمی که حکم فرزندش را «تقلب و پدرسوخته بازی» خوانده بود، گفت: من اظهارات خانم آقای هاشمی را نشنیدم ولی اگر چنین چیزی گفته بسیار بد گفته است. دراین حکم هیچ تقلبی نبوده و حکم طبق قانون صادر شده است. آقای هاشمی هم در پس پرده اظهارنگرانی کرده بود. من اینها را در روزنامه جمهوری که بیشتر افکار ایشان را منتشر می‌کند متوجه شدم. البته ناراحتی خانواده آقای هاشمی شاید قدری هم طبیعی باشد به هر حال بچه ایشان به 10 سال زندان محکوم شده و باید این مدت را که یک عمر هست در اوین بگذراند که جای خوبی نیست.

* ماجرای سخنرانی در اوین

من البته در اوین نبوده‌ام اما یادم هست در چهلم شهدای حزب، آقای لاجوردی که رئیس زندان اوین بود علیرغم مجروحیت بنده اصرار کرد که من یک سخنرانی در اوین داشته باشم. با اصرار ایشان قبول کردم. در سالن اجتماعات اوین تعداد زیادی از زندانیان جمع شده بودند که با یک پرده، مردان و زنان را از هم جدا کرده بودند و بیشتر از اعضای منافقین بودند. وقتی من ماجرای حادثه آن شب را گفتم، بعد از چند دقیقه دیدم از قسمت زن‌ها صدای گریه بلند شد اما قسمت آقایان را که نگاه کردم هیچ آثاری از ندامت و ناراحتی ندیدم.

* افراد کاسه داغ‌تر از آش نشوند

حجت الاسلام باغانی در بخش پایانی این گفتگو می‌گوید: به هر حال مهدی هاشمی اتهامات مشخصی داشته که بر اسا‌س آنها محکوم شده است اما در اجرای آن، حکمی قابل اجراست که از بقیه بالاتر است.

کار قوه قضائیه درست بود و افراد نباید کاسه داغ‌تر از آش بشوند. متکفل برخورد با مفاسد؛ قوه قضائیه است و به خوبی هم برخورد می‌کند.

نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها