کد خبر: ۳۵۹۶۸۶
زمان انتشار: ۰۹:۵۷     ۲۶ دی ۱۳۹۴
مریم کاظم‌زاده گفت: بعد از جنگ در نمایشگاه‌های عکس شرکت کردم اما کارهای من به عنوان واقعیت جنگ هیچ وقت انتخاب نشد. به همین خاطر دیگر بعد از آن اگر دعوت می‌کردند شرکت نمی‌کردم.
به گزارش پایگاه 598 به نقل از فارس: پادگان ابوذر، گیلانغرب، قصرشیرین، سرپل ذهاب و شهید «اصغر وصالی»؛ هر واژه‌ای برای خبرنگار جنگی، معنا و یک دنیا خاطره به همراه دارد؛ خاطراتی که شاید سال‌هاست در سینه این خبرنگار محفوظ مانده و در جایی بازگو نکرده باشد.

این بازگو نشدن خاطراتش را از عکس‌هایش می‌شود فهمید؛ عکس‌هایی که کلی حرف برای گفتن دارد؛ مقاومت در کنار چشیدن داغ عزیز؛ مبارزه در کنار تابوت‌های خالی که قریب است پیکر شهیدی در آن قرار گیرد؛ گرسنگی در کنار نشستن بر سر سفره‌ای ساده؛ و در نهایت وحدت و همدردی مردم و اینکه کسی تنها نمی‌ماند.

«مریم کاظم‌زاده» خبرنگار و عکاس و در جاهایی امدادگری که سال‌ها در جبهه‌های غرب و جنوب کشور ایستادگی کرد و هیچ وقت در مأموریتش کوتاهی نکرد؛ حتی بعد از زمانی که همسرش «اصغر وصالی» به شهادت رسید.

چند روزی است که عکس‌های بکر و ناب او از منطقه غرب بعد از 35 سال در نگارخانه ممیز خانه هنرمندان به نمایش گذاشته شده است؛ در نوشته این بانوی عکاس بر روی دیوار نمایشگاه آمده است: «از سال‌ 59 تا به امروز قاب عکس‌هایم منتظر دیده شدن بودند تا تلخی روزگاری که بر مام وطن رفت را برایتان بازگویند.. کسی مقصر هست یا نه؛ اینجا محکمه نیست .. می‌دانم هر زمانی قصه خودش را دارد و شاید دیروز را امروز نشاید. اما عکس‌ها می‌توانند امروز هم برای شما حرف داشته باشند...»

این عکس‌ها اگر چه روی دیوار با هر بیننده‌ای حرف می‌زنند؛ اما خالق اثر با تمام وجود آن لحظه‌ها را احساس کرده و در گفت‌وگو با خبرنگار فارس آن را شرح می‌دهد که در ادامه می‌آید.


مردم روستایی نزدیکی پادگان ابوذر

 

مریم کاظم‌زاده درباره این عکس گفت: «نخستین عکس مربوط به مهر ماه سال 1359 است؛ روستایی نزدیک پادگان ابوذر و چند روزی بعد از حمله رژیم بعث عراق به کشور. مردم این منطقه به قدری فقیر بودند که اردوگاهی و جایی نداشتند به آنجا پناه ببرند؛ به همین خاطر در منطقه مانده بودند.

در این عکس نکته جالبی است؛ نگاه بچه‌ها رو به سمت دوربین یعنی آینده؛ افراد مسن هم پشت‌شان به دوربین است».


انفجار بمب و شهادت 9 نوجوان؛ پیکر این شهدا برای تدفین آماده می‌شود.

 

روی یکی از دیوارهای نمایشگاه 6 عکس در اندازه‌های بزرگ و متوسط دیده می‌شود. در این عکس‌ها پیکرهای متلاشی‌شده‌ای دیده می‌شود که روی آن را با ملحفه‌ای کشیده‌اند؛ عکاس این واقعه تلخ در شرح عکس آن می‌گوید: «در همان روزهای نخستی حمله رژیم بعث عراق به غرب کشورمان موشکی در نزدیکی روستایی به زمین اصابت شده و عمل نکرده بود؛ عصر همان روز 9 نوجوان شیطنت می‌کنند و به سمت بمب می‌روند و آن بمب منفجر می‌شود. در این حادثه این 9 نوجوان قربانی شدند».


حادثه انفجار بمب عمل نکرده و شهادت 9 نوجوان

 

«آن موقع ما در درمانگاه شهید نجمی سرپل ذهاب بودیم. برای جمع‌آوری اجساد به همراه خانم مرتضوی و دیگر دوستان به محل حادثه رفتیم. موقعی که در صحنه حاضر شدیم، خانواده قربانیان به شیوه سنتی سوگواری می‌کردند و روی سر و صورتشان خاک و گل پاشیده بودند».


حادثه انفجار بمب عمل نکرده و شهادت 9 نوجوان

 

و در بخشی دیگر از این نمایشگاه، 4 عکس مربوط به اوایل مهر ماه 1359 دیده می‌شود؛ عکس‌هایی از آوارگی و تلاش مردم برای نجات جانشان از معرکه. و عکسی که کودکان و پیر زنان و پیرمردان بر سر یک ظرف در حال خوردن غذا هستند.

 


مردم قصرشیرین چند روز بعد از حمله صدام

 

این بانوی عکاس در شرح این عکس‌ها بیان داشت: «آن موقع باورمان نمی‌شد که جنگی شروع شده است؛ موقع سقوط قصرشیرین عراقی‌ها خانواده‌ها را به اسارت بردند. بعد از چند روز هم بچه‌ها و پیرمرد و پیرزن‌ها را به ایران بازگرداندند اما خبری از زنان و مردان‌ به اسارت برده نبود. این عکس‌ها در سرپل ذهاب است و می‌بینیم که این کودکان معصوم و پیرمردها چگونه با شدت گرسنگی در یک ظرف غذا می‌خورند.»


عکس بدون شرح

یکی دیگر از عکس‌های کاظم‌زاده دنیایی از پیام به همراه دارد؛ در این عکس تابوت‌هایی را به سرپل ذهاب آورده‌اند؛ این تابوت‌ها در شهر ساخته می‌شد و دیگر نیازی به شرح ندارد.

در بین این عکس‌ها، عکسی است که مریم کاظم‌زاده قبل از رسیدن و برای شرحی از آن دلش می‌گیرد؛ نفس عمیقی می‌کشد؛ گویا تمام خاطرات از همسر شهیدش برای لحظه‌ای مرور می‌شود.


شهید اصغر وصالی از سمت راست نفر چهارم ایستاده

 

این بانوی خبرنگار درباره این عکس گفت: «چند روز قبل از شهادت شهید وصالی این عکس را از وی گرفتم؛ در اینجا نیروهای سپاه عراقی‌ها را از منطقه خارج کرده‌اند. البته چند عکس دیگر هم از شهید وصالی قبل از شهادتش گرفتم که این را برای نمایشگاه انتخاب کردم.»

در ادامه شرح این عکس‌ها گپ و گفتی با مریم کاظم‌زاده داریم؛ وی اظهار داشت: «این عکس‌ها برای اولین بار به همت انجمن عکاسان انقلاب و دفاع مقدس دیده می‌شود. هر کسی با دیدن عکس‌ها می‌تواند برداشتی از شرایط روزهای نخست جنگ در منطقه غرب داشته باشد.»

به نظر می‌رسد در دوران جنگ حضور یک زن در منطقه کمی سخت بود؛ آن هم با یک دوربین و حتی شرایطی که معلوم نبود چه بر سرش می‌آید. کاظم‌زاده در این رابطه گفت: «در آن دوران شرایط آسان نبود؛ مسئولان منطقه معتقد بودند که کار مهم است نه جنسیت در کار و پذیرفته بودند که یک زن هم می‌تواند خوب کار کند.

آن موقع همه دنبال کمال بودند؛ تحمل سختی هم راه رسیدن به کمال بود؛ کمال با راحتی و آسانی حاصل نمی‌شود. این موجی بود که انقلاب ایجاد کرد؛ این رسیدن به کمال فردی نبود؛ بلکه جمعی بود و همه می‌خواستند صعود کنند.

در آن شرایط اگر احتیاج به امدادگر بود، باید می‌رفتم کمک کنم؛ اگر همکاران بودند و کار را جمع می‌کردند من عکس می‌گرفتم.»

 

وارد بحث دیگری می‌شویم؛ اینکه چرا این عکس‌ها بعد از مدت‌ها دیده شده است؛ کاظم زاده در این خصوص بیان داشت: «من دو عدد دوربین عکاسی به همراه داشتم، یکی شخصی و دیگری هم برای روزنامه بود؛ عکس‌هایی که با دوربین اداره می‌گرفتم را تحویل می‌دادم و عکس‌های شخصی را هم نگه داشتم. عکس‌های این نمایشگاه را به دوربین شخصی گرفته بودم. نگهداری نگاتیو این عکس‌ها هم شرایط خاص می‌خواهد. نباید در شرایط گرمای هوا و رطوبت قرار گیرد و باید مواظبت می‌کردم که فریم عکس‌ها به هم نچسبند و در طول این چند سال سعی کردم مواظبت کنم و سال گذشته به انجمن دادم که عکس‌ها را برای نمایشگاه انتخاب کردند.»

معمولا برای هر کدام از ما، عکسی یا نوشته‌ای ماندگارتر از دیگر آثار است؛ از او درباره ماندگارترین اثرش می‌پرسیم؛ اما این خبرنگار جنگی پاسخ متفاوتی می‌دهد: «همه عکس‌هایم برایم ماندگار است. همه کارها برایم عزیز است و تفاوتی هم بین آنها نیست. حتی اگر به لحاظ سوژه یا کادر خوب نباشد، برای من ماندگار و عزیز است. چون با دیدن هر کدام از آنها لحظات و خاطرات تلخ و شیرینی برایم تداعی می‌شود.»

در حین این گپ و گفت دوستانه، دو جوان هم به جمع ما می‌پیوندند؛ جوان‌هایی که از جنگ چیزی به خاطر ندارند؛ یکی از آنها ضمن ابراز خوشحالی از دیدار با خانم کاظم‌زاده، گفت: «من سال 66 به دنیا آمدم و جنگ را درک نکردم؛ سؤالی در ذهنم است که عکاس شهری، با عکاسی که در شرایط جنگ قرار می‌گیرد، شرایط متفاوتی دارد. اینجا شما دنبال سوژه بودید یا می‌خواستید لحظه‌های واقعی را ثبت کنید؟»

این بانوی عکاس در پاسخ این جوان اظهار داشت: «گاهی اوقات خود صحنه می‌گوید من اینجا هستم و شما عکس می‌گیرید. وقتی عکس را می‌گرفتم نمی‌دانستم که چه کار کرده‌ام. مثل عکس‌های حادثه. عکس را می‌گرفتم و تا زمانی که چاپ نمی‌شد نمی‌دانستم چه شده. البته برای من در همین عکس‌هایی که گرفتم، موضوع مهم بود؛ اینکه چند نوجوان بر اثر انفجار بمب عمل نکرده و مادر یا خواهری که در این واقعه داغدار شده را به تصویر بکشم؛ شاید یک عکاس حرفه‌ای به لحاظ فرم و کادر به عکسم ایراد بگیرد اما برای من مهم صحنه است.»

وی در ادامه گفت: «این عکس کجا بخواهد انتخاب بشود مهم است. این اگر بخواهد به لحاظ فرم و کادر و تکنیک جای حرفه‌ای دیده شود، ممکن است به چشم نیاید اما به لحاظ بومی بودن منطقه و به لحاظ اینکه 30 سال از این واقعه گذشته، فاکتورهای دیگر می‌تواند انتخاب بشود.»

این جوان در ادامه از خانم کاظم‌زاده می‌پرسد: «در زمان جنگ ایدئولوژی ما دفاع از کشور بود؛ آن موقع باید فضایی در جامعه حاکم می‌شد تا جوانان راهی جبهه شوند؛ اما در این عکس‌های شما فضای ضد جنگ دیده می‌شود. شاید کسی این عکس را ببیند، دیگر جنگ نرود!»

کاظم‌زاده در پاسخ به این سؤال جان گفت: «بعد از 35 سال این عکس‌ها برای اولین بار دیده شد. سال‌های 64 و 65 و بعد از آن، بانیان برگزاری نمایشگاه می‌دانستند عکس جنگ دارم، و دعوت می‌کردند تا کارهایم را ارائه دهم. من می‌رفتم تا واقعیت جنگ را نشان دهم؛ اما کارهای من به عنوان واقعیت جنگ هیچ وقت انتخاب نشد. من به عنوان ثبت‌کننده تلخ‌ترین صحنه‌های جنگ انتخاب نشدم. به همین خاطر دیگر بعد از آن اگر دعوت می‌کردند شرکت نمی‌کردم.

در این میان بودند عکاس‌هایی که عکس‌های جنگ را بازسازی می‌کردند در پشت جبهه نه در خط مقدم؛ عکس‌های آنها روی بیلبورد می‌رفت و پوستر می‌شد. آن وقت‌ آن عکاسانی که در متن جنگ بودند، خون دل می‌خوردند. من تنها نبودم که تلخی‌های جنگ را ثبت بکنم و در طول سال‌ها دیده نشود.»

در ادامه جوان دیگری از خانم کاظم‌زاده پرسید: «من به عنوان بیننده معمولی دو نوع عکس جنگ را می‌بینم یکی نگاه تلخ به زخمی‌ها و شهدا و نگاه دیگر سربازان با شور و هیجانی اسلحه به دست آماده عملیات هستند. برای من این سؤال است که خودتان تمایل داشتید دنبال سوژه‌ ویرانی‌های جنگ بروید یا اینکه شما مسیری را می‌رفتید و سوژه‌ها به دنبال شما می‌آمدند؟»

کاظم‌زاده در پاسخ به این سؤال گفت: «کار من به عنوان یک عکاس، این بوده که وقایع را ضبط و ثبت کنم؛ من دنبال سوژه نمی‌رفتم. وظیفه عکاس خبری این است که رویدادها را ثبت کند. آن اتفاق می‌افتد و هر بیننده‌ای از زاویه خودش عکس را می‌بیند. من همه نوع عکس دارم؛ از اعزام بهیار‌ها به جنگ تا حضور رزمنده‌ها در خط مقدم.»

وی در ادامه بیان داشت: «یکی از اساتید دیدگاه جالبی نسبت به عکس‌ها انفجار بمب و قربانی شدن نوجوانان و سوگواری مردم منطقه داشت، او می‌گفت در این عکس‌ها هم استواری است هم تزلزل؛ هم در آن غم است و هم زندگی؛ هم سنت است و هم تجدد؛ هم مرگ طبیعت است و هم رویش طبیعت. او معتقد بود آنهایی که می‌خواهند مد را انتخاب کنند و طراحی مد کنند، نجابت در لباس یک زن کرد را انتخاب کنند. در واقع هر کسی برداشتی از این عکس‌ها داشته است.»

و زمان این گفت‌وگو به پایان می‌رسد؛ در حالی که حرف‌های ناگفته بسیاری در دل عکاس و خبرنگار جنگی مانده است.


نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها